اعتدال، ميانه روي و نکوهش اسراف از منظر قرآن و روايات
کارشناس ارشد فلسفه اخلاق
چکيده:
کليد واژه:
مقدمه:
و اين چنين شما را امتي ميانه (معتدل) ساختيم تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر (ص) هم بر شما گواه باشد.
معناي آيه بالا اين است که در آيين اسلام، هيچ گونه افراط و تفريط وجود ندارد و مسلمانان برخلاف ساير فرقه ها، از مقرراتي پيروي مي کنند که قانونگذار آن، به تمام نيازهاي فطري بشر آگاه بوده و همه جهات زندگي جسمي و روحي او را در نظر گرفته است. اصل اعتدال، که در قرآن کريم به آن عنايت فراواني شده است، در زندگي پر برکت پيامبر (ص) و ائمه هدي عليهم السلام و در کليه اعمال و رفتارشان به روشني ديده مي شود. آنان هرگز در هيچ امري از اعتدال و ميانه روي خارج نشدند. سيره ي رسول خدا (ص) در همه وجود، سيره اي معتدل بود.
همان طوري که حضرت علي(ع) در مورد آن حضرت فرموده است: «سيرته القصد»؛ (5) رسول خدا، سيره و رفتارش ميانه و معتدل بود.
رسول خدا (ص) در رفتار فردي، در خانواده و اجتماع، در ادارهي امور و سياست، در رويارويي با دشمنان و حتي در ميدان نبرد، اعتدال را پاس مي داشت و از افراط و تفريط در هر کاري پرهيز مي کرد و تأکيد فراوان داشت که امتش از او پيروي کنند و در زندگي ميانه روي پيشه سازند. از اين رو، مي فرمود: يا ايها الناس عليکم بالقصد، عليکم بالقصد، عليکم بالقصد؛ (6) اي مردم! بر شما باد به ميانه روي، بر شما باد به ميانه روي، بر شما باد به ميانه روي.
متأسفانه، بيشتر افراد و بسياري از جوامع، در حيات خود فاقد اين اصل بوده و هستند. از اين رو، يا به دامن افراط افتاده، و يا در تفريط غلتيده اند و از مسير صحيح و طريق کمال و هدايت خارج شده اند. ريشه بسياري از انحرافات فردي و اجتماعي را مي توان در عدم رعايت اصل اعتدال جست.
اصولا شأن عقل، اعتدال است و شأن جهل، عدم اعتدال، يعني انسان عاقل انساني متعادل است و انسان جاهل غير متعادل. حضرت علي (ع) در مورد انسان جاهل همين شأن را بيان مي فرمايد: «لا تري الجاهل الا مفرطا أو مفرطا»؛ جاهل را نمي بيني، مگر اينکه يا افراط مي کند و يا تفريط. (7) طرح موضوع نکوهش اسراف بدان جهت است که يکي از شاخه هاي خروج از اعتدال، اسراف است. اسراف داراي معني عامي است و هر گونه افراط حتي افراط در انفاق را شامل مي شود. راغب اصفهاني در مفردات در معني اسراف آورده است: (السرف تجاوز الحد في کل فعل يفعله انسان) اسراف هر گونه زياده روي و تجاوز از حد اعتدال در هر کاري است که انسان آن را انجام مي دهد. در قرآن و روايات اسراف و نکوهش آن به طور وسيع و با تعبيرات گوناگون مطرح شده است. مانند اسراف در خوردن و آشاميدن، اسراف در انفاق، اسراف در قصاص، اسراف در امور جنسي، اسراف در امور يتيمان، اسراف در قدرت طلبي، اسراف در سرپيچي از فرمان الهي، اسراف در تکذيب پيامبران. آيات قرآن و روايات معصومين با شديدترين تأکيدها از اسراف نهي نموده اند. در اين مقاله پس از طرح موضوع اعتدال و قلمرو آن، اسراف و نکوهش از آن را از منظر آيات و روايات مطرح شده.
قلمرو اعتدال و ميانه روي در اسلام:
1-اعتدال در امور فردي
-الف) اعتدال در عبادت؛
«ان هذا الدين متين فأوغلوا فيه برفيق و لا تکروهوا عبادت الله الي عبادالله فتکونوا کالراکب المنبت الذي لا سفرا قطع و لا ظهرا أبقي»؛ (8)
اين دين محکم و متين است؛ پس با ملايمت در آن درآييد و عبادت خدا را به بندگان خدا با کراهت تحميل نکنيد تا مانند سوار درمانده اي باشد که نه مسافت پيموده و نه مرکبي به جا گذاشته است (به سبب زيادي سرعت مرکبش در ميان راه از رفتن بازمانده و خودش هم به مقصد نرسيده است).
آنان که اندازه نمي شناسند و در هر امري زياده روي يا کوتاهي مي کنند، به مقصد نمي رسند، دينداري نيز اعتدال مي طلبد و براي سير دادن آدميان به مقاصدي که دين مشخص کرده است، بايد استعداد و مرتبه وجودي آنان و اصل تدرج در تربيت رعايت گردد.
بسياري از والدين و مربيان، اصل (اعتدال در عبادت) را رعايت نمي کنند و نه تنها از تلاش خود نتيجه اي نمي گيرند، بلکه گاهي رفتارشان سبب واکنش و نتايج منفي مي شود. در آموزش تعاليم اسلامي به فرزندان، شرط اساسي رعايت اعتدال و ملايمت است؛ زيرا زياده روي در عبادات و تحميل آن بر ديگران، رويگرداني آنان را از عبادت و دين، در پي خواهد داشت. اين گونه افراط ها، هم براي افراط کننده و هم براي کساني که ناظر اين گونه روش ها هستند، زيان آور است.
براي افراط کننده مضر است، زيرا روش افراطي قابل دوام نيست و دير يا زود خسته مي شود و از زير بار وظايف اصلي هم شانه خالي مي کند. براي ناظران زيان بخش است، زيرا آن ها را از گرايش به مذهب و پذيرش تکاليف ديني باز مي دارد و آن ها گمان مي کنند که اگر کسي بخواهد بنده خدا باشد و به وظايف ديني قيام کند، بايد از زندگي خود دست بکشد و خود را از هر نوع کار و لذت و آرامش محروم سازد تا بتواند مسلمان باشد و وظيفه شناس.
ولي اگر مردم ببينند که مسلمانان، هم به امور زندگي خود مي رسند و هم به عبادت و وظايف ديني، بدون ترديد به سوي مذهب گرايش پيدا مي کنند و به سعادت و نيک بختي دنيا و آخرت نايل مي شوند. ناگفته روشن است که تندروي در عبادت، کساني را شامل مي شود که غير از انجام عبادات واجب، آن قدر به عبادات استحبابي مي پردازند که زندگي آنان فلج مي شود و از کار و زندگي و ساير وظايف باز مي مانند و اين طبقه در جامعه معاصر کمتر ديده مي شوند و متأسفانه اکثريت مردم (خصوصاً اقشار جوان با سرگرمي ها و حربه هايي که استعمارگران تدارک ديده اند)، در امر عبادات، گرفتار واماندگي هستند تا جائيکه حتي به انجام عبادات واجب نيز توجه نمي کنند.
ب) اعتدال در راه رفتن:
در جاي ديگر اولين نشانه عبادالرحمن (بندگان خاص الهي) را تواضع در راه رفتن مي داند و مي فرمايد:
«وعبادالرحمن الذي يمشون علي الارض هونا»؛ (10)
بندگان شايسته خدا کساني هستند که روي زمين با تواضع راه مي روند.
ج) اعتدال در سخن گفتن:
«الرحمن*علّم القرآن*خلق الانسان علمه البيان»؛ (11)
خداوند رحمان، قرآن را تعليم فرمود. انسان را آفريد و به او بيان را آموخت.
با اين حال، اگر حرف زدن از حد اعتدال خارج شد و به پرگويي مبدّل گشت، به جاي نعمت، نقمت خواهد شد. از اين رو، دانشمندان علم اخلاق در غير موارد ضروري، سکوت را اُولي از کلام مي دانند. حضرت علي (ع) مي فرمايد: «الکلام کالدواء قليله ينفع و کثيره قاتل»؛ (12) سخن گفتن مانند داروست؛ کم آن نفع مي رساند و زياده روي در آن کشنده و مهلک است. باز آن حضرت در جاي ديگر مي فرمايد: «من کثر کلامه کثر خطاؤه»؛ (13)
کسي که بسيار سخن مي گويد، خطا و اشتباهش بسيار خواهد بود.
کم گوي و گزيده گوي چون در
تا ز اندک تو جهان شود پر (14)
بنابراين، سخن بايد عاقلانه، حکيمانه، سنجيده، و دور از افراط و تفريط باشد تا انسان در گرداب زيان هاي اخلاقي و اجتماعي گفتار فرو نيفتند.
د) تعادل در خوراک:
امام رضا (ع) مي فرمايند؛ بدان که بدن انسان همانند زمين پاکيزه اي است که براي آباد کردن آن، اگر اعتدال در آن رعايت شود آب به مقدار لازم به آن داده شود نه آن اندازه که زمين زير آب غرق شود و نه آن اندازه کم که تشنه بماند، چنان زمين، آباد مي شود و محصول فراواني مي دهد. وي اگر از رسيدگي صحيح غفلت شود، آن زمين فاسد و تباه مي گردد. بدن انسان نيز چنين است. با توجه و مراقبت در خوردني ها و نوشيدني ها، بدن سلامت و صحت مي يابد و نعمت و عافيت را به دست مي آورد. (15)
در زمان هارون الرشيد، خليفه عباسي، يک پزشک نامدار مسيحي در بغداد زندگي مي کرد که او را بختيشوع مي ناميدند. روزي اين پزشک از دانشمند معاصر خود، به نام واقدي، پرسيد: آيا در قرآن شما، درباره طب هم چيزي هست؟ واقدي گفت: آري، يک جمله کوتاه «کلوا و اشربوا و لا تسرفوا» (16) که خداوند در اين آيه به مسلمانان دستور مي دهد: از خوردني ها و آشاميدني ها استفاده کنند ولي در خوردن و آشاميدن زياده روي و اسراف ننمايند. پزشک مسيحي پرسيد آيا پيامبر شما درباره ي طب چيزي گفته است؟ واقدي گفت: آري، پيامبر(ص)فرمود: «المعده بيت کل داء والحميه رأس کل دواء»؛ (17) معده جايگاه و خانه تمام دردها و امساک و خوردن، سرآمد همه درمان هاست. پزشک مسيحي گفت: قرآن و پيامبر اسلام، چيزي براي جالينوس در طب باقي نگذاشته اند و اساسي ترين پيشگيري و درمان بيماري ها را با کوتاهترين عبارات بيان نموده اند. (18)
2-اعتدال در امور اجتماعي:
الف) دوستي و دشمني:
«احبب حبيبک هونا ما، عسي ان يکون بغيضک يوما ما، و ابغض بغيضک هونا ما، عسي ان يکون حبيبک يوما ما»؛ (19)
با دوست خود در حد اعتدال دوستي کن؛ زيرا ممکن است آن دوست، روزي دشمن تو گردد. و در دشمني خود نيز معتدل باش؛ زيرا ممکن است همان دشمن، روزي دوست تو گردد. بعضي از افراد در دوستي افراط مي کنند، به طوري که همه اسرار خويش، حتي مسائل خصوصي زندگي خود را با دوستان خود در ميان مي گذارند؛ در حاليکه چه بسا همين اشخاص روزي دشمن او شوند. عکس قضيه نيز صادق است. بعضي از اين افراد وقتي با کسي دشمن مي شوند در دشمني افراط مي کنند و راه بازگشت را بر خود مي بندند، حضرت علي (ع) در نامه خود به فرزندش به اين نکته مهم و ظريف اشاره کرده، مي فرمايد: «إن أردت قطيعه أخيک فاستبق له من نفسک بقيه يرجع اليها إن بدأ له ذلک يوما ما» (20) اگر خواستي رابطه ات را با برادرت قطع کني، راهي برايش بگذارکه اگر روزي خواست برگردد، راه بازگشت داشته باشد. سعدي با بهره گيري از اين روايات مي گويد هر آن سِرّي که داري، با دوست در ميان منه، چه داني که وقتي دشمن گردد و هر گزندي که تواني به دشمن مرسان که وقتي دوست شود. (21)
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروّت با دشمنان مدارا
ب) اعتماد:
ج) دفاع:
دستور اسلام در خصوص واکنش شخص نسبت به رفتار سوء ديگران، در مرحله نخست عفو و گذشت و در مرحله بعدي، احقاق حق در چارچوب انصاف و عدل است و تجاوز از آن جايز نيست. اين موضوع حتي در مورد قاتل حضرت علي (ع) نيز مطرح است. ايشان در بستر (بعد از ضربت ابن ملجم) فرمودند: اي فرزندان عبدالمطلب! مبادا بعد از شهادت من، در خون مسلمانان غوطه ور شويد و بگوييد: علي (ع) کشته شد و به بهانه آن، خون هايي را بريزيد. آگاه باشيد! تنها قاتل من کشته خواهد شد. هنگامي که من از اين ضربه شهيد شدم، تنها يک ضربه کاري بر او بزنيد و پس از کشتن، بدن او را مثله نکنيد. (24)
د) معاشرت و برخورد:
در روايتي ديگر از امام صادق (ع) حد اعتدال و ميانه روي در معاشرت با مردم را چنين بيان مي کند: «لا تکن فظا غليظا يکره الناس قربک و لا تکن واهنا يحفرک من عرفک» (26) تند خو و بد برخورد نباش که مردم نخواهند با تو معاشرت کنند و خودت را آنقدر پست نگير که هر کس تو را مي شناسد، تحقيرت کند (نه فظ غليظ باشد و نه واهن)
در معاشرت با مردم، ضمن احترام و تکريم ديگران، بايد مواظب بود که آن احترام به ذلت و احساس حقارت منتهي نشود.
تواضعگر چه محبوب است و اجر بيکران دارد
نشايد کرد با هر کس که هيبت را زيان دارد
حضرت علي (ع)فرمود: «روزي رسول خدا (ص) بر جمعي از اصحابش وارد شد. آنان با گشاده رويي و احترام حضرت را سيد و مولاي خود خواندند. حضرت سخت خشمگين شد و فرمود: اين طور سخن مگوييد و مرا سيد و مولا نخوانيد، بلکه بگوييد پيغمبر ما و فرستاده خدا، به راستي و حقيقت سخن بگوييد و در گفتار خود زياده روي و غلو نکنيد که گرفتار ضلالت و گمراهي خواهيد شد. (27)
ه) مدح و ذم ديگران:
3-ريشه افراط و تفريط
در جاي ديگر، ناآگاهي انسان عامل افراط و تفريط معرفي شده است. امام علي (ع) فرمود: «لايري الجاهل الا مفرطا او مفرّطا» (30) در اين بخش مقاله شاخه اي از افراط به نام اسراف را مورد بررسي و مداقه قرار داده ايم
-نکوهش اسراف از ديدگاه قرآن:
قرآن با شديدترين تأکيدها از اسراف نهي نموده است، چنانچه آيات زير بيانگر اين مطلب است.
1-ان المبذّرين کانوا اخوان الشياطين؛
تبذيرکنندگان (آنانکه بريز و بپاش مي کنند برادران و قرين شيطان ها هستند.) (31)
2-و ان المسرفين هم اصحاب النار؛
اسراف کاران اهل دوزخند. (32)
3-مسومه عند ربک للمسرفين؛
سنگ هايي از سوي پروردگارت براي اسراف کاران نشانه گذاشته شده است (33)
4-واهلکنا المسرفين؛ و ما اسراف کنندگان را به هلاکت رسانديم. (34)
5-ان الله لا يهدي من هو مسرف کذاب؛
خداوند اسراف گر دروغگو را هدايت نکند. (35)
6-خداوند خطاب به قوم گنهکار و ناپاک لوط (ع) مي فرمايد:
بل انتم قوم مسرفون؛
بلکه شما گروه اسراف کار هستيد. (36)
با دقت و توجه به اين آيات و امثال آنکه در قرآن آمده چنين نتيجه مي گيريم که: اسراف موجب سقوط و هلاکت است، اسراف باعث قطع رابطه با خداوند است، اسراف باعث قهر شديد الهي و کيفر سخت است، اسراف عامل گمراهي و دوري از راه هدايت است، اسراف عامل رنج و تلخي و کيفر شديد است، اسراف از صفات متکبران و مرفهين بي درد است، چنانچه فرعون در قرآن به عنوان اسراف گر (و انه لمن المسرفين) معرفي شده است (37). و در يک کلمه اسراف همچون جانور گزنده و زهرداري است که اگر با پادزهر از آن جلوگيري نشود، کشنده خواهد بود، پادزهر آن عبارت است از: قناعت، صرفه جويي، آگاهي به مصرف صحيح و انجام آن و برنامه ريزي منظم براي اندازه گيري دخل و خرج زندگي، و رعايت اعتدال در همه شؤون.
نکوهش اسراف در سيره پيشوايان:
نيز فرمود: «من اقتصد في معيشته رزقه الله، و من بذر حرمه الله؛ کسي که در مصرف هزينه زندگي، اعتدال ورزد، خداوند به او روزي مي دهد. و کسي که اسراف و بريز و بپاش کند، خداوند او را از نعمتهايش محروم سازد.»(39)
امام سجاد (ع) در ضمن دعا به خدا عرض مي کند: «و نعوذ بک من تناول الاسراف؛ از شر اسراف کاري به درگاه تو پناه مي آوريم» و نيز عرض مي کند: «و امنعني من السرف؛ خدايا مرا از اسراف کردن بازدار.» (40)
امام حسن عسگري (ع) مي فرمايد: «وعليک بالاقتصاد، و اياک و الاسراف فانه من فعل الشيطنه؛ (41) بر تو باد به اعتدال و ميانه روي، و از اسراف بپرهيز، زيرا اسراف نمودن از کارهاي شيطاني است.» روايت شده: شخصي در محضر مبارک پيامبر (ص) بود، آروغ زد، آن حضرت ناراحت شد و به او فرمود: «خودداري کن، و بدان که پرخوران، گرسنه ترين افراد در روز قيامت هستند.» (42) نيز روايت شده: بشر بن مروان مي گويد: به محضرامام صادق (ع) رفتم، خرماي رطب طلبيد، با هم به خوردن آن مشغول شديم، در اين ميان يکي از ما هسته خرما را به دور افکند، اما صادق (ع) دست از خوردن خرما کشيد و به او فرمود: «لا تفعل ان هذا من التبذير، والله لا يحب الفساد؛ چنين نکن، اين کار از تبذير و اسراف است، و خداوند تباهي را دوست ندارد.» (43)
ياسر خادم مي گويد: روزي غلامان حضرت امام رضا (ع) ميوه مي خوردند، ولي هنوز آن را به طور کامل نخورده بودند، ته مانده ي آن را به گوشه اي مي انداختند. امام رضا (ع) وقتي اين عمل اسراف گونه آنها را ديد خشمگينانه به آنها فرمود: «سبحان الله! عجبا! اگر شما به اين ميوه ها نياز نداريد، انسان هايي هستند که نياز دارند، چرا ميوه اي که هنوز آن را به طور کامل نخورده ايد دور مي ريزيد؟! آنها را نگه داريد و به نيازمندان بدهيد.» (44)
يکي از نزديکان و خادمين بيت امام خميني(قدس سره) نقل مي کند: روزي پيش از ظهر آقا زنگ زدند خدمت ايشان رفتم، فرمودند چراغ داخل حياط روشن است، آن را خاموش کن؟» گفتم چشم، چند روز بعد که باز چراغ روشن مانده بود، امام مجدداً زنگ زد خدمتشان رفتم، فرمودند: اگر براي شما مشکل است آن چراغ را خاموش کنيد، کليدش را در اتاق من بگذاريد، من خودم شب ها روشن مي کنم و روزها خاموش مي نمايم. گفتم: نه آقا، مشکل نيست. تا مدتي حواسم را جمع مي کردم که مبادا چراغ در روز روشن بماند، يک روز بامداد که امام روي صندلي نشسته بود، چراغ اطاق آقاي رسولي روشن بود، و يک چراغ هم پشت حياط روشن بود، امام به من فرمود: بيا جلو، نزديک رفتم با عصبانيت به من فرمود: «در منزل من و فعل حرام؟ در منزل من و اسراف؟» من که بسيار تحت تأثير قرار گرفته بودم عرض کردم: آقا چه شده: فرمودند: «چند بار بايد بگويم اين چراغ ها را خاموش کنيد، مگر شما نمي دانيد که اسراف حرام است.» (45)
پي نوشت ها :
1. «المومن سيرته القصد، و سنته الرشد». ميزان الحکمه، ج10، ص489.
2. «من اقنصد اغناه الله»، همان.
3. «ونحن امه الوسط» سيره نبوي، ج1، ص174.
4. بقره/143.
5. نهج البلاغه، کلمات قصار، 67.
6. متقي هندي، کنزالعمال، ج2-3، ص28.
7. سيره نبوي، ج1، ص172و171؛ نهج البلاغه، حکمت70.
8. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بيروت، ج71، ص212.
9. لقمان /19.
10. فرقان/63.
11. الرحمن /4-1.
12. آمدي، غرر الحکم، ج2، ص159.
13. نهج البلاغه، حکمت329.
14. نظامي گنجوي، ليلي و مجنون، در نصيحت فرزند.
15. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء بيروت، ج59، ص310.
16. اعراف/ 31.
17. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء بيروت، ج14، ص110.
18. نامه زندگي، ص41.
19. رماني، مصطفي، شرح نهج البلاغه، ج4.
20. نهج البلاغه، نامه 31.
21. گلستان سعدي، باب هشتم.
22. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بيروت، ج71، ص174.
23. بقره/194.
24. نهج البلاغه، نامه 47.
25. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، دارالاحياءالتراث العربي، بيروت، ج8، ص401.
26. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، موسسه وفاء، بيروت، ج75، ص283.
27. جعفريات، ص 184.
28. نهج البلاغه، کلمات قصار.
29. محمد ري شهري، محمد، ميزان الحکمه ، ج6، ص417.
30. نهج البلاغه، حکمت 70.
31. سوره ي اسراء، آيه 27.
32. سوره مؤمن ، آيه ي43.
33. سوره ي ذاريات، آيه 34.
34. سوره ي انبياء، آيه ي 9.
35. سوره ي مومن، آيه28.
36. سوره ي اعراف، آيه 81.
37. سوره ي يونس، آيه 83.
38. قصار الجمل، ص305.
39. ثقه الاسلام کليني، اصول کافي، ج2، ص133.
40. امام علي بن الحسين(ع)، صحيفه سجاديه، دعاي 8و20.
41. قمي، شيخ عباس، سفينه البحار، ج1، ص616.
42. الحر العاملي، وسائل الشيعه ، ج17، ص14.
43. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار ، موسسه وفاء، بيروت، ج 75، ص303.
44. محدث قمي، انوار البهيه، ص339.
45. برداشت هايي از سيره امام خميني، ج2، ص82و83.