نقدي بر روش‌شناسي عالمان اخباري شيعه در دانش رجال (1)

در كتاب‌ هاي رجال و اصول معمولاً به اخباريان چنين نسبت داده مي شود كه با علم رجال مخالف‌اند. در اين مقاله از اين فرضيه دفاع شده است كه مخالفت با علم رجال تنها از سوي برخي از اخباريان صورت گرفته و بسياري از آنان داراي آثار و ديدگاه‌ هاي خاص رجالي‌اند؛ اما نشان داده مي شود كه روش‌شناسي اين عالمان در علم رجال مبتني بر مباني غيرروشمندانه و آسان‌گيرانه‌اي است كه در تقابل با ديدگاه‌ هاي رجاليان اصولي قرار دارد و اين مباني مورد نقد قرار مي‌گيرد.
سه‌شنبه، 25 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقدي بر روش‌شناسي عالمان اخباري شيعه در دانش رجال (1)

نقدي بر روش‌شناسي عالمان اخباري شيعه در دانش رجال (1)
نقدي بر روش‌شناسي عالمان اخباري شيعه در دانش رجال (1)


 

نويسنده: حامد شيوا*




 

چكيده
 

در كتاب‌ هاي رجال و اصول معمولاً به اخباريان چنين نسبت داده مي شود كه با علم رجال مخالف‌اند. در اين مقاله از اين فرضيه دفاع شده است كه مخالفت با علم رجال تنها از سوي برخي از اخباريان صورت گرفته و بسياري از آنان داراي آثار و ديدگاه‌ هاي خاص رجالي‌اند؛ اما نشان داده مي شود كه روش‌شناسي اين عالمان در علم رجال مبتني بر مباني غيرروشمندانه و آسان‌گيرانه‌اي است كه در تقابل با ديدگاه‌ هاي رجاليان اصولي قرار دارد و اين مباني مورد نقد قرار مي‌گيرد.
كليدواژه‌ها: اخباريان، علم رجال، روش‌شناسي، مباني رجالي.

اخباريان و اخباري‌گري
 

مكتب اخباريان در چند قرن اخير، در تاريخ تشيع، از اهميت بسياري برخوردار بوده است. بررسي اين مكتب، از سويي با توجه به مباني خاص كلامي، حديثي و فقهي و از طرف ديگر، با توجه به ارتباط آن با تحولات سياسي و اجتماعي تشيع در قرون اخير، بويژه در ايران، اهميت مضاعفي پيدا مي‌كند. از همين رو، شايسته است كه پژوهش‌ هاي بيشتر و عميق‌تري در باره اين مكتب صورت گيرد؛ اما تا جايي که نگارنده اطلاع دارد، متأسفانه هنوز يک پژوهش جامع و محققانه به زبان فارسي يا عربي در باره مکتب اخباري‌گري، روش‌شناسي و مباني اين مكتب و نقد آن صورت نگرفته است.
چنان‌كه مي‌دانيم، اصطلاح «اخباري» ابتدا به كساني كه به تاريخ اشتغال داشته‌اند، اطلاق مي‌شده، اما تدريجاً به افرادي كه به سنت و نقل روايات ديني مي‌پرداخته‌اند، گفته شده است. (1) اين افراد را در ابتدا، «حشويه» و «ظاهريه» هم مي‌گفته‌اند. شايد شهرستاني نخستين كسي است كه به وجود طايفه اخباري در اماميه اشاره كرده و در يك تقسيم كلي، آنان را در برابر گروهي كه آنان را «معتزله» از اماميه مي‌خواند قرار داده است. (2) عبدالجليل رازي قزويني هم در کتاب النقض، دو اصطلاح اخباري و اصولي را در برابر هم ذکر کرده است. (3)
در ميان علماي متقدم شيعه نيز گاه به اطلاق اين اصطلاح بر مي‌خوريم؛ چنان‌كه مثلاً شيخ مفيد در شرح رساله تصحيح الاعتقادات صدوق از «اصحابنا المتعلقين بالاخبار» نام مي برد و آنان را نقد مي‌كند. (4) علامه حلي نيز در ن هايه ي الوصول از «اخباريون» اماميه سخن مي‌گويد. (5) گاه نيز به اين افراد با نام «متمسكان به اخبار» يا «اصحاب حديث» اشاره مي شود. (6) خود اخباريان نيز گاه از محدثان متقدم شيعه مانند كليني و صدوق به «قدماء اصحابنا الاخباريين» و نظير آن ياد مي‌كنند. (7)
در تاريخ تشيع مي‌توان دو مرحله از گرايش اخباري را از هم تمييز داد: در مرحله اول که پس از غيبت صغري و از حدود قرن چهارم آغاز مي شود عالمان شيعه، مانند علي‌ بن ابراهيم، کليني، صدوق و... به نقل، جمع و تدوين اخبار مي‌پردازند. از ديدگاه برخي از محققان، اين گروه که به اخباريان قديم مشهورند نماينده مرحله‌اي از مراحل روش و‌انديشه فقهي بوده‌اند كه در آن به جاي توجه به فروعات و تفريع و توسع در تطبيق، به الفاظ منقول در روايات وفادار مي‌مانده‌اند. بنا بر اين، اخباريان قديم نماينده روشي خاص در استنباط فقهي نبوده‌اند. (8)
در برابر اين گروه، از اخباريان جديد ياد مي شود و هرگاه سخن از اخباريان و اخباري‌گري به ميان مي‌آيد، مراد همين گروه است. اين گروه از اخباريان را چنين شناسانده‌اند:
در فقه متأخر امامي گروهي که به پيروي از اخبار و احاديث اعتقاد دارند و روش‌ هاي اجتهادي و اصول فقه را نمي‌پسندند. (9)
اخباري‌گري به اين معنا ديدگاه خاصي است كه عمدتاً از قرن دهم به بعد مطرح شده است.
مسلك عالماني كه به گرايش اخباري مشهورند، يكسان نيست. به نظر مي‌رسد مي‌توان در اين گرايش دو سر يك طيف را تصوير كرد كه در يك سوي آن علامه مجلسي و نيز كساني چون سيد نعمت الله جزايري، ملاخليل قزويني، فيض كاشاني، شيخ يوسف بحراني (و برخي ديگر از عالمان بحرين) و... قرار دارند كه با وجود گرايش معتدل اخباري، مخالفت چنداني با مجتهدان و اصوليان ابراز نمي‌كنند؛ اما در سوي ديگر اين طيف، اخبارياني مانند محمد امين استرآبادي را مي‌بينيم كه مي‌توان به تعبير شيخ يوسف بحراني آنان را «اخباري صلب» ناميد. (10) در ميان اين دو طيف نيز از اشخاصي مانند شيخ حسين بن شهاب الدين كركي عاملي مي‌توان نام برد كه نه مسالمت جويي گروه نخست را پيش مي‌گيرد و نه مانند ملامحمد امين مجتهدان و اصوليان را آن‌گونه تشنيع مي‌كند.
ملا محمد امين استرآبادي كه بزرگ‌ترين شخصيت مكتب اخباري است بيشتر در اثر مشهورش، الفوائد المدنيه ي که آن را مهم‌ترين، جامع‌ترين و استدلالي‌ترين کتب اخباريان دانسته‌اند (11) مباني اين ديدگاه را طرح كرده است. ملامحمد امين گرچه مؤسس مکتب اخباري محسوب مي شود، اما خود تحت تأثير استادش ميرزا محمد استرآبادي (12) بوده است؛ (13) چنان‌که در رساله‌اي فارسي، با نام دانشنامه شاهي تصريح مي‌کند که استادش ميرزا محمد استرآبادي از او خواسته تا طريقه اخباريان را احيا و شبهات مربوط به آن را دفع کند. او به گفته خود حتي الفوائد المدنيه ي را به نظر استادش رسانده و با ستايش او رو به رو شده است. (14)
شيخ يوسف بحراني در باره محمد امين استرآبادي مي‌گويد:
هو اول من فتح باب الطعن علي المجتهدين و تقسيم الفرقه ي الناجيه ي إلي اخباري و مجتهد. (15)
اما در برابر، مثلاً اخباري معتدلي مانند شيخ يوسف بحراني با وجود گرايش اخباري، كتاب الحدائق الناضره ي را به شيوه‌اي شبيه مجتهدان مي‌نويسد. او همچنين در كتاب لؤلؤه ي البحرين، ملا محمد امين استرآبادي را نقد مي‌كند و تشنيع او بر مجتهدان را نادرست و مستلزم فساد هاي بسيار مي‌داند. (16)
بحراني همچنين در مقدمه دوازدهم از كتاب حدائق با عنوان «في الاشاره ي الي نبذه ي من الكلام في احوال المجتهدين من اصحابنا و الاخباريين» مي‌گويد كه من خود قبلاً از اخباريان بودم و با مجتهدان بسيار بحث مي‌كردم، اما بعد از تأمل و‌انديشه در سخنان علما از اين راه بازگشتم. آن‌گاه به چند دليل در ابطال افراط در اخباري‌گري و درستي اعتدال ميان راه مجتهدان و اخباريان اشاره مي‌كند. سپس بر محدث استرآبادي خرده مي‌گيرد كه چرا بر عالمان بزرگ شيعه، بويژه علامه حلي، آن‌گونه تاخته و سخن آنان را حمل بر صحت نكرده است. (17)
فيض كاشاني نيز با وجود گرايش‌ شديد فلسفي و عرفاني، يكي از بزرگ‌ترين عالمان اخباري است كه البته او نيز در اخباري‌گري خود اهل اعتدال است. او در مقدمه اول از كتاب الوافي خود با اشاره به حوادث تاريخي پس از رحلت رسول الله (صلي الله عليه و آله ) و مهجوريت اهل بيت (عليهم السلام) و حكومت حاكمان ستمگر، اختلاط فرهنگي شيعيان با اهل تسنن را از مهم‌ترين علل انحراف برخي از عالمان شيعه و روي آوردن آنان به دانش اصول فقه و «اجتهاد» بر مي‌شمارد و بر آنان بخاطر روي‌گرداني‌ از اخبار اهل بيت (عليهم السلام) خرده مي‌گيرد. (18)
پس از ظهور مكتب اخباري، آثار بسياري از سوي عالمان هر دو دسته در رد و قبول اين مکتب نوشته شده است. ملا محمد امين در دفاع از مکتب اخباري غير از الفوائد المدنيه ي آثاري ديگر به فارسي و عربي، از جمله کتابي با نام الفوائد المکيه ي نيز دارد. سيد نورالدين عاملي کتابي با نام الشواهد المکيه ي در نقد الفوائد المدنيه ي نوشته که در حاشيه اين کتاب به چاپ رسيده و در آن، سخت بر محمد امين استرآبادي تاخته است. ميرزا محمد اخباري استرآبادي نيز در دفاع از مباني اخباري‌گري آثاري تأليف کرده که از آن جمله کتابي با نام معاول العقول في قلع اساس الاصول است. شيخ آقابزرگ در الذريعه از رساله‌اي با نام الحق المبين في تصويب المجتهدين و تخطئه ي جهال الأخباريين از شيخ جعفر كاشف الغطاء خبر مي‌دهد. (19)كساني كه اين كتاب را ديده‌اند، گفته‌اند كه در آن به هشتاد فرق ميان اين دو فرقه اشاره شده است.(20) کاشف الغطاء همچنين رساله‌اي با نام کشف الغطاء عن معائب ميرزا محمد عدو العلماء تأليف کرد و آن را براي فتحعلي ‌شاه فرستاد تا از حمايت از ميرزا محمد دست بردارد. (21) به همين صورت در چند قرن اخير آثار متعددي در رد و قبول ديدگاه‌ هاي اخباريان نوشته شده است.
در باره منشاء ظهور مكتب اخباري ديدگاه‌ هايي وجود دارد. استاد مطهري از آيه ي الله بروجردي نقل مي‌كند كه ممكن است ميان ظهور فلسفه حسي در اروپا و نهضت ضدعقلي اخباري‌گري ارتباطي وجود داشته باشد. (22)
برخي از محققان با توجه به تفاوت سال مرگ جان لاك، فيلسوف بزرگ تجربه‌گراي انگليسي، و محمد امين استرآبادي و نيز بعيد بودن انتقال افكار اروپاييان با توجه به شرايط آن روز جامعه اسلامي و ايران، چنين ارتباطي را بعيد دانسته‌اند. (23) ديدگاه برخي از اهل نظر كه بيشتر قابل قبول به نظر مي‌رسد اين است كه ديدگاه‌ هاي استرآبادي را با توجه به اقامتش در حرمين بيشتر مي‌توان متأثر از رويكرد ظاهريان از اهل سنت دانست كه در آن زمان در شبه جزيره عربستان فعاليت داشتند و ديدگاه‌ هاي همينان بود كه بعدها به ظهور وهابيت منجر شد. (24)
از ديدگاه استاد مطهري، گرچه گاه يك مكتب از نظر شعار هايش از بين مي‌رود، ولي روح آن به حيات خود ادامه مي‌دهد. (25) بر همين اساس، به نظر ايشان فکر اخباري‌گري هنوز از بين نرفته و بقاياي آن را در بسياري از مجتهدان نيز مي‌توان جستجو کرد. (26)
يکي از جهات مغفول مکتب اخباري، تأثيرات و ابعاد اجتماعي و سياسي اين مکتب است. برخي از محققان ارتباط دولت نوپاي صفوي را با نهضت اخباريان جديد بررسي كرده‌اند، (27) اما هنوز جاي تحقيقات گسترده‌تر خالي است. در همين زمينه يکي از نکات مهم در باره مکتب اخباري‌گري که در باره آن بايد پژوهش دقيق و مستندي صورت گيرد ارتباط اخباريان با ديدگاه‌ هاي شيخيه و کشفيه و سپس ظهور بابيت و بهاييت است که البته برخي از محققان به اختصار به آن پرداخته‌اند. (28)همچنين در دايره ي ‌المعارف بزرگ اسلامي از بررسي‌ هاي برخي از مستشرقان، مانند اسكارچا، مادلونگ و كلبرگ در باره ديدگاه‌ هاي اخباريان خبر داده شده است. (29)
اخيراً نيز پژوهشگري به نام «رابرت گليو»، داراي دكتراي مطالعات اسلامي از دانشگاه منچستر، كتابي در تاريخ مكتب اخباري در تشيع با نام Scripturalist Islam تأليف كرده است. اين پژوهشگر نزديك به ده سال در اين تحقيق وقت صرف كرده كه شش سال از آن در ايران و در جستجوي نسخ خطي ميراث اخباريان صرف شده است. پژوهش گليو برنده جايزه جهاني كتاب سال جمهوري اسلامي ايران شده است. (30)

پي نوشت ها :
 

*دانشجوي دكتري فلسفه، دانشگاه تهران و عضو هيأت علمي دانشگاه مفيد
1) مصادر الاستنباط بين الاصوليين و الاخباريين، ص55؛ نظرية السنه في الفكر الامامي الشيعي، ص215 .
2) الملل و النحل، ص133؛ درباره اين كه شهرستاني در بيان اين نكته بر ديگران تقدم دارد، ر.ك: الفوائد المدنيه، ص97؛ نظريه السنه في الكفر الامامي الشيعي، ص55؛ دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج7، ص160 .
3) همان.
4) تصحيح الاعتقاد، ص88 .
5) نظريه السنه في الفكر الامامي الشيعي، ص216 .
6) مصادر الاستنباط بين الاصوليين و الاخباريين، ص50-54 .
7) الفوائد المدنيه، ص91، 516 و... .
8) مصادر الاستنباط بين الاصوليين و الاخبارييين، ص54 .
9) دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج7، ص160 .
10) لؤلؤه البحرين، ص117 .
11) دايره المعارف تشيع، ج2، ص8 .
12) ميرزا محمد استرآبادي، استاد ملامحمد امين را نبايد با ميرزا محمد اخباري استرآبادي مقتول در 1232ق، اشتباه كرد. نام كامل ميرزا محمد استرآبادي اول چنين است: «ميرزا محمد بن علي بن ابراهيم حسيني استرآبادي»، نام كامل ميرزا محمداسترآبادي دوم نيز اين است: «ميرزا محمد بن عبدالنبي بن عبدالصانع نيشابوري استرآبادي اكبرآبادي اخباري»، كه در سال 1232ق، در كاظمين كشته شده است. براي تفصيل احوال و زندگي پرحادثه و پرحاشيه او ر.ك: أعيان اليعه، ج9، 173 .
13) دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج7، ص160 .
14) دايره لمعارف تشيعف ج2، ص8 .
15) لؤلؤه البحرين، ص117 .
16) همان، ص117-118 .
17) الحدائق الناضره، ج1، ص167-170 .
18) الوافي، ج1، ص9؛ استرآبادي هم در الفوائد المدنيه خود به همين نكته اشاره مي كند. ر.ك: ص173 .
19) الذريعه، ج7، ص37 .
20) مصادر الاستنباط بين الاصوليين و الاخباريين، ص66 .
21) دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج7، ص161 .
22) مجموعه آثار، ج21، ص110-109 .
23) نظريه السنه في الفكر الامامي الشيعي، ص237-236 .
24) دايره المعارف تشيع، ج2، ص13-12؛ دائره المعارف الإسلاميه الشيعيه، ج3، ص43 .
25) مجموعه آثار، ج16، ص305 .
26) همان، ج21، ص109 .
27) نظريه السنه في الفكر الامامي الشيعي، ص236-234؛ دائره المعارف الإسلاميه الشيعيه، ج3، ص43-46 .
28) همان، ج3، ص52-54 .
29) دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج7، ص162 .
30) مشخصات كامل كتابشناختي اين اثر چنين است:
Scripturalist Islam: he History and Doctrines of the Akhbari Shi'I School , Robert Gleave , Brill , Leiden , 2007.
 

منبع: نشريه علوم حديث شماره 57



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط