ولايت عدول مؤمنان (4)
نويسنده: سيد محمدامين هاشمي (1)
در فقه اماميه، بحثي مستقل با عنوان شرايط تصدي حسبه ديده نمي شود. اما تصدي برخي از امور حسبي، مانند نصب قيم، مورد بحث قرار گرفته است. همان گونه که برخي از فقها نگاشته اند با الغاي خصوصيت از اين امور، اين شرايط به کليه ي امور حسبي سرايت داده مي شود، مگر مواردي که احراز گردد که چنين شرايطي در آن معتبر نيست (صدر، 1418، ج 10: 55).
از آنجايي که تصدي امور حسبه يک تکليف است، شرايطي در آن لحاظ مي گردد. اين شرايط را مي توان به دو دسته ي شرايط عمومي تکليف و شرايط اختصاصي تقسيم نمود:
از آنجايي که تصدي امور حسبه، مستلزم تصرفاتي است، شرايطي بيشتر از شرايط عمومي تکليف را اقتضا مي کند؛ زيرا اين تصرفات، مرحله اي خاص از کمال عقل را مي طلبد که از آن، تعبير به رشد مي شود. به حکم سيره ي عقلا در تصدي امور حسبه، افزون بر عقل و بلوغ، رشد نيز معتبر است؛ زيرا بناي عقلاي عالم چنين است که کارهاي خود، به ويژه کارهاي مهم را به غير رشيد نمي سپارند و نيز مقتضاي اصل عدم ولايت، اين است که در موارد مشکوک، اين ولايت ثابت نشود؛ زيرا در موارد شک در ولايت، اصل عدم ولايت جاري مي گردد. در بحث کنوني؛ يعني در ولايت غير رشيد نيز ترديد وجود دارد؛ چرا که با وجود ترديد، ولايتش زير سؤال مي رود. البته اين شرط از روايات اين باب نيز دانسته مي شود؛ مانند روايتي که در آن، امام (عليه السلام) در تصدي قيوميت مي فرمايد:
هنگامي که قيم، مانند تو و عبدالحميد باشد، اشکالي نيست (کليني، 1418 ق، ج 5: 209) ترديدي نيست که راوي و عبدالحميد رشيد بوده اند.
بنابراين، از آنجايي که تصدي امور حسبي در موارد بسياري، تسلط بر جان، مال، عرض و ناموس مسلمين را به دنبال دارد و خداوند متعال، سلطه ي غير مسلمان را بر مسلمان روا نمي دارند، به حکم قاعده ي نفي سبيل، چنين تسلطي مشروعيت ندارد و در نتيجه، تصدي امور حسبي براي غير مسلمان، جايز نيست.
البته برخي از فقها، ميان موارد حسبه فرق گذاشته اند و در تصدي برخي از امور حسبي، شرط اسلام را بيان نکرده و گفته اند اموري که شارع اقدس در هر حال، خواستار تحقق مطلق آن است، شرط خاصي در آن وجود ندارد؛ بلکه اين امور بايد در هر حال محقق شود؛ هر چند از ناحيه ي کافر (امام خميني، 1418، ج 2: 671).
در غير اين فرض، مشهور فقها، اسلام را در تمام امور حسبي شرط مي دانند (حسيني المراغي، 1418، ج 2: 581). حتي کساني که چنين شرطي را ذکر نکرده اند، اولويت مسلمانان بر کافر را ناديده نگرفته اند و گفته اند تا زماني که عادل، اين امور را بر عهده مي گيرد، نوبت به غير عادل - يعني فاسق نمي رسد - و تا زماني که فاسق مي تواند اين امور را بر عهده گيرد، نوبت به کافر نمي رسد و اگر کسي يافت نشد، نوبت به کافر مي رسد.
اما تصدي پاره اي از امور حسبي که بي ترديد مستلزم نوعي سلطه است و شارع به تصدي آن توسط کافر راضي نيست؛ مانند حکومت و قضاوت، در هيچ شرايطي تصدي آن براي کافر روا نيست.
بنابراين، اسلام يکي از شرايط تصدي حسبه است و اين شرط بايد در تمام امور حسبي لحاظ گردد؛ جز در مواردي که شارع مقدس خواستار تحقق مطلق آن است که در صورت نبود مسلمان، کافر نيز مي تواند تصدي آن را بر عهده بگيرد.
افزون بر آن، اصل عدم ولايت نيز در اين موارد ما را ياري مي کند و بر اساس آن، ولايت مخالف در امور حسبي، مورد اشکال قرار مي گيرد.
شرايط تصدي امور حسبه
در فقه اماميه، بحثي مستقل با عنوان شرايط تصدي حسبه ديده نمي شود. اما تصدي برخي از امور حسبي، مانند نصب قيم، مورد بحث قرار گرفته است. همان گونه که برخي از فقها نگاشته اند با الغاي خصوصيت از اين امور، اين شرايط به کليه ي امور حسبي سرايت داده مي شود، مگر مواردي که احراز گردد که چنين شرايطي در آن معتبر نيست (صدر، 1418، ج 10: 55).
از آنجايي که تصدي امور حسبه يک تکليف است، شرايطي در آن لحاظ مي گردد. اين شرايط را مي توان به دو دسته ي شرايط عمومي تکليف و شرايط اختصاصي تقسيم نمود:
الف- شرايط عمومي تکليف
ب- شرايط اختصاصي
1 - رشد
از آنجايي که تصدي امور حسبه، مستلزم تصرفاتي است، شرايطي بيشتر از شرايط عمومي تکليف را اقتضا مي کند؛ زيرا اين تصرفات، مرحله اي خاص از کمال عقل را مي طلبد که از آن، تعبير به رشد مي شود. به حکم سيره ي عقلا در تصدي امور حسبه، افزون بر عقل و بلوغ، رشد نيز معتبر است؛ زيرا بناي عقلاي عالم چنين است که کارهاي خود، به ويژه کارهاي مهم را به غير رشيد نمي سپارند و نيز مقتضاي اصل عدم ولايت، اين است که در موارد مشکوک، اين ولايت ثابت نشود؛ زيرا در موارد شک در ولايت، اصل عدم ولايت جاري مي گردد. در بحث کنوني؛ يعني در ولايت غير رشيد نيز ترديد وجود دارد؛ چرا که با وجود ترديد، ولايتش زير سؤال مي رود. البته اين شرط از روايات اين باب نيز دانسته مي شود؛ مانند روايتي که در آن، امام (عليه السلام) در تصدي قيوميت مي فرمايد:
هنگامي که قيم، مانند تو و عبدالحميد باشد، اشکالي نيست (کليني، 1418 ق، ج 5: 209) ترديدي نيست که راوي و عبدالحميد رشيد بوده اند.
2- اسلام
بنابراين، از آنجايي که تصدي امور حسبي در موارد بسياري، تسلط بر جان، مال، عرض و ناموس مسلمين را به دنبال دارد و خداوند متعال، سلطه ي غير مسلمان را بر مسلمان روا نمي دارند، به حکم قاعده ي نفي سبيل، چنين تسلطي مشروعيت ندارد و در نتيجه، تصدي امور حسبي براي غير مسلمان، جايز نيست.
البته برخي از فقها، ميان موارد حسبه فرق گذاشته اند و در تصدي برخي از امور حسبي، شرط اسلام را بيان نکرده و گفته اند اموري که شارع اقدس در هر حال، خواستار تحقق مطلق آن است، شرط خاصي در آن وجود ندارد؛ بلکه اين امور بايد در هر حال محقق شود؛ هر چند از ناحيه ي کافر (امام خميني، 1418، ج 2: 671).
در غير اين فرض، مشهور فقها، اسلام را در تمام امور حسبي شرط مي دانند (حسيني المراغي، 1418، ج 2: 581). حتي کساني که چنين شرطي را ذکر نکرده اند، اولويت مسلمانان بر کافر را ناديده نگرفته اند و گفته اند تا زماني که عادل، اين امور را بر عهده مي گيرد، نوبت به غير عادل - يعني فاسق نمي رسد - و تا زماني که فاسق مي تواند اين امور را بر عهده گيرد، نوبت به کافر نمي رسد و اگر کسي يافت نشد، نوبت به کافر مي رسد.
اما تصدي پاره اي از امور حسبي که بي ترديد مستلزم نوعي سلطه است و شارع به تصدي آن توسط کافر راضي نيست؛ مانند حکومت و قضاوت، در هيچ شرايطي تصدي آن براي کافر روا نيست.
بنابراين، اسلام يکي از شرايط تصدي حسبه است و اين شرط بايد در تمام امور حسبي لحاظ گردد؛ جز در مواردي که شارع مقدس خواستار تحقق مطلق آن است که در صورت نبود مسلمان، کافر نيز مي تواند تصدي آن را بر عهده بگيرد.
3- ايمان
افزون بر آن، اصل عدم ولايت نيز در اين موارد ما را ياري مي کند و بر اساس آن، ولايت مخالف در امور حسبي، مورد اشکال قرار مي گيرد.
پي نوشت ها :
1. محقق حوزه علميه و كارشناس ارشد حقوق.