موزه لوور 3 هزار سال قبل
نويسنده: نازيلا ناظمي
نگاهي به آثار هنري شگفت انگيز مارليك
صحبت از تمدن و فرهنگ ايران باستان كه مي شود، به كدام دوره تاريخي كشورمان مي انديشيم؟ شايد نظام سياسي و اجتماعي و اقتدار فكري و هنري هخامنشيان يا دوران اشكانيان و غرق شدن هلنيسيم (فرهنگ يوناني) در فرهنگ ايراني يا امپبراتوري ساساني و تجديد فرهنگ پارسي، همه اين پاسخ ها درست است اما مواردي بسيار مهم از قلم افتاده اند؛ مثل تشكيل اولين جامعه شهرنشين توسط ساكنين سيلك يا معماري و حفر كاريز و تبديل اراضي باير به حاصلخيز توسط اورارتوها، عيلام و تمدن و فرهنگ والاي آن يا طبقات مختلف تمدني و توليد فولاد در تمدن حصار، آشنايي اقوام ساكن در جيرفت با ستاره شناسي، انجام اعمال جراحي توسط ساكنان شهر سوخته و هنر فلزكاري مانناها و كاسي ها و شگفتي هاي بسيار ديگر كه نمي توان به سادگي از آنها گذشت. با وجود آنكه تحقيقات و مطالعات و اكتشافات بسياري در مورد تاريخ ايران باستان انجام شده، اما ما درباره تاريخ مردماني كه قبل از تشكيل امپراتوري بزرگ ايران در اين منطقه زندگي مي كردند، هنوز چيز زيادي نمي دانيم.
قدمت سرزمين ما و شرايط جغرافيايي و استراتژيك حاكم بر آن، باعث شده كه سرزمين ما از هزاران سال قبل پذيراي فرهنگ هاي گوناگون، پيچيده و پر رمز و راز باشد كه هويتي غني و نيرومند داشتند؛ تمدن هايي كه لايه هاي سياسي و قومي متفاوتي داشتند. نكته قابل توجه تمدن هاي باستاني ايران، پيوستگي و تبادل فرهنگي پويا بين آنهاست. تمام اقوامي که در يك دوره واحد در نواحي مختلف ايران ساكن بودند، با هم ارتباط تجاري، اقتصادي و هنري داشتند. اين داد و ستد فرهنگي منجر به تكامل فكري اقوام باستاني ايران و خلق آثار بديع و شگفت انگيز شده است. از ميان اين آثار ارزشمند بايد به آثار باستاني دره سرسبز رحمت آباد رودبار در كناره سفيدرود اشاره كرد؛ آثار هنري ظريف و پرمحتوايي كه دستان صنعتگران مارليكي در 3000 سال قبل از ميلاد خلق كرده است.
آماردها و كادوسيان از جمله اقوام مهم و اوليه ساكن دره هاي سرسبز سپيدرود بودند. آماردها (در منابع يونايي آمرد يا آماردوس) قومي آريايي - سكايي بودند كه مستقل از مادها در شرق گيلان و كناره سپيد رود زندگي مي كردند. محققين، ديلميان را از نسل آماردها مي دانند. كادوسيان هم از اقوام بومي اين منطقه بودند كه در كنار آماردها و در ناحيه تالش امروزي ساكن بودند. مورخين نام كادوس را يوناني شده كلمه تالوش مي دانند كه در گذر زمان به تالش تغيير شكل داده. كادوسيان مانند آماردها حكومتي مستقل داشتند و مطيع مادها نبودند اما بعدها در زمره متحدين كورش كبير درآمده و به عنوان بخشي از سپاهيان هخامنشي در جنگ عليه ماد، ليدي، آشور و بابل شركت كردند. كادوسيان هم در زمان حمله اسكندر به ايران و در دوره سلوكي نيز دست از مبارزات و پيكارهاي بسياري عليه مهاجمين زدند و جزو متحدين نظامي سكاها بودند.
گيلان چه در تاريخ و چه در اساطير ايران هميشه جايگاه والايي داشته است. در اوستا بارها به منطقه وَرَنِه (Varena) كه همان ديلم و گيلان است، برخورد مي كنيم. در آبانيشت آمده كه فريدون پس آثوريه در سرزمين پنهاور ورنه (براساس ونديداد محل تولد او) ضمن برگزاري مراسم ديني از آناهيتا درخواست مي كند تا او را در نابودي اژدهاك ياري كند. همچنين گيلان بخشي از ناحيه پتشخوارگر يا پدشخوارگر باستاني است كه در بنده اش از آن نام برده شده و محل اسارت منوچهر پادشاه ايران به دست فراسياو (افراسياب) است. منطقه مذكور شامل ديلم و گيلان امروزي و ناحيه كوهستاني جنوب قفقاز و جنوب غربي درياي خزر است. در ميان ميراث ارزشمند سرزمين گيلان، آنچه از كاوش هاي تپه هاي باستاني رودبار و خصوصاً تپه معروف مارليك به ما رسيده، گنجينه اي بي بديل و درخور تحسين است.
نوع دوم آرامگاه هاي مارليك، از آرامگاه هاي اول كوچكتر و به شكل مستطيلند. اين آرامگاه ها تماماً از سنگ هاي نازك با ملاط گل ساخته شده اند و ديوارها با گلي قرمز رنگ كه هنوز قابل رؤيتند، اندود شده اند. (تصوير3) در اين آرامگاه ها آلات و ادوات تزئيني و ظريف مانند مجسمه هاي گلي و برنزي و گردنبند و دستبند، گوشواره، انگشتر و ظروف زرين و سفالي به دست آمده است. با توجه به اشياي درون اين آرامگاه ها مي توان گفت كه آنها بايد متعلق به ملكه ها و شاهزادگان اين قوم باشند. در يكي از اين آرامگاه ها مجسمه هاي برنزي دو انسان و مجسمه نيم تنه زرين شخصي با تاج و گوشواره و همچنين مجسمه سفالي گردونه سواري كه شمشيري به كمر بسته است و مجسمه گوزني سفالي با حالتي كاملا طبيعي به دست آمده.
سومين نوع از آرامگاه هاي اين منطقه داراي 3×3 متر وسعت و به شكل چهارگوشند. در اين آرامگاه ها كه با قطعات سنگ هاي شكسته و ملاط گل ساخته شده، تعداد اشياي يافت شده به مراتب كمتر از دو آرامگاه قبلي بوده و تنها محدود به يك عدد پيشاني بند طلا و يك جفت گوشواره و چند گردنبند عقيق و تيغه مفرغي است.
آرامگاه هاي نوع چهارم در نوع خود بي نظيرند چون اين مكان ها در اصل محل دفن اسب ها يا حيوانات اهلي اين قوم بوده اند. كشف يك رديف دندان اسب به همراه دهنه و حلقه هاي مفرغي اين مسأله را روشن مي كند كه اين قوم تا چه اندازه براي اسب و پرورش آن و همچنين حيوانات اهلي خود اهميت قائل بودند.
از 53 آرامگاه تپه مارليك، بيشترشان از نوع اول و چند عدد از نوع دوم و پنج عدد از نوع سوم و سه عدد نيز از آرامگاه هاي نوع چهارم بودند.
با مطالعه دقيق در اين بناها و آثار به دست آمده، كاملاً روشن است كه اين مردم به طور حتم از بوميان و ساكنين اصلي اين ناحيه بودند. هنر اين قوم، هنري كاملاً انحصاري و خاص همين مردم است. با اين وجود ساكنين دره گوهررود گذشته از آنكه خود فرهنگ و تمدني ريشه دار و غني داشتند اما با تمدن هاي هم عصر خود در نواحي ديگر آشنا و حتي به نوعي ارتباط و داد و ستد نيز داشته اند. تشابه اشكال و نقوش برجسته در ظروف طلايي و نقره اي و برنزي و حتي سفالي اين منطقه با برخي نواحي دورتر مانند سومر و بابل و عيلام و اقوام ساكن سيلك (در كاشان) قابل تأمل و تحقيق است. با اين وجود چون لايه هاي تمدني كشف شده در اين منطقه تنها به يك تمدن و دوره زماني خاص اختصاص دارد، امكان مقايسه دقيق وجود ندارد و نمي توان دقيقاً دوره تاريخي خاصي را براي اين اقوام مشخص كرد. تنها با مقايسه آثار به دست آمده در مارليك با آثار مراكز تمدني ديگر در ايران مانند اورارتوها، مانناها، كاسي ها و... مي توان به طور تقريبي تاريخ آنان را مربوط به اواخر هزاره اول و اوايل هزاره دوم قبل از ميلا دانست.
در ميان جام هاي يافته شده در مارليك، جام هاي نقره اي بيش از ديگر جام ها دچار آسيب و شكستگي شده اند. نقره فلزي است كه در مجاورت خاك خيلي زود فرسوده مي شود، مگر آنكه اين فلز با آلياژهاي ديگر تركيب شده باشد. جام هاي نقره اي مارليك از نازكي و ظرافت بسياري برخوردارند و يكي از اين جام ها به دليل نشان دادن نوع پوشاك مردم اين قوم داراي اهميت بسيار است. اين جام داراي 14 سانتي متر ارتفاع و هفت سانتي متر قطر در كف است. لبه پايين و بالاي جام با دو رديف نقش نوار مارپيچ تزئين شده است. در يك سوي اين جام نقش مردي است كه دو پلنگ را به وسيله دستان خود مهار كرده. اين مرد كه بايد يكي از سرداران اين قوم باشد، داراي صورتي مصمم و بيني بزرگ است. وي كلاه خودي مخروطي بر سر و نيم تنه زرهي در بر دارد كه در قسمت كمر به وسيله كمربند پهني تنگ شده است. (تصوير 14)
جام هاي برنزي مارليك نيز از آسيب هاي ناشي از زلزله و فروريختن ديوارها و سنگ ها در امان نمانده اند و به غير از يكي دو مورد كه قسمت هايي از اين جام ها سالم مانده، بقيه به صورت تكه تكه شده پيدا شده اند. روي اين جام ها نيز تصاويري از حيوانات و انسان ها و مناظر شكار و طبيعت ديده مي شود.
يكي از ديدني ترين جام هاي كشف شده در مارليك، جام موزائيكي است كه از سنگ هاي رنگارنگ كه در خميري مخصوص كار گذاشته اند، درست شده. اين جام داراي 17 سانتي متر ارتفاع و هفت سانتي متر قطر در قسمت دهانه است. در قسمت تهتاني جام برآمدگي وجود دارد كه در فرورفتگي پايه كه به صورت جداگانه ساخته شده، استوار مي شود و باعث مي شود تا جام كاملاً روي پايه قرار بگيرد. هنرمند سازنده اين جام، سنگ هاي فيروزه اي و سفيد را ابتدا به قطعات ريز بريده و سپس آنها را در كنار يكديگر و روي خميري كه با قرار گرفتن در كوره حالت شيشه اي به خود مي گيرد، به شكل لوزي هايي كه در كنار يكديگر تصوير گلي كوچك را تشكيل مي دهند، در آورده است. (تصوير 15)
جام هاي طلاي مارليك در واقع مهم ترين قسمت اشياي كشف شده در اين تپه به شمار مي روند. اين جام ها كه كاربردي تزئيني و مذهبي داشته اند، از چنان دقت و زيبايي و ظرافت و خلاقيتي برخوردارند كه به سادگي نمي توان آن ها را توصيف كرد. اكثر اين جام ها نيز مانند جام هاي نقره اي و برنزي دچار شكستگي و فشردگي هستند و از شكل اصلي خود خارج شده اند. نقوش كنده شده روي اين جام ها كه هنوز نيازمند تحقيق و بررسي بيشتر است، بيان كننده فرهنگ و اعتقادات و بن مايه هاي فكري و اجتماعي سازندگانش است. در اينجا تنها به معرفي چند نمونه از اين جام ها خواهيم پرداخت.
منبع: نشريه دانستنيها شماره 31
صحبت از تمدن و فرهنگ ايران باستان كه مي شود، به كدام دوره تاريخي كشورمان مي انديشيم؟ شايد نظام سياسي و اجتماعي و اقتدار فكري و هنري هخامنشيان يا دوران اشكانيان و غرق شدن هلنيسيم (فرهنگ يوناني) در فرهنگ ايراني يا امپبراتوري ساساني و تجديد فرهنگ پارسي، همه اين پاسخ ها درست است اما مواردي بسيار مهم از قلم افتاده اند؛ مثل تشكيل اولين جامعه شهرنشين توسط ساكنين سيلك يا معماري و حفر كاريز و تبديل اراضي باير به حاصلخيز توسط اورارتوها، عيلام و تمدن و فرهنگ والاي آن يا طبقات مختلف تمدني و توليد فولاد در تمدن حصار، آشنايي اقوام ساكن در جيرفت با ستاره شناسي، انجام اعمال جراحي توسط ساكنان شهر سوخته و هنر فلزكاري مانناها و كاسي ها و شگفتي هاي بسيار ديگر كه نمي توان به سادگي از آنها گذشت. با وجود آنكه تحقيقات و مطالعات و اكتشافات بسياري در مورد تاريخ ايران باستان انجام شده، اما ما درباره تاريخ مردماني كه قبل از تشكيل امپراتوري بزرگ ايران در اين منطقه زندگي مي كردند، هنوز چيز زيادي نمي دانيم.
قدمت سرزمين ما و شرايط جغرافيايي و استراتژيك حاكم بر آن، باعث شده كه سرزمين ما از هزاران سال قبل پذيراي فرهنگ هاي گوناگون، پيچيده و پر رمز و راز باشد كه هويتي غني و نيرومند داشتند؛ تمدن هايي كه لايه هاي سياسي و قومي متفاوتي داشتند. نكته قابل توجه تمدن هاي باستاني ايران، پيوستگي و تبادل فرهنگي پويا بين آنهاست. تمام اقوامي که در يك دوره واحد در نواحي مختلف ايران ساكن بودند، با هم ارتباط تجاري، اقتصادي و هنري داشتند. اين داد و ستد فرهنگي منجر به تكامل فكري اقوام باستاني ايران و خلق آثار بديع و شگفت انگيز شده است. از ميان اين آثار ارزشمند بايد به آثار باستاني دره سرسبز رحمت آباد رودبار در كناره سفيدرود اشاره كرد؛ آثار هنري ظريف و پرمحتوايي كه دستان صنعتگران مارليكي در 3000 سال قبل از ميلاد خلق كرده است.
پيشينه گيلان
آماردها و كادوسيان از جمله اقوام مهم و اوليه ساكن دره هاي سرسبز سپيدرود بودند. آماردها (در منابع يونايي آمرد يا آماردوس) قومي آريايي - سكايي بودند كه مستقل از مادها در شرق گيلان و كناره سپيد رود زندگي مي كردند. محققين، ديلميان را از نسل آماردها مي دانند. كادوسيان هم از اقوام بومي اين منطقه بودند كه در كنار آماردها و در ناحيه تالش امروزي ساكن بودند. مورخين نام كادوس را يوناني شده كلمه تالوش مي دانند كه در گذر زمان به تالش تغيير شكل داده. كادوسيان مانند آماردها حكومتي مستقل داشتند و مطيع مادها نبودند اما بعدها در زمره متحدين كورش كبير درآمده و به عنوان بخشي از سپاهيان هخامنشي در جنگ عليه ماد، ليدي، آشور و بابل شركت كردند. كادوسيان هم در زمان حمله اسكندر به ايران و در دوره سلوكي نيز دست از مبارزات و پيكارهاي بسياري عليه مهاجمين زدند و جزو متحدين نظامي سكاها بودند.
گيلان چه در تاريخ و چه در اساطير ايران هميشه جايگاه والايي داشته است. در اوستا بارها به منطقه وَرَنِه (Varena) كه همان ديلم و گيلان است، برخورد مي كنيم. در آبانيشت آمده كه فريدون پس آثوريه در سرزمين پنهاور ورنه (براساس ونديداد محل تولد او) ضمن برگزاري مراسم ديني از آناهيتا درخواست مي كند تا او را در نابودي اژدهاك ياري كند. همچنين گيلان بخشي از ناحيه پتشخوارگر يا پدشخوارگر باستاني است كه در بنده اش از آن نام برده شده و محل اسارت منوچهر پادشاه ايران به دست فراسياو (افراسياب) است. منطقه مذكور شامل ديلم و گيلان امروزي و ناحيه كوهستاني جنوب قفقاز و جنوب غربي درياي خزر است. در ميان ميراث ارزشمند سرزمين گيلان، آنچه از كاوش هاي تپه هاي باستاني رودبار و خصوصاً تپه معروف مارليك به ما رسيده، گنجينه اي بي بديل و درخور تحسين است.
گنجينه مارليك
آغاز اكتشاف در دره گوهررود
فرهنگ ساكنين مارليك
آرامگاه هاي مارليك
نوع دوم آرامگاه هاي مارليك، از آرامگاه هاي اول كوچكتر و به شكل مستطيلند. اين آرامگاه ها تماماً از سنگ هاي نازك با ملاط گل ساخته شده اند و ديوارها با گلي قرمز رنگ كه هنوز قابل رؤيتند، اندود شده اند. (تصوير3) در اين آرامگاه ها آلات و ادوات تزئيني و ظريف مانند مجسمه هاي گلي و برنزي و گردنبند و دستبند، گوشواره، انگشتر و ظروف زرين و سفالي به دست آمده است. با توجه به اشياي درون اين آرامگاه ها مي توان گفت كه آنها بايد متعلق به ملكه ها و شاهزادگان اين قوم باشند. در يكي از اين آرامگاه ها مجسمه هاي برنزي دو انسان و مجسمه نيم تنه زرين شخصي با تاج و گوشواره و همچنين مجسمه سفالي گردونه سواري كه شمشيري به كمر بسته است و مجسمه گوزني سفالي با حالتي كاملا طبيعي به دست آمده.
سومين نوع از آرامگاه هاي اين منطقه داراي 3×3 متر وسعت و به شكل چهارگوشند. در اين آرامگاه ها كه با قطعات سنگ هاي شكسته و ملاط گل ساخته شده، تعداد اشياي يافت شده به مراتب كمتر از دو آرامگاه قبلي بوده و تنها محدود به يك عدد پيشاني بند طلا و يك جفت گوشواره و چند گردنبند عقيق و تيغه مفرغي است.
آرامگاه هاي نوع چهارم در نوع خود بي نظيرند چون اين مكان ها در اصل محل دفن اسب ها يا حيوانات اهلي اين قوم بوده اند. كشف يك رديف دندان اسب به همراه دهنه و حلقه هاي مفرغي اين مسأله را روشن مي كند كه اين قوم تا چه اندازه براي اسب و پرورش آن و همچنين حيوانات اهلي خود اهميت قائل بودند.
از 53 آرامگاه تپه مارليك، بيشترشان از نوع اول و چند عدد از نوع دوم و پنج عدد از نوع سوم و سه عدد نيز از آرامگاه هاي نوع چهارم بودند.
با مطالعه دقيق در اين بناها و آثار به دست آمده، كاملاً روشن است كه اين مردم به طور حتم از بوميان و ساكنين اصلي اين ناحيه بودند. هنر اين قوم، هنري كاملاً انحصاري و خاص همين مردم است. با اين وجود ساكنين دره گوهررود گذشته از آنكه خود فرهنگ و تمدني ريشه دار و غني داشتند اما با تمدن هاي هم عصر خود در نواحي ديگر آشنا و حتي به نوعي ارتباط و داد و ستد نيز داشته اند. تشابه اشكال و نقوش برجسته در ظروف طلايي و نقره اي و برنزي و حتي سفالي اين منطقه با برخي نواحي دورتر مانند سومر و بابل و عيلام و اقوام ساكن سيلك (در كاشان) قابل تأمل و تحقيق است. با اين وجود چون لايه هاي تمدني كشف شده در اين منطقه تنها به يك تمدن و دوره زماني خاص اختصاص دارد، امكان مقايسه دقيق وجود ندارد و نمي توان دقيقاً دوره تاريخي خاصي را براي اين اقوام مشخص كرد. تنها با مقايسه آثار به دست آمده در مارليك با آثار مراكز تمدني ديگر در ايران مانند اورارتوها، مانناها، كاسي ها و... مي توان به طور تقريبي تاريخ آنان را مربوط به اواخر هزاره اول و اوايل هزاره دوم قبل از ميلا دانست.
آثار كشف شده در تپه مارليك
ظروف سفالي
ظروف مفرغي يا برنزي
لوازم آشپزي
جنگ افزارها
لوازم و وسايل مصرفي روزانه
مهرها
مجسمه ها
زيورآلات و وسايل تزئيني
منسوجات
جام ها
در ميان جام هاي يافته شده در مارليك، جام هاي نقره اي بيش از ديگر جام ها دچار آسيب و شكستگي شده اند. نقره فلزي است كه در مجاورت خاك خيلي زود فرسوده مي شود، مگر آنكه اين فلز با آلياژهاي ديگر تركيب شده باشد. جام هاي نقره اي مارليك از نازكي و ظرافت بسياري برخوردارند و يكي از اين جام ها به دليل نشان دادن نوع پوشاك مردم اين قوم داراي اهميت بسيار است. اين جام داراي 14 سانتي متر ارتفاع و هفت سانتي متر قطر در كف است. لبه پايين و بالاي جام با دو رديف نقش نوار مارپيچ تزئين شده است. در يك سوي اين جام نقش مردي است كه دو پلنگ را به وسيله دستان خود مهار كرده. اين مرد كه بايد يكي از سرداران اين قوم باشد، داراي صورتي مصمم و بيني بزرگ است. وي كلاه خودي مخروطي بر سر و نيم تنه زرهي در بر دارد كه در قسمت كمر به وسيله كمربند پهني تنگ شده است. (تصوير 14)
جام هاي برنزي مارليك نيز از آسيب هاي ناشي از زلزله و فروريختن ديوارها و سنگ ها در امان نمانده اند و به غير از يكي دو مورد كه قسمت هايي از اين جام ها سالم مانده، بقيه به صورت تكه تكه شده پيدا شده اند. روي اين جام ها نيز تصاويري از حيوانات و انسان ها و مناظر شكار و طبيعت ديده مي شود.
يكي از ديدني ترين جام هاي كشف شده در مارليك، جام موزائيكي است كه از سنگ هاي رنگارنگ كه در خميري مخصوص كار گذاشته اند، درست شده. اين جام داراي 17 سانتي متر ارتفاع و هفت سانتي متر قطر در قسمت دهانه است. در قسمت تهتاني جام برآمدگي وجود دارد كه در فرورفتگي پايه كه به صورت جداگانه ساخته شده، استوار مي شود و باعث مي شود تا جام كاملاً روي پايه قرار بگيرد. هنرمند سازنده اين جام، سنگ هاي فيروزه اي و سفيد را ابتدا به قطعات ريز بريده و سپس آنها را در كنار يكديگر و روي خميري كه با قرار گرفتن در كوره حالت شيشه اي به خود مي گيرد، به شكل لوزي هايي كه در كنار يكديگر تصوير گلي كوچك را تشكيل مي دهند، در آورده است. (تصوير 15)
جام هاي طلاي مارليك در واقع مهم ترين قسمت اشياي كشف شده در اين تپه به شمار مي روند. اين جام ها كه كاربردي تزئيني و مذهبي داشته اند، از چنان دقت و زيبايي و ظرافت و خلاقيتي برخوردارند كه به سادگي نمي توان آن ها را توصيف كرد. اكثر اين جام ها نيز مانند جام هاي نقره اي و برنزي دچار شكستگي و فشردگي هستند و از شكل اصلي خود خارج شده اند. نقوش كنده شده روي اين جام ها كه هنوز نيازمند تحقيق و بررسي بيشتر است، بيان كننده فرهنگ و اعتقادات و بن مايه هاي فكري و اجتماعي سازندگانش است. در اينجا تنها به معرفي چند نمونه از اين جام ها خواهيم پرداخت.
جام مارليك
جام شيردال و گاو بالدار
جام افسانه زندگي
منبع: نشريه دانستنيها شماره 31