نقش اخلاق در سيره عملي پيامبر اسلام
نويسنده: محمد محمدي اشتهاردي
يکي از شاخصه هاي پر اهميت در پيشرفت اسلام اخلاق نيک و کلام دلاويز و پرجاذبه پيامبر اکرم (ص) با انسان ها بود، اين خلق نيکوتا بدان حدي بود که معروف شد سه چيز در پيشرفت اسلام نقش به سزايي داشت: 1-اخلاق پيامبر (ص) 2-شمشير و مجاهدات حضرت علي (ع) 3- انفاق ثروت حضرت خديجه سلام الله عليها
در قرآن مجيد، به نقش اخلاق پيامبر (ص) در پيشرفت اسلام و جذب دل ها تصريح شده است، آن جا که مي خوانيم: «فبما رحمة من الله لهم و لو کنت فظا غليظ القلب لا نفطوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم في الامر، اي رسول ما! به خاطر لطف و رحمتي که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان گشته اي، و اگر خشن و سنگدل بودي، مردم از دور تو پراکنده مي شدند، پس آن ها را ببخش، و براي آن ها طلب آمرزش کن، و در کارها با آن مشورت فرما.»
از اين آيه استفاده مي شود که: 1-نرمش و اخلاق نيک، يک هديه الهي است، کساني که نرمش ندارند، از اين موهبت الهي محرومند؛ 2-افراد سنگ دل و سخت گير نمي توانند مردم داري کنند، و به جذب نيروهاي انساني بپردازند؛ 3-رهبري و مديريت صحيح با جذب و عطوفت همراه است؛ 4-بايد دست شکست خوردگان در جنگ گنهکاران شرمنده را گرفت و جذب کرد (با توجه به اين که شأن نزول آيه مذکور در مورد ندامت فراريان مسلمان جنگ احد نازل شده است)؛ 5-مشورت با مردم از خصلت هاي نيک و پيوند دهنده است که موجب انسجام مي گردد.
پيامبر اسلام (ص) علاوه بر اين که ارزش هاي اخلاقي را بسيار ارج مي نهاد، خود در سيره عملي اش مجسمه فضايل اخلاقي و ارزش هاي والاي انساني بود، او در همه ابعاد زندگي با چهره اي شادان و کلامي دلاويز با حوادث برخورد مي کرد.
به عنوان مثال، در تاريخ آمده است: در سال نهم هجرت هنگامي که قبيله سرکش طي بر اثر حمله قهرمانانه سپاه اسلام شکست خوردند، عدي بن حاتم که از سرشناسان اين قبيله بود به شام گريخت، ولي خواهر او که «سفانه» نام داشت به اسارت سپاه اسلام در آمد. سفانه را همراه ساير اسيران به مدينه آوردند و آنان را در نزديک مسجد در خانه اي جاي دادند، روزي رسول خدا (ص) از آن اسيران ديدن کرد، سفانه از موقعيت استفاده کرده و گفت: «اي محمد! پدرم (حاتم) از دنيا رفت، و نگهبان و سرپرستم (عدي) ناپديد شد و فرار کرد، اگر صلاح بداني مرا آزاد کن و شماتت و بدگويي قبيله هاي عرب را از من دو رساز، همانا پدرم (حاتم) بردگان را آزاد مي ساخت، از همسايگان نگهباني مي نمود و به مردم غذا مي رسانيد و آشکارا سلام مي کرد و در حوادث تلخ روزگار، مردم را ياري مي نمود.» پيامبر اکرم (ص) که به ارزش هاي اخلاقي، احترام شايان مي نمود، به سفانه فرمود: «اي دختر! اين ويژگي هايي که برشمردي، از صفات مؤمنان راستين است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمت قرار مي داديم.» آنگاه پيامبر (ص) به مسؤولين امر فرمود: «اين دختر را به پاس احترامي که پدرش به ارزش هاي اخلاقي مي نمود، آزاد سازيد». آن گاه پيامبر لباس نو به او پوشانيد، و هزينه سفر به شام را در اختيار او گذاشت، و او را همراه افراد مورد اطمينان به شام نزد برادرش رهسپار کرد.
نظر شما را به چند نمونه از آن ها جلب مي کنيم:
1-در جنگ خيبر که با حضور شخص پيامبر (ص) در سال هفتم هجرت رخ داد، پس از پيروزي سپاه اسلام بر سپاه کفر، جمعي از يهوديان به اسارت سپاه اسلام در آمدند، يکي از اسيران، صفيه دختر حي بن اخطب (دانشمند سرشناس يهود) بود. بلال حبشي، صفيه را به همراه زني ديگر به اسارت گرفت و آن ها را بخ حضور پيامبر (ص) آورد، ولي هنگام آوردن آن ها اصول اخلاقي را رعايت نکرد و آن ها را از کنار جنازه هاي کشته شدگان يهود حرکت داد، صفيه وقتي که پيکرهاي پاره پاره يهوديان را ديد بسيار ناراحت شد و صورتش را خراشيد و خاک بر سر خود ريخت و سخت گريه کرد. هنگامي که بلال آنها را نزد پيامبر آورد، از صفيه پرسيد: «چرا صورتت را خراشيده اي و اين گونه خاک آلود و افسرده هستي؟!» صفيه ماجراي عبورش از کنار جنازه ها را بيان کرد، رسول اکرم (ص) از رفتار غير انساني و خلاف اخلاق اسلامي بلال ناراحت شده و او را سرزنش کرده و فرمود: «اي بلال! آيا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت بربسته که آن ها را از کنار کشته شدگانشان عبور مي دهي؟! چرا بي رحمي کردي؟»
جالب اين که پيامبر اکرم (ص) براي جبران رنج ها و ناراحتي هاي صفيه، با او ازدواج کرد، سپس او را آزاد و بار ديگر با پيش نهاد صفيه ازدواج نمود و به اين ترتيب، ناراحتي هاي او را به طور کلي از قلبش زدود.
2-در ماجراي جنگ حنين که در سال هشتم هجرت رخ داد، شيماء دختر حليمه که خواهر رضاعي پيامبر (ص) بود، با جمعي از دودمانش به اسارت سپاه اسلام در آمدند، پيامبر هنگامي که شيماء را در ميان اسيران ديد، به ياد محبت هاي او مادرش در دوران شيرخوارگي، احترام و محبت شاياني به شيماء کرد. پيش روي او برخاست و عباي خود را بر زمين گستراند و شيماء را روي آن نشانيد، با مهرباني مخصوصي از او احوال پرسي کرد و به او فرمود: «تو همان هستي که در روزگار شيرخوارگي به من محبت کردي...» (با اين که از آن زمان حدود شصت سال گذشته بود).
شيماء از پيامبر (ص) تقاضا کرد، تا اسيران طايفه اش را آزاد سازد، پيامبر به او فرمود: «من سهميه خودم را بخشيدم و در مورد سهميه ساير مسلمانان، به تو پيشنهاد مي کنم که بعد از نماز ظهر برخيز و در حضور مسلمانان، بخشش مرا وسيله خود قرار بده تا آنها نيز سهميه خود را ببخشند. شيماء همين کار را انجام داد، مسلمانان گفتند: «ما نيز به پيروي از پيامبر (ص) سهميه خود را بخشيديم.» سيره نويس معروف ابن هشام مي نويسد: «پيامبر به شيماء فرمود: اگر بخواهي با کمال محبت و احترام، در نزد ما بمان و زندگي کن، و اگر دوست داري تو را از نعمت ها بهره مند مي سازم و به سلامتي به سوي قوم خود باز گرد» شيماء گفت: مي خواهم به سوي قوم خود بازگردم. پيامبر (ص) يک غلام و يک کنيز به او بخشيد و به سوي قوم و خويشانش فرستاد.
3-مهرباني و اخلاق نيکوي پيامبر (ص) در حدي بود که امام صادق (ع) فرمود: روزي رسول خدا نماز ظهر را با جماعت خواند، مردم بسياري به او اقتدا کردند، ولي آن ها ناگاه ديدند آن حضرت بر خلاف معمول دو رکعت آخر نماز را با شتاب تمام کرد (مردم از خود مي پرسيدند، به راستي چه حادثه مهمي رخ داده که پيامبر نمازش را با شتاب تمام کرد؟!) پس از نماز از پيامبر (ص) پرسيدند: «مگر چه شده؟ که شما اين گونه نماز را (با حذف مستحبات) به پايان بردي؟» پيامبر در پاسخ فرمود: «اما سمعتم صراخ الصبي؛ آيا صداي گريه کودک را نشنيديد؟» معلوم شد که کودکي در چند قدمي محل نمازگزاران گريه مي کرده و مادرش که مشغول نماز بوده نتوانسته او را آرام کند، صداي گريه او دل مهربان پيامبر را به درد آورد، از اين رو نماز را با شتاب تمام کرد، تا مادر کودک بتواند به کودک رسيدگي کند.
4-در جريان غزوه احد که بخاطر تخلف کمانداران نگهبان کوه الرمادي و ضعف و نافرماني آن ها، جنگ به شکست مسلمانان انجاميد و بجز اميرالمؤمنين علي (ع) و چند نفر از ياوران حقيقي پيامبر، کسي با ايشان نماند. در اين واقعه پيامبر زخم هاي متعددي برداشت و تنهايي ايشان و عدم فرمانبرداري مسلمين در حمايت از پيامبر شان، حضرت را بسيار آزار مي داد، با اين حال از خداوند هدايت قومش را خواست: «اللهم اهد قومي فانهم لا يعلمون». خدايا قوم من را هدايت کن، زيرا ايشان نمي دانند. اين اخلاق نيک مي تواند الگوي همه باشد، در اوج ضربه اي که انسان از طرف دوست و دشمن مي خورد، از خدا بخواهد آن ها را هدايت کند و دنبال انتقام گرفتن نباشد.
پيشه اش اندر ظهور و در کمون
اهد قومي انهم لا يعلمون
5-روي يک مرد عرب باديه نشين، خدمت پيامبر اکرم (ص) آمد و حاجتي داشت، وقتي جلو آمد، بخاطر مطالبي که شنيده بود، ابهت پيامبر او را گرفت و زبانش با لکنت افتاد، پيغمبر (ص) ناراحت شدند و سوال فرمودند: آيا از ديدن من زبانت به لکنت افتاد؟
سپس پيامبر او را در آغوش گرفتند و آن گاه فرمودند: آسان بگير، از چه مي ترسي؟ من از جباران نيستم. من پسر زني هستم که با دست خود از پستان گوسفند شير مي دوشيد، من برادر شما هستم. «هرچه مي خواهد دل تنگت بگو».
***
اين ها چند نمونه از سلوک اخلاقي پيامر اسلام (ص) بود، که هر کدام چون آيينه اي شفاف ما را به تماشاي جمال زيباي اخلاق نيک آن حضرت دعوت مي کند، و يکي از راز و رمزهاي مهم پيشرفت اسلام در صدر اسلام را که بسيار چشم گير بود، به ما نشان مي دهد. در فرازي از گفتار حضرت علي (ع) در شان اخلاق پيامبر (ص) چنين آمده: «رفتار پيامبر (ص) با همنشينانش چنين بود که دائما خوش رو، خندان، نرم و ملايم بود، هرگز خشن و سنگدل، پرخاشگر، بدزبان، عيبجو و مديحه گر نبود، هيچ کس از او مايوس نمي شد و هر کس به در خانه او مي آمد، نوميد باز نمي گشت، سه چيز را از خود دور کرده بود؛ مجادله در سخن، پرگويي و دخالت در کاري که به او مربوط نبود، او کسي را مذمت نمي کرد واز لغزش هاي پنهاني مردم جستجو نمي نمود، جز در مواردي که ثواب الهي دارد سخن نمي گفت، در موقع سخن گفتن به قدري گفتارش نفوذ داشت که همه سکوت نموده و سراپا گوش مي شدند...»
منبع: ماهنامه قرآني نسيم وحي- شماره 26
در قرآن مجيد، به نقش اخلاق پيامبر (ص) در پيشرفت اسلام و جذب دل ها تصريح شده است، آن جا که مي خوانيم: «فبما رحمة من الله لهم و لو کنت فظا غليظ القلب لا نفطوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم في الامر، اي رسول ما! به خاطر لطف و رحمتي که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان گشته اي، و اگر خشن و سنگدل بودي، مردم از دور تو پراکنده مي شدند، پس آن ها را ببخش، و براي آن ها طلب آمرزش کن، و در کارها با آن مشورت فرما.»
از اين آيه استفاده مي شود که: 1-نرمش و اخلاق نيک، يک هديه الهي است، کساني که نرمش ندارند، از اين موهبت الهي محرومند؛ 2-افراد سنگ دل و سخت گير نمي توانند مردم داري کنند، و به جذب نيروهاي انساني بپردازند؛ 3-رهبري و مديريت صحيح با جذب و عطوفت همراه است؛ 4-بايد دست شکست خوردگان در جنگ گنهکاران شرمنده را گرفت و جذب کرد (با توجه به اين که شأن نزول آيه مذکور در مورد ندامت فراريان مسلمان جنگ احد نازل شده است)؛ 5-مشورت با مردم از خصلت هاي نيک و پيوند دهنده است که موجب انسجام مي گردد.
پيامبر اسلام (ص) علاوه بر اين که ارزش هاي اخلاقي را بسيار ارج مي نهاد، خود در سيره عملي اش مجسمه فضايل اخلاقي و ارزش هاي والاي انساني بود، او در همه ابعاد زندگي با چهره اي شادان و کلامي دلاويز با حوادث برخورد مي کرد.
به عنوان مثال، در تاريخ آمده است: در سال نهم هجرت هنگامي که قبيله سرکش طي بر اثر حمله قهرمانانه سپاه اسلام شکست خوردند، عدي بن حاتم که از سرشناسان اين قبيله بود به شام گريخت، ولي خواهر او که «سفانه» نام داشت به اسارت سپاه اسلام در آمد. سفانه را همراه ساير اسيران به مدينه آوردند و آنان را در نزديک مسجد در خانه اي جاي دادند، روزي رسول خدا (ص) از آن اسيران ديدن کرد، سفانه از موقعيت استفاده کرده و گفت: «اي محمد! پدرم (حاتم) از دنيا رفت، و نگهبان و سرپرستم (عدي) ناپديد شد و فرار کرد، اگر صلاح بداني مرا آزاد کن و شماتت و بدگويي قبيله هاي عرب را از من دو رساز، همانا پدرم (حاتم) بردگان را آزاد مي ساخت، از همسايگان نگهباني مي نمود و به مردم غذا مي رسانيد و آشکارا سلام مي کرد و در حوادث تلخ روزگار، مردم را ياري مي نمود.» پيامبر اکرم (ص) که به ارزش هاي اخلاقي، احترام شايان مي نمود، به سفانه فرمود: «اي دختر! اين ويژگي هايي که برشمردي، از صفات مؤمنان راستين است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمت قرار مي داديم.» آنگاه پيامبر (ص) به مسؤولين امر فرمود: «اين دختر را به پاس احترامي که پدرش به ارزش هاي اخلاقي مي نمود، آزاد سازيد». آن گاه پيامبر لباس نو به او پوشانيد، و هزينه سفر به شام را در اختيار او گذاشت، و او را همراه افراد مورد اطمينان به شام نزد برادرش رهسپار کرد.
نمونه هايي از اخلاق پيامبر (ص)
نظر شما را به چند نمونه از آن ها جلب مي کنيم:
1-در جنگ خيبر که با حضور شخص پيامبر (ص) در سال هفتم هجرت رخ داد، پس از پيروزي سپاه اسلام بر سپاه کفر، جمعي از يهوديان به اسارت سپاه اسلام در آمدند، يکي از اسيران، صفيه دختر حي بن اخطب (دانشمند سرشناس يهود) بود. بلال حبشي، صفيه را به همراه زني ديگر به اسارت گرفت و آن ها را بخ حضور پيامبر (ص) آورد، ولي هنگام آوردن آن ها اصول اخلاقي را رعايت نکرد و آن ها را از کنار جنازه هاي کشته شدگان يهود حرکت داد، صفيه وقتي که پيکرهاي پاره پاره يهوديان را ديد بسيار ناراحت شد و صورتش را خراشيد و خاک بر سر خود ريخت و سخت گريه کرد. هنگامي که بلال آنها را نزد پيامبر آورد، از صفيه پرسيد: «چرا صورتت را خراشيده اي و اين گونه خاک آلود و افسرده هستي؟!» صفيه ماجراي عبورش از کنار جنازه ها را بيان کرد، رسول اکرم (ص) از رفتار غير انساني و خلاف اخلاق اسلامي بلال ناراحت شده و او را سرزنش کرده و فرمود: «اي بلال! آيا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت بربسته که آن ها را از کنار کشته شدگانشان عبور مي دهي؟! چرا بي رحمي کردي؟»
جالب اين که پيامبر اکرم (ص) براي جبران رنج ها و ناراحتي هاي صفيه، با او ازدواج کرد، سپس او را آزاد و بار ديگر با پيش نهاد صفيه ازدواج نمود و به اين ترتيب، ناراحتي هاي او را به طور کلي از قلبش زدود.
2-در ماجراي جنگ حنين که در سال هشتم هجرت رخ داد، شيماء دختر حليمه که خواهر رضاعي پيامبر (ص) بود، با جمعي از دودمانش به اسارت سپاه اسلام در آمدند، پيامبر هنگامي که شيماء را در ميان اسيران ديد، به ياد محبت هاي او مادرش در دوران شيرخوارگي، احترام و محبت شاياني به شيماء کرد. پيش روي او برخاست و عباي خود را بر زمين گستراند و شيماء را روي آن نشانيد، با مهرباني مخصوصي از او احوال پرسي کرد و به او فرمود: «تو همان هستي که در روزگار شيرخوارگي به من محبت کردي...» (با اين که از آن زمان حدود شصت سال گذشته بود).
شيماء از پيامبر (ص) تقاضا کرد، تا اسيران طايفه اش را آزاد سازد، پيامبر به او فرمود: «من سهميه خودم را بخشيدم و در مورد سهميه ساير مسلمانان، به تو پيشنهاد مي کنم که بعد از نماز ظهر برخيز و در حضور مسلمانان، بخشش مرا وسيله خود قرار بده تا آنها نيز سهميه خود را ببخشند. شيماء همين کار را انجام داد، مسلمانان گفتند: «ما نيز به پيروي از پيامبر (ص) سهميه خود را بخشيديم.» سيره نويس معروف ابن هشام مي نويسد: «پيامبر به شيماء فرمود: اگر بخواهي با کمال محبت و احترام، در نزد ما بمان و زندگي کن، و اگر دوست داري تو را از نعمت ها بهره مند مي سازم و به سلامتي به سوي قوم خود باز گرد» شيماء گفت: مي خواهم به سوي قوم خود بازگردم. پيامبر (ص) يک غلام و يک کنيز به او بخشيد و به سوي قوم و خويشانش فرستاد.
3-مهرباني و اخلاق نيکوي پيامبر (ص) در حدي بود که امام صادق (ع) فرمود: روزي رسول خدا نماز ظهر را با جماعت خواند، مردم بسياري به او اقتدا کردند، ولي آن ها ناگاه ديدند آن حضرت بر خلاف معمول دو رکعت آخر نماز را با شتاب تمام کرد (مردم از خود مي پرسيدند، به راستي چه حادثه مهمي رخ داده که پيامبر نمازش را با شتاب تمام کرد؟!) پس از نماز از پيامبر (ص) پرسيدند: «مگر چه شده؟ که شما اين گونه نماز را (با حذف مستحبات) به پايان بردي؟» پيامبر در پاسخ فرمود: «اما سمعتم صراخ الصبي؛ آيا صداي گريه کودک را نشنيديد؟» معلوم شد که کودکي در چند قدمي محل نمازگزاران گريه مي کرده و مادرش که مشغول نماز بوده نتوانسته او را آرام کند، صداي گريه او دل مهربان پيامبر را به درد آورد، از اين رو نماز را با شتاب تمام کرد، تا مادر کودک بتواند به کودک رسيدگي کند.
4-در جريان غزوه احد که بخاطر تخلف کمانداران نگهبان کوه الرمادي و ضعف و نافرماني آن ها، جنگ به شکست مسلمانان انجاميد و بجز اميرالمؤمنين علي (ع) و چند نفر از ياوران حقيقي پيامبر، کسي با ايشان نماند. در اين واقعه پيامبر زخم هاي متعددي برداشت و تنهايي ايشان و عدم فرمانبرداري مسلمين در حمايت از پيامبر شان، حضرت را بسيار آزار مي داد، با اين حال از خداوند هدايت قومش را خواست: «اللهم اهد قومي فانهم لا يعلمون». خدايا قوم من را هدايت کن، زيرا ايشان نمي دانند. اين اخلاق نيک مي تواند الگوي همه باشد، در اوج ضربه اي که انسان از طرف دوست و دشمن مي خورد، از خدا بخواهد آن ها را هدايت کند و دنبال انتقام گرفتن نباشد.
پيشه اش اندر ظهور و در کمون
اهد قومي انهم لا يعلمون
5-روي يک مرد عرب باديه نشين، خدمت پيامبر اکرم (ص) آمد و حاجتي داشت، وقتي جلو آمد، بخاطر مطالبي که شنيده بود، ابهت پيامبر او را گرفت و زبانش با لکنت افتاد، پيغمبر (ص) ناراحت شدند و سوال فرمودند: آيا از ديدن من زبانت به لکنت افتاد؟
سپس پيامبر او را در آغوش گرفتند و آن گاه فرمودند: آسان بگير، از چه مي ترسي؟ من از جباران نيستم. من پسر زني هستم که با دست خود از پستان گوسفند شير مي دوشيد، من برادر شما هستم. «هرچه مي خواهد دل تنگت بگو».
***
اين ها چند نمونه از سلوک اخلاقي پيامر اسلام (ص) بود، که هر کدام چون آيينه اي شفاف ما را به تماشاي جمال زيباي اخلاق نيک آن حضرت دعوت مي کند، و يکي از راز و رمزهاي مهم پيشرفت اسلام در صدر اسلام را که بسيار چشم گير بود، به ما نشان مي دهد. در فرازي از گفتار حضرت علي (ع) در شان اخلاق پيامبر (ص) چنين آمده: «رفتار پيامبر (ص) با همنشينانش چنين بود که دائما خوش رو، خندان، نرم و ملايم بود، هرگز خشن و سنگدل، پرخاشگر، بدزبان، عيبجو و مديحه گر نبود، هيچ کس از او مايوس نمي شد و هر کس به در خانه او مي آمد، نوميد باز نمي گشت، سه چيز را از خود دور کرده بود؛ مجادله در سخن، پرگويي و دخالت در کاري که به او مربوط نبود، او کسي را مذمت نمي کرد واز لغزش هاي پنهاني مردم جستجو نمي نمود، جز در مواردي که ثواب الهي دارد سخن نمي گفت، در موقع سخن گفتن به قدري گفتارش نفوذ داشت که همه سکوت نموده و سراپا گوش مي شدند...»
منبع: ماهنامه قرآني نسيم وحي- شماره 26