شعر و ماهیتِ آن در دنیای مدرن

در دنیای مدرن، شعر به لونی دیگر تعریف شده، دریافت و ارائه گشته است. اما در تمامی این تعاریف، تشبهاتی نیز می توان در تعریف قدما نسبت به شعر پیدا نمود. در این مقال سعی شده است، شعر در دنیای مدرن از منظر برخی بزرگان و نظریه پردازان توصیف شود و در حین این تعاریف، تعادلی نسبت به تعریف شعر در ذهنیت مخاطبان پدید آید.
يکشنبه، 9 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شعر و ماهیتِ آن در دنیای مدرن

شعر و ماهیتِ آن در دنیای مدرن
شعر و ماهیتِ آن در دنیای مدرن


 

نویسنده:حامد توکلی دارستانی




 
در طولِ تاریخ و با توجه به شرایطِ زمان و مکان، و ویژگی‌های غالب بر ساختارِ جامعه، تعاریفِ متفاوت و متمایزی نسبت به “ماهیت” و”فلسفه‌ی” شعر، ارائه گردیده است. قدما بیشتر از آنکه به مسائلِ امروزی در بابِ شعر، معتقد باشند، آن را صرفاً در برخی موضوعات، چون : وزن و قافیه و ردیف و تشبیه و غیره می‌جستند. حال که امروزه، شعر را بیشتر از آنکه در وزن و قافیه بجویند، در “نگاهِ شاعرانه” و “بیانِ متفاوت” می‌کاوند و عرضه می‌دارند و برای وزن و دیگر ویژگی‌های عارضیِ شعر وقفی نمی‌نهند، که در مقامِ مقایسه و تحلیل، هر دو سو با افراط و تفریط‌هایی روبرو گشته‌اند.اما موضوعی که تقریباً در تمامیِ کتبِ پیرامونِ شعر، رد پایش، پا برجا و ملموس یافت می‌شود، “تخییل” و صورِ خیال(poetic images) در شعر است که امروزه نیز به عنوانِ اساس(base) و پایه در شعر مطرح می‌شود.
بعد از پیدایشِ مکتبِ پر سر و صدایِ “فرمالیسمِ روسی” که تاثیراتی شگرف و عمیق بر ماهیتِ شعر و به صورت کل ادبیات گذارد، نگرش‌ها نسبت به شعر و “خوانشِ شعر” تغییر پیدا نمود، و با پدید آمدنِ بحث‌ها و تحلیل‌های زبانشناسیک (linguistic) نقد و ارزیابی و تعریفِ شعر، دچارِ دگردیسی و تغییراتِ عمده‌ای گردید. با توجه به تعاریفی که بزرگانی چون یاکوبسن، شکلوفسکی، ژرار ژنت و غیره ارائه دادند، بحث در بابِ شعر رو به سویه‌ی دیگری کشانده شد و با مطرح نمودنِ “زبانِ استعاری” و درهم شکستنِ زبانِ معیار(Norm) و به اصطلاح “هنجار شکنی”، تا حدودی قیل و قال در بابِ شعر به سامان رسید. از آنجایی که در این فضایِ محدود نمی‌توان تمامیِ بحث‌های مطرح شده را واگویه نمود، به صورت سر فصل وار، برخی از مشخصاتِ شعر از منظرِ بزرگان را بیان می‌نمایم و مطالعاتِ بیشتر در این زمینه را در پایانِ مقال، به برخی کتبِ معتبر ارجاع می‌دهم.
فردی چون “شکلوفسکی” یکی از معیارهای شعر را “عدول نمودن” از زبانِ معیار و روز مره(ordinary language) می‌داند. یعنی بر فرض مثال اگر بگوییم: “ در روزِ سه شنبه برف می‌بارید”، زبان، یک زبانِ متداول و در واقع معمولی و به اصطلاح “مبتذل “ است. مبتذل به این معنا که بر اثر تکرارِ چنین جملاتی، گوشِ مخاطب، هیچ احساسِ تازه بودن و نوآوری در آن نمی‌کند و برای او دلنشین نمی‌باشد. اما همینکه شاعری بگوید”: بر سه شنبه برف می‌بارید” گوش و هوشِ مخاطب، دچار بر انگیختگی شده و احساسِ تغییراتی زیبا در ساختارِ جمله می‌نماید و با توجه به ساختارِ دگرگون شده‌ی شعر، مخاطب دچارِ هیجان و لذت ِ بیشتری می‌شود. یا اگر شاعری چون شاملو، بگوید:”می‌خواهم خواب اقاقی ها را بمیرم” در خوانشِ مخاطب، مکث و تعللی شکل می‌گیرد و او را به تفکر وا می‌دارد و در واقع “جستجوی ذهنی” پدید می‌آید. زیرا در دنیایِ واقعیت (real) ومنطق ، خواب را “می‌بینند” نه آنکه خوابِ چیزی را “بمیرند”. این امر باعث می‌شود که مخاطب، ارتباطِ چنین فعلی(بمیرم) را با ساختارِ کلی شعر مقایسه نموده و پس از پی بردن به برخی قرائن و شواهدِ، احساس لذت و کیفور شدن نماید. همچنین این دو مثالی که زده شد، دارای ایجاز(Brevity) نیز می‌باشند، زیرا بسیاری از حرف‌ها و کلماتِ زائدِ زبانِ نُرم و معیار، زدوده شده‌اند. فردی چون مرحوم محمد حقوقی در کتابِ “شعرِ نو از آغاز تا امروز(دهه 70) “ یکی از وجه تمایزهایِ “شعرِ امروزی” نسبت به “شعرِ کلاسیک” را در “موجز بودنِ” آن تعریف می‌نمایند و معتقدند که هر چه شعر به زمان ِ امروز نزدیک‌تر می‌شود، دارای ایجازِ بیشتری نسبت به شعرِ قدما می‌باشد، که اگر یک مقایسه‌ی کلی نیز داشته باشیم، حرف ایشان تا حدودی مصداق دارد. این بحث همچنین با تعریفِ “استعاره‌ی شعریِ” یاکوبسن نیز دارای ارتباط می‌باشد. یاکوبسن معتقد است زبان در شعر به صورت “استعاره”( metaphore) پدید می‌آید و در نثر، زبانِ “مجازِ مُرسل” غالب می‌باشد. البته ایرادهایی که بر یاکوبسن وارد آورده‌اند، این چالش مطرح گشته است که در برخی رمان‌ها نیز می‌توان زبانِ استعاری را غالب پیدا نمود. بر فرض مثال در ایران، رمانِ “بوفِ کورِ” جنابِ صادقِ هدایت، فارق از بحث‌های “روایت مندی” می‌توان ردِ پای زبانِ استعاری را در آن با شدت و حدت هایی یافت. و در پاسخ به چالشِ مطرح شده می‌توان بدین صورت پاسخ داد که، گاهاً وجه تمایزی بینِ برخی اشعار و برخی رمان‌ها وجود ندارد. اما در کل، رمان تماماً شعر نمی‌باشد، هچنان که برخی اشعار نیز به همین صورت و نمی‌توان جوهره‌ی شعری و در واقع”شعرت” را در برخی اشعار نیز پیدا نمود.
در هر صورت، نظرِ حقیر این است که در شعر علاوه بر هنجار شکنی و اسلوب‌های استعاری و ایجازی، می‌بایست عنصرِ موسیقیایی و موزون بودن را نیز لحاظ نمود. به قولِ نیما یوشیج، می‌بایست “دکلاماسیون” در شعر رعایت شود. هر چند که او می‌خواست زبانِ شعر(poetic language ) را به “زبانِ طبیعی” نزدیک سازد و “عنصرِ موسیقایی” را تعدیل نماید، اما به صورت کل، یک آهنگ و طنینی می‌بایست در زبانِ شعر وجود داشته باشد تا وجه تمایزی بین شعر(verse) و نثر(prose) پدید آید، زیرا کمتر نثر و رمانی را می‌توان یافت که “موزون” باشد.هر چند چنین موضوعی در “نثرهای صوفیانه “ فارسی، کاملاً مصداق دارد و تماماً واردِ حوضه ی شعریت می‌شوند. زیرا هم “جوهرِ شعری” در آن‌ها موجود است و هم موزونت. بر فرض مثال وقتی عطار می‌گوید: “به صحرا شدم، عشق باریده بود و زمین‌تر شده، چنانک پای مرد به گِل زار فرو شود، پای من به عشق فرو می‌شد.” در این نثرِ صوفیانه هم صورِ خیال یافت می‌شود که زیر بنای شعر و در واقع جوهره‌ی شعر است، و هم طنینِ خاصی گوش را نوازش می‌دهد. البته موزونت در برخی دیگر از نثرهای صوفیانه، مانند “کشف الاسرارِ” میبدی، به مراتب بیشتر است، و درآن ها نیز می‌توان برخی مشخصاتِ “شعرِ ناب” را پیدا نمود.
مانند همان کاری که در شعرِ کلاسیک و معاصر نیز، بزرگانی چون “حافظِ شیرازی” و”نیما یوشیج” بکار بستند و با بهره گیری از اسلوب‌ها و بدایعِ شعری و همچنین با بکار بردنِ خاصیتِ وزنی و آهنگین، اشعارِ خود را به اوجِ کمال رساندند، که برخی دیگر، با تبعیت نمودن از این دو، موفقیت‌هایی را بدست آورند.
همچنین “تشبیه” در شعر می‌بایست رو به “این همانی” آورد تا اغراق و مبالغه (hyperbole) در نهایتِ زیبایی و شِگفتی به اوجِ خود برسد. وقتی شاعری چون حافظ می‌گوید: “آه از آن نرگسِ جادو که چه بازی انگیخت” نرگس “این همانی” و کاربرد استعاری، از چشمِ معشوق است. در واقع حافظ در این جا نگفته است: چشمِ معشوق ِ من “شبیه” نرگس است. بلکه ادعا دارد چشمِ معشوق، “همان” نرگس است و هیچ تفاوتی بین این دو وجود ندارد. در واقع حافظ با این کارِ خویش زیباییِ شعر را به اوج خود رسانده است. شعر هم دارای ایجاز می‌باشد و هم با توجه به اغراق و ادعایی که صورت گرفته است، مخاطب را به خود، شیفته می‌سازد. هر چند بر اثرِ تکرارِ چنین استعاراتی، دیگر در شعرِ امروزی زیبایی پیشین را ندارد، زیرا بر اثر گذشتِ زمان، آنقدر نرگس( یا همان چشم) در اشعارِ شاعران به کار رفته است که دیگر خود تبدیل به “زبانِ معیار” و معمولی شده است. تا جایی که “نرگس” را در زبانِ روزمره همان “چشم” می‌دانند ومی نامند و به کار می‌برند. و هیچ احساسِ لذتی را که سابقاً به مخاطب می‌بخشید، القا نمی‌کند. زیرا کاملاً تکراری و مبتذل شده است. شاعرانِ امروزیِ ما اگر به دنبال موفقیت‌هایی در عرصه‌ی شعر و شاعری می‌گردند، می‌بایست به دنبالِ “استعاراتِ نو” و بدیعی باشند، تا مخاطب احساسِ دل زدگی و کسالت نکند. البته این نکته را نیز لازم به ذکر می‌دانم که بسیاری از واژگان و اصطلاحاتی که در زبانِ فارسیِ امروزهِ استعمال می‌شوند، در گذشته دارای کاربردِ استعاری و مجازی بودند، و به مرورِ زمان تبدیل به زبانِ “متدوال” و”نُرم” گشتند.
با توجه به موضوعاتی که در مطالبِ فوق ذکر گردید، شعر می‌بایست در عینِ رعایتِ چنین اصولی، دارای طنین، آهنگ و اوازانی نیز باشد. زیرا یکی از وجه تمایزهای شعر و نثر را می‌توان به صورت نسبی در همین امر جستجو نمود.(البته فارق از برخی استثنائاتی که ذکر گردید)
البته “موزون بودن” به معنی بکار بردنِ پی در پیِ ”قوافی” و رعایتِ اصلِ “توازنِ طولی مصراع‌ها از نظر امتداد” نمی‌باشد، همان امری که در برخی اشعارِ کلاسیک رخ داده و می‌دهد، و جدا از برخی بزرگانِ صاحب نام در این عرصه عملاً، دیگر شاعران، موفق نبوده اند. می‌بایست قافیه (rhyme ) وسجع در جای خود، و برای تاکید در معنا و مفهوم و برجسته نمودنِ اصلِ زیبایی شناسی شعر”aestetic و هم آوایی با دیگر بخش‌های شعر استفاده شود. همان تحلیل‌هایی که برخی فرمالیسم‌ها و زبان شناسان، با توجه به “مورفیم ها” و “فونیم ها” و رابطه‌ی آنان با یکدیگر انجام می‌دهند.
بحثِ “زبان” در شعر نیز می‌تواند بسیار حائظ اهمیت باشد. موضوعِ “آرکائیک”(archaism ) و کهن گرایی در شعر، در برخی اشعار بسیار خوش نشسته است. مانند کاری که برخی چون “شاملو” و “اخوان” در آثار و اشعارِ خود بکار بستند و موفق نیز گردیدند. و گاهاً نیز در برخی اشعار، باعثِ ابتذال در شعر می‌گردد. زیرا فاصله‌ی “شعرِ خوب” تا “شعرِ ابتذالمند”، در حدِ فاصلِ یک “حرف” یا “یک واژه” است.
برخی منابعِ مفید و کاربردی، در بحث‌های مطرح شده، را می‌توان به صورت دقیق و مبسوط در فهرستِ زیر مطالعه نمود:
*ساختار و تاویلِ متن(دو جلد)/ بابک احمدی، نشر مرکز
*شعر نو از آغاز تا امروز(دو جلد)/ محمد حقوقی، نشر ثالث
*شعر و اندیشه/ داریوش آشوری، نشر مرکز
*نقد ادبی/ دکتر سیروس شمیسا، نشر میترا
معانی و بیان/ دکتر سیروس شمیسا، نشر میترا
*موسیقیِ شعر/ دکتر شفیعی کدکنی،
*صور خیال در شعر فارسی/ دکتر شفیعی کدکنی
*پیرامونِ شعر(مجموعه مقالات در نقدِ شعر)/ ضیاءالدین ترابی
والسلام.
منبع: نشریه شکوفه های زیتون
ارسال توسط کاربر محترم سایت :synapse_131




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط