دست تمنا به سوي خدا
براي شفاي يادگاري از دفاع مقدس
اگر كسي يك نقشه گنج داشته باشد بي سر و صدا و پنهاني بدون اينكه كسي متوجه شود بيل و كلنگ بر مي دارد و مي رود به محلي كه گنج مورد نظر در آنجا مدفون است و شروع به كندن زمين مي كند.
اما من گنجينه اي يافته ام كه دوست دارم نقشه آن را براي همه بخوانم ؛ با من بيائيد به محل اين گنج، هر كس به اندازه نياز خود مي تواند از اين منبع عظيم بهره ببرد. راه خيلي دوري نيست نيازي به وارد شدن به داخل غار، جا به جا كردن سنگ و صخره هاي بزرگ و كندن زمين هم نيست؛ خيابان انقلاب، ميدان شهيد نامجو...
با من بياييد...
يا الله... يا الله...
!!!...اِ...اِ... همين جا بود!. روي همين تخت بود. خودم ديشب با برادرش صحبت كردم براي امروز ساعت ده صبح قرار گذاشته بوديم...
از فريدون نصيري مي پرسم: پدرجان يك تكه الماس گرانقيمت ديشب اينجا روي اين تخت بود چه شد؟!
اشك در چشمان پدر حلقه مي زند، بعض گلويش را مي فشارد و با سختي صدا از حنجره اش بالا مي آيد و مي گويد: ديشب حالش خراب شد. مادر و برادرانش او را به بيمارستان بردند.
... بعد از عمري يك گنج پيدا كرديم حالا او هم از ما گريزان است. البته اين گنج با آن گنج هاي زير خاكي خيلي فرق مي كند؛ او آدم خاكي اي هست ولي تكه جواهري روي خاك، اما گرد و غبار فراموشي تاريخ تلالو آن را كم رنگ كرده است.
اين الماس گرانبها تورج نصيري است. اوسال 66 از طريق بسيح به منطقه اعزام شد.
تورج پس از بمباران شيميايي سردشت مجروح شد، خيلي ها به او گفتند تشكيل پروند بدهد چرا كه بعد ها عوارض شيميايي موجب بروز مشكلاتي براي او خواهد شد اما تورج گفت: طوريم نيست. در مقابل كساني كه دست و پا، چشم و اعضاي بدن خود را از دست داده اند، خجالت آور است كه من براي عارضه شيميايي كارت جانبازي بگيرم. پدرش به او توصيه كرد الان اگر بيماري تو يك درصد باشد به مرور زمان اين ميزان افزايش مي يابد و همين طور هم شد، به گونه اي كه درصد شيميايي او از 25 درصد به بالاي هفتاد درصد رسيد و همين موضوع موجب شد كه از حدود دو ماه و نيم پيش تاكنون به حالت اغما فرو برود.
پدر تورج مي گويد: از سال 68 بيماري پسرم با ريزش مو و دو رنگ شدن پوست سرش ظاهر شد. گاهي اوقات دل درد مي گرفت و سپس اين درد به سينه اش مي زد و آنقدر سرفه مي كرد تا مي افتاد روي زمين، از آن موقع او را تحت درمان قرار داديم اما چون به پزشك هم اعلام نكرده بود كه شيميايي شده است، تشخيص اين درد با تاخير صورت گرفت و پزشكان به موقع متوجه بيماري او نشدند.
تورج معلم است و حتي آموزش و پرورش هم تا الان نمي دانست كه او سابقه حضور داوطلبانه در مناطق عملياتي دفاع مقدس دارد. حتي براي دريافت سهميه ايثارگري كه در فيش حقوقي اعمال مي شود اقدام نكرد. يك بار او در بيمارستان جم بستري كرديم اما به خاطر اينكه شاگردانش از درس عقب نيافتند خودش رضايت داد و ترخيص شد.
لوله اي كنار ريه او تعبيه كرده اند كه از طريق آن به او غذا مي دهيم اما به منظور جابه جا كردن او براي تعويض لباس و ساير موارد، شب گذشته بخيه كنار اين گاواژ باز شد و به دنبال آن حالش رو به وخامت گذاشت و مجبور شديم او را به بيمارستان منتقل كنيم.
مادر تورج از ديروز به نيت بهبود او روزه گرفته است. از ساعت نه صبح تا يك نيمه شب بر بالين تورج بود تا او چشمانش را به دنيا باز كند.
تورج نصيري در بسياري از مناطق محروم شهر ري و كهريزك تدريس كرده است. دانش آموزان مدارس: متقين، ايتام، فرنام، ميرداماد، امام خميني و... با اين معلم فداكار آشنا هستند چرا كه او چندين سال به عنوان معلم نمونه معرفي شد.
روزي يكي از شاگردانش براي اينكه جلو همكلاسي ها غرور خود را حفظ كند قطعه آجري كادو پيچ كرده و داخل آن يادداشت گذاشته بود كه به خاطر حرف دوستان و براي اين كه خيال كنند من هم كادوي روز معلم آورده ام مجبور شدم اين كار را انجام بدهم، لطفا من را ببخشيد. تورج از ديدن اين وضع سخت منقلب شد و تا روزها افسرده و مغموم بود. اوبارها به شاگردانش تذكر داده بود برايش هديه روز معلم نياوردند لذا پس از اين ماجرا باز هم تاكيد كرد اگر كسي براي من هديه بياورد نمره درس او را كم مي كنم. تورج در حالي كه خودش پس از بيست و چهار سال ازدواج مستاجر است به خانه برخي شاگردان نيازمند و بي سرپرست سركشي مي كند و براي آنها در حد توان لوازم تحرير مي خرد و مايحتاجشان را تامين مي كند.
تورج نصيري اگر كارت جانبازي داشت امروز مي توانست در بيمارستان ساسان بستري شود. او از حق خود مي گذشت تا شايد كسي ديگر كه به اين امتيازات نياز دارد از آن استفاده كند اما حالا خودش بيش از همه به آن نيازمند است.
شكر خدا شش برادر و يك خواهر او همه بدون استفاده از سهميه در كنكور شركت كرده اند و همگي تحصيلات عاليه در حد فوق ليسانس حسابداري، مديريت صنعتي، ليسانس كشاورزي، ليسانس ادبيات، بانكداري و ليسانس حسابداري برخوردارند.
اكنون تورج به ياري سبز ما نياز دارد. رشيد برادرش مي گويد: انسان ها از خدا مهربان تر و وفادار تر كسي را سراغ ندارند براي همين همه عزيزانشان را به خدا مي سپارند تا خدا نخواهد برگي از درخت جدا نمي شود.
اگر تيغ عالم بجنبد زجا نبرد رگي تا نخواهد خدا
مرگ حق است؛ اما حق دختر نوجوان، دختر خردسال و همسر تورج اين نيست. ما هم دست به آسمان بلند مي كنيم و از خداوند متعال مي خواهيم كه همه بيماران بويژه جانبازان هشت سال دفاع مقدس را هر چه زودتر لباس عافيت بپوشاند. آمين.
منبع: جوانان امروز شماره 2106
اگر كسي يك نقشه گنج داشته باشد بي سر و صدا و پنهاني بدون اينكه كسي متوجه شود بيل و كلنگ بر مي دارد و مي رود به محلي كه گنج مورد نظر در آنجا مدفون است و شروع به كندن زمين مي كند.
اما من گنجينه اي يافته ام كه دوست دارم نقشه آن را براي همه بخوانم ؛ با من بيائيد به محل اين گنج، هر كس به اندازه نياز خود مي تواند از اين منبع عظيم بهره ببرد. راه خيلي دوري نيست نيازي به وارد شدن به داخل غار، جا به جا كردن سنگ و صخره هاي بزرگ و كندن زمين هم نيست؛ خيابان انقلاب، ميدان شهيد نامجو...
با من بياييد...
يا الله... يا الله...
!!!...اِ...اِ... همين جا بود!. روي همين تخت بود. خودم ديشب با برادرش صحبت كردم براي امروز ساعت ده صبح قرار گذاشته بوديم...
از فريدون نصيري مي پرسم: پدرجان يك تكه الماس گرانقيمت ديشب اينجا روي اين تخت بود چه شد؟!
اشك در چشمان پدر حلقه مي زند، بعض گلويش را مي فشارد و با سختي صدا از حنجره اش بالا مي آيد و مي گويد: ديشب حالش خراب شد. مادر و برادرانش او را به بيمارستان بردند.
... بعد از عمري يك گنج پيدا كرديم حالا او هم از ما گريزان است. البته اين گنج با آن گنج هاي زير خاكي خيلي فرق مي كند؛ او آدم خاكي اي هست ولي تكه جواهري روي خاك، اما گرد و غبار فراموشي تاريخ تلالو آن را كم رنگ كرده است.
اين الماس گرانبها تورج نصيري است. اوسال 66 از طريق بسيح به منطقه اعزام شد.
تورج پس از بمباران شيميايي سردشت مجروح شد، خيلي ها به او گفتند تشكيل پروند بدهد چرا كه بعد ها عوارض شيميايي موجب بروز مشكلاتي براي او خواهد شد اما تورج گفت: طوريم نيست. در مقابل كساني كه دست و پا، چشم و اعضاي بدن خود را از دست داده اند، خجالت آور است كه من براي عارضه شيميايي كارت جانبازي بگيرم. پدرش به او توصيه كرد الان اگر بيماري تو يك درصد باشد به مرور زمان اين ميزان افزايش مي يابد و همين طور هم شد، به گونه اي كه درصد شيميايي او از 25 درصد به بالاي هفتاد درصد رسيد و همين موضوع موجب شد كه از حدود دو ماه و نيم پيش تاكنون به حالت اغما فرو برود.
پدر تورج مي گويد: از سال 68 بيماري پسرم با ريزش مو و دو رنگ شدن پوست سرش ظاهر شد. گاهي اوقات دل درد مي گرفت و سپس اين درد به سينه اش مي زد و آنقدر سرفه مي كرد تا مي افتاد روي زمين، از آن موقع او را تحت درمان قرار داديم اما چون به پزشك هم اعلام نكرده بود كه شيميايي شده است، تشخيص اين درد با تاخير صورت گرفت و پزشكان به موقع متوجه بيماري او نشدند.
تورج معلم است و حتي آموزش و پرورش هم تا الان نمي دانست كه او سابقه حضور داوطلبانه در مناطق عملياتي دفاع مقدس دارد. حتي براي دريافت سهميه ايثارگري كه در فيش حقوقي اعمال مي شود اقدام نكرد. يك بار او در بيمارستان جم بستري كرديم اما به خاطر اينكه شاگردانش از درس عقب نيافتند خودش رضايت داد و ترخيص شد.
لوله اي كنار ريه او تعبيه كرده اند كه از طريق آن به او غذا مي دهيم اما به منظور جابه جا كردن او براي تعويض لباس و ساير موارد، شب گذشته بخيه كنار اين گاواژ باز شد و به دنبال آن حالش رو به وخامت گذاشت و مجبور شديم او را به بيمارستان منتقل كنيم.
مادر تورج از ديروز به نيت بهبود او روزه گرفته است. از ساعت نه صبح تا يك نيمه شب بر بالين تورج بود تا او چشمانش را به دنيا باز كند.
تورج نصيري در بسياري از مناطق محروم شهر ري و كهريزك تدريس كرده است. دانش آموزان مدارس: متقين، ايتام، فرنام، ميرداماد، امام خميني و... با اين معلم فداكار آشنا هستند چرا كه او چندين سال به عنوان معلم نمونه معرفي شد.
روزي يكي از شاگردانش براي اينكه جلو همكلاسي ها غرور خود را حفظ كند قطعه آجري كادو پيچ كرده و داخل آن يادداشت گذاشته بود كه به خاطر حرف دوستان و براي اين كه خيال كنند من هم كادوي روز معلم آورده ام مجبور شدم اين كار را انجام بدهم، لطفا من را ببخشيد. تورج از ديدن اين وضع سخت منقلب شد و تا روزها افسرده و مغموم بود. اوبارها به شاگردانش تذكر داده بود برايش هديه روز معلم نياوردند لذا پس از اين ماجرا باز هم تاكيد كرد اگر كسي براي من هديه بياورد نمره درس او را كم مي كنم. تورج در حالي كه خودش پس از بيست و چهار سال ازدواج مستاجر است به خانه برخي شاگردان نيازمند و بي سرپرست سركشي مي كند و براي آنها در حد توان لوازم تحرير مي خرد و مايحتاجشان را تامين مي كند.
تورج نصيري اگر كارت جانبازي داشت امروز مي توانست در بيمارستان ساسان بستري شود. او از حق خود مي گذشت تا شايد كسي ديگر كه به اين امتيازات نياز دارد از آن استفاده كند اما حالا خودش بيش از همه به آن نيازمند است.
شكر خدا شش برادر و يك خواهر او همه بدون استفاده از سهميه در كنكور شركت كرده اند و همگي تحصيلات عاليه در حد فوق ليسانس حسابداري، مديريت صنعتي، ليسانس كشاورزي، ليسانس ادبيات، بانكداري و ليسانس حسابداري برخوردارند.
اكنون تورج به ياري سبز ما نياز دارد. رشيد برادرش مي گويد: انسان ها از خدا مهربان تر و وفادار تر كسي را سراغ ندارند براي همين همه عزيزانشان را به خدا مي سپارند تا خدا نخواهد برگي از درخت جدا نمي شود.
اگر تيغ عالم بجنبد زجا نبرد رگي تا نخواهد خدا
مرگ حق است؛ اما حق دختر نوجوان، دختر خردسال و همسر تورج اين نيست. ما هم دست به آسمان بلند مي كنيم و از خداوند متعال مي خواهيم كه همه بيماران بويژه جانبازان هشت سال دفاع مقدس را هر چه زودتر لباس عافيت بپوشاند. آمين.
منبع: جوانان امروز شماره 2106