جستاري در سيره ي سياسي امام خميني (ره) (5)
5 ــ پرهيز از اشتراکات لفظي در واژگان سياسي
5 ــ 1 ــ پيشرفت و ترقي
5 ــ 2 ــ تجدد و تمدن
معنا مخالف است و اگر به معناي رشد علمي و نوآوري و اختراعات باشد، هم موافق و هم مشوق است: «اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتکارات و صنعت هاي پيشرفته که در پيشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، [است] هيچ گاه اسلام و هيچ مذهب توحيدي [اي] با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد؛ بلکه علم و صنعت، مورد تأکيد اسلام و قرآن مجيد است و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معنا است که بعضي روشنفکران حرفه اي مي گويند که آزادي در تمام منکرات و فحشا، حتي همجنس بازي و از اين قبيل [باشد]، تمام اديان آسماني و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند؛ گرچه غرب و شرق زدگان به تقليد کورکورانه آن را ترويج مي کنند» (همان، ج 21: 406).
3 ــ 5 ــ مفهوم سياست
بر همين اساس، ايشان سياست را داراي سه اصطلاح يا کاربرد شيطاني، حيواني و انساني مي دانستند: سياست شيطاني آن است که دست به خدعه و فريب مي زند؛ در حالي که سياست حيواني هر چند از خدعه و فريب به دور باشد، تنها درصدد تأمين نيازهاي مادي و دنيايي بشر است و نسبت به بُعد معنوي انسان غفلت مي ورزد. اما سياست انساني درصدد است تمام ابعاد انسان و جامعه را تأمين کند و انسان را به سوي صلاح واقعي خودش هدايت کند و اين البته مختص انبيا، اهل بيت و ادامه دهندگان راهشان است (امام خميني، 1375: 247).
5 ــ 4ــ مفهوم آزادي
به اعتقاد ايشان، آزادي يک نعمت است و خداوند متعال، ما را به آن امتحان مي کند:
«من اين را باز هم گفته ام که خداي تبارک و تعالي ما را به اين آزادي امتحان مي کند. به اين نعمتي که به ما داده است ــ که از همه ي نعمت ها بالاتر است ــ الآن ما را امتحان مي کند که ببيند با اين آزادي ما چه مي کنيم» (همان، ج 6: 446).
«معناي آزادي اين نيست که من هر کاري دلم بخواهد بکنم» (همان).
بدين ترتيب، آزادي معناي دوّمي دارد و آن، آزادي در حدود قانون و مقررات است (همان، ج 8: 283)؛ به گونه اي که به دور از توطئه و فساد بوده، مخالف منافع ملت نباشد (همان، ج 6: 446؛ ج 9: 150؛ ج 7: 535 و ...). در اين چارچوب است که آزادي مطبوعات، احزاب، اقليت ها، فعاليت هاي دانشجويي و ساير آزاديها تعريف مي شود (همان، ج 5: 416 و 468؛ ج 11: 148 و ...) چنانکه اشاره شد، امام خميني آزادي به اين معنا را يک نعمت الهي و مطلوب مي داند.
5 ــ 5 ــ دموکراسي
(همان، ج 4: 325؛ ج 5: 70) در حالي که در دموکراسي غربي که دستاويز استکبار جهاني است، حقوق ملت ها تضييع مي شود و از ديکتاتورها و ديکتاتوري ها به نام دموکراسي حمايت مي شود(3) و به نام آن حتي «حکومت نظامي» بر پا مي شود (همان، ج 4: 399). اين يک «دموکراسي اصطلاحي و ادعايي» است که دولت ها و سلاطين غرب يا غربگرا ادعا دارند؛ حال آنکه در حقيقت، استبداد به صورتهاي مختلف است (همان: 325) و با دموکراسي اسلامي متفاوت است: «ممکن است دموکراسي مطلوب ما با دموکراسي هايي که در غرب هست، مشابه باشد، اما آن دموکراسي اي که ما مي خواهيم به وجود آوريم در غرب وجود ندارد. دموکراسي اسلام، کامل تر از دموکراسي غرب است» (همان: 314).
اين اختلاف تا آنجاست که امام صريحاً مي فرمايند: «دموکراسي غربي فاسد است؛ شرقي اش هم فاسد است؛ دموکراسي اسلامي صحيح است» (همان، ج 6: 463). درست به دليل همين اختلاف معناست که بعدها مقام معظم رهبري، واژه ي دموکراسي اسلامي را به «مرد مسالاري ديني» تغيير دادند (4) و در فضاي سياسي ــ فرهنگي جامعه و جهاني جا افتاد.
6 ــ 5 ــ مفهوم انزواي سياسي
ملت ها ما منزوي هستيم، خوب، بيايند ببينند قضيه را و اگر مقصود اين است که پيش دولت ها منزوي هستيم، امروز هيچ دولتي نيست که انتظار نداشته باشد که ايران به او يک نرمش نشان بدهد؛ آمريکا اين طور است، شوروي اين طور است، فرانسه اين طور است، آنها منزوي هستند. اين تبليغات زياد هي گفته مي شود. گفته مي شود و يک عده هم باور مي کنند. قبلاً البته باور زياد بود، حالا در ايران باور کم شده است و يک عده اي خودشان را به باور مي زنند و ليکن توده ي مردم، ديگر اين حرفهاي تبليغاتي را باور نمي کنند» (همان، ج 16: 482).
7 ــ 5 ــ تعامل با غرب
(همان، ج 5: 363).
8 ــ 5 ــ مفهوم کاوي واژگان کاربردي از سوي مخالفان
اما از آن جهت که صحيح است، اين است که بشر تا در اين دنياست، نمي تواند انسان، مَلَکاتش را درک کند؛ براي اينکه ملکات، ظاهر نيست، الّا بعضي از آن» (همان: 367). آن گاه امام به تفضيل درباره ي مخفي بودن اسرار و باطن انسانها سخن مي گويند و از اين جهت، ادعاي شاه را صحيح مي دانند و چنين خلاصه مي کنند که «در اينجا [عالم ظاهر] هيچ کس نمي تواند تمام حقيقت يک آدم را بشناسد و از اين جهت که ايشان مي گويد من را درک نکرده اند، صحيح مي گويد و ما نمي توانيم شما را و پدر شما را بشناسيم و درک کنيم؛ براي اينکه حالا سرائر ظاهر نشده است» (همان). سپس امام خميني (ره) از جهت آثار ظاهريِ جنايات شاه و سلسله ي پهلوي، ادعاي مذکور را باطل دانسته و به تفصيل احوال جنايت آلود اين خاندان را تبيين مي کند؛ جناياتي چون خروج ثروت ملت ايران توسط رضاشاه و خاندان پهلوي از کشور، جنايات 17 دي، اختناق و ارعاب رژيم پهلوي که موجب هتک حرمت زنان و سقط جنين و مانند آن شد، شکنجه در زندانهاي رژيم؛ مانند: قطع پاها با اره، انداختن افراد در روغن داغ، سرخ کردن بدن افراد با اتو و بخاري برقي، از بين بردن اقتصاد، فرهنگ و کشاورزي و پديد آمدن زاغه نشيني و مانند آنها
(همان: 366 ــ 372).
نمونه ي ديگر اينکه ريگان (رئيس جمهور آمريکا) در زمان دفاع مقدس گفته بود که ايران وحشي است و امام چنين پاسخ داده بود: «لابد اخيراً شنيده ايد که رئيس جمهور آمريکا گفته است که کشور ايران يا رژيم ايران وحشي هستند. ا گر مقصود از «وحشي» اين است که رام نيستند در مقابل آن چيزهايي که شما مي خواهيد، گاو شيرده نيستند، اين را شما اسمش را وحشي مي گذاريد، بگذاريد و اگر واقعاً «وحشي» به آن معنايي است که شما به خيالتان است که گفته اند، مي گوييد، بي حساب داريد حرف مي زنيد. وحشي آن است که نمي گذارد مردم، زورمندها به او تعدي کنند يا وحشي آن است که مي خواهد تعدي کند؟ بي حساب نبايد صحبت کرد. شما چنانچه رفراندم کنيد بين ملت هاي دنيا که امروز وحشي ترين رژيم ها کي است، من گمانم اين است که بين ملت ها اگر اتفاق آرا نباشد، اکثريت قاطع هست که آمريکا. آن کسي که از آن ور دنيا مي آيد به اين ورِ دنيا و تهديد مي کند که من چه مي کنم و چه مي کنم، اين وحشي است يا آنکه مي گويد: بابا، بگذاريد ما سر جاي خودمان، در کشور خودمان آزاد باشيم؟! در منطق آنها، وحشي، اين است که رام آنها نباشد؛ چنانچه ترورسيم هم آن است که تابع آنها نباشد ولهذا، ديديد که
عراق را تا آن وقتي که رام نبود براي آمريکا، در [رديف] تروريست ها حساب کردند.
همچو که رام شد، او را [از ليست تروريست ها] از بين بردند. آن وقت به جاي او ديگري را گذاشتند. بي حساب انسان اگر حساب کند، اين طوري است. وقتي که سر خود، انسان بخواهد مسائل را بگويد، اين است که رؤساي جمهور دنيا الّا معدودي آنها فکر مي کنند که هر کس که مصالح ما را در نظر گرفت و هر کس که گاو شيرده ما شد، اين وحشي نيست! و اما آنکه سرکشي کرد از اين فرمان، اين وحشي است! اين منطق امثال ريگان است و شما بايد، ملت هاي ضعيف بايد اين منطق را بکوبند. روي اين منطق است که دارند عالم را مي چاپند؛ دارند مظلومين را زير پا له مي کنند. اگر يک قدري سستي کنيد، له مي شويد» (همان، ج 20: 271).
موارد فوق، تنها برخي از مصاديق بود که اشارت رفت و موارد ديگري نيز وجود دارد که هر کدام قابل تأمل است. (6) به هر حال، امام در يک جمع بندي زيبا مي فرمايند: «يک وقت عرض کردم که الفاظ از معاني خودش تهي است. اين عصر ما يک عصري است که الفاظ گفته مي شود، لکن معنا، آن معنا را نمي دهد» (همان، ج 5: 108) و شايد مجاز باشيم که عصر کنوني را عصر واژگوني واژگان و تبدل هويت معنايي آنها بناميم که در اين صورت، سخن معروف «کنفوسيوس» تداعي مي کند که مي گفت: «اگر کلمات، معناي خود را از دست بدهند، انسانها آزادي خود را از دست خواهند داد» (راسخي لنگرودي، 1386: 23 ــ 24).
6 ــ بيان ساده و همه فهم
شايد از عمده دلايل اين اصل، اين باشد که بيشتر پيروان انبيا، فقرا بودند و امام نيز چنين پيرواني داشت. امام، مخاطب اصلي خود در خيزش انقلابي را پابرهنگان و مردم مي دانست و به قدرت مردم ايمان داشت؛ لذا دليلي نداشت با الفاظ پيچيده، پر طمطراق و چند پهلو سخن بگويد.
ايشان (به جز در پيامها و خصوصاً نامه هاي عرفاني که با نثري فخيم مي نگاشتند)
به ويژه در سخنراني ها، عباراتي کاملاً روزمره به کار مي بستند؛ مثلاً خطاب به شايعه سازان مي فرمودند: «بي خود خودشان را معطل نکنند» (امام خميني، 1378، ج 20: 150) و نيز درباره ي ماجراي رسوايي «مک فارلين» و به هم ريختگي توجيهات کاخ سفيد، بيان مي داشتند: «مي خواهند توجيه کنند، هي حرفهاي خودشان را و هي از اين ور به آن ور مي زنند که توجيه کنند اين خطايي که کردند» (همان: 162) و يا سخن معروف، ماندگار و تاريخي ايشان در جريان تهديد آمريکا بعد از تسخير لانه ي جاسوسي که فرمودند: «آمريکا هيچ غلطي نمي تواند بکند» (همان، ج 10: 516).
7 ــ بهره گيري از عنصر تذکر و يادآوري (زنده نگاه داشتن حافظه ي تاريخي جامعه)
من يادم هست ــ شماها جوانيد يادتان نيست ــ از روز اولي که رضا شاه کودتا کرد، کودتايي بود که با دست انگليس ها بود! خود انگليس ها هم بعد از اينکه اين رفت، در راديو دهلي گفتند که (من خودم شنيدم) ما رضا شاه را آورديم و ليکن خيانت کرد برديمش! آن وقتي که بردند او را به جزيره کذا، در راديو دهلي ــ که مربوط به انگليسي ها بود ــ گفتند که ما رضاشاه را آورديمش سر کار و بعد از اينکه خيانت کرد او را برديم» (همان، ج 3: 507) و يا مدام از حوادث تاريخي ــ سياسي ياد مي کرد؛ مانند کودتاي آمريکايي 1322 (همان: 375)،
ترويج فساد از سوي دربار پهلوي (7)، فقر و استضعاف مردم در زمان طاغوت (همان، ج 1: 336، 414؛ ج 2: 123، 124، 253 و ...)، اصلاحات ارضي پهلوي وخسارات آن؛ مانند از بين رفتن کشاورزي ايران (همان، ج 3: 368، 507، 521؛ ج 4: 23، 67، 76، 84 و ...) (8).
نتيجه گيري
پينوشتها:
* محقق حوزه ي علميه ي قم و عضو هيأت علمي پژوهشگاه انديشه ي سياسي اسلام.
1.روز جمعه 11 مرداد 1342، امام خميني از زندان عشرت آباد به داوديه و سپس به قيطريه منتقل شدند و در حصر قرار گرفتند.
2.حسن پاکروان؛ رئيس وقت سازمان اطلاعات و امنيت کشور. وي در نخستين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي، به دليل جنايات بي شماري که مرتکب شده بود با حکم دادگاه انقلاب اسلامي، به مرگ محکوم و تيرباران شد.
3.در اين باره امام خميني به حمايت هاي کارتر از استبداد پهلوي اشاره مي کند که کارتر از آن با عنوان «دموکراسي تند» ياد کرده بود. ر.ک: امام خميني صحيفه ي امام، ج 4: 71، 73، 76 و 104.
4.ر.ک: سخنراني مقام معظم رهبري در ديدار با کارگزاران وزارت امور خارجه 1379/5/25؛ در مراسم تنفيذ حکم رياست جمهوري [دوره ي دوم آقاي خاتمي] 1380/5/11؛ در ديدار با اعضاي هيأت دولت 1380/6/5.
5.اشاره به استقبال کم نظير مردم پاکستان از مقام معظم رهبري، آية الله خامنه اي در سفري که ايشان در زمان رياست جمهوري خود به آن کشور نمودند، است.
6.مواردي چون: «جامعه ي توحيدي» (ر.ک: صحيفه ي امام، ج 11: 407 و 470)، «اصلاح دانشگاه» (ر.ک: همان، ج 12: 248)، «منافع آمريکا» (ر.ک: همان، ج 16: 273)، «تمدن بزرگ» (ر.ک: همان، ج 17: 33).
7.نظير اشاره ي امام خميني به ازدواج پسر سرتيپ صفاري؛ شهردار وقت تهران با پسر سرتيپ محوي (صحيفه ي امام خميني، ج 17: 155) و يا اشارات متعدد امام به جشن شيراز (همان، ج 1: 418؛ ج 3: 229 و ...) به ايجاد کاباره ها، ميخانه ها و قمارخانه ها در کشور در زمان پهلوي (همان، ج 17: 155) و
مانند آن که در کلام امام، قابل تأمل است.
8.در اين زمينه کتابي با عنوان تاريخ معاصر ايران از ديدگاه امام خميني، به مناسبت يک صدمين سالگرد ميلاد امام خميني (ره)از سوي مؤسسه ي تنظيم ونشر آثار امام خميني منتشر شده است که مجموعه سخنان امام خميني را گرد آوري کرده است که قابل توجه است.
1.قرآن کريم.
2.ابويعلي، احکام السلطانيه، قم، مکتب الاعلام الاسلاميه، چ 2، 1406ق.
3.امام خميني، سيد روح الله، صحيفه ي امام، تهران، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني، چ 1، 1378.
4.ــــــــــــــ ، تفسير سوره ي حمد، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1375.
5.ـــــــــــــ ، کلمات قصار، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1372.
6.ــــــــــــ ، منشور روحانيت، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1385.
7.اميني، عبدالحسين، الغدير، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چ 6، 1374، ج 7.
8.پارسانيا، حميد، علم و فلسفه، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه ي اسلامي، 1383.
9.راسخي لنگرودي، احمد، غرب و قوميت (درآمدي بر سيطره ي قوميت و نژاد گرايي بر انديشه هاي مغرب زمين)، تهران، اطلاعات، 1386.
10.روحاني، سيد حميد، نهضت امام خميني، (دفتر اول)، تهران، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1381.
11.هيود، اندرو، مفاهيم کليدي در علم سياست، مترجمان: حسن سعيد کلاهي و عباس کاردان، تهران، انتشارات علمي ــ فرهنگي، 1387.
نشريه حکومت اسلامي، شماره 56.
/ج