نگاهى به پناهندگى در فقه و حقوق بينالملل (2)
پناهندگى در فقه
در فقه اماميه تعدادى از فقها از جمله شيخ طوسى پناهنده را معادل مستأمن گرفته و حقوق و تكاليف پناهنده را همان حقوق و تكاليف مستأمن دانستهاند و معتقدند: مستأمن و معاهد كسى است كه براى مدت محدود نه براى اقامت دايم وارد كشور اسلامى مىشود.(2)
در مقابل، برخى ديگر از فقها و صاحبنظران معتقدند كه پناهنده از نظر فقه اسلامى محدود به مورد مستأمن نمىشود؛ چون در صورت قبول نظر گروه نخست دولت اسلامى موظف به دفاع از پناهندگان در برابر خطرات خارجى نيست و تنها لازم است دولت اسلامى و افراد مسلمان كه تحت فرمان اين دولتاند مزاحمتى براى مستأمنين ايجاد ننمايند؛ زيرا فرد مستأمن از ترس ظلم قدرت هاي ديگر به دولت اسلامى پناه نبرده است، بلكه عقد امان صرفا براى رفع خطر از جانب دولت اسلامى با مستأمن منعقد مىشود و اين، متفاوت با مفهوم پناهندگى در حقوق بينالملل و حتى حقوق داخلى كشورهاست. به موجب تعريف پناهندگى در حقوق موضوعه، كشور ميزبان گذشته از عدم تعرض به پناهنده، متعهد مىگردد از جوار خويش در مقابل هر خطرى و تجاوزى دفاع نمايد. بر اين اساس، پناهنده فردى است كه به واسطه عواملى مانند ترس از ظلم و ستم ديگران، به دولت اسلامى پناهنده شده و سزاوار آن مىباشد.(3)
بنابراين، پناهنده فردى است كه براى فرار از ظلم و طغيان ديگران و نجات دادن خود و يا افرادى كه مسئوليت حمايت از آنان را بر عهده دارد، به كشور ديگر روى آورده و درصدد است از موقعيت سياسى و اجتماعى آن كشور استفاده كند و امنيت لازم را به دست آورد. در حقيقت، همه كسانى كه به موجب آيه 75 سوره «نساء» «وَمَا لَكُم لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالمُستَضعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالوِلدَانِ...» خداوند متعال، مسلمانان را به دفاع از آنان فراخوانده، در صورت پناهندگى مصداق بارز پناهنده خواهند بود.(4)
در آيه 6 «توبه» آمده است: «وَإِن أَحَدٌ مِنَ المُشرِكِينَ استَجَارَكَ فَأَجِرهُ حَتَّى يَسمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبلِغهُ مَأمَنَهُ»؛ اگر يكى از مشركان از تو پناه خواست او را پناه بده تا كلام خدا را بشنود؛ پس او را به مكانى امن كه مىخواهد برسان.
با توجه به اين آيه شريفه، پناهندگى در اسلام مورد قبول واقع شده است. اگرچه اصل پناهندگى مورد پذيرش مىباشد، اما در مورد تعريف آن اتفاقنظرى وجود ندارد.
همانگونه كه ملاحظه مىشود، فقها پناهندگى را در اين آيه خلاصه كرده و مبنا را بر آن قرار دادهاند. برخى از حقوقدانان و فقها امان و پناهندگى را به صورت زير تعريف نمودهاند: دادن تأمين جانى و مالى به دشمن به طور موقت يا مطلق يا دايم به موجب پيمان هايمخصوص.(5)
علّامه حلّى پناهندگى را اينگونه تعريف نموده است: عقد امان، متاركه با كفار به منظور پذيرفتن درخواست آنها مبنى بر مهلت دادن است.(6)
با توجه به موارد مذكور، مىخواهيم تعريف تقريبا كاملى را از تعاريف گذشته ارائه دهيم. پناهندگى به عنوان يك حق، وضعيتى است كه به موجب آن فرد مجبور مىشود كه به كشورى پناهنده گردد. اين وضعيت به تعبير اعلاميه حقوق بشر اسلامى در ماده 12 به گونهاى است كه فرد در صورت تحت ظلم قرار گرفتن و يا به واسطه ترس از جان و مال و خانواده (آنهم به دلايلى كه به خاطر جرم طبق موازين شرع نباشد) مستحق پناهندگى مىشود. در اين صورت، بايد به وى پناه داد.
ماهيت پناهندگى
در كتاب الاسلام و العلاقات الدوليه پناهندگى و امان اينگونه تعريف شده است: امان عبارت از عقدى از عقود شرعى است كه خداوند وفاى به آن را دستور داده است و با ايجاد و قبول منعقد مىشود؛ ايجاب از طرف اماندهنده و قبول از طرف مستأمن يا بر عكس. و اين مسئله از فعل و سير رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) فهميده مىشود؛ چون هنگام فتح مكه به اهل مكه امان داد.(8)
البته براى تحليل ماهيت پناهندگى، بجاست برخى از نظرات فقها را از نظر بگذرانيم: شهيد ثانى در شرح لعمه پناهندگى و امان را عقد دانسته، كه با هر لفظ و يا كتاب يا اشاره مفهمهاى منعقد گردد.(9)
پس پناهندگى عقدى است كه به موجب آن يكسرى مسئوليتهايى بر طرفين عقد بار خواهد شد كه به موجب اين عقد، طرفين مكلف خواهند شد به تعهدات متقابل خود عمل كنند و به حقوق يكديگر احترام بگذارند. به همين دليل، در عقد پناهندگى به موجب مسئوليتها و تعهداتى كه براى پناهنده يا پناهندگان و دولت پناهندهپذير ايجاد مىشود، هريك از ايشان موظف هستند تعهدات خود را نسبت به ديگرى اجرا كنند.
به نظر مىرسد كه آيه 6 سوره مباركه «توبه» دلالت بر تكليف دولت اسلامى در پذيرش پناهندگان و حق پناهنده براى پذيرفته شدن دارد؛ زيرا در آيه به طور صريح آمده است: در صورت درخواست متقاضى پناه بايد به او پناهندگى داده شود. اما با دقت در شأن نزول آيه اين برداشت منتفى مىشود؛ زيرا ذهنيت مسلمانان در آن زمان اين بود كه نبايد به مشرك پناه داد. نزول اين آيه سبب زدودن اين ذهنيت شد؛ زيرا پس از آن همه تأكيد بر عدم مصالحه و سازش با مشركان، امر به پناه دادن آنها داده مىشود.(10)
صاحب جواهر تصريح به عقد بودن پناهندگى نموده است.(11) شيخ طوسى در المسبوط اعتقاد به عقد بودن پناهندگى دارد و اشاره به تكليف پذيرش پناهندگى ندارد.(12) همانگونه كه از نظرات فقها برمىآيد هيچ اشارهاى به تكليف بودن پذيرش درخواست پناهندگى از طرف دولت اسلامى وجود ندارد، اما ممكن است اين اشكال وارد شود بر اينكه در صورت تكليف دولت به پذيرش پناهندگى، عقد بودن آن منتفى مىشود. مىتوان به اين ايراد اينگونه پاسخ داد كه ثمره اصلى در هر عقدى درج شرايط ضمن عقد است؛ يعنى دولت اسلامى مكلف به درخواست پذيرش پناهندگى است.(13)
انواع پناهندگى
الف. پناهندگى از لحاظ هدف و منظور متقاضى
1. پناهندگى سياسى:
از ميان اين چهار منطقه فقط اهالى دارالحرب حق بهرهمندى از قانون استجاره و تأمين اسلامى را دارند و مىتوانند از تسلط شرك و كفر مهاجرت كرده و پناهنده اسلام شوند. در صورت استجاره كفار دارالحرب، دادن پناهندگى سياسى به آنان، طبق نص قرآن و سنت پيامبر و ائمّه اطهار (عليهم السلام) بلامانع است. همچنين افرادى كه به عنوان سفير، قاصد، نامهرسان و واسطه، از طرف دشمن و از دارالحرب به كشور اسلامى مىآيند، در مدت مأموريت و اقامتشان در مملكت اسلامى جزو پناهندگان سياسى محسوب مىشوند و از تأمين جانى، مالى و عرضى در كشور اسلامى برخوردارند. افراد كافرى كه در اثر عدم آگاهى از مبانى اصول و موازين اسلامى، نسبت به اصالت آن شك داشته باشند در صورت استجاره و درخواست پناهندگى مىتوانند تحت حمايت و تأمين جانى و مالى مسلمانان قرار بگيرند و در اصالت دين تحقيق كنند. اينگونه افراد پناهنده سياسى محسوب مىشوند.
2. پناهندگى اقتصادى:
3. پناهندگى نظامى:
ب. پناهندگى و امان از لحاظ شخصيت اماندهنده
1. امان رسمى:
2. امان غيررسمى:
ج. امان از لحاظ موضوعيت
1. امان عام:
2. امان خاص:
د. پناهندگى از جنبه كميت و تعداد پناهندگان
1. امان مخصوص:
2. امان عمومى:
حقوق مستأمن (پناهنده)
حق ورود و خروج
حقوق مؤمن (پناهدهنده)
در نظام حقوقى اسلام، قرارداد امان مانند عقود ديگر بايد داراى شرايطى باشد. در غير اين صورت، قرارداد، فاقد صحت خواهد بود. از شرايط آن اين است كه اولاً، عقد امان بايد داراى مشروعيت باشد؛ به اين معنا كه مفسدهاى براى اسلام دربر نداشته باشد. صاحب جواهر در اين خصوص مىفرمايد: اگر قرارداد امان داراى شرط يا هدفى باشد كه خلاف شرع است وفا به آن واجبولازم نيست.(21)
ثانيا، قرارداد امان بايد به مصلحت مسلمانان باشد. قرارداد امان نه تنها نبايد خلاف مصالح مسلمانان باشد، بلكه بايد براى نظام اسلامى منفعتى را در پى داشته باشد؛ مانند اينكه سبب روى آوردن كفار به اسلام شود و يا پيروزى سپاه اسلام بر دشمن را به همراه داشته باشد.(22)
ثالثا، قرارداد بايد پيش از اسارت منعقد گردد؛ در غير اين صورت، نافذ نخواهد بود. صاحب جواهر در اين زمينه مىفرمايد: «و اما وقته قبل الاسر بلا خلاف اجده فيه. فلا يجوز الآحاد الناس بعده بل فى المنتهى نسبه ذلك الى علمائنا و شافعى و اكثر اهل العلم.»(23) اين موارد را مىتوان تحت عنوان «شرايط عقد امان» معرفى نمود. اما طرفين عقد (مؤمن و مستأمن) هم داراى شرايطى مىباشند.
مستأمن كسى است كه از مسلمانان مطالبه امان مىكند و مؤمن مسلمانى است كه به مستأمن اعطاى امان مىنمايد. در نفوذ امان، هريك از مسلمانان به هر كدام از كفار، چه يك نفر باشد و چه جمعيتى اندك در حدود ده نفر، مىتوانند امان دهند. در اين زمينه، اختلافى وجود ندارد، اما امان دادن به گروهى از كفار يا جماعتى از آنها (مانند اهل يك شهر) در انحصار امام و يا نماينده وى مىباشد.(24)
مؤمن (عاقد) بايد در اعطاى امان داراى ويژگى هاي ذيل باشد:
1. كمال: اماندهنده بايد عاقل و بالغ باشد. بنابراين، امان از طرف مجنون و كودك نافذ نيست.(25)
2. اختيار: امان از سوى مكره، به سبب فقدان شرط اختيار معتبر نيست.(26)
3. ابراز قصد: يعنى اينكه به هر صورتى، اعم از لفظ اشاره مفهمه و يا عمل، قصد خود را ابراز نمايد. البته الفاظ به كار گرفتهشده در امان بايد صريح باشد؛ مانند اينكه بگويد: «امنتك» (به تو امان دادم) و يا: «أنت فى ذمة الاسلام» (تو در پناه اسلام هستى).(27)
4. اسلام: اماندهنده بايد مسلمان باشد. بنابراين، با اين شرط امان از طرف مسلمان درست مىباشد. و از طرف غيرمسلمان اعم از كافر ذمّى و مرتد صحيح نمىباشد و نمىتوانند اعطاى امان نمايند.(28)
پي نوشت ها :
1ـ زينالدين جبلى عاملى شهيد ثانى، مسالك الافهام، ج 3، ص 28.
2ـ محمدبن حسن طوسى، المبسوط، ج 2، ص 142.
3ـ محمد ابراهيمى، همان، ج 2، ص 388.
4ـ همان، ص 354.
5ـ محمدجعفر جعفرى لنگرودى، همان، ص 780، ش 610.
6ـ حسنبن يوسف حلّى علّامه حلّى، تذكرهالفقهاء، ج 1، ص 414.
7ـ محمدحسن نجفى، جواهرالكلام، ج 21، ص 92.
8ـ محمدصادق عفيفى، الاسلام و العلاقات الدولية، ص 319.
9ـ شهيد ثانى، الروضهالبهية فى شرح اللمعهالدمشقية، ج 2، ص 396.
10ـ سيدمحمد قارى سيدفاطمى، «بررسى تطبيقى حقوق پناهندگى در فقه و اسناد بينالمللى»، نامه مفيد، ش 1، ص 159.
11ـ محمدحسن نجفى، همان، ج 21، ص 92.
12ـ محمدبن حسن طوسى، همان، ج 2، ص 36ـ43.
13ـ سيدمحمد قارى سيدفاطمى، همان، ص 160.
14ـ ابوالفضل شكورى، فقه سياسى در اسلام، ص 482ـ493.
15ـ محمدرضا ضيائى بيگدلى، اسلام و حقوق بينالملل، ص 88.
16ـ مصطفى دانشپژوه، اسلام و حقوق بينالملل خصوصى، ص 241.
17ـ جعفربن محمد حلّى، شرائعالاسلام، ج 1، ص 238.
18ـ محمدكريم اشراق، تاريخ مقرّرات جنگ در اسلام، ص 350ـ351.
19ـ توبه: 6.
20ـ محمدرضا ضيائى بيگدلى، اسلام و حقوق بينالملل، ص 90ـ91.
21ـ محمدحسن نجفى، همان، ج 21، ص 97.
22ـ حسنبن يوسف حلّى، قواعدالكلام، ج 1، ص 502.
23ـ محمدحسن نجفى، همان، ج 21، ص 100.
24ـ مصطفى دانشپژوه، همان، ص 246ـ247.
25ـ محمدحسن نجفى، همان، ج 21، ص 94.
26ـ مصطفى دانشپژوه، همان، ص 249.
27ـ محمدحسن نجفى، همان، ج 21، ص 99.
28ـ همان، ص 95.
منبع: نشريه معرفت شماره 154