حسن ظن
نويسنده: علي باباجاني
حرف اول
ديده اي بعضي از آدم ها را ؟ مثل چشمه ي زلال مي مانند. آن قدر زلال اند که مي تواني بدي هايت را در چشمه هاي نگاه شان بشويي. روشن اند مثل ماه. وقتي با اين جور آدم ها هم کلام مي شوي، چيز بدي به سراغت نمي آيد. همه چيز، خوبي است و خوبي. مي خواهم اين بار سراغ اين جور آدم ها بروم.
دريچه
دومي سرش را بالا گرفت و به آسمان پر ستاره چشم دوخت و گفت: «واي! ببين امشب ماه کامل است. چه ماه خوشگلي! همه جا را روشن کرده. چه ستاره هاي زيبايي!»
خلاصه
حسن ظن:
متضاد: سوء ظن، بدگماني و بدبيني
تعريف اصطلاحي: خوش بيني درباره ي خداوند، فعل و انفعالات جهان و نيز پندار، گفتار و کردار انسان ها. خوش بيني، مثبت نگري يا به تعبير روايات اسلامي حسن ظن نام دارد.
تبصره: حسن ظن در مورد چيزي تا زماني است که خلاف آن ثابت نشود.
حرف هاي مثل روز
برترين پارسايي خوش گماني است.(2)
امام علي (ع)
آرام باش و با عجله رفيقت را مورد سرزنش قرار مده، شايد عذري داشته باشد و تو به ناحق او را سرزنش کني! (3)
ابوعبيدالبکري
شايسته است که هيچ مؤمني از لطف خدا مأيوس نباشد، و نپندارد که خدا به او رحم نخواهد کرد و حتما از عذاب و عقاب او رهايي ندارد.
سزاوار است که خدا را مهربان تر از پدر و مادر بداند و معتقد باشد که او را آفريده تا از جود و فيض خود برخوردار سازد.
هم چنين نبايد به مسلمان گمان بد برد و گفتار و کردار ايشان را مادام که مي توان به وجه صحيحي حمل کرد، نبايد بر بدي حمل کند.(4)
علامه نراقي
سوگند به خدايي که جز او شايسته ي پرستش نيست، به هيچ مؤمني هرگز خير دنيا و آخرت داده نشده جز به سبب خوش بيني به خدا، و اميدواري اش به او .(5)
پيامبر رحمت (ص)
نسخه
الف- سؤال خوب؛ به جاي پرسش هاي نامربوط و بي جا، دنبال سؤال هاي خوب باش.
ب- بي خيال؛ حتي اگر فکر بدي به ذهت خطور کرد، بي اعتنا و بي توجه از کنارش رد شو. بگذار اين بدگماني با اين بي توجهي ات محو شود. آخه، مي داني؟ مثل ويروس است. وقتي بهش توجه کني، توي ذهنت گسترش پيدا مي کند.
ج- پيش داوري نکردن؛ اصلا چه نيازي هست که ذهن خودت را خسته کني و در مورد مسأله يا کسي خود را به دردسر بيندازي. بگذار زمان بگذرد، آن وقت، زمان همه چيز را حل مي کند.
د- حضور نور؛ وقتي خدا را حاضر و ناضر ببيني، خيلي از مسائل حل مي شود. نور هميشه برايت روشني مي آورد. پس به حضور خدا در هستي توجه کن.
از اين ها کمک گرفتم
2. همان، ص 64.
3. ابوعبيدالبکري، فصل المقال في شرح کتاب الامثال، چاپ اول، مؤسسه ي الرساله، 1971 م،بيروت لبنان.
4. ملامهدي نراقي، علم اخلاق اسلامي، جامع السعادت، ترجمه ي سيد جلال الدين مجتبوي، حکمت، 1377، صص 346- 345.
5- محمد بن يعقوب کليني، اصول کافي، ترجمه ي محمد باقر کمره اي، تهران: المکتبه الاسلاميه، 1392 هـ . ق، چاپ چهارم، ج 3، ص 119.
منبع: نشريه مه يار شماره 1