برداشتي از ديدگاه هاي مقام معظم رهبري پيرامون فقه سياسي (1)
چکيده
ديدگاه معظم له در ادامه ديدگاه هاي امام خميني و مبتني بر تلقّي حدِّاکثري از فقه، مثبت انگاري مقوله ي سياست و تعامل مثبت دو عرصه ي فقه و سياست در برابر تلقي هاي فرد محور يا حتي فقه جامعه مدار و غير حکومتي است. ايشان در قبال پارادايم و چارچوبي که براي فقه فرد محور وجود دارد و فقه را در گستره ي پرداختن به امورات فردي محدود مي کند، چارچوبهاي نويني را براي آن ارائه مي نمايد که در آن، استنباط حکم فقهي در راستاي چگونگي اداره ي جامعه وحکومت قرار مي گيرد و نگاه به مسائل شخصي به عنوان جزئي از مجموعه ي به هم پيوسته اداره ي فرد و جامعه صورت گرفته، نگاه به فقه به عنوان مجموعه اي که همه ي جوانب جامعه را در بر مي گيرد و نظام اجتماعي، نقشي اساسي را ايفا مي کنند.
واژگان کليدي
مقدّمه
رشته ي تازه بنياد فقه سياسي که در ساليان اخير و در پيامد تشکيل نظام جمهوري اسلامي ايران بروز و نمود يافته است، در نظر برخي به عنوان رشته اي مستقل و در نظر بعضي ديگر، گرايشي در حوزه ي فقه عمومي محسوب مي شود (1) (صافي، 1404ق، ج 1: 148).
در اين ميان، گرچه فقيهان و محققان بسياري در حوزه ي فقه سياسي، گام نهاده و به ارائه ي نظرات خويش پرداخته اند، امام ديدگاه هاي آية الله خامنه اي که علاوه بر دارا بودن عنصر فقاهت، رهبري نظام سياسي را نيز بر عهده دارد، ضمن اينکه درکي واضح تر از اين گرايش فقهي، به دست مي دهد، ماهيت و مسائل اين گرايش فقهي را تبيين مي نمايد.
تبيين ماهيت فقه سياسي، برشمردن ارکان و ويژگي هاي آن، تمايز آن با واژگاني چون فقه حکومتي و توصيف گونه ها و چارچوب هاي فقه سياسي از دغدغه هاي اين تحقيق است که با عنايت به ديدگاه هاي آية الله خامنه اي صورت مي پذيرد.
الف ــ ماهيت فقه سياسي
بوده و به معناي بخش يا گرايشي در فقه که به مباحث سياسي مي پردازد، است، اما با توجه به اينکه فهم ها نسبت به اين دو عنصر، متفاوت بوده و اين امر در نگرشها نسبت به فقه سياسي، تأثيرگذار است، از اين رو، در آغاز به ديدگاه رهبر معظم انقلاب درباره ي دو واژه ي فقه و سياست اشاره کرده و سپس ديدگاه ايشان در خصوص ماهيت فقه سياسي را مورد بررسي و تحقيق قرار خواهيم داد.
1 ــ معناي فقه
مطابق اين معنا، فقه معادل هر فهم و معرفتي نيست؛ بلکه به گونه اي از معرفت اطلاق مي شود که مشتمل بر تأمل و تدبّر باشد و به خاطر اينکه خداوند در علم خود نيازمند تدبر و تأمل نيست، در مورد آگاهي خداوند به امور، واژه ي فقه استعمال نمي شود.
همان گونه که واژه ي فقه هم به معناي عام و هم به معناي خاص اراده شده است، دانش فقه نيز به دو معناي عدم و خاص مورد تعريف واقع شده است و بر خلاف واژه ي فقه، دو معناي اراده شده از دانش فقه در طول زمان و در مسير تشکيل دانشي به نام فقه و در فرآيند تخصصي شدن دانش ها در جهان اسلام دچار تغيير و تحول شده است.
شيخ بهايي در بررسي يک روايت (4) بر اين مدعا که مراد از «فقه»، معناي خاص و اصطلاحي که در ساليان متأخر رايج شده و به معناي علم به احکام شرعي فرعي از روي ادله ي تفصيلي است، نبوده؛ بلکه مراد از فقه بصيرت و آ گاهي در امر دين ــ و نه بخشي خاص ــ است، تأکيد مي ورزد. وي بر اين باور است که غالب از موارد استعمال «فقه» در روايات، همين معناي عام است: «ليس المرادُ بالفقه فيه الفقه بمعني الفهم؛ فإنَّهُ لا يناسب المقام و لا العلم بالأحکام الشرعية الفقهية من أدلّتها التفصيلية، فإنّه معني مستحدّثٌ، بل
المرادُ البصيرة في أمر الدين و الفقه أکثر ما يأتي في الحديث بهذا المعني» (ملاصدرا، 1391ق، ج 1: 199)؛ منظور از فقه در اين روايت، فقه به معناي فهم نيست؛ زيرا معناي لغوي آن با اين روايت بي مناسبت است و همين طور منظور، فقه مصطلح به معناي علم به احکام شرعي فقهي که از طريق ادلّه ي تفصيلي استنباط شده است، نيست؛ زيرا اين معنايي است که بعداً رايج شده است؛ بلکه منظور از فقه در روايت، بصيرت در امر دين است و اکثر مواردي که واژه فقه در حديث به کار رفته است، به همين معناست.
معناي اصطلاحي فقه که ساليان متمادي به معناي فهم عميق و بصيرت در کل دين مورد استفاده قرار مي گرفت در سالهاي آغازين تدوين فقه و در سايه ي تخصصي شدن فراگير معارف و دانش هاي مختلف دين، به معنايي خاص و به مفهومي تازه مورد استفاده واقع گرديد. بدين صورت که معناي متبادر از «فقه» از اين سالها به بعد، فهم از کل آموزه ها و معارف دين (اعم از اصول و فروع) نبوده؛ بلکه آگاهي نسبت به بخشي از آن معارف (احکام شرعي و فرعي مستند به ادله ي تفصيلي) بود (علامه حلي، 1412ق، ج 1: 3؛ همو، 1420ق، ج 1: 2؛ شهيد اوّل، 1419ق: 1). (5)
بر اين اساس، نه فقط تعريف اين واژه، تغيير يافته، بلکه وظيفه و کار ويژه هاي آن نيز با تغيير مواجه شده است و اين علم، موظف به آگاهي بخشي به همه ي مسلمانان نسبت به همه ي معارف دين نبوده، بلکه تعيين تکليف مکلّفان در انجام امور شرعي (اعم از فردي و اجتماعي) و استنباط احکام مورد ابتلا، وظيفه ي اصلي اين علم شمرده شده است.
فرآيند تبديل معناي عام «فقه» به معناي خاص که در کلمات برخي، به تبديل فقه اکبر (آگاهي نسبت به اصول و فروع دين) به فقه اصغر (آگاهي نسبت به احکام فرعي شريعت) تعبير شده است را مي بايست در گرو نيازهاي زمانه و لزوم تخصّصي شدن علوم دانست (دانش پژوه: 15) (6).
بنا بر اين و با توجّه به آنچه گذشت، مي توان اين گونه ادعا کرد که واژه ي فقه در اصطلاح به دو معنا عمده (عام و خاص) به کار گرفته شده است که عبارتند از:
1ــ فقه؛ يعني علم و آگاهي به مجموعه ي دين؛
2ــ فقه؛ يعني دانش و احکام و مقررات فرعي شرعي مستند به ادله ي تفصيلي.
آية الله خامنه اي در راستاي تعريف اوّل، فقه را از حيث لغت به معناي فهم، درک و
شناخت دانسته و در معناي اصطلاحي نيز آن را نه به معناي خاص، بلکه در راستاي معناي لغوي و درک ديرينه از اين واژه، به معاني اي چون فهم دين (آية الله خامنه اي، 1369/1/29)، معرفت ديني (آية الله خامنه اي، 1366/1/5)، شناخت دين (آية الله خامنه اي، 1366/4/30) و يا دانش فهم اسلام تعريف کرده است (آية الله خامنه اي، 1363/2/19). هر چند ايشان در جايي ديگر با محور قرار دادن شريعت، در تعريف فقه، نياز جامعه و حکومت به فقه و شريعت را مدِّ نظر قرار داده و به موازات تعريف امام خميني به اينکه «حکومت، فلسفه ي عملي فقه است»، فقه اسلامي را «مقررات اداره ي زندگي مردم» (آية الله خامنه اي، 1382/3/14) معنا کرده است.
بنابراين، مي توان دو نگاه عمده (عام و خاص) را در تعريف فقه از سوي ايشان ارائه کرد. مطابق اين ديدگاه، معناي لغوي فقه در حوزه ي عام عبارت است از آگاهي از دين (آية الله خامنه اي، 1370/6/31) و فهم دين در فروع و اصول (آية الله خامنه اي، 1380/2/22) که امور اساسي دين اسلام، چون اثبات خدا، توحيد، معاد و در مجموع، اصول اعتقادات و عقايد، اخلاقيات اسلامي و بلکه تمام معارف با همه ي شمول و سعه شان (آية الله خامنه اي، 1366/1/5) را در بر مي گيرد: «مراد از فقه، تنها علم به احکام فرعيه نيست؛ بلکه مراد از فقه، علم دين، اعم از معارف الهي و عقايد حقّه و علم اخلاق و فقه به معناي مصطلح مي باشد» (آية الله خامنه اي، 1381/9/25).
اين در حالي است که فقه به معناي خاص در باور ايشان، به مانند ساير فقيهان، به احکام رايج فقهي، آگاهي از فروع ديني، استنباط وظايف فردي و اجتماعي انسان از مجموعه ي متون ديني اختصاص دارد: «منظور ما از فقه به معناي خاص کلمه؛ يعني آگاهي از علم دين و استنباط وظايف فردي و اجتماعي انسان از مجموعه ي متون ديني است که عبارت از فقه است. اين فقه خيلي مهم است. تکليف تمام زندگي از قبل از ولادت تا بعد از ممات، احوال فردي و زندگي شخصي، احوال اجتماعي او نيز و زندگي سياسي، اقتصادي و اجتماعي و ديگر شؤون او در فقه مشخص است» (آية الله خامنه اي، 1370/6/31).
بر اين اساس، بايد گفت که فقه به معناي خاص، در قبال فهم معارف تمام جوانب دين مبين اسلام، به بخشي از اين معارف، يعني احکام شريعت (آية الله خامنه اي، 1372/6/21) اختصاص دارد و قادر است زندگي انسان اعم از ذهن، مغز، دل، جان،
آداب زندگي، ارتباطات اجتماعي، ارتباطات سياسي، وضع معيشتي و ارتباطات خارجي را اداره کند (آية الله خامنه اي، 1370/11/30).
گرچه در نهايت بايد گفت که اين دو معنا از فقه با يکديگر منافات نداشته و به عنوان عام و خاص مطلق، مکمّل يکديگر تلقي مي شوند و حتي مي توان گفت براي فهم احکام عملي فقه، مي بايست فهمي جامع از اصل و اساس دين نيز داشته باشيم: «فقه همان معرفت ديني است. البته فقه و فقاهت را به دو معنا بيان مي کنيم. هر دو معنا درست است و مکمّل يکديگر است؛ يک معنا از دو معناي فقه را همان فهم کلي دين مي دانيم که در اين آيه ي شريفه «لِّيَتفَقُّهُوا فِي الدِّينِ» به آن معنا اشاره شده [است]. وظيفه ي ما در حوزه ي علميه اين است که ما دين را بفهميم؛ نه فقط احکام را؛ نه فقط فقه و فقاهت به معناي دوم را، بلکه دين را. بايد کليت دين براي شما معلوم باشد. در اين کليت دين، اصول و عقايد و مباني دين و معارف ديني هست و جنبه هاي عملي دين، يعني احکام، اعم از احکام فردي و احکام اجتماعي و آنچه که براي اداره ي زندگي انسان لازم است، نيز هست» (آية الله خامنه اي، 1366/1/5).
پينوشتها:
*محقق حوزه ي علميه ي قم و استاديار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه ي اسلامي.
1.«انَّ الأحکام الشرعيه علي قسمين: قسم منها الأحکام العبادية المتعلقة بما بين العبد و بين الله تعالي و الوظائف التي يتقرب بها کل فرد إلي الله تعالي ...و القسم الثاني: الأحکام المشروعة لنظم أمور الدنيا و سياستة المدن و إدارة المجتمع و روابط الأفراد بعضها مع بعض في الأموال و غيرها».
آية الله زنجاني ــ از فقيهان معاصر ــ ضمن تقسيم ابواب فقه به سه قسم عمده ي «عبادات»، «عقود و ايقاعات» و «احکام و سياسات»، فقه سياسي را به عنوان قسيم به دو بخش ديگر فقه، مطرح کرده است (ر.ک: آية الله سيد موسي شبيري زنجاني، الفقه علي آراء فقهاء الاسلام).
2.واشتقاقه (الفقه) من الشقّ و الفتح.
3.شهدت عليک بالفقه، أي: بالفهم و الفطنة.
4.«من حفظ من امتي اربعين حديثاً مما يحتاجون من امر دينهم بعثه الله يوم القيامة فقيهاً» (حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 18، باب 8 من ابواب صفات القاضي، ح 60: 67).
5.«العلم بالاحکام الشرعية عن ادلتها التفصيليه». 3
6.«في الخبر کان بنو اسرائيل يسوسهم انبياؤهم آي تتولي امورهم کما يفعل الامراء و الولاة بالرعية
و هو القيام علي الشيء بما يصلحه»؛ در روايت آمده است که پيامبران بني اسرائيل آنان را سياست مي کردند؛ يعني امور آنها را به مانند حاکمان و واليان بر مردم، برعهده داشتند که عبارت است از انجام امور آنها بر اساس مصلحت آنها.
/ج