بررسى نقش رسانههاى ديجيتالى بر فرهنگ ملى در عصر جهانى شدن(1)
عضو هيأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى واحد بافت و دانشجوى دكترى علوم سياسى.
چكيده
لذا اين پژوهش بر آن است تا با بهرهگيرى از رهيافت فازى و قبول اصل سياليت فرهنگ در عصر جهانى شدن به اين سؤال پاسخ دهد كه چگونه مؤسسات فرهنگى - هنرى مىتوانند به عنوان ابزار فرهنگى قدرتمند، جهت تقويت فرهنگهاى بومى و محلى در مواجهه با فرهنگ جهانى عمل نمايند.
بر اين اساس هدف پژوهش حاضر، عملكرد اين فناورىها بر فرهنگ ملى جهت پالايش و تثبيت آن، براى زندگى بهتر و تشخص بيشتر در هزارهى سوم زندگى و نيز ارائه راهكارهايى به مؤسسات فرهنگى - هنرى جهت مجهز كردن شهروندان در برخورد با ملزومات فرهنگ جهانى مىباشد. لذا پژوهش در اين زمينه مىتواند در صورتى كه در طرح سياست فرهنگى مورد توجه قرار گيرد، مفيد واقع شود.
رهيافت متدلوژيك مورد استفاده در اين پژوهش رهيافت فازى است و روش تجزيه و تحليل اطلاعات نيز توصيفى - تحليلى مىباشد. همچنين گردآورى دادهها با استفاده از ابزار كتابخانهاى و اينترنتى صورت پذيرفته است.
واژههاى كليدى: حوزه عمومى مجازى - NGO هاى ملى - تبادل الگوهاى فرهنگى - اينترنت - مؤسسات فرهنگى - هنرى.
مقدمه
به طور كلى رسانههاى ديجيتالى به دليل خصلت تعاملى و غير انحصارى، فرصتهايى جهت تبادل انديشه، اعتقادات، باورها و الگوهاى فرهنگى به وجود آورده و به همه نشان داده است كه تفاوتهاى انسانها در مقابل تجربهها و آرزوهاى مشتركشان بسيار اندك است. بر اين اساس به نظر مىرسد، فناورىهاى نوين ارتباطى و اطلاعاتى با فراهم كردن حوزه عمومى مجازى براى شهروندان فرصتى مناسب جهت گفت وگوى سنتها و فرهنگها پديد آورده است.
برآيند اين گفتگو مىتواند به جامعه در جهت رفع نيازهاى مادى و معنوى كمك نمايد و نيز عاملى جهت تقويت فرهنگ ملى و عدم استحاله آن در فرهنگ جهانى باشد. همچنين اين فناورىها در صحنههاى مختلف زندگى، انسان را وارد صحنهاى بزرگتر از حيات خويش (شهروند فراملى) نموده و از اين رو مىتواند نقش تعيين كنندهاى در ابعاد مختلف جهانى شدن ايفا نمايد.
سؤالات اصلى:
2- مؤسسات فرهنگى - هنرى چه نقشى در تقويت فرهنگ ملى در مواجهه با فرهنگ جهانى دارند؟
سؤالات فرعى:
1- مؤسسات فرهنگى - هنرى چه تدابيرى جهت آماده كردن شهروندان در مواجهه با پروسهى جهانى شدن مىبايست اتخاذ نمايند؟
2- آموزش سواد رسانهاى چه نقشى در ارتقاء شعور فرهنگى شهروندان خواهد داشت؟
فرضيات
2- مؤسسات فرهنگى - هنرى به مثابه NGO هاى ملى نقش مؤثرى در تقويت فرهنگ ايرانى - اسلامى ايفا مىكنند.
اهداف پژوهش
بر اين اساس، نگارنده با ارائهى راهكارهايى به مؤسسات فرهنگى - هنرى جهت آموزش بهينهى شهروندان براى برخورد با فرهنگ جديد جهانى، قصد دارد تا نشان دهد كه اين مؤسسات به مثابه NGO هاى ملى نقش تعيين كنندهاى در تقويت فرهنگ ملى ايفا مىكنند.
روش پژوهش
پيشينهى تاريخى پژوهش
چارچوب نظرى / مفهومى
جهانى شدن، معنا و مفهوم
بحث جهانى شدن نيز يكى از مفاهيمى است كه در دهه پايانى قرن بيستم بسيارى از جريانات و پديدههاى سياسى، فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى را تحت الشعاع قرار داد. جهانى شدن از يك سو يك چارچوب مفهومى براى تبيين واقعيتهاى جارى جهان است و از سوى ديگر مبين نوعى جهانبينى و انديشيدن درباره جهان به عنوان يك منظومه كلان و بهم پيوسته است. (1)
- بحث را در قالب چند نكته ادامه مىدهيم:
الف) جهانى شدن يك روند چند بعدى است و همزمان موضوعات مختلف سياسى، اقتصادى و فرهنگى را در بر مىگيرد. جهانى شدن همان قدر كه اقتصادى است، سياسى - فرهنگى نيز هست. جهانى شدن را نمىتوان صرفا محدود به يك بعد محدود كرد زيرا مقولهاى چند بعدى است.
ب) بسيارى جهانى شدن را مساوى با غربى شدن و حتى به طرز افراطىتر برابر آمريكايى شدن مىدانند. آنتونى گيدنز ديدگاههاى طرفداران اين رويكرد را بدين گونه خلاصه مىكند: «ممكن است از اين منظر جهانى شدن مخرب فرهنگهاى محلى، گسترش دهنده نابرابرى جهانى و وخيم كننده وضعيت بيشتر ضعفا مشاهده شود. برخى معتقدند كه جهانى شدن جهان برندگان و جهان بازندگان را خلق مىكند، اقليتى (برندگانى) كه در مسير شتابان كاميابىاند، و اكثريتى (بازندگانى) كه محكوم به زندگى فلاكتبار و يأسآورى هستند...» (2)
ج - جهانگرايان اين ادعا را رد مىكنند كه جهانى شدن مترادف با آمريكايى شدن يا امپرياليسم غربى است. اين ديدگاه علاوه بر اين كه معتقد است گفتمان جهانى شدن ممكن است بيشتر در خدمت منافع نيروهاى اقتصادى و اجتماعى قدرتمند در غرب باشد، بر اين نكته نيز اصرار دارد كه جهانى شدن بيانگر تغييرات ساختارى عميقتر در مقياس سازمان اجتماعى نوين است.
تحليلگران نظريه فرهنگى در پاسخ به اين سؤال كه در نهايت چه كسى از انقلاب رسانهاى و اطلاعاتى سود مىبرد، دو الگوى متفاوت با دو برداشت و دو فرايند مختلف را از هم تمييز مىدهند: الگوى دولت - شهر آتن و الگوى برادر بزرگتر جورج اورول، در كتاب معروف قلعه حيوانات.
ديدگاه خوش بينانه از انقلاب انفورماتيك و رسانههاى جديد، با اشاره به الگوى دولت - شهر آتن زمان افلاطون و ارسطو، معتقد است كه با وجود گسترش شهرها و افزايش جمعيت كشورها، اين امكان به وجود آمده كه شهروندان در يك ارتباط دو جانبه رسانهاى، نظرها و آراء خود را به حاكمان منتقل كنند. ديدگاه بدبينانه نگران آن است كه انقلاب الكترونيك عنان قدرت متمركز و بىحساب را به دست كسانى بدهد كه دانش بيشتر و دسترسى آسانترى به اطلاعات دارند و در اينجاست كه الگوى برادر بزرگتر، جورج اورول مطرح مىشود كه در قلعه حيوانات ادعا مىكرد «همه با هم برابرند، ولى بعضىها برابرترند.» (3)
با در نظر گرفتن اين نكات، نوشته حاضر نيز به هيچ وجه موافق نگريستن به جهانى شدن با نگاهى تقليل گرايانه و تنگ نظرانه نيست و بالعكس به ديدگاه جهان گرايانه گرايش بيشترى دارد؛ زيرا اين ديدگاه به دلايلى كه ذكر خواهد شد قابل دفاعتر نشان مىدهد.
رسانههاى ديجيتالى و تبادلات فرهنگى در عصر جهانى شدن فرهنگ
رسانههاى ديجيتالى و پلوراليسم فرهنگى (پديده چند فرهنگى)
به عبارتى جامعه اطلاعاتى در عصر جهانى شدن از طريق ابزارهاى خود نظير رسانههاى ديجيتالى راه را براى كسانى كه اقليت ناميده مىشوند و قصد دارند تا صدايشان شنيده شود، از طريق فراهم كردن حوزه عمومى هموار ساخته است. بر اين اساس جهان با پديده چند فرهنگى مواجه است و اين خود مفهومى تناقض نماست چرا كه هم بيانگر تنوع است و هم بيانگر وحدت.
از يك طرف تنوع لازمه عصر جديد است، زيرا تجلى دلبستگىهاى محلى و هويتهاى خاص را مجاز مىشمارد و از طرف ديگر مستلزم وحدت است زيرا ترويجگر مفهوم دهكده جهانى است.
انسان از طرفى بدون بهرهمندى از ميزانى وحدت نمىتواند بقاء داشته باشد، و در عين حال بدون وجود تنوع و نبود فكر تازه، همسانى غلبه خواهد كرد. از اين روست كه تساهل و تسامح راه را بر گرامى داشت ديگران مىگشايد.
پديده چند فرهنگى را بسيارى خاص مرز ملى معينى مىدانند حال آن كه اين پديده به سرعت در حال گسترش در قلمرو بينالملل است و اغلب تحت عنوان كثرت گرايى فرهنگى از آن ياد مىكنند. لذا همانند نظام اقتصادى، اهتمام براى نظام فرهنگى جديد تاريخ خاص خود را دارد. (5)
كيت نش در خصوص فرهنگ جهانى مىنويسد: جهانى شدن فرهنگى بدان معنا نيست كه گرايش روزافزونى به سوى يك فرهنگ جهانى يكپارچه و واحد وجود دارد (عقيدهاى كه با تز همگون شدن فرهنگى از طريق غربى شدن، كه امروزه تعدادى از كشورها به آن مبتلا هستند و تحت عنوان جهانى سازى فرهنگى از آن ياد مىكنند). استدلال جهانى شدن فرهنگى اساسا اين است كه امروزه به واسطه رسانههاى جديد ارتباطى و جريان مهاجرت انسانها، توريسم و ظهور »فرهنگهاى سوم« كاركنان نهادهاى اقتصادى و سياسى جهانى، به هم پيوستگى فرهنگى فزايندهاى در سراسر جهان به وجود آمده است. اين جريانهاى فرهنگى جهانى مىتوانند به فهم ما از جهان به عنوان يك مكان واحد كمك كنند.
با عنايت به اين تحولات از يك طرف فرهنگهاى مختلف ملى و بومى در حال نزديك شدن به يكديگر هستند (البته با حفظ برخى مرزها) و از سوى ديگر، نوعى فرهنگ جهانى در حال ظهور است. بر اين اساس اين نوشتار معتقد است كه هيچ گونه تناقض بنيادين بين فرهنگ جهانى و فرهنگهاى ملى و بومى وجود ندارد و افراد مىتوانند در عين رفتار در قالب فرهنگهاى ملى و قومى خود، به فرهنگ جهانى نيز وفادار بمانند.
بنابر وضعيت فوق، نوعى هويت چند بعدى جديد (البته از گذشته نيز هويتها مىتوانستند چند بعدى باشند) شكل يافته است، يعنى هويت قومى، محلى، ملى در كنار هويت جهانى كه به نظر مىرسد با تشديد روند جهانى شدن بر ابعاد ديگر غلبه مىيابد.
البته در پايان اين قسمت يادآورى اين نكته ضرورى است كه هر چه حضور و مشاركت عناصر فرهنگى - فكرى فرهنگهاى مختلف با بهرهگيرى از رسانههاى ديجيتالى در فرهنگ جهانى بيشتر و پوياتر و عادلانهتر باشد، تعارضات احتمالى اوليه (كه امرى طبيعى است) كمتر خواهد بود و برخى نگرشهاى منفى بدان را كمتر تحريك خواهد كرد.
دولت، رسانهها و مبادلات فرهنگى
قلمرو زدايى فرهنگى، باز قلمروگزينى
شايان ذكر است، بسيارى از اين گذرهاى فرهنگى از طريق فناورىهاى نوين اطلاعاتى نظير اينترنت، ماهواره و.... محورهاى ضرورى مسافت فرهنگى (زمان و فضا) را باز مىسازند. همان سان كه مارتين باربرو مىگويد: «مردم نخست آنچه را كه از فرهنگ چيرگى جو در مىرسد، گزينش و سازماندهى دوباره مىكنند و سپس آن را با آنچه كه از يادكرد تاريخى خودشان برمىخيزد همگرا كرده و برمىآميزند و رسانهها اين فرايند را نيرومندتر مىكنند.»(6) از اين رو، يادكرد فرهنگى ريختارهاى نمادين و فناورى ارتباطى، منبعى بنيادين براى كنشهاى برنامهريزى و توانش فرهنگى است.
كنش پراكندگى فرهنگ، گونههاى تازهى فرهنگى را در حالى به هم مىآميزد كه دستهبندىهاى سنتى فرهنگى را برهم مىزند. در اين راستا، فناورىهاى نوين ارتباطى اين فرايند آفرينش گرايانه را آسان مىكند. اين كنش، آميزههاى فرهنگى (آميختگى ريختارهاى فرهنگى) را پديد مىآورد. بخشى از كنش آميختگى فرهنگى، كنش بومى شدن است به اين معنا كه ريختارهاى فرهنگى وارداتى، ويژگىهاى فرهنگ محلى را متناسب با فرماسيون جامعه با خود همراه مىسازد. البته ذكر اين نكته ضرورى است؛ اگر چه كنش پراكندگى فرهنگ پديد مىآيد اما همين امر مىتواند به »دگرسانى دوسويه فرهنگى« بينجامد. اين دگرسانىها اغلب مناسبات نابرابرى را در قدرت اقتصادى ميان فرهنگهاى اندر كنش ورز در پى دارد. در ادامه به اين مثال بينديشيد كه مك دونالد، اين ريختار فرهنگى خارجى، چگونه بومى شده است. (كنش پراكندگى فرهنگى) حال جاى اين سؤال باقيست: »به سود چه كسى؟« از ديد مك دونالد هدف، فروش هر چه بيشتر همبرگر با بهرهگيرى از فرهنگ محلى است از اين رو مىبايست همواره بپرسيم كه آميزههاى فرهنگى بر پايهى شرايط دلخواه چه كسى و براى چه هدفى پديد مىآيند؟ (7)
بر اين اساس، پارادايم جهانى شدن نيز براى دولت و مبادلات فرهنگى دو وضعيت متفاوت را به وجود آورده است. هر اندازه كه دولت در اثر جهانى شدن محدودتر و منقبضتر شده در مقابل، مبادلات فرهنگى به شدت گسترده و منبسطتر گرديده است. اين وضعيت به طور همزمان در متن جهانى شدن رخ داده است و وقوع تغيير و تحول در يكى بر ديگرى نيز تأثير گذاشته است. بدين گونه كه جهانى شدن به طور همزمان دولت را محدود و مبادلات فرهنگى را از طريق ابزارهايى نظير رسانههاى ديجيتالى كه خصلت تعاملى، غير انحصارى و غير متمركز دارند، گسترش داده است. (8)
به طور كلى بين دولت و فرهنگ رابطه متقابلى وجود دارد بدين مفهوم كه فرهنگ به ساختمند شدن ماهيت دولت و تداوم آن، و دولت نيز به ساختمند شدن فرهنگ و تقويت و تداوم آن تأثير مستقيمى مىگذارد. ارتباط نوع اول (دولت - فرهنگ) ببا تاكيد بر نقش رسانههاى ديجيتالى در كانون توجه اين نوشتار است، لذا آن را به تفصيل مورد بحث قرار خواهيم داد. در اين نوع رابطه (دولت - فرهنگ)، دولت به طور سنتى دو كاركرد مهم را در زمينه فرهنگى ايفا نموده است: 1- توليد و بازتوليد فرهنگ 2- كنترل مبادلات فرهنگى.
در خصوص كار - ويژه اول، بايد اذعان داشت كه دولت از طريق ابزارهاى مختلفى كه در اختيار دارد و با عنايت به اقتدارى كه به طور حقوقى و نهادى به آن واگذار شده، در توليد و بازتوليد فرهنگ و تغيير يا تداوم يك عنصر فرهنگى نقش مهمى ايفا مىكند. دولت از طريق رسانههاى جمعى، نهاد آموزش و پرورش، نهاد مذهب و برجسته ساختن و اشاعه برخى آداب و رسوم يا اسطورهها و نمادها و... در زمينه فرهنگ سازى بسيار مؤثر عمل مىكند. (9) نقش دولت در زمينه فرهنگ سازى به نحو گستردهاى از طريق فرايند جامعهپذيرى نمود پيدا مىكند. دولت طى اين فرايند به توليد و بازتوليد فرهنگ مبادرت مىكند و الگوهاى خاص خود را براى افراد جامعه معنا مىكند و بدين گونه هويت خاصى را شكل مىدهد كه هويت ملى نام مىگيرد. (10)
دولت علاوه بر نقش اول و در راستاى تكميل آن، كنترل مبادلات فرهنگى را نيز در دست دارد. در اختيار گرفتن ابزارهاى لازم جهت اعمال كنترل بر مبادلات فرهنگى نظير مالكيت و تمركز بر وسايل ارتباط جمعى، چنين نقشى را براى دولت به سادگى عملى مىسازد. به اين ترتيب دولت به عنوان بازيگر محورى براى چندين سده، مهمترين مرجع معناسازى در جامعه بوده است، اما با تشديد فرايند جهانى شدن، انحصار معنا و كنترل ارتباطات و مبادلات فرهنگى دچار تحول شده و تا حدود زيادى (خصوصا در جوامع پيشرفته) كاهش يافته است.
در عصر ارتباطات، تكنولوژىهاى جديد اطلاعاتى و ارتباطى نظير ماهواره و كامپيوتر و خصوصا اينترنت (كه ستون فقرات جامعه اطلاعاتى محسوب مىشود) باعث شده تا افكار، عقايد، ايدهها و سبكهاى زندگى به آسانى و بدون كمترين قيد و بندى منتقل شوند. در اين عصر، شبكهها، ريخت اجتماعى جديد ما را تشكيل مىدهند و منطق شبكهاى دگرگونىهاى عميق و گستردهاى در عرصه توليد، تجربه، قدرت و فرهنگ به وجود مىآورد. در جامعه شبكهاى بنيانهاى مادى مثل زمان و مكان در حال تغيير است و تحت تأثير فضاى جريانها و زمان بىزمانى، سازمان مىيابد. در اين عصر، عرصه فرهنگ نه تنها از طريق مبادله داد و ستد با محيط ماندگار و پويا مىشود؛ بلكه هويت خود را نيز از اين طريق كسب مىكند.
رسانههاى جديد به دليل خصلت تعاملى بودن آن، پيوند فرهنگ با مكان را سست كرده و بدين گونه دولت سرزمينى را در زمينه كنترل مبادلات فرهنگى با مشكل مواجه ساختهاند، زيرا بخش اعظمى از فرهنگ در حال تبادل، فارغ از مكان و قيد و بندهاى خاص آن صورت مىگيرد. با اين حال اشاره به اين نكته ضرورى به نظر مىرسد كه اولا؛ براى تمام گونههاى دولت اين وضعيت يكسان نبوده و ثانيا؛ در مجموع دولت نه مانند گذشته ولى همچنان به عنوان يكى از بازيگران مهم در عرصه فرهنگ سازى و كنترل كننده مبادلات فرهنگى مطرح است و كاملا به حاشيه رانده نشده است.
به نظر مىرسد، با توجه به گسترش هر چه بيشتر مبادلات فرهنگى از طريق تكنولوژىهاى ارتباطى و اطلاعاتى، و با عنايت به نقش كنترل كننده دولتها، به تدريج حوزه عمومى ايجاد خواهد شد. (11) كه در آن آگاهى و درك شهروندان جوامع مختلف به يكديگر نزديكتر مىشود و با تحكيم فرهنگ جهانى كه در آن افراد بر اساس زبان و فهم مشترك فكر و رفتار مىكنند، همگرايى جهانى به نحو مطلوبترى تأمين خواهد شد.
مبانى نظرى: رويكردهاى مختلف نسبت به نقش رسانهها
نظريات مربوط به قدرت و تأثير رسانهها را مىتوان به دو دسته كلى تقسيم كرد: نظرياتى كه رسانهها را واجد قدرت فوقالعاده و كوبنده مىدانند و نظرياتى كه قدرت رسانهها را محدود و مشروط تلقى مىكنند و خصلت رقابتى رسانهها را متذكر مىشوند.
ديدگاه رسانه - محور
ديدگاه جامعه - محور
متناسب با 2 دسته نظریه پردازان افراطی و معتدل که بیشتر اشاره شد، موضع گیری آنها را در خصوص موضوعات زیر طبقه بندی کرد:
دیدگاه |
رسانه – محور |
جامعه – محور |
مالکیت رسانه ها |
متمرکز و انحصاری |
غیر متمرکز و غیر انحصاری |
تولیدات رسانه ای |
استاندارد و فاقد نوآوری |
پویا و خلاق |
آثار |
شدید و فراگیر و مداوم |
درجات متفاوت تاثیرگذاری |
مخاطبان |
منفعل و تابع |
فعال، گزینشگر |
محتوا و مضمون |
یکنواخت و جهت دار |
متنوع و متکثر |
لذا نگارنده معتقد است: با به كارگيرى رهيافت فازى، اگر در خصوص تأثيرگذارى بر فرهنگ ملى مسئله را گزينش ميان رسانه و مخاطب بدانيم (ساختار - كارگزار) تفكر فازى به ما مىآموزد كه اين گونه طرح مسئله نمودن اشتباه است. زيرا انطباقى با واقعيت بيرونى ندارد. چرا كه واقعيت فرهنگ در ذات خود سيال است. بر اين اساس به نظر نمىرسد كه واقعيت هميشه از منطق سياه و سفيد ارسطويى پيروى كند. در مقابل مىتوان با پذيرش تأثيرگذارى هر دو عامل بر تحولات فرهنگى، ميزان سهم هر يك را تحت تأثيرات متفاوت و در هر مقطع زمانى روشن نمود. به عبارتى رسانه و مخاطب دو روى يك سكه هستند و به همان ميزان مىتوانند بر عناصر فرهنگى جامعه نقش آفرينى كنند. چگونگى و حدود آن بستگى به بافت اجتماعى - فرهنگى و سياسى دارد. كه هر يك در آن زندگى مىكنند. مسلما در جامعهاى كه افراد، فاقد درك بالايى جهت برخورد با تكنولوژىهاى الكترونيكى باشند و مهندسى فرهنگى در برخورد با اين پروسهى عظيم در جامعه انجام نشده باشد همچنين در جامعهاى كه دولت انحصار وسايل خبرى را به طور نسبى در اختيار دارد، تأثير اين وسايل با جامعهاى ديگر كه در آن شاهد تعدد وسايل خبرى و مكانيسم مختلط آن هستيم يكى نيست.
رسانههاى ديجيتالى و وفاق ملى
از ديدگاه نظريات همبستگى ارتباطى، ارتباطات و رسانهها نقش عمدهاى در دستيابى به وفاق و همبستگى در جوامع مدرن دارند. بديهى است كه همبستگى، تنها به واسطه ارزشهاى مشترك فرهنگى و نهادهاى اجتماعى حامى آنها، به وجود نمىآيد بلكه چنان ارزشها، هنجارها و نهادهايى مىبايست در شبكهاى از ارتباطات گسترده قرار گيرند. بر اين اساس، همبستگى در عصر جديد بدون بهرهگيرى از وسايل ارتباطى در سطوح گسترده حاصل نمىشود. (17)
منبع:مجموعه مقالات همایش ملی جایگاه موسسات فرهنگی و هنری در توسعه فرهنگی کشور؛ (1388) به اهتمام علیرضا شیروانی، اصفهان، حوزه معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان، چاپ نخست.