موزه لوور 3 هزار سال قبل

صحبت از تمدن و فرهنگ ايران باستان كه مي شود، به كدام دوره تاريخي كشورمان مي انديشيم؟ شايد نظام سياسي و اجتماعي و اقتدار فكري و هنري هخامنشيان يا دوران اشكانيان و غرق شدن هلنيسيم (فرهنگ يوناني) در فرهنگ...
سه‌شنبه، 9 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
موزه لوور 3 هزار سال قبل

موزه لوور 3 هزار سال قبل
موزه لوور 3 هزار سال قبل


 

نويسنده: نازيلا ناظمي




 
نگاهي به آثار هنري شگفت انگيز مارليك
صحبت از تمدن و فرهنگ ايران باستان كه مي شود، به كدام دوره تاريخي كشورمان مي انديشيم؟ شايد نظام سياسي و اجتماعي و اقتدار فكري و هنري هخامنشيان يا دوران اشكانيان و غرق شدن هلنيسيم (فرهنگ يوناني) در فرهنگ ايراني يا امپبراتوري ساساني و تجديد فرهنگ پارسي، همه اين پاسخ ها درست است اما مواردي بسيار مهم از قلم افتاده اند؛ مثل تشكيل اولين جامعه شهرنشين توسط ساكنين سيلك يا معماري و حفر كاريز و تبديل اراضي باير به حاصلخيز توسط اورارتوها، عيلام و تمدن و فرهنگ والاي آن يا طبقات مختلف تمدني و توليد فولاد در تمدن حصار، آشنايي اقوام ساكن در جيرفت با ستاره شناسي، انجام اعمال جراحي توسط ساكنان شهر سوخته و هنر فلزكاري مانناها و كاسي ها و شگفتي هاي بسيار ديگر كه نمي توان به سادگي از آنها گذشت. با وجود آنكه تحقيقات و مطالعات و اكتشافات بسياري در مورد تاريخ ايران باستان انجام شده، اما ما درباره تاريخ مردماني كه قبل از تشكيل امپراتوري بزرگ ايران در اين منطقه زندگي مي كردند، هنوز چيز زيادي نمي دانيم.
قدمت سرزمين ما و شرايط جغرافيايي و استراتژيك حاكم بر آن، باعث شده كه سرزمين ما از هزاران سال قبل پذيراي فرهنگ هاي گوناگون، پيچيده و پر رمز و راز باشد كه هويتي غني و نيرومند داشتند؛ تمدن هايي كه لايه هاي سياسي و قومي متفاوتي داشتند. نكته قابل توجه تمدن هاي باستاني ايران، پيوستگي و تبادل فرهنگي پويا بين آنهاست. تمام اقوامي که در يك دوره واحد در نواحي مختلف ايران ساكن بودند، با هم ارتباط تجاري، اقتصادي و هنري داشتند. اين داد و ستد فرهنگي منجر به تكامل فكري اقوام باستاني ايران و خلق آثار بديع و شگفت انگيز شده است. از ميان اين آثار ارزشمند بايد به آثار باستاني دره سرسبز رحمت آباد رودبار در كناره سفيدرود اشاره كرد؛ آثار هنري ظريف و پرمحتوايي كه دستان صنعتگران مارليكي در 3000 سال قبل از ميلاد خلق كرده است.

پيشينه گيلان
 

مناطق شمالي ايران از ديرباز مسكن اقوامي مانند آماردها، كادوسيان، كاسپيان و... بوده اما تاريخ باستاني سرزمين گيلان با اسكان اين اقوام كه برخي آريايي و برخي ساكنان بومي ايران بودند، آغاز نمي شود. آثار بسياري از انسان هاي ماقبل تاريخ و عصر سنگ در گيلان به دست آمده است. كشف بقاياي انسان دوره پالئولتيك (Paleolithic) در روستاي گنجپر در رستم آباد رودبار و همچنين يافتن ابزاهايي مانند ساطور و تبر متعلق به 30 هزار سال قبل، نشان از زندگي غارنشيني و شكارگري در اين منطقه دارد. با پايان عصر يخبندان و گرم تر شدن هوا، انسان غارنشين در منطقه گيلان نيز مانند ساير هم عصران خود در همه نقاط مسكوني دنيا از كوه پايين آمده و در كنار رودخانه ها و سواحل درياي خزر مستقر شد. به اين ترتيب دوران زراعت و دامپروري و در واقع زندگي يك جا نشيني و عشيره اي در گيلان آغاز شد. از عصر آهن نيز آثار مهمي در گيلان خصوصاً در تالش، رودبار و ديلمان كشف شده است. مثل ظروف زرين و سيمين و ابزار و جنگ افزارهايي مانند كارد، خنجر، گرز و پيكان و وسايل زينتي مانند دستبند و گوشواره و گردنبند و همچنين اشياي بسيار ظريف مانند سوزن مربوط به 2 هزار سال قبل از ميلاد، ورود آريايي ها در هزاره اول قبل از ميلاد به فلات ايران و آميختگي آنان با ساكنان بومي اين سرزمين، دوران تازه اي را در تاريخ و فرهنگ ايران به وجود آورد. گيلان و مازندران به دليل شرايط آب و هوايي و حاصلخيزي زمين و امكان دستيابي آسان به آب، شرايط اسكان و امكانات زيستي بهتري را نسبت به ساير نقاط فلات ايران قرار داد. به اين ترتيب كناره هاي رودخانه سپيدرود در گيلان به يكي از مهم ترين مراكز اسكان ايراني ها تبديل شد.
آماردها و كادوسيان از جمله اقوام مهم و اوليه ساكن دره هاي سرسبز سپيدرود بودند. آماردها (در منابع يونايي آمرد يا آماردوس) قومي آريايي - سكايي بودند كه مستقل از مادها در شرق گيلان و كناره سپيد رود زندگي مي كردند. محققين، ديلميان را از نسل آماردها مي دانند. كادوسيان هم از اقوام بومي اين منطقه بودند كه در كنار آماردها و در ناحيه تالش امروزي ساكن بودند. مورخين نام كادوس را يوناني شده كلمه تالوش مي دانند كه در گذر زمان به تالش تغيير شكل داده. كادوسيان مانند آماردها حكومتي مستقل داشتند و مطيع مادها نبودند اما بعدها در زمره متحدين كورش كبير درآمده و به عنوان بخشي از سپاهيان هخامنشي در جنگ عليه ماد، ليدي، آشور و بابل شركت كردند. كادوسيان هم در زمان حمله اسكندر به ايران و در دوره سلوكي نيز دست از مبارزات و پيكارهاي بسياري عليه مهاجمين زدند و جزو متحدين نظامي سكاها بودند.
گيلان چه در تاريخ و چه در اساطير ايران هميشه جايگاه والايي داشته است. در اوستا بارها به منطقه وَرَنِه (Varena) كه همان ديلم و گيلان است، برخورد مي كنيم. در آبانيشت آمده كه فريدون پس آثوريه در سرزمين پنهاور ورنه (براساس ونديداد محل تولد او) ضمن برگزاري مراسم ديني از آناهيتا درخواست مي كند تا او را در نابودي اژدهاك ياري كند. همچنين گيلان بخشي از ناحيه پتشخوارگر يا پدشخوارگر باستاني است كه در بنده اش از آن نام برده شده و محل اسارت منوچهر پادشاه ايران به دست فراسياو (افراسياب) است. منطقه مذكور شامل ديلم و گيلان امروزي و ناحيه كوهستاني جنوب قفقاز و جنوب غربي درياي خزر است. در ميان ميراث ارزشمند سرزمين گيلان، آنچه از كاوش هاي تپه هاي باستاني رودبار و خصوصاً تپه معروف مارليك به ما رسيده، گنجينه اي بي بديل و درخور تحسين است.

گنجينه مارليك
 

در شرق شهرستان رودبار و در كرانه شرقي سپيدرود در نزديكي روستاني نصفي، دره اي باستاني به نام دره گوهر ردود (از شعب سپيدرود) وجود دارد. قبرستان هاي باستاني اين منطقه حكايت از زندگي اقوامي بسيار قديمي در اين ناحيه دارد. اطراف دره گوهررود به دليل موقعيت خاص آب و هوايي و حاصلخيزي زمين از گذشته دور مورد توجه بوده است. در ميان تپه هاي بزرگ و كوچكي كه در دره گوهر رود وجود دارد، پنج تپه از بقيه مهم تر هستند. تپه هاي چراغ علي (مارليك)، زينب بيجار، دوربيجار، پيلاقلعه و جازم كول، مسكن يك تمدن باستاني بسيار غني بودند. تا پيش از سال 1340 هيچ عمليات اكتشافي در اين منطقه انجام نشده بود و اين منطقه جولانگاه دزدان و قاچاقچيان عتيقه و آثار تاريخي بود. در اوايل آن سال به دنبال ازدياد حفريات غيرقانوني و گزارش جمعي از ساكنين محلي، اداره باستان شناسي وقت بر آن شد تا مانع ادامه سرقت اين آثار ملي شود. به همين دليل گروهي به سرپرستي دكتر عزت الله نگهبان براي تحقيق و برررسي و تهيه نقشه باستاني، عازم دره گوهر رود شدند. خيلي زود مشخص شد كه تپه چراغعلي يا مارليك نسبت به ساير تپه ها اهميت بيشتري دارد. وفور مار و موش در اين مكان باعث شده تا برخي نام مارليك را گرفته از واژه گيلكي «مار» و «ليك» به معني سوراخ بدانند. اين در حالي است كه برخي از محققين قوم آمارد را منشأ اين نام دانسته و معتقدند كه واژه «مار» همان «مارد» و گرفته شده از نام قوم آمارد است و «ليك» نيز به معني عشيره و قوم. اگر اين استدلال درست باشد، تپه مارليك را بايد آرامگاه فرمانروايان قوم آمارد دانست. البته شايان ذكر است كه گروهي از محققين ساكنان اوليه دره گوهر رود و اطراف روستاي نصفي را اصلاً آريايي نمي دانند و درواقع هنوز هويت ساكنان باستاني اين تپه ها مجهول مانده است.

آغاز اكتشاف در دره گوهررود
 

دكتر نگهبان و گروه همراهش در پاييز سال 1340 در منطقه رحمت آباد رودبار تكه هايي سفال پيدا كردند كه قدمت منطقه را بيش از پيش آشكار ساخت. پس از دو روز كار، نتيجه اي باورنكردني به دست آمد. در يكي از حفاري ها (به طول سه و عرض دو متر) دو عدد مجسمه كوچك گاو مفرغي، دو عدد مهره استوانه اي و 14 دگمه طلا و آثار بي نظير ديگر به دست آمد. در روزهاي بعد هيأت تحقيق موفق به كشف اولين ديوارهاي سنگي و پس از آن اتاقي به ارتفاع 70 سانتي متر و طول دو متر و عرض يك متر شد كه در نزديك وسط اتاق ظرفي از نقره با لوله بلند طلايي داراي نقوشي اساطيري از طلا به دست آمد. در گوشه اي از اين اتاق يك تبر مفرغي دو سر و پيكان هاي مفرغي به تعداد زياد قرار داشت. به دنبال اين كشف معلوم شد كه اين تپه در واقع آرامگاه مردگان مردم ساكن در تپه هاي مجاور بوده است. با توجه به اشياي نفيس آرامگاه ها، بي ترديد اين محل آرامگاه مردم عادي نبوده و متعلق به فرمانروايان و بزرگان قوم ساكن در منطقه بوده است. تا پايان كار حفاري، 53 آرامگاه باستاني از خاك بيرون آمد. در سه آرامگاه مكشوفه بقاياي استخوان انسان به صورت نامنظم و يك اسكلت پوسيده روي تخته سنگ به دست آمد و در ساير آرامگاه ها همگي در سطح تپه ساخته شده و قسمت داخلي آنها با سنگ شكسته و ملاط گل پوشيده شده بود و ديوارها از پشت به صورت نامرتب به داخل آرامگاه ها نماي بهتري نسبت به خارج آنها دارند. لايه هاي تمدني اين تپه ها همگي مربوط به يك دوره واحد يعني نزديك به اواخر هزاره دوم و اوايل هزاره اول قبل از ميلاد هستند. همچنين همگي تپه هاي دره گوهررود با هم پيوستگي تاريخي و قومي دارند به اين معنا كه هيچ اثري از تمدن هاي مابعد و ماقبل نظير آنچه در تمدن حصار شاهد آن هستيم در اين تپه ها وجود ندارد.

فرهنگ ساكنين مارليك
 

نوع قرار گرفتن استخوان ها و اشياي به دست آمده نشان دهنده فرهنگ خاص در تدفين و خاكسپاري گذشتگان اين قوم بودند. وجود انواع و اقسام ظروف و ابزارهاي جنگي و مجسمه هاي حيوانات و وسايل و ظروف خاص انجام مراسم مذهبي و نقوش مورد استفاده روي اين اشيا نشان دهنده اين است كه اين اقوام اعتقاد زيادي به مظاهر طبيعي مانند خورشيد و ستارگان داشته و توتم هاي حيواني و گياهي مختلفي را پرستش كرده و به آنان احترام مي گذاشتند. با توجه به مجسمه ها و اشياي يافت شده مي توان اظهار داشت كه اين مردم الهه باروري را كه نمادي زنانه دارد، پرستش مي كردند. زندگي پس از مرگ و بازگشت ارواح مردگان و ياري از ارواح بزرگان نيز همان گونه كه در برخي فرهنگ هاي باستاني ديگر ديده مي شود، در ميان اين قوم كاملاً رايج بوده است. آنان مردگان خود را به همراه وسايل مورد نياز زندگي و اشياي مورد علاقه و آنچه نشان افتخار و برتري شخص متوفي بوده، دفن مي كردند. ابزار جنگي كشف شده مانند گرز، سپر، شمشير و خنجر كه در نهايت دقت و استحكام ساخته شده اند، بيانگر اين مطلب است كه قوم مزبور، مردماني جنگاور و دلير بوده كه ضمن اشتغال به شكار با كشاورزي و اهلي كردن حيوانان نيز بيگانه نبوده اند. اين مردم از خيش و گاوآهن براي شخم زمين هاي كشاورزي بهره مي بردند و با تهيه پارچه و دوخت لباس و استفاده از وسايل آرايشي و تزئيني كاملاً آشنا بودند.

آرامگاه هاي مارليك
 

در تپه باستاني مارليك، چهار نوع آرامگاه مختلف كشف شد؛ نخست، آرامگاه هايي به شكل نامنظم كه در ميان تخته سنگ هاي طبيعي و با ديوارهايي از سنگ هاي شكسته و ملاط گل ساخته شده بودند. اين آرامگاه ها داراي پنج متر طول و سه متر عرض بوده كه اشياي بسياري همراه جسد در آن دفن شده بود. (تصوير1) در اين آرامگاه ها كه ظاهراً بايد متعلق به فرامانروايان و بزرگان اين قوم باشد، ظروف مفرغي و سفالي، انواع سر گرز، شمشير، پيكان و خنجر به همراه مجسمه هاي سفالين و برنزي و دكمه هاي تزئيني يافت شده است. تنها در يكي از اين آرامگاه ها حدود هزار پيكان مفزغي به اندازه هاي مختلف و كلاهخودهايي كه اثر ضربات گرز روي آنها محسوس است، همراه شمشيرهاي بلند و مچ بندها و تيردان هاي مفرغي به دست آمده كه اين اشيا خود گوياي اين است كه اين آرامگاه بايد متعلق به يك سردار جنگي باشد. در يكي ديگر از اين آرامگاه ها به وسعت 4×4 متر، جسد صاحب آرامگاه به صورت كاملاً مشخص روي يك تخته سنگ زردرنگ در حالي كه تعدادي سرنيزه و خنجر در زير او قرار داشت و جسد هم به سمت چپ خوابانيده شده بود كشف شد. (تصوير2) نوع دفن اين جسد نشان مي دهد كه اين مردم براي نشان دادن افتخارات سرداران خود آنها را روي ابزارهاي جنگي به طور حتم متعلق به همان سردار بوده گذاشته و دفن مي كردند. اعتقاد به زندگي پس از مرگ در دنيايي كاملاً شبيه به حيات واقعي كه در بسياري از تمدن هاي باستان وجود داشته، در اينجا نيز كاملاً محسوس است. آنان براي آنكه نيازهاي درگذشتگان خود را در دنياي ديگر تأمين كنند، او را همراه تمام لوازم و وسايل شخصي و مورد نيازش دفن مي كردند. در اين آرامگاه و در فاصله كمي از جسد مزبور خمره هايي حاوي آثار استخوان حيوانات كوچك و پرندگان يافت شده كه نشان دهنده توشه و غذايي است كه جهت رفع نياز متوفي در دنياي ديگر براي وي در نظر گرفته شده بود. از جمله يافته هاي مهم ديگر در اين آرامگاه، بقاياي جسد يك اسب به همراه چند دهنه وحلقه مفرغي است. اين حيوان نيز بايد اسب صاحب آرامگاه باشد كه شايد در شكار و نبرد او را همراهي مي كرده و بعد از مرگ سوارش، وظيفه همراهي او را در جهان ديگر نيز برعهده داشته است.
نوع دوم آرامگاه هاي مارليك، از آرامگاه هاي اول كوچكتر و به شكل مستطيلند. اين آرامگاه ها تماماً از سنگ هاي نازك با ملاط گل ساخته شده اند و ديوارها با گلي قرمز رنگ كه هنوز قابل رؤيتند، اندود شده اند. (تصوير3) در اين آرامگاه ها آلات و ادوات تزئيني و ظريف مانند مجسمه هاي گلي و برنزي و گردنبند و دستبند، گوشواره، انگشتر و ظروف زرين و سفالي به دست آمده است. با توجه به اشياي درون اين آرامگاه ها مي توان گفت كه آنها بايد متعلق به ملكه ها و شاهزادگان اين قوم باشند. در يكي از اين آرامگاه ها مجسمه هاي برنزي دو انسان و مجسمه نيم تنه زرين شخصي با تاج و گوشواره و همچنين مجسمه سفالي گردونه سواري كه شمشيري به كمر بسته است و مجسمه گوزني سفالي با حالتي كاملا طبيعي به دست آمده.
سومين نوع از آرامگاه هاي اين منطقه داراي 3×3 متر وسعت و به شكل چهارگوشند. در اين آرامگاه ها كه با قطعات سنگ هاي شكسته و ملاط گل ساخته شده، تعداد اشياي يافت شده به مراتب كمتر از دو آرامگاه قبلي بوده و تنها محدود به يك عدد پيشاني بند طلا و يك جفت گوشواره و چند گردنبند عقيق و تيغه مفرغي است.
آرامگاه هاي نوع چهارم در نوع خود بي نظيرند چون اين مكان ها در اصل محل دفن اسب ها يا حيوانات اهلي اين قوم بوده اند. كشف يك رديف دندان اسب به همراه دهنه و حلقه هاي مفرغي اين مسأله را روشن مي كند كه اين قوم تا چه اندازه براي اسب و پرورش آن و همچنين حيوانات اهلي خود اهميت قائل بودند.
از 53 آرامگاه تپه مارليك، بيشترشان از نوع اول و چند عدد از نوع دوم و پنج عدد از نوع سوم و سه عدد نيز از آرامگاه هاي نوع چهارم بودند.
با مطالعه دقيق در اين بناها و آثار به دست آمده، كاملاً روشن است كه اين مردم به طور حتم از بوميان و ساكنين اصلي اين ناحيه بودند. هنر اين قوم، هنري كاملاً انحصاري و خاص همين مردم است. با اين وجود ساكنين دره گوهررود گذشته از آنكه خود فرهنگ و تمدني ريشه دار و غني داشتند اما با تمدن هاي هم عصر خود در نواحي ديگر آشنا و حتي به نوعي ارتباط و داد و ستد نيز داشته اند. تشابه اشكال و نقوش برجسته در ظروف طلايي و نقره اي و برنزي و حتي سفالي اين منطقه با برخي نواحي دورتر مانند سومر و بابل و عيلام و اقوام ساكن سيلك (در كاشان) قابل تأمل و تحقيق است. با اين وجود چون لايه هاي تمدني كشف شده در اين منطقه تنها به يك تمدن و دوره زماني خاص اختصاص دارد،‌ امكان مقايسه دقيق وجود ندارد و نمي توان دقيقاً دوره تاريخي خاصي را براي اين اقوام مشخص كرد. تنها با مقايسه آثار به دست آمده در مارليك با آثار مراكز تمدني ديگر در ايران مانند اورارتوها، مانناها، كاسي ها و... مي توان به طور تقريبي تاريخ آنان را مربوط به اواخر هزاره اول و اوايل هزاره دوم قبل از ميلا دانست.

آثار كشف شده در تپه مارليك
 

آنچه در تپه مارليك به دست آمده، مجموعه اي بي نظير از آثار هنري است كه حاصل تصادف و اتفاق نبوده بلكه حاكي از يك زيربناي فكري و اعتقادي بسيار عميق و ريشه دار است. به علت تنوع بسيار زياد و آثار به دست آمده در مقابر تپه مارليك، دكتر نگهبان، دسته بندي خاصي از اين آثار انجام داده است.

ظروف سفالي
 

با وجود آنكه فلز در ميان مردم اين قوم رواج بسيار داشته است اما سفالگري نيز از جايگاه خاصي در ميان اين قوم برخوردار بوده است. سفالهاي يافت شده در اين منطقه باستاني از نوع سفال قرمز و خاکستري هر دو بوده است. از ظروف سفالي كشف شده در مارليك و تپه هاي مجاور مي توان از انواع خمره ها به اندازه هاي مختلف، قدح هاي بزرگ با لوله هاي گشاد، بشقاب هاي بزرگ، ظروف مختلف با اشكال حيوانات و گياهان و همچنين مجسمه هاي سفالين از حيوانات نام برد. (تصوير4 و5)

ظروف مفرغي يا برنزي
 

بسياري از ظروف مفرغي به دست آمده در مارليك در اثر مرور زمان و زنگ زدگي و همچنين ريزش ديوارها و سنگ ها متأسفانه دچار شكستگي و فشردگي شده اند. اما اين مسأله چيزي از زيبايي و ظرافت آنان كم نكرده است. از جمله ظروف مفرغي ياد شده در مارليك مي توان به ديگ هاي بزرگ و كوچك، فنجان هاي دسته دار، جام هاي تزئيني و قوري با لوله بلند اشاره كرد. شايان ذكر است كه بسياري از ظروف سفالي و مفرغي كشف شده در مارليك با ظروف به دست آمده در ساير تمدن هاي ايران مانند سيلك و لرستان و حتي بين النهرين همانند و مشابه هستند. (تصوير6 و7)

لوازم آشپزي
 

شايد انتظار نداريم كه در يك آرامگاه لوازم و ادوات آشپزي و آشپزخانه يافت شود اما همان طور كه قبلاً هم اشاره كرديم، اعتقاد به زندگي پس از مرگ در ميان اين قوم رايج بوده و براي آنكه در گذشتگانشان بتوانند در دنياي ديگر به راحتي به حيات خود ادامه دهند. آنان را با لوازم و وسايل شخصي و حتي مواد غذايي دفن مي كردند. هاون هاي سنگي، ملاقه هاي بزرگ برنزي كه طول برخي از آنان به يك متر مي رسد، سيخ هاي كباب دو شاخه و از همه مهمتر چنگكي كه براي گرفتن نان از تنور استفاده مي شده از جمله اين لوازم هستند. (تصوير8)

جنگ افزارها
 

شايد بيشترين اشياي يافت شده در آرامگاه هاي باستاني مارليك، ادوات جنگي باشد. با توجه به انواع ابزار و وسايل يافت شده در مقابر مارليك مي توان حدس زد كه اين مردم داراي طبقات اجتماعي مشخص از قبيل كشاورزان، صنعتگران، روحانيون و نظاميان بودند و سرداران و فرماندهان جنگي مورد احترام مردم قرار داشتند. نكته قابل توجه در آلات و ادوات جنگي يافت شده اين است كه تعداد سرنيزه هاي به دست آمده بيش از هر سلاح ديگري است. ظاهراً اين مردم در ساخت و استفاده از انواع سرنيزه كه شامل سرنيزه هاي بلند و پهن و سرنيزه هاي سبك بوده اند، مهارت و استادي بسيار داشتند. پس از سرنيزه ها نوبت به خنجرها مي رسد كه در شكل ها و اندازه هاي مختلف و دسته هاي متفاوت به دست آمده اند. پيكان هاي مختلف و گوناگون، شمشيرها، سپرهاي بزرگ و كوچك، كلاهخودها، كمربندها و مچ بندهاي مفرغي و سرگرزهاي متنوع از ديگر ادوات جنگي به دست آمده در اين مقابر است. نوعي از سرگرزهاي يافت شده در مارليك كه به شكل تخم مرغ بوده و زائده هايي در سر آن تعبيه شده است نيز در اكتشافات تپه سيلك و همچنين حفريات تپه بشتاشني در قفقاز يافت شده است. نمونه هايي از سرنيزه هاي كوتاه و بلندي كه جهت نصب روي دسته چوبي داراي دسته هاي توخالي هستند و ظاهراً صنعتگران مارليك تبحر خاصي در ساخت آنها داشته اند و همچنين خنجرهاي هلالي شكل و تبرهاي مفرغي و تيغه هاي كارد كه به وفور در آرامگاه هاي مارليك به دست آمده است نيز در سيلك كاشان و لرستان و در تپه حسن زميني در منطقه تالش و لنكران و كلاردشت به دست آمده است. (تصوير9 و10)

لوازم و وسايل مصرفي روزانه
 

كشف لوازم و وسايل مصرفي روزانه و وسايل شخصي در مقابر مارليك، در شناخت طرز زندگي و علائق و عادات اين مردم كمك بزرگي به محققين كرده است. يكي از جالب ترين اشياي كشف شده در اين آرامگاهها، موچين يا منقاش برنزي بسيار ظريفي است كه در نهايت مهارت ساخته شده. همچنين مي توان از گوش پاك كن هاي طلا و برنز و ناخن پاك كن هاي زرين و دوك هاي پشم ريسي كه كاملاً شبيه نمونه هاي امروز خود هستند و سوزن هاي مفرغي و طلايي بسيار ظريف نام برد.

مهرها
 

مهرها معمولاً در اكتشافات باستاني از جايگاه خاصي برخوردارند. نقوش و خطوط حك شده بر آنها مي تواند پرده از رازهاي بسيار بردارد. مهرها پيش از اختراع خط مورد استفاده داشتند و به نوعي مدرك شناسايي صاحبان خود بودند. در مقابر مارليك تعداد 11 مهر به دست آمده است كه نقوش حك شده بر آنها گذشته از معرفي خصوصيات تمدني و هنري اين قوم، قابل مقايسه با مهرهاي اقوام مجاور اين ناحيه نيز هستند. در ميان مهرهاي به دست آمده در مارليك، مهر استوانه اي شكسته اي وجود دارد كه خطوط ميخي روي آن نقش بسته است. تحقيقات پروفسور كامرون روي اين مهر نشان داده است كه نوع خط و علامت موجود در آن نمي تواند از اواخر هزاره دوم و اوايل هزاره اول قبل از ميلاد جديدتر باشد چرا كه اين نوع خط از اين دوران به بعد منسوخ شده بود.

مجسمه ها
 

از زماني كه انسان توانست با مخلوط كردن آب و خاک، ماده اي چسبنده و قابل انعطاف بسازد، ساخت مجسمه هاي كوچك آغاز شد. انسان اوليه در ابتدا مجسمه هايي به شكل خود و سپس به شكل حيوانات اطرافش و پس از آن به صورت آنچه برايش جنبه احترام و تقدس داشت، درست مي كرد. با پيشرفت فكري و اجتماعي بشر، مجسمه ها و پيكره هاي ساخته شده از گل تبديل به نمادهاي مذهبي، خدايان و ارباب انواع و مظهر عقايد و افكار و شناخت اين مردمان از دنيا و ماوراي آن شدند. ورود فلز به زندگي انسان ها مانند ساير جنبه هاي زندگي، در هنر مجسمه سازي نيز تحولات بسياري ايجاد كرد. فلزاتي مانند طلا و برنز نه تنها هنر مجسمه سازي و حكاكي را در دنياي باستان به حد اعلاي خود رساندند بلكه به دليل استحكام و مقاومت در برابر آسيب هاي مختلف، موجب رسيدن اين ميراث گرانبها به دست ما شدند. مجسمه هاي كشف شده در تپه مارليك شامل مجسمه هاي سفالي، مفرغي و زرين با كاربردهاي تزئيني و مذهبي هستند كه از نظر ساخت و هنر به كار رفته در آنها، در نوع خود بي نظير و منحصر به فرد هستند. (تصوير13)

زيورآلات و وسايل تزئيني
 

از ديگر اشياي زيبا و منحصر به فردي كه در تپه مارليك به دست آمده است، مجموعه اي از زيورآلات از قبيل گردنبند، گوشواره، دستبند، انگشتر، پيشاني بند و سنجاق هاي تزئيني، برگ ها و دكمه هاي قابل نصب روي لباس است كه از طلا، برنز، عقيق، صدف، گوش ماهي، بدل چيني و گچ ساخته شده اند. (تصوير 11)

منسوجات
 

شايد بتوان گفت يكي ديگر از مهم ترين كشفيات تپه مارليك، كشف منسوجات و پارچه در اين مقابر است. وجود دوك هاي نخريسي در آثار به دست آمده از تمدن هاي نجد ايران نشان دهنده آشنايي نياكان باستاني ما با اين هنر و صنعت پارچه بافي است اما يافتن نمونه هايي از پارچه هاي بافته شده توسط آنان بسيار مهم است. نخ و پارچه در اثر مرور زمان و شرايط آب و هوايي خيلي زود از ميان مي روند. به همين دليل تا مدت ها منسوجات و تكه هاي پارچه ها و قالي هاي دوره هخامنشي كه در پازيريك به دست آمده بود، قديمي ترين مدارك وجود اين صنعت در ايران بودند اما كشف پارچه ها، قيطان ها و نخ هاي تابيده در مارليك مي تواند قدمت صنعت پارچه بافي در ايران را به اثبات برساند. اين تكه پارچه ها با وجود آن كه بسيار كوچك هستند اما به خوبي نوع بافت و تنوع آن را كه بنابر مصرف تغيير مي كرده، نشان مي دهند. اين پارچه ها بيشتر در ميان سنج هاي مفرغي، در دسته خنجرها و سرنيزه ها به دست آمده اند. (تصوير 12)

جام ها
 

زماني كه سخن از تپه مارليك و تمدن آن به ميان مي آيد، شايد اولين چيزي كه به ذهن خطور مي كند، جام طلايي مارليك است اما بايد دانست جام طلايي مزبور كه از آن سخن خواهيم گفت، تنها جام ارزشمند به دست آمده در اين مكان نيست. جام هاي طلايي، نقره اي، برنزي، موزائيك و بدل چيني كشف شده در آرامگاه هاي مارليك از چنان ارزش مادي و معنوي برخوردارند كه به جرأت مي توان گفت چنين گنجي در كمتر كشفيات باستاني به دست آمده است. ارزش اين جام ها تنها به نوع فلز به کار رفته در آنها نيست بلکه نقوش کار شده روي اين جامها و آن حكايت ها و داستان ها و رازهاي نهفته در اين نقوش كه هنرمندان اين قوم سعي در بازگو كردن آنها داشتند، ارزش اين گنجينه را صد چندان كرده است. صحبت درباره اين جام ها و ريشه يابي نقوش حك شده بر آنان مسلماً نيازمند بحثي جداگانه و مفصل است. در اينجا سعي شده تا ضمن پرداختي به كلياتي درباره اين آثار، برخي از معروف ترين جام هاي پيدا شده در مارليك را معرفي كنيم.
در ميان جام هاي يافته شده در مارليك، جام هاي نقره اي بيش از ديگر جام ها دچار آسيب و شكستگي شده اند. نقره فلزي است كه در مجاورت خاك خيلي زود فرسوده مي شود، مگر آنكه اين فلز با آلياژهاي ديگر تركيب شده باشد. جام هاي نقره اي مارليك از نازكي و ظرافت بسياري برخوردارند و يكي از اين جام ها به دليل نشان دادن نوع پوشاك مردم اين قوم داراي اهميت بسيار است. اين جام داراي 14 سانتي متر ارتفاع و هفت سانتي متر قطر در كف است. لبه پايين و بالاي جام با دو رديف نقش نوار مارپيچ تزئين شده است. در يك سوي اين جام نقش مردي است كه دو پلنگ را به وسيله دستان خود مهار كرده. اين مرد كه بايد يكي از سرداران اين قوم باشد، داراي صورتي مصمم و بيني بزرگ است. وي كلاه خودي مخروطي بر سر و نيم تنه زرهي در بر دارد كه در قسمت كمر به وسيله كمربند پهني تنگ شده است. (تصوير 14)
جام هاي برنزي مارليك نيز از آسيب هاي ناشي از زلزله و فروريختن ديوارها و سنگ ها در امان نمانده اند و به غير از يكي دو مورد كه قسمت هايي از اين جام ها سالم مانده، بقيه به صورت تكه تكه شده پيدا شده اند. روي اين جام ها نيز تصاويري از حيوانات و انسان ها و مناظر شكار و طبيعت ديده مي شود.
يكي از ديدني ترين جام هاي كشف شده در مارليك، جام موزائيكي است كه از سنگ هاي رنگارنگ كه در خميري مخصوص كار گذاشته اند، درست شده. اين جام داراي 17 سانتي متر ارتفاع و هفت سانتي متر قطر در قسمت دهانه است. در قسمت تهتاني جام برآمدگي وجود دارد كه در فرورفتگي پايه كه به صورت جداگانه ساخته شده، استوار مي شود و باعث مي شود تا جام كاملاً روي پايه قرار بگيرد. هنرمند سازنده اين جام، سنگ هاي فيروزه اي و سفيد را ابتدا به قطعات ريز بريده و سپس آنها را در كنار يكديگر و روي خميري كه با قرار گرفتن در كوره حالت شيشه اي به خود مي گيرد، به شكل لوزي هايي كه در كنار يكديگر تصوير گلي كوچك را تشكيل مي دهند، در آورده است. (تصوير 15)
جام هاي طلاي مارليك در واقع مهم ترين قسمت اشياي كشف شده در اين تپه به شمار مي روند. اين جام ها كه كاربردي تزئيني و مذهبي داشته اند، از چنان دقت و زيبايي و ظرافت و خلاقيتي برخوردارند كه به سادگي نمي توان آن ها را توصيف كرد. اكثر اين جام ها نيز مانند جام هاي نقره اي و برنزي دچار شكستگي و فشردگي هستند و از شكل اصلي خود خارج شده اند. نقوش كنده شده روي اين جام ها كه هنوز نيازمند تحقيق و بررسي بيشتر است، بيان كننده فرهنگ و اعتقادات و بن مايه هاي فكري و اجتماعي سازندگانش است. در اينجا تنها به معرفي چند نمونه از اين جام ها خواهيم پرداخت.

جام مارليك
 

معروف ترين و زيباترين جام به دست آمده در مارليك، جامي است از طلاي تقريباً خالص به ارتفاع 18 سانتي متر و وزن 316 گرم. در وسط اين جام تصويري از درخت زندگي نقش شده كه دو گاو بالدار در طرفين آن در حال بالا رفتن و يا محافظت از آن هستند. اين نقش كه در سوي ديگر جام نيز تكرار شده است، كاملاً برجسته و از زمينه خارج است. بال هاي حيوان و برخي از قسمت هاي درخت برجسته بوده و سر گاوها كه برخلاف بدنش از روبه رو نشان داده شده، در حدود دو سانتي متر از بدنه بيرون آمده است. گوش ها و شاخ هاي حيوان نيز بسيار هنرمندانه و به صورت جداگانه ساخته شده و بعداً روي سر حيوان نصب شده اند. در كف جام نقش گلي قرار دارد كه در وسط آن خورشيد زيبايي حك شده كه اشعه آن به طور منظم بر اطراف پراكنده شده است. در لبه جام حاشيه اي تزئيني و زنجيري شكل ديده مي شود و در قسمت پايين يك نوار هندسي مارپيچ ديده مي شود. (تصوير 16و 17)

جام شيردال و گاو بالدار
 

اين جام كه 19 سانتي متر ارتفاع دارد، از طلاي خالص درست شده و با وجود در هم فشردگي، نقوش روي آن به خوبي باقي مانده است. اين جام به دو قسمت افقي تقسيم شده كه در قسمت تصوير حيواني افسانه اي تكرار شده است. در رديف پاييني گاوي بالدار به تصوير كشيده شده است. در مقابل گاو گلداني قرار دارد كه در آن درختي شبيه درخت زربين كه نوعي سرو بومي منطقه است، ديده مي شود. (تصوير19 و20)

جام افسانه زندگي
 

يكي ديگر از جام هاي معروفي كه در مارليك كشف شده است، جامي زرين است داراي 20 سانتي متر ارتفاع و هفت سانتي متر قطر در كف. نقش اين جام كاملاً استثنايي و درخور تعمق و تفكر است. هنرمند سازنده سعي كرده است تا داستان تولد تا مرگ بز كوهي را به تصوير درآورد. در قسمت پايين جام بز كوهي ماده اي ديده مي شود كه در حال شير دادن به بچه خود است. در رديف بالاتر، بز كوهي كوچك، تبديل به بز جواني شده كه مشغول تغذيه از شاخ و برگ درختان است. در رديف سوم صفي از گرازها نقش شده اند كه به نوعي در زندگي بز كوهي نقش داشته اند. در رديف چهارم لاشخورهايي ديده مي شوند كه ظاهراً از بقاياي بزكوهي تغذيه مي كنند. در اين جا بز كوهي داراي شاخ هاي بزرگ و برگشته اي است كه نشان از پيري و سالخوردگي او دارد. نكته مهم در اين نقش تصوير آخر و بالايي جام است كه موجودي شبيه به جنين را در حالي كه شيئي در مقابلش قرار دارد، نشان مي دهد. اين موجود كوچك گاهي به يك ميمون كوچك نيز تشبيه شده است. اگر چنين باشد، آشنايي ساكنين اين منطقه با ميمون كه مسلماً بومي منطقه گيلان نبوده، درخور تأمل است و شايد هم سازنده جام حكايتي را از شخصي شنيده كه در آن ميمون حالت قصه گو را داشته و در واقع داستان جام را از زبان او به رشته تصوير درآورده است. از سويي ديگر چنانچه اين موجود كوچك نشان دهنده يك جنين باشد پس داستان جام حكايت از يك تولد ديگر و ادامه چرخه زندگي دارد. نكته مهم ديگري كه در اين جام وجود دارد، رعايت پرسپكتيو و بعد نمايي در نقش مزبور است. (تصوير18)
منبع: نشريه دانستنيها شماره 31



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط