طرح هلال شيعي: اهداف، موانع و پيامدها (3)

امريکا کشور شرکت هاي عظيم مالي، صنعتي و خدماتي است و دولت اين کشور، تنظيم کننده ي منافع و اولويت هاي اين مجتمع عظيم ثروت است. قدرت اين شرکت ها صرفاً در زمينه هاي مالي ــ توليد نيست، بلکه در زمينه ي سياسي و تصميم گيري نيز هست. در ميان شرکت هاي امريکايي، صنايع نظامي ــ تسليحاتي اين کشور، نقش تعيين کننده اي در توليد و تکنولوژي، ايجاد اشتغال، توان اقتصادي، سياست خارجي و تعيين اولويت هاي امريکا دارد (سريع القلم،1383،ص4)
دوشنبه، 1 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
طرح هلال شيعي: اهداف، موانع و پيامدها (3)

طرح هلال شيعي: اهداف، موانع و پيامدها (3)
طرح هلال شيعي: اهداف، موانع و پيامدها (3)


 

نويسندگان: دکتر حسين پوراحمدي /جمال جمالي




 

2ــ2.امريکا، فروش تسليحات نظامي و هلال شيعي
 

امريکا کشور شرکت هاي عظيم مالي، صنعتي و خدماتي است و دولت اين کشور، تنظيم کننده ي منافع و اولويت هاي اين مجتمع عظيم ثروت است. قدرت اين شرکت ها صرفاً در زمينه هاي مالي ــ توليد نيست، بلکه در زمينه ي سياسي و تصميم گيري نيز هست. در ميان شرکت هاي امريکايي، صنايع نظامي ــ تسليحاتي اين کشور، نقش تعيين کننده اي در توليد و تکنولوژي، ايجاد اشتغال، توان اقتصادي، سياست خارجي و تعيين اولويت هاي امريکا دارد (سريع القلم،1383،ص4) و اگر بپذيريم سياست خارجي امريکا در دوران پس از يازدهم سپتامبر در منطقه خاورميانه و به ويژه در جريان تهاجم به عراق اساساً مبتني بر حفظ و گسترش منافع عظيم شرکت هاي نفتي و صنايع عظيم تسليحاتي بوده است، آن گاه مي توانيم به هدف بعدي اين کشور در رابطه با طرح تهديد هلال شيعي برسيم.
حضور افراد نظامي در فعاليت هاي اقتصادي و مالي امريکا، حاکي از لابي قدرتمندي است که براي سودآوري بيشتر، با راه اندازي جنگ يا حداقل ايجاد احساس عدم امنيّت در بين جهانيان، چرخ هاي اقتصاد ايالات متحده را به حرکت در مي آورد. به هم پيوستگي عميقي ميان نظاميان با سياستمداران از يک سو و سياستمداران به منابع مالي نظاميان از سوي ديگر وجود دارد. نيويورک تايمز طي گزارشي در 14 سپتامبر 2008 نوشت: «محافظه کاران نظامي امريکا و شرکت ها و کمپاني هاي توليد کننده ي اسلحه هاي فوق مدرن امريکايي با پنتاگون همکاري نزديکي دارند؛ چرا که پنتاگون با برنامه ي ارائه سلاح و تجهيزات مدرن نظامي به متّحدين امريکا و بازاريابي خود، در عمل نقش يک دلال، واسطه ي فروش و جاده صاف کن را براي اين شرکت ها و کمپاني ها بازي مي کند » (سايت خبري عصر ايران).
تا زماني که خطر کمونيست و نيز صدام وجود داشت، کشورهاي منطقه ي خاورميانه براي مقابله با آنها بايد تجهيز مي شدند؛ از اين رو بازار بسيار مناسبي در منطقه ي خليج فارس ــ صاحب دلارهاي نفتي عظيم ــ پديدار شد. از آنجا که پيدا بود اين سودآوري تنها در سايه ي ناامني و تهديد دشمن مي تواند راه خود را ادامه دهد، با از بين رفتن دشمن، ديگر خطري متوجه کشورهاي حاشيه ي خليج فارس نبود؛ در نتيجه مقامات امريکايي در تلاش بودند جايگزيني براي صدام و کمونيسم خلق کنند که همان کاربرد را داشته باشد. به نظر مي رسد خطر شکل گيري بلوک شيعي و نيز القاي خطرهاي ايران مسلّح به سلاح هاي هسته اي و نفوذ منطقه اي آن، خصوصاً در کشورهايي که داراي اقليت شيعه هستند، چنين نقشي را براي ايالات متحده آمريکا ايفا مي کند. ديک چني در گفتگو با فاکس نيوز در 14 ژانويه 2007 ، درباره اين احتمال هشدار داد که در چند سال آينده، ايران مسلح به توان هسته اي، شکل خواهد خواهد گرفت که به خاطر تسلط بر خطوط انتقال نفت جهان قادر خواهد بود به صورت منفي بر اقتصاد جهاني تأثير بگذارد و آماده باش است تا از سازمان هاي تروريستي و جنگ افزارهاي هاي هسته اي اش براي تهديد همسايگانش و کشورهاي ديگر جهان استفاده کند (هرش ،1385). وي همچنين در سفري که به عربستان داشت، بر اين نکته تأکيد کرد که اگر عربستان با امريکا همکاري نکند، هلال شيعي در منطقه، قدرت اعراب را تحت الشعاع قرار خواهد داد (غلامي، خبرگزاري فارس).
اين اظهارنظرها، گوياي اين ادّعاست که امريکا در حال جايگزين کردن خطر هلال شيعي به جاي خطر سابق کمونيسم و صدام در منطقه است؛ البته دولت بوش در اين راستا، براي رسيدن به اهدافش، دست به اقدام عملي نيز زد. کاندوليزا رايس و رابرت گيتس، وزراي خارجه و دفاع امريکا که در ماه هاي آخر
حکومت دولت بوش، براي انجام سفرهاي زنجيره اي به کشورهاي عرب منطقه، عازم خاورميانه شده بودند، مأموريت داشتند مقدّمات تأمين اهداف امريکا در دو زمينه را فراهم سازند: الف.ايجاد پيمان هاي جمعي براي مقابله با نفوذ ايران در منطقه و ب.فروش جنگ افزارهاي بيشتر به کشورهاي عرب منطقه. رايس قرار بود بر روي به اصطلاح «خطر ايران» در منطقه، مانور سياسي ــ تبليغاتي بدهد و اعراب را از ايران بترساند تا اوّلاً «خطر اسرائيل» فراموش گردد و ثانياً اعراب را به سوي همکاري و همپيماني با اسرائيل بکشاند تا بلکه بتوانند با اتحاد هم «خطر ايران» را خنثي کنند. به طور همزمان رابرت گيتس آماده بود از ترس و وحشتي که رايس ايجاد کرده بود، بهره برداري کند و اعراب را به خريدهاي کلان نظامي از امريکا تشويق کند، بلکه مجبور سازد (روزنامه جمهوري اسلامي، 10مرداد 1386).
به نظر مي رسد اولين و فوري ترين نتيجه ي يک چنين سناريوسازي ها و سياست هايي براي امريکا، ايجاد شرايطي همراه با بي اعتمادي و ناامني است که به سير فروش تسليحات نظامي به منطقه منجر مي شود که علاوه بر رونق مؤسسات و شرکت هاي عظيم تسليحاتي امريکا، موجب بازگشت دلارهاي نفتي به اين کشور نيز مي گردد. اين ادعا غير واقعي نخواهد بود؛ چرا که دولت بوش در اوت 2007 تصميم خود را مبني بر فروش 20، 30و 13 ميليارد دلار سلاح، به ترتيب به کشورهاي عربي خليج فارس ، اسرائيل و مصر اعلام کرد. روزنامه نيويورک تايمز اخيراً از افزايش سيصد درصدي بازار تسليحاتي امريکايي داد. اين روزنامه، خاورميانه را بزرگ ترين بازار اسلحه هاي امريکا دانست. در اين مطلب که در 14 سپتامبر 2008 به چاپ رسيده، آمده است: «امسال پنتاگون توانسته است قرارداد فروش 32 ميليارد دلار تسليحات و ساير تجهيزات نظامي را
منعقد کند، در حالي که اين رقم در سال 2005 تنها 12 ميليارد دلار بوده (www.asriran. com/ Fa/ Pages/?cid=52149)
هم رايس و هم معاون وي، نيکلاس برنز يکي از اهداف اوليه ي فروش تسليحات [به کشورهاي منطقه] را تقويت اين کشورها دانسته که در نتيجه مي تواند عاملي بازدارنده در برابر توسعه طلبي و تجاوزات احتمالي ايران در آينده باشد (www.npr.org/ Nasr & Takhye, 2008)
امريکا سعي دارد به کشورهاي منطقه بقبولاند نه تنها قدرت تهاجمي ــ نظامي ايران در حال افزايش است، بلکه اين کشور سعي دارد با حمايت از گروه هاي شيعي متحد خود در لبنان و عراق ــ که نمونه ي آن در در جنگ 33 روزه بين حزب الله و اسرائيل و نيز جنگ 22 روزه بين حماس و اسرائيل مشاهده کردند ــ جبهه اي از متحدان خود تشکيل دهد که اين امر مي تواند به شدت ثبات و امنيت منطقه و در نتيجه حکومت هاي آنان را به خطر بيندازد؛ لذا از اين طريق، امريکا، کشورهاي منطقه را به اين سمت سوق مي دهد تا براي تضمين حکومت هاي خود و تقويت خود به خريدهاي گسترده از اين کشور روي بياورند، و اين حکومت ها نيز براي تضمين حمايت هاي ايالات متحده امريکا در برابر چالش هاي داخلي و خارجي، چاره اي جز اين کار ندارند. اين در حالي است که همگان در منطقه به بي فايده بودن اين خريدها واقفند؛ در نتيجه، نگارندگان معتقدند: سياست امريکا همان گونه که وزير امور خارجه روسيه نيز بيان مي دارد، يک سياست تحريک آميز جنگ شيعه و سني و تحريک ممالک عربي و به ويژه سني ها عليه ايران و شيعيان است. آنها اين سياست را بخشي از کل سياست راهبردي خويش در منطقه براي تسلط بر ايران مي دانند (توفان، شماره 84، اسفند 85).

3ــ2.منافع اسرائيلي طرح هلال شيعي
 

اگر بخواهيم منافع اسرائيل در ارتباط با طرح تهديد هلال شيعي ــ که مد نظر ايالات متحده امريکاست ــ را بر شمريم، بايد به کمي قبل از آن، يعني به زمان حمله امريکا به عراق بازگرديم و منافعي را که امريکا در حمله به عراق براي اسرائيل در نظر داشت يا به بيان ديگر منافعي را که اسرائيل از اشغال عراق متصور بود، در نظر بگيريم؛ چرا که منافع اسرائيل در طرح هلال شيعي، دنباله ي همان منافع اين کشور در اشغال عراق است.
به نظر مي رسد يکي از مهمترين اهداف امريکا در حمله به عراق، فراهم آوردن مقدمان برقراري روابط ميان اسرائيل و دولت هاي عربي بود؛ خصوصاً با مدّ نظر قرار دادن اين نکته که عراق نقطه تلاقي شرکت هاي عربي و شرکت هاي اسرائيلي سهيم در بازسازي عراق است. شرکت اسرائيل در بازسازي عراق، بازارهاي عربي را که پيش از اين به روي اسرائيل بسته بود، باز مي کند (العناني، تابان شماره 67). براي تحقق عملي اين سناريو، امريکا با تبليغات گسترده خطرهاي شکل گيري هلال شيعي، هميشه چراغ خطر را براي کشورهاي منطقه روشن نگه داشته است؛ لذا کشورهايي چون عربستان و برخي از کشورهاي عرب منطقه ي خليج فارس در برابر فشارهاي امريکا و نيز ترس از خيزش شيعي و خطرهاي ايران و عراق شيعي، در برابر خواسته هاي امريکا مبني بر بسط روابط با اسرائيل تسليم شدند و به طور مستقيم و غير مستقيم وارد مذاکرات با اسرائيل شده، به مبادله با هيئت هاي اقتصادي ــ تجاري آن پرداخته اند که قطر و عمان نمونه ي عيني اين امر هستند.
در همين راستا، اندکي پس از جنگ تابستاني اسرائيل ــ حزب الله، روزنامه «شيکاگو تريبيون» به قلم فريده قديس به نقل از يک روزنامه اسرائيلي اقدام به
انتشار خبر ملاقات محرمانه ايهود المرت نخست وزير وقت رژيم صهيونيستي با يک هيئت ويژه سعودي کرد (هويدي، 1385). به اعتقاد نگارندگان اين مقاله، معناي اين ملاقات مي تواند شکل گيري قطب بندي هاي سياسي تازه در خاورميانه و تغيير شکل روابط دوستان و دشمنان قديمي باشد. «شيکاگو تريبيون» در ادامه مطلبش نوشت:
جاي زيادي براي ابراز شگفتي وجود نداشت وقتي مقامات سعودي و اسرائيل اين ديدار را تکذيب کردند، اما آنچه قابل تکذيب نيست، تغيير لحن مقامات عالي دو کشور نسبت يکديگر است. اکنون حکام کشورهاي عمدتاً سنّي خاورميانه از محبوبيت ايران و برادر کوچک ترش، حزب الله بين مردم خود بسيار نگران شده اند. اين نگراني باعث شده آنان خطر ائتلاف با دشمن حيله گر و قديمي شان اسرائيل را کمتر از خطر فعلي شيعه ارزيابي کنند(همان).
اين نزديکي تا به آنجا گسترش يافت که حتي سيمور هرش در مقاله اي خاطر نشان مي کند: در يک سال گذشته، سعودي ها، اسرائيلي ها و دولت بوش به يک سري برداشت هاي غير رسمي درباره ي يک راهبرد جديد رسيده اند. وي مي گويد: دست کم چهار عنصر در اين راهبرد جديد وجود دارد: عنصر اول اين است که به اسرائيل اطمينان خاطر داده شود که امنيّت آنها اهميت والايي دارد و واشنگتن و عربستان سعودي و ديگر حکومت هاي سني با اسرائيل در نگراني اش در خصوص ايران هم عقيده هستند. مؤلفه ي دوم آن است که سعودي ها حماس را تشويق کنند از شدت تهاجمات ضدّ اسرائيلي خود بکاهد و گفتگوهاي جدّي سهيم کردن فتح در رهبري را آغاز کنند. نتيجه آنکه يا ميانجي گري سعودي ها، ميان دو جناح فوق در مکّه توافقي حاصل شد. کشورهاي عربي و اسرائيل در کنترل حماس داراي منافع مشترک هستند؛ اين خود به حل مشکل اعراب و اسرائيل کمک
خواهد کرد (Nasr & Takeyh, Opct) مؤلفه سوم اين راهبرد، آن است که دولت بوش با کشورهاي سني به صورت مستقيم به منظور مقابله با به قدرت رسيدن شيعيان در منطقه، همکاري داشته باشد. مؤلفه ي چهارم آن است که دولت سعودي با موافقت واشنگتن منابع مالي و لجستيکي را براي تضعيف دولت بشار اسد رئيس جمهور سوريه فراهم کند. به اعتقاد اسرائيل، اين فشار به دولت بشار اسد، سبب خواهد شد رفتار سازش آميزتري در پيش بگيرد و براي گفتگوها بيشتر متمايل شود؛ خصوصاً که سوريه معبر اصلي انتقال تسليحات به حزب الله است (هرش، 1385)؛ بنابراين مي توان به اين نتيجه رسيد که با علم کردن خطرهاي خيزش شيعي و خصوصاً قدرت گيري ايران شيعي در منطقه، امريکا و اسرائيل سعي در به انزوا کشاندن و محاصره ي کشورهاي مخالف روند صلح خاورميانه و در نتيجه، تحکيم موقعيت اسرائيل در منطقه دارند.
بنابراين، اندکي پس از مطرح کردن طرح تهديد هلال شيعي از سوي امريکا و کشورهاي عربي منطقه، مهمترين تأثير و منفعت آن در راستاي منافع اسرائيل، يعني خروج اين کشور از انزواي منطقه اي بوده است؛ يعني امريکا توانست با جايگزين کردن خطر ايران به جاي خطر اسرائيل در نزد حکومت هاي محافظه کار منطقه، همکاري هاي پنهان و آشکار اين کشورها با اين رژيم را موجب شود، که مي توان به دعوت رسمي مقامات رژيم صهيونيستي در همايش گفتگوي اديان که اخيراً در امريکا و توسط پادشاه عربستان انجام شده بود، به عنوان آخرين نوع از اين روابط تازه اشاره کرد که حضور مقامات رژيم صهيونيستي در اين همايش موجي از اعتراضات گسترده را در جهان اسلام عليه اين اقدام حکومت سعودي موجب شد.
سران اسرائيل و امريکا با برجسته سازي مفهوم هلال شيعي، انحراف اذهان تصميم گيران عرب را از مسئله اصلي، يعني «اسرائيل» پي مي گيرند و نگراني آنها
را نسبت به حاکميت ايدئولوژي شيعه، تحت رهبري نظام جمهوري اسلامي ايران در منطقه تحريک مي کنند (http://tabnak.ir/ pages/ ?cid=12059)
ديدگاه سنتي به ويژه در ميان کشورهاي عربي، اين بوده و هنوز هم هست که مسايل خاورميانه بدون حل مسئله منازعه اسرائيلي ــ فلسطيني حل نخواهد شد؛ اما امريکا در حال حاضر تلاش مي کند ايران را به عنوان مهمترين تهديد منطقه اي براي کشورهاي عربي معرفي نمايد. نقش و نفوذ ايران در عراق، لبنان و فلسطين روز به روز بيشتر مي شود و دولت آمريکا، سياست منزوي ساختن ايران و مقابله ي آن را برگزيده است؛ سياستي که قبلاً توسط کشورهاي عربي و عليه اسرائيل انجام مي گرفته است. به اين ترتيب، تهديدات ايران و خيزش شيعه به تقويت و سوخت گيري فرايند صلح کمک خواهد کرد (Indyk & Cofman, 2007).
هر چند به نظر مي رسد امريکايي ها در حمله به عراق، در ابتدا به مسئله ي خيزش شيعه به عنوان يکي از پيامدهاي سرنگوني صدام حسين توجهي نداشتند، اما در حال حاضر به دنبال استفاده ازاين مسئله براي تأمين منافع خود هستند؛ به عبارت ديگر امريکا مي خواهد با استفاده از نگراني کشورهاي عربي از بيداري و قدرت گيري شيعه، يک اتحاد منطقه اي، شامل کشورهاي عربي و اسرائيل عليه ايران، سوريه، حزب الله و حماس تشکيل دهد. از ديد دولت امريکا، در صورتي که اين اتحاد منطقه اي شکل گيرد، نفوذ ايران در منطقه کاهش خواهد يافت و نتايج زير حاصل خواهد شد: اوّلاً منزوي ساختن ايران باعث مي شود بحران لبنان آنگونه که امريکا، اسرائيل و کشورهاي عربي مي خواهند، يعني تضعيف جناح حزب الله ــ و در نهايت بي خاصيت کردن حزب الله يا حتي نابودي آن ــ حل شود؛ ثانياً تضعيف ايران موجب مي شود نقش آن در فلسطين کاهش يابد و حماس تضعيف گردد و در نتيجه، صلح ميان فلسطين و اسرائيل با تشکيل دو دولت ميسّر گردد.
بنابراين، به نظر مي رسد علاوه بر خروج اسرائيل از انزواي پنجاه ساله ي منطقه اي، منافع ديگر اسرائيل که امريکا در قالب طرح تهديد هلال شيعي در نظر دارد، از بين بردن دو خطر جدي اين رژيم در سطح داخلي و منطقه اي است؛ يعني سياست هايي که ايالات متحده در قالب هلال شيعي اجرا مي کند، موجب تضعيف حزب الله لبنان و حماس فلسطين ــ به عنوان دو دشمن قسم خورده رژيم صهيونيستي ــ مي شود يا اينکه امريکا و اسرائيل به دنبال تحقق چنين هدفي در قالب چنين طرحي هستند.
امريکا تصور مي کند با منزوي کردن ايران در سطح منطقه و نيز جايگزين کردن خطر شيعيان و علي الخصوص ايران شيعي به جاي خطر سابق اسرائيل در سطح منطقه، موجب تضعيف قدرت، جايگاه و موقعيت منطقه اي جمهوري اسلامي ايران مي گردد که در نتيجه، حمايت ايران از گروه هاي ضد اسرائيلي منطقه کاسته مي شود که اين نيز به سهم خود موجب کاهش قدرت اين گروه ها در مخالفت و ضديت با اسرائيل شده، در اين صورت، امنيت اسرائيل در منطقه بيش از پيش تضمين مي شود.
منبع: نشريه شيعه شناسي، شماره 26.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما