حسين بن علي (ع)
عرش را به لرزه در مي آورد
امام حسين (ع)، 1370 سال پيش در چنين روزي به همراه خانواده ي خود در کربلا به شهادت رسيد از آن روز تا به امروز سينه ي همه ي ما به درد آمده و جگرمان آتش گرفته است. از آن روز تا به امروز دعاها و مرثيه هاي ما عرش را به لرزه در مي آورد. از آن روز تا به امروز مي دانيم که فرشته ها در عرش گريه مي کنند . شهادت امام حسين (ع) مرگ نبوده، نابودي نبوده، بلکه زندگي و زنده بودن است. وداع نبوده، به وصال رسيدن است. پايان نبوده، بلکه شروع است، جدايي نبوده بلکه وصلت است.
قسمتي از سخن راني «رجب طيب اردوغان»، نخست وزير ترکيه در مراسم عاشوراي 1431 هجري قمري - استانبول
ارث از پدر
همسر حسين بن علي (ع)، يک شاه زاده خانم ايراني به اسم شهربانو دختر يزدگرد سوم است و خود حسين (ع) نوه ي دختري پيغمبر ما مي باشد.
حسين بن علي (ع)، از سرداران جنگ آزموده ي اسلام است؛ زيرا بعد از اين که به سن رشد رسيد. در بعضي از جنگ هاي پدرش، از جمله جنگ هاي عراق شرکت کرد و فنون و رسوم جنگ را آموخت. حسين بن علي (ع)، بعد از رحلت پدرش با معاويه بيعت نکرد و او را براي خلافت صالح ندانست.
امام حسين و ايران - کورت فريشلر
انسان زنده
نفس انسان بودن، آگاه بودن، ايمان داشتن، زندگي کردن، آدمي را مسئول جهاد مي کند و حسين (ع)،مَثَل اعلاي انسانيت زنده ي عاشق و آگاه است.
و حسين بي درنگ از مکه بيرون مي آيد و به سوي قتل گاه خويش شتاب مي گيرد. او مي داند که تاريخ منتظر است.
شهادت- دکتر علي شريعتي
بهره دل مصطفي
اي قوم در اين عزا بگرييد
برکشته ي کربلا بگرييد
با اين دل مرده خنده تا چند
امروز در اين عزا بگرييد
فرزند رسول را بکشتند
از بهر خداي را بگرييد
از خون جگر سرشک سازيد
بهر دل مصطفي بگرييد
وز معدن دل به اشک چون دُر
بر گوهر مرتضي بگرييد
در ماتم او خَمُش مباشيد
يانعره زنيد يا بگرييد
تا روح که متصل به جسم است
از تن نشود جدا بگرييد
اشک از پي چيست؟ تا بريزيد
چشم از پي چيست؟ تا بگرييد
درگريه، سخن، نکو نيايد
من مي گويم شما بگرييد
تا شسته شود کدورت از دل
يک دم ز سرصفا بگرييد
سيف فرغاني (قرن هفتم)
راه رنج تا رستاخير
حسين!
نه بدان گذرگاه که امتي اندک
با توماندند و
ماندگار شدند
با تو آمديم بدان مَهلک
که معبر ملّتي است
و نه به دين تو
که به آيين تو
از سرِ صداقت
به شهادت
*
با توآمدم
تا عاشورا را به اَعشار بَرَم
به عَشًَرات برم
تا اين گل گونه را
درشت کنم
درشت تر کنم
و شنلي از خون بر آرم
شايسته ي اندام مردمم
*
تنها رفتم و
خلقي به خانه باز آمدم
گندمي
که در غلاف لاغر خويش
خرمني باخويش آورد!
سياوش کسرايي- عاشورايي سال 57
منبع: نشريه مه يار شماره 1