نمونه هاي مدرن ازتوطئه هاي صليبي عليه مسلمانان(1)
نویسنده:نرگس یزدی و معصومه امیرلو
1-صليبي ها دست در دست صهيونيست ها
«باسيلي»در منصب پاپ اعظم،کميته ي کاتوليک در امور پناهدگان را تأسيس کرد و اداره ي آن را به منشي مخصوصش،پدر«رابرت لايبر»و گرداننده ي امور خانه اش،مادر «پاسکالينا»واگذارد.اين کميته وسيله ي مهاجرت ده هزار يهودي آلماني به آمريکا را فراهم کرد و با تهيه ي مدارک شناسايي جعلي،آنها را کاتوليک معرفي کرد و به آنان کمک مالي داد تا به محض رسيدن به آمريکا به وضع خود سروسامان دهند.بر اساس دستورات و راهنمايي هاي رسيده از واتيکان،نزديک به يک ميليون يهودي در مناطق مختلف اسکان داده شدند.
طبق عقايد کليساي کاتوليک،عباراتي که در تورات مورد بازگشت يهود به سرزمين مقدس آمده است درباره ي يهوديان نيست،بلکه مجازاً بر جماعت مسيحي منطبق است.به اعتقاد رسمي کاتوليک ها،يهوديان مرتکب گناه شدند و خداوند آنان را از فلسطين به تبعيد گاهشان بابل طرد نمود،و هنگامي که انکار کردند که عيسي مسيح(ع)،همان مسيح منتظر است خداوند دوباره آنان را تبعيد نمود و به اين ترتيب موجوديت آنچه اصطلاحاً «قوم يهود»گفته مي شود،براي هميشه محو گرديد.
...بر اساس اعتقادات کاتوليک ها،فلسطين و قدس،شهر مقدس عهد جديد است نه «صهيون»يهوديان.اين اعتقاد تا سال 1590م،ادامه داشت،يعني تا زماني که کرسي پاپ «گريگوري»مرکز قدرت مسيحيت بود و «رم»شهر مقدس آنان به شمار مي آمد،ولي هنگامي که مسلمانان وارد قدس شدند ناگهان قدس هم مورد توجه مسيحيان قرار گرفت و حملات صليبي براي بازپس گرفتن قدس از مسلمانان و پاکسازي آن از يهود،آغاز شد.
...در پايان قرن پانزدهم پس از آنکه مسيحيان کاتوليک بر اندلس اسلامي تسلط يافتند،يهوديان را نيز به همراه مسلمان از اسپانيا اخراج کردند و اسپانيايي ها حتّي دادگاه هايي را براي تفتيش عقايد يهودياني که به ظاهر به مسيحيت گرويده بودند(يهوديان مارانو)بر پا کردند.
همزمان با جنبش اصلاح ديني در اروپا در قرن شانزدهم،ديدگاه جديدي نسبت به گذشته و حال يهوديان پديدار شد،به طوري که جنبش پروتستاني،به رستاخيزي عبري يا يهودي توصيف شد.اين جنبش اعتقادات کاتوليک ها درباره يهوديان را پنهان نمود و اين انديشه را ترويج کرد که يهود قوم برگزيده و برتر است.عهد قديم مرجع اعلاي اعتقادات پروتستان ها و منبع ناب و ثابت مسيحيان قرار گرفت و به عنوان بخشي از شعائر ديني و عبادات و نماز در کليساها درآمد،و نيز کتابي تلقي شد که تاريخ سرزمين هاي مقدس و انبيا و پيش گويي هاي مربوط به آخر الزمان و دوران هزاره ي خوشبختي پس از آمدن دوباره مسيح را بيان مي کند.
2-تغيير الاهيات مسيحي به نفع صهيونيزم
از سال 1956م،همگرايي صريح تري بين واتيکان و اسرائيل آغاز شد و کليسا به طرز بي سابقه اي بر ميراث مشترک يهود و مسيحيت تأکيد نمود.
در سال 1960م،پاپ «پل سيزدهم»رسماً از نقش کليساي کاتوليک در گسترش يهود ستيزي عذر خواهي نمود و دومين شوراي واتيکان(1965-1962م)نقطه ي عطفي در رابطه واتيکان با يهود و دولت اسرائيل محسوب مي شود؛زيرا اين شورا تأکيد نمود که آيين مسيح در فضايي يهودي رشد يافته و عيسي ميسح(ع)و ساير انبياي يهود با عقايد يهودي،رسالت خود را آغاز کرده اند.شورا همچنين يهوديان را از ريختن خون مسيح تبرئه نمود.
گرچه جنگ سال 1967م،و اشغال جنايتکارانه ي سرزمين هاي اسلامي توسط اسرائيل هنوز مانع شناسايي رسمي اسرائيل توسط واتيکان گرديد ولي واتيکان از طريق ملاقات نمايندگان و هيأت هاي اعزامي خود با اسرائيليان عملاً دولت صهيونيستي را به رسميت شناخت.
پيروزي اسرائيل در جنگ ژوئن و اشغال سرزمين هاي سه کشور عربي موجب بروز علائمي در درون کليساي کاتوليک مبني بر تأييد اسرائيل گرديد و اين آغاز مرحله ي جديدي از تقويت مسيحيت صهيونيست بود.پدر«ردوارد فلانيري»خواستار تجديد نظر اسلامي و الاهياتي در موضع کاتوليک ها نسبت به ملت يهود و اسرائيل شد و اسقف«اوستريشد»نيز درخواست مشابهي را مطرح نمود،به اين اعتبار که قدس يک شهر يهودي و اسرائيل،بيانگر اراده ي خداوند است.
از نيمه دوم دهه ي هفتاد گرايش هاي صهيونيستي در بين کاتوليک ها بويژه در آمريکا نفوذ کرد.بر اساس برآورد مؤسسه«گالوپ»17%از کاتوليک ها خود را بنيادگرا مي دانند.
انتصاب پاپ«ژان پل دوم»به مقام پاپي موجب گرديد که روابط واتيکان با يهوديان و آيين يهود به سمت تحکيم ميراث يهودي-مسيحي پيش برود.وي بر مبرا بودن يهود از گناه کشتن مسيح و به صليب کشيدن و شکنجه ي وي تأکيد نمود و بالاتر از آن،اصالت يهودي عيسي مسيح مورد تأييد قرار داد،و اين محتواي سندي است که واتيکان در سال1985م،آن را به تصويب رساند.
3-پاپ به صهيونيزم،خوشامد مي گويد
کنفرانس خواستار تغيير برخي از متون ديني عهد جديد و اصلاح انجيل «متي»و رساله هاي«پولس»به نفع صهيونيزم شد.کنفرانس همچنين تأکيد نمود که مسيحيان و يهوديان هر دو به«يهوده»خداوند يهود ايمان دارند و معتقدند که مسيح و حواريون وي يهودي متولد شده اند.بدين ترتيب عالي ترين مقامات کليسا با بدعتگذاري رسمي و دست بردن در محکمات الاهيات سنّتي کاتوليک،وابستگي شديد خود به قدرت هاي استعماري و ميل به اسلام ستيزي را نشان دادند.
در پايان کنفرانس،پاپ طي يک سخنراني اعلام کرد که مقاومت مسيحيان در مقابل نازي ها به شکل مطلوب و مورد انتظار انسانيت نبوده است.وي خواستار پاک سازي حافظه ي مسيحيت از نوشته هاي ظالمانه اي گرديد که بر ضد ملت عبراني و يهودي به رشته ي تحرير درآمده است.اين کنفرانس،به گفته ي پاپ،مقدمه اي براي گشودن باب جديدي در روابط مسيحيان و يهود در مسير همکاري و مشارکت آنان به شمار مي آمد.
4-همکاري با«صهيونيزم»براي جبران همکاري با «فاشيزم»
اسرائيليان و يهوديان متعصب تمايل داشتند که واتيکان پاپ«پيوس دوازدهم»را که به همدلي با نازي ها و چشم پوشي از جنايات آنان متهم بود محکوم کند،ولي هدف واتيکان از از اتشار اين سند،تلاشي براي پوشاندن همکاري هاي واتيکان با فاشيست ها بود که اينک بايد از طريق همکاري پاپ با صهيونيست ها جبران مي شد!!
اهميت اين سند براي يهوديان و کاتوليک ها در اين است که پس از 33سال از برگزاري دومين شوراي واتيکان که يهوديان را از ريختن خون مسيح مبرا دانست و تأکيد نمود که عيسي مسيح خود در شمار انبياي يهود بوده است.معناي اين حرکت براي اسرائيل و صهيونيسم اين است که پاپ،فتواي شرعي به نفع صهيونيزم در فلسطين مي دهد.
پاپ«ژان پل دوم»که زادگاه وي لهستان ،يعني دومين کشور کاتوليک و اولين کشور يهود ستيز اروپا بوده است ،در کنفرانس واتيکان در سال 1997م،فرمان داد که راهبردي را براي مصالحه ي جديد تعيين نمايند.در کنفرانس سال 1998م،تصميم گرفته شد که کليساي کاتوليک براي هزاره ي سوم خود را آماده کند تا دادگاه هاي تفتيش عقايد کليسا را نيز بررسي کند.همچنين در کنفرانس سال1997م،مقرر گرديد مصوبات دومين شوراي واتيکان در سال1965م،در مورد ميراث يهودي-مسيحي پذيرفته شود.
مفهوم ميراث يهودي-مسيحي اين است که آيين هاي يهود و مسيحت در کتاب مقدس مشترک اند و پيروان هر دو مذهب،پيروان کتاب مقدس محسوب مي شوند و هر دو آيين در حمايت از «ده فرمان»مشارکت دارند و معتقدند که نجات دهنده،عيسي مسيح،يهودي متولد شده است.چنانچه پروتستان ها زودتر و صريح تر در کنار صهيونيست ها قرار گرفتند،اينک کاتوليک ها و پاپ هم عليرغم تاريخ پر از خشونت کليسا عليه يهودي و مسلمان و پروتستان و ارتدوکس،در دهه هاي اخير به وضوح به صهيونيست ها ملحق شدند و در خدمت تأييد مشروعيت دولت يهودي و اشغال قدس قرار گرفتند.به اين ترتيب،مفهوم ميراث يهودي-مسيحي نيز به يک مفهوم غير ديني تبديل گرديد تا از خواست صهيونيسم يهودي در مورد تأسيس ميهن قومي يهود در فلسطين پشتيباني نمايد.
شگفت اينکه پاپ پيوس دهم در سال1904م،اين خواست صهيونيسم را نپذيرفته بود،با آنکه «هرتزل»ايدئولوگ صهيونيزم،آنگونه که «روت راث بلاو» در کتاب خاطراتش مي نويسد،پيشنهاد کرده بود که پس از تأسيس اسرائيل،يهوديان به آيين مسيحيت درآيند.
بديهي است هيچ کس به جز افراطيون و يهود ستيزان و طرفداران کوره هاي آدم سوزي نسبت به مصالحه ي تاريخي يهوديان و کاتوليک ها اعتراضي ندارند،ولي سخن بر سر پيدايش مسيحيت صهيونيست جديد و اتّحاد شيطاني عليه مسلمانان و توجيه اشغال قدس و سرزمين فلسطين است.
5-هولوکاست ضدّ فلسطيني و مسئوليت اخلاقي مسيحيان
مسئله ي فلسطين،مسئله اي انساني تلقي مي شود و واقعيت اين است که پراکنده ساختن فلسطيني هاي عرب از رهگذر تبعيد آنان در سرزمينشان و قرار دادن آنها زير سلطه ي بيگانه،در حالي که بخشي از آنان حتي مسيحي بودند.مسئوليتي اخلاقي فراروي کليسا مطرح مي کند که نمي توان از آن طفره رفت.
گذشته از مبادي عام اخلاقي،مسيحيان داراي منافع مهم و شخصي در فاش ساختن حقيقت اين مسأله اند.فلسطين براي مسيحيان نيز سرزمين مقدس است و بيت المقدس شهر آنان نيز به شمار مي رود.کيست که بيش از مسيحيان در تسلط يابي بر زمين هاي مقدس و گفتگو پيرامون مسئله خاورميانه ذي نفع باشد؟چرا اينک پاپ،تبديل به توجيه گر هولوکاست ضدّ فلسطيني مي شود؟!
6-آموزش صهيونيستي به کودکان مسيحي
طرح روابط انساني را در دبيرستان هاي کاتوليک به تدريس گذارد.اين طرح را يک يهودي آشنا با کاتوليک آماده کرد تا به دانش آموزان مسيحي کمک کند راجع به يهوديان و دولت اسرائيل ديدگاه بهتري پيدا کند.
گزافه نيست اگر بگوييم رهبران کاتوليک آمريکا نيز همچون پروتستان هاي افراطي،اينک با جانبداري آشکار از اسرائيل به قضيه ي خاورميانه و مشکلات آن مي نگرند...رهبران آنها نشان داده اند که حمايت از خواست فلسطينيان را صحيح نمي دانند،حتي اگر محدود به حمايت مادي از آن آوارگان،بدون پرداختن به اصل قضيه باشد.
واتيکان در سال 1965م(1344)،با اکثريت 2221 رأي در برابر 88رأي،طيّ بيانيه اي اعلام کرد که از اين پس،يهوديان از تهمت کشتن حضرت مسيح مبّرايند و سامي ستيزي را مردود دانست.به اين ترتيب،ترس کاتوليک ها از اينکه متهم به سامي ستيزي شوند بيشتر شد.
کاردينال آمريکايي،«ريچارد کاپينگ»،آشکارا به نفع اسرائيل سخن گفت.در يکي از مراسم،فردي از افراد فرقه ي او که اصلاً فلسطيني بود گفت که نظرات وي جداً توهين به فلسطيني هاست.کاردينال در جواب او گفت:
«به اين مطلب،هيچ اهميتي نده!»
عاليجناب «جان اشترايخر»تعبير کرد که تأييد اسرائيل،معيار مسيحي بودن هر مسيحي است.وي حق سرنوشت فلسطيني ها را به رسميت نشناخت و گفت:
«ما وظيفه داريم آشکارا اعلام کنيم که دولت اسرائيل،مشرعيت دارد.»
هنگامي که اسرائيل،براي الحاق قسمت شرقي بيت المقدس به زمين هاي اشغالي،اقدام کرد،اشترايخر فعاليت هايي را در گستره ي ملي براي تأييد نقشه يافزودن بر زمين هاي مقدّس،صورت داد.
کشيش«ادوارد ولانري»مدير پيشين دفتر اسقف ها در امور روابط کاتوليک ها و يهوديان،در دوستي با اسرائيل،به رقابت با عاليجناب اشترايخر پرداخت.ولانري آشکارا کاتوليک ها را سرزنش کرد که چرا در دشمني با يهود،خشک سري مي کنند و همه ي دشمنان صهيونيزم را سامي ستيز خواند.او در جمع صهيونيست ها خطابه اي با اين عنوان ايراد کرد:«چرا اسرائيل در قلب من عزيز است؟»نيز کتابي نوشت با نام «رنج هاي يهود:23قرن سامي ستيزي ».
روزنامه ي نيويورک تايمز صفحاتي را به چاپ مقاله ي طولاني ولانري با نام بزرگ ترين کينه جويي تاريخ اختصاص داد.او در اين مقاله به منتقد آمريکايي،«براون»حمله کرد که گفته بود،يهوديان در آمريکا داراي روزنامه ها و بانک هايند.
7-مشارکت در اشغال گري ها
هنگامي که وي هنوز کاردينال بود،با کشتي «کنت دو ساويا»به آمريکا سفر کرد.کمي پيش از رسيدن کشتي به نيويورک،وي از ناخدا خواست که پرچم ستاره ي شش پر-پرچمي که بعداً نشان دولت اسرائيل شد-را در کنار پرچم پاپ برافروزد.*
8-پاپ جديد کيست؟!
نکته ي جالب در کينه پراکني پاپ جديد عليه اسلام،آن بود که دقيقاً نقاط ضعف تاريخي پاپ ها و سياهي هاي قرون وسطاي کليسا را به اسلام نسبت داد.اين طنز سياه دوران است که اسلام،که نمايش با شکوه تاريخي در گسترش عقلانيت و منطق و مهار خشونت داشته و پيشرفت هاي سريع اسلام در اروپا و آمريکاي کنوني و موج سريع و رو به افزايش مسلمانان شدن مسيحيان جهان،همگي به برکت جاذبه هاي معرفتي و اخلاقي اسلام است،از سوي رهبر ديني کليسا که گذشته اش با دادگاه هاي تفتيش عقائد و جنگ هاي صليبي و شکنجه گاههاي قرون وسطايي،گره خورده است،متهم به خشونت و فقدان عقلانيت شود.اسلام که «تفکّر»را عبادت و «علم»را حجّت و«عقل»را فرستاده ي خدا مي داند.از سوي پاپ ها که سنت دانشمندسوزي و کتاب سوزي را باب کردند،دعوت به عقلانيت و آرامش شده است و اين بيشتر به کمدي تاريخي مي ماند.اما عاليجناب پاپ بنديکت شانزدهم کيست؟!و چه سابقه اي دارد؟!
اين عاليجناب(بنديک شانزدهم)،يک کاتوليک آلماني است که در جواني،سابقه ي همکاري با هيلتر فاشيست ها را داشته و اينک در پيري،در کنارصهيونيست ها قرار مي گيرد و هرگز جنايت ها و اشغال گري ها را از نازيسم تا امپرياليزم آمريکا را هرگز محکوم نکرده است.
پاپ بنديکت شانزدهم يا کاردينال«يوزف آلويس راتسينگر»،در آوريل 1927م،در «باوارياي آلمان»متولد شد.
پدرش مأمور پليس بود.زادگاه راتسينگر در خاک اتريش و درست همانجايي واقع بود که هيتلر از آنجا به قدرت رسيده بود.راتسينگر از شکنجه ها و کشته شدن اعضاي جنبش مقاومت ضدهيلتر کاملاً اطلاع داشته است،زيرا محل زندگي او يکي از کانون هاي مقاومت عليه نازيسم بوده است.
«جان آلن»،مورخ و شرح حال نويس،درباره زندگي پاپ جديد نوشته است:
«ترانشتاين»محل زندگي راتسينگرجوان،پناهگاه مخالفان هيلتر بوده و زماني مرکز يهودي کشي،شکنجه،دستگيري و اعدام عوامل ضد نازي هم بوده است و راتسينگر جوان دقيقاً مي توانسته مبارزه با نازيسم را برگزيند.در اين ميان يکي از پسر عموهاي او هم به دست نيروهاي هيتلري کشته شده بود.اما جالب اين است که راتسينگر جوان در آن دوران به مقاومت در برابر هيلتر را برگزيده و نه مخالفت با نازيسم را،بر عکس تصميم عجيبي گرفت.
9-پاپ جديد،سرباز داوطلب هيلتر
در اوائل دهه 1940ميلادي رهبران کليساي کاتوليک اصولاً همکاري با نازيسم در آلمان و فاشيسم در ايتاليا را موعظه مي کردند و اسناد اخيرنشان دهنده ي روابط نزديکي است که پاپ دوم وقت واتيکان با برلين و رم يعني نازي ها و فاشيست ها داشته است.اين حادثه در زندگي پاپ امروزي اهميت زيادي دارد.
با آن که پاکسازي هاي ضد نازيستي در آلمان و اروپا پس از جنگ بين المللي دوم تحت فشار لابي يهوديان آلمان به حدي بوده که حتي کسي که در نزديکي اردوگاه نگهداري يهوديان زندگي مي کرده هرگز اجازه دست يابي به مقام حساسي را نيافته است.پس چگونه است که غرب از انتخاب راتسينگر به مقام پاپي عليرغم سوابق هيتلري اش حمايت کردند؟راتسينگر همه ي نوجواني و جواني خود را در فضاي خشن،خونين و سرشار از شکنجه و سرکوب و در خدمت نازي ها گذرانده و سؤال اين است که چرا او به عنوان يک نازي جوان پس از سقوط نازي ها،نه تنها حذف نشد،بلکه در خدمت سياست هاي جديد غرب قرار گرفت؟
10-رياست بر دادگاه مدرن تفتيش عقايد واتيکان
دادگاه هاي تفتيش عقايد به وسيله پاپ اينوسنت چهارم در سال 1252ميلادي تأسيس شدند و طي پنج قرن،بر اساس تخمين ها بين يک تا ده ميليون انسان به حکم اين دادگاه ها در سراسر اروپا به قتل رسيدند که بسياري از آنها زنده زنده سوزانده شدند.اداره ي مرکزي تفتيش عقايد کليساي کاتوليک رم،در سال 1542م،به وسيله پاپ«پاول سوم»تأسيس شد.يعني سيصدسال بعد از آن که اگنو سنس چهارم اين ارگان را در تمام اروپا به وجود آورده بود.
از سال 1569م،پليس اعتقادي پاپ در«پاليس»در نزديکي واتيکان مستقر شد.بر روي سر در قرارگاه به دستور پاپ«پيوس پنجم»اين اشعار نوشته شده بود:
«اين ساختمان براي مبارزه با جادوگري و تبليغ،براي توسعه ي مذهب کاتوليک بنا شده است.»
مجمع مقدس رم و انگيزيسيون عمومي نامي بود که تا سال1908م،به اين قرارگاه تفتيش عقايد اطلاق مي شد.اما به واسطه ي کشتارها و جناياتي که ذيل اين نام صورت گرفته بود در اين سال به خاطر لزوم ظاهري آراسته تر نام آن عوض شد.1965م،اداره تفتيش عقايد سابق،به اداره ي مقدس و سپس به نام ساده شوراي عقيدتي کليساي کاتوليک تغيير نام يافت.گرچه نام و روش هاي اين اداره عوض شد ولي هدف،همچنان باقي مانده است.زماني که کاردينال يوزف راتسينگر رياست شوراي عقيدتي کليسا کاتوليک و سرپرستي امور آرشيو عظيم پرونده ها و صورتجلسه هاي دادگاه هاي تفتيش عقايد واتيکان را بر عهده داشت،سخت گيري بي چون و چراي او و پافشاري وي بر معيارهاي سختگيرانه واتيکان،زبانزد خاص و عام بود.انعطاف پذيري او بارها از سوي کساني چون«هانس کونگ»متکلم مسيحي و مدرس دانشگاههاي سوئيس و «ايگين درومان»متکلم مسيحي کاتوليک و روانکاو آلماني مورد انتقاد قرار گرفت.انتقادهاي شديد اين دو سرانجام موجب طرد آنها از کليساي کاتوليک و لغو مجوز تدريس در دانشکده ي الهيات مسيحي شد.کاردينال راتسينگر نه تنها در گذشته با طرفداران الهيات رهايي بخش کليساي کاتوليک آمريکاي لاتين که پشتيبان مبارزه عليه ديکتاتوري هاي راست و چپ اين سرزمين ها بودند،شديداً مخالف مي کرد،بلکه همانند سلف خود در خواست شمار عظيمي از مسيحيان را که همواره خواهان برگزاري آيين مشترک عشاي رباني مسيحيان کاتوليک و پروتستان بودند،نپذيرفت.حتي زماني که پاپ«ژان پل دوم»رهبر پيشين کاتوليک هاي جهان،در سال1998ميلادي خواستار گشايش آرشيو اسرار واتيکان براي استفاده ي مورخان و محققان شد تا حداقل بخشي از تاريخ سر به مهر کليساي کاتوليک گشوده شود،کاردينال راتسينگر،به عنوان کليد دار اين آرشيو،حاضر نشد پرونده هاي مربوط به مباحث بحران مدرنيسم در کليساي کاتوليک و الهيات رهايي بخش را در دسترس پژوهشگران قرار دهند.او دادخواهي هاي روحانيان منتقد و تجديد نظر خواه را که از کليساي کاتوليک طرد شده بودند را مسدود گذاشت.به دشواري مي توان تصور کرد که نظراتي که کاردينال يوزف راتسينگر در زمان رياست بر شوراي عقيدتي کليساي کاتوليک بدون هيچ گونه انعطاف و تسامحي بر آنها تأکيد داشت.امروزه که او زعامت کليساي کاتوليک را عهده دار شده است،دچار دگرگوني بنيادي شده باشد.
پروفسور هانس کونگ صاحب کرسي پايه هاي اعتقادي الهيات دانشگاه «توبينگن»يکي از قربانيان تفتيش عقايد مدرن به رياست پاپ فعلي است.چون او در غير قابل خطا بودن(عصمت)پاپ،تشکيک کرده بود،مرکزيت علوم اعتقادي کليسا(همان تفتيش عقايد)در سال 1979م،با تدريس او مخالفت کرد و او کرسي دانشگاهي خود را از دست داد.البته پرونده سازي براي او به سال 1957م،بر مي گردد که هنوز دانشجوي الهيات بود و براي او مخفيانه و زير شماره اي در آرشيو تفتيش،پرونده سازي مي شد که نشان دهنده بخش سانسور و کتاب هاي ممنوعه است البته کونگ تنها نبود.با تعداد ديگري از دانشمندان علوم ديني نيز مانند او رفتار شد.
پينوشتها:
*برخي از مطالب اين فصل،برگرفته شده از کتاب هاي:«ارتباط صهيونيستي»،آلفرد.م.ليليانتال،سيدابوالقاسم حسيني،و«مسيحيت صهيونيست و بنيادگراي آمريکا»،رضا هلال،علي جنتي مي باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یزدی، نرگس و امیرلو ،معصومه، اسنادی تاریخی تقدیم به عالیجناب پاپ، انتشارات طرح فردا،1388
/ج