عوامل پايدارى و جاودانگى نهضت عاشورا (1)
در يك ديد كلى پديدهاى كه مطابق حق و براساس طبيعت و فطرت بشرى باشد اصيل وبادوام بوده، همواره قرين تاييد معنوى است .
نويسنده با تبيين اين مطلب كه نهضتعاشورا نيز با داشتن دو شرط فوق، زوالپذيرنخواهد بود، عوامل مؤثر در پايدارى و جاودانگىاين نهضت را در پنج دسته عوامل اعتقادى،اخلاقى، تاريخى، عرفانى و سياسى تقسيم كرده، بابرشمردن زير مجموعه هر يك به توضيح وتبيين آنها پرداخته است.
درآمدى بر طرح موضوع
اگر انسان فهميد كه حقيقت او يك حقيقت غير مادى است و حيات انسان منحصر به اينحيات دنيوى نيست، حبّ بقا و خلود، جهت طبيعى و فطرى خود را مىيابد و علاقه انسانمتوجه به زندگى ابدى مىشود. ولى اگر اين معرفت برايش حاصل نشد و خيال كرد كه وجوداو همين وجود مادى است و حيات او منحصر به همين حيات دنياست، آن گرايش فطرى،منحرف مىشود و در همين مرحله كوتاه از وجود انسان متوقف مىگردد و به دنبالش آثاربسيار نامطلوبى به بار مىآيد.
علت علاقه انسان به زندگى دنيا علاقه به جاودانگى است، منتها خيال مىكند كه وجودشهمين وجود مادى و زندگىاش نيز همين زندگى دنيوى است، لذا مىخواهد اين زندگى ادامهپيدا كند. اگر متوجه شود و يقين پيدا كند كه حقيقت زندگى برتر از اين حيات مادى است،ديگر با آن چشمى كه قبلاً به زندگى دنيا مىنگريست نمىنگرد و نظرش تغيير مىكند.
در قرآن شريف آياتى هست كه دلالت بر اين ميل فطرى دارد و از اين ميل براى تربيتانسان استفاده شده است. پس معلوم است كه در فطرت انسان ميل به بقا و جاودانگى هستكه قرآن در صدد تعيين مصداق آن برمىآيد. راجع به اين ميل جاودانگى قرآن مىفرمايد:
«ما عندكم ينفد و ما عند اللَّه باق؛
[1]
چيزهايى كه در اختيار شماست (از نعمتهاى دنيا) فانىشدنى است اما آنچه كه نزد خداستبقادارد.»
اين بيان براى كسى مفيد است كه فطرتاً طالب بقا باشد، آن وقت مصداقش را به او نشانمىدهند كه آن مطلوب تو در آنجاست نه در اينجا. اينك كه هزار و اندى سال از واقعه جاودانهعاشورا مىگذرد، اين واقعه هنوز طراوت و تازگى خود را حفظ كرده است. اين بقا وجاودانگى در تاريخ به گونهاى كه تمام حماسهها را تحتالشعاع خود قرار دهد، معلول ارادهحتمى خداوند مىباشد:
«يريدون ليطفؤوا نور اللَّه بافواههم و اللَّه متّم نوره و لو كره الكافرون؛
[2]
عدهاى مىخواهند نور خدا را خاموش كنند ولى اراده حتمى خداوند بر حفظ و حراست از آن
مىباشد اگرچه كافران چنين نپسندند.»
چه طوفانهاى سهمگين كه از سوى دشمنان اهل بيت به قصد محو نام حسين(ع)برخاست و در برههاى از زمان گرد و غبارى نيز به پا كرد، ولى ديرى نپاييد كه در چرخشزمان نه تنها نام حسين(ع) از خاطرها محو نشد، بلكه جلاى بيشترى گرفت و صاحبان آنتوطئههاى شيطانى نام و ذكرشان از روى گيتى به كلى محو گرديد.
بسيار حكايتها گرديده كهن امّا جانسوز حديث تو تازه است به دورانها
معيار جاودانگىها
در ميان خواستههاى بشر دو جور خواسته داريم. خواستههاى طبيعى و خواستههاىغيرطبيعى، يعنى اعتيادى. خواستههاى طبيعى آن چيزهايى است كه ناشى از ساختمان طبيعىبشر است، يك سلسله امور است كه هر بشرى به موجب آنكه بشر است خواهان آنهاست ورمز آنها را هم هنوز كسى مدعى نشده كه كشف كرده است. مثلاً بشر علاقهمند به تحقيق وكاوش علمى است، همچنين به مظاهر جمال و زيبايى علاقه دارد، به همدردى و خدمت بههمنوع علاقهمند است. امور طبيعى مانند امور غيرطبيعى قابل ترك دادن نيست.
[3] لذا بهعقيده حكماى اسلامى امر غيرطبيعى دوام پيدا نمىكنند بلكه تنها جريانى كه طبيعى باشدقابل بقا و دوام است. و نهضت امام حسين(ع) چون بر اساس فطرت و خواسته حقيقى انسانشكل گرفته بقا پيدا كرد. و هرگز در طول تاريخ انسانيت گذشت زمان آن را كهنه و بىرنگنساخته است.
اصالت و دوام حق
«... باطل وجود تبعى و طفيلى دارد، وجود موقت دارد، آن چيزى كه استمرار دارد حق است.هر وقت جامعهاى در مجموع به باطل گراييد محكوم به فنا شده است ... در نظام هستى، خيرغالب است، حق اصيل است و باطل هم اگر پيدا شد محكوم و غير اصيل و نابودشدنى است، وآنچه پايدار مىماند حق است، كُلُّ شى هالك اِلاَّ وجهه
[4] و يَبْقى وَجْهُ رَبّك ذوالجلال والاكرام
[5]».
[6]
استاد در ادامه مىافزايد:
«در طول تاريخ هميشه حق و باطل با يكديگر در حال جنگ بودهاند، ولى قرآن وعده پيروزىنهايى حق بر باطل را مىدهد.»
[7]
به اعتقاد حكماى اسلامى جريان حق، چون جريانى طبيعى و متناسب فطرت خدادادىبشر است امكان بقا و دوام دارد و هر جريانى كه بر خلاف فطرت الهى انسان باشد دوام پيدانمىكند و از بين مىرود. و حركت و جريان امام حسين(ع) چون يك حركت طبيعى كاملاًهماهنگ با فطرت بشر بود، اصالت و دوام پيدا كرد.
استاد شهيد مطهرى مىنويسد:
«راه حق چيزى است كه انبياء از طرف خدا آن را شناسانده، و از طرف خدا آن را تضمينكردهاند كه هر كه اين راه را برود به نتيجه مىرسد. خداوند اين عالم را طورى ساخته است كههمواره از كسانى كه حق و حقيقت را حمايت كنند، حمايت مىكند. حق همواره يك تأييدمعنوى با خود دارد.»
استاد مطهرى(ره) در ادامه مطلب فوق كه حق دوام دارد مىافزايد:
«آنكه در طريق حق و حقيقت گام برمىدارد، در هر شرايطى قرار بگيرد، براى او خير است.مرد حق در هر شرايطى، وظيفه خاص خويش را مىشناسد و با انجام وظيفه و مسؤوليت هيچپيشآمدى شر نيست.
در طريقت پيش سالك هر چه آيد خير او است در صراط المستقيم اى دل كسى گمراه نيست بر در ميخانه رفتن كار يكرنگان بود خودفروشان را به كوى مىفروشان راه نيست هر چه هست از قامت ناساز بىاندام ما است ور نه تشريف تو بر بالاى كس كوتاه نيست»
[9]
عوامل مؤثر در تكوين پايدارى و جاودانگى نهضت امام حسين(ع)
1. توحيد در عقيده و عمل
پس جاودانگى و پايدارى نهضت حسينى به اين است كه عقيده به توحيد و خداباورى،تنها در ذهن امام حسين(ع) نماند، بلكه در همه شؤون و شرايط و زواياى زندگى او سايهافكند. وقتى ابنعباس از امام حسين(ع) مىخواست كه راه ديگرى جز رفتن به عراقبرگزيند و با بنىاميه درنيفتد حضرت ضمن تبيين اهداف و نيات امويان، فرمود:
«اِنّى ماضٍ فى اَمْرِ رَسُولِ اللَّه(ص) حَيْثُ اَمَرَنى و اِنّا للَّهِ وَ اِنّا اِلَيْه راجِعُون.»
[10]
و تصميم خود را در پاىبندى به فرمان حضرت رسول و بازگشت به جواررحمتخداى هستىآفرين باز گفت، چرا كه به حقانيت راه و درستى وعدههاى خداباورداشت. بدين علت امام حسين(ع) تا پايان عمرش، تا روز شهادتش بلكه تالحظهشهادتش، اين ارتباط ناگسستنى يعنى توحيد در نظر و عمل و آن عشقسوزانبهمحبوب واقعى خود را به همراه داشت. آوردهاند كه هر چه روز عاشورا زوالظهرنزديكتر مىشد و ساعات بحرانى جبهه كربلا فراتر مىرسيد آن عاشق دلباخته باسپرىشدن ساعات فراق و نزديك شدن وعده وصل، مصممتر، رنگ او برافروختهتر وسيمايش گلگونتر مىنمود و چهرهاش شكفتهتر مىگرديد و وجد و شور مخصوصى درامام مشاهده مىشد.
[11]
برخى از مقتلنگاران آوردهاند كه در ساعات آخرين براى يك لحظه، اشراقى بر دلنورانى امام حسين(ع) تابيدن گرفت و در آن حالت احساس نمود كه وى از سوى خداوندمجاز است زنده بماند و يا به وصل دوست بار يابد:
«مخير بين النصر على اعدائه و بين لقاء اللَّه تعالى.»
[12]
اين ارتباطى است ناگفتنى و پيامى است برون از شرح و وصف. امام حسين(ع) كه در حالو هواى ديگرى بود و جز به معبود و معشوق ازلى خود نمىانديشيد (لقاء اللَّه تعالى) ديدارخداوند را بر بقاى در اين دنياى ناسوتى برگزيد و آن خدادوستى وى او را به سوى دوستفرا خواند. توحيد در نصرتخواهى و فقط و فقط بر خدا اعتماد كردن از جلوههاى ديگرنقشآفرينى عقيده در عمل است. امام حسين(ع) تنها تكيهگاهش در بينش و در بعد عمل خدابود، نه نامهها و حمايتها و شعارها. وقتى سپاه حرّ راه را بر كاروان امام حسين(ع) بست،حضرت ضمن خطابهاى كه در باره حركت خويش و امتناع از بيعت و استناد به نامههاىكوفيان بود، در پايان، ضمن گلايه از عهدشكنى كوفيان فرمود:
«تكيهگاهم خداست و او مرا از شما بىنياز مىكند؛ سَيُغْنىِ اللَّه عَنْكُمْ.»
[13]
به طور كلى باور روشن و عقيده يقينى امام حسين(ع) و خدايى دانستن اين راه و انتخاباو سبب شد در مقابل عوامل يأسآفرين و ترديدساز بايستد و قضاى الهى و مشيت او را برهر چيز مقدم بدارد اين امر ناشى از آميختن توحيد در عقيده و عمل مىباشد.
2. همگامى با فطرت
استاد مطهرى در اثبات اين مدعا، با عنوان: «دين حق در نهايت امر پيروز است» مىگويد:
«نوع انسان به حكم فطرتى كه در او به وديعه نهاده شده استطالب كمال و سعادت حقيقى خود يعنى استيلا بر عالىترينمراتب زندگى مادى و معنوى به صورت اجتماعى مىباشد وروزى به آن خواهد رسيد. اسلام كه دين توحيد است برنامهچنين سعادتى است. انحرافاتى كه در طى پيمودن اين راهطولانى نصيب انسان مىگردد نبايد به حساب بطلان فطرتانسانى و مرگ آن گذاشته شود. همواره حاكم اصلى بر انسانهمان حكم فطرت است و بس، انحرافات و اشتباهات از نوعخطاى در تطبيق است، آن غايت و كمالى كه انسان به حكمفطرت بىقرار كمال جوى خود آن را جستجو مىكند، روزى -دير يا زود - به آن خواهد رسيد. آيات سوره روم از آيه 30 كه باجمله: «فَأقِمْ وَجْهَكَ للدّين حنيفاً فِطْرة اللَّه التّى فَطَر الناسعَلَيْها» آغاز مىشود و با جمله: «لَعَلَّهُمْ يَرْجعون» پايانمىيابد،همين معنى را مىرساند كه حكم فطرت در نهايتامرتخلفناپذير است و انسان پس از يك سلسله چپ وراسترفتنها و تجربهها راه خويش را مىيابد و آن رارهانمىكند. به سخن آن عده نبايد گوش فرا داد كه اسلامراهمانند يك مرحله از فرهنگ بشرى كه رسالت خود راانجامداده و به تاريخ تعلق دارد، مىنگرند. اسلام، به آن معنىكه ما مىشناسيم و بحث مىكنيم، عبارت است از انسان دركمال نهايى خودش كه به ضرورت ناموس خلقت روزى به آنخواهد رسيد.»
[14]
پينوشتها:
[1]. سوره نحل، آيه 96.
[2]. سوره صف، آيه 8.
[3].مطهرى، مرتضى، امدادهاى غيبى در زندگى بشر، ص26 - 22.
[4].سوره قصص، آيه 88.
[5].سوره الرحمن، آيه 27.
[6].مطهرى، مرتضى، حق و باطل، ص38 - 37.
[7].مطهرى، مرتضى، حق و باطل، ص46.
[8].مطهرى، مرتضى، بيست گفتار، ص159.
[9].مطهرى، مرتضى، قيام و انقلاب مهدى، ص126 - 125.
[10].موسوعة كلمات الامام الحسين، ص321.
[11].ر.ك: بحارالانوار، ج44، ص297 حديث دوم از حضرت امام زينالعابدين(ع).
[12]. اسرار الشهادة، علامه دربندى، متوفاى 1286ه$.ق، ص403 به نقل از لهوف.
[13].موسوعة كلمات الامام الحسين، ص377.
[14].مطهرى، مرتضى، جامعه و تاريخ، ص60 - 59.
/ج