پول بده! نقش بخر

سينما رسانه اي توام با رويا و واقعيت است؛ نه راست راست است نه دروغ دروغ. سينما به ايده ها و آرزوها روي پرده نقره فام خود تحقق مي بخشد و ناممکن ها را ممکن جلوه مي دهد ودروغ ها را به ما مي بارواند. طبيعي است که چنين پديده اي با اين توانمندي خارق العاده مورد توجه قرار گيرد. شناخت ما از سينما عمدتاً نشئت گرفته از آن چيزي است که برپرده نقش مي بندد. ظاهر و باطن سينما با هم يکي نيست. بي خوابي ها و شب کاري هاي متوالي، برداشت هاي
سه‌شنبه، 23 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پول بده! نقش بخر

پول بده! نقش بخر
پول بده! نقش بخر


 

نويسنده: دکتر شهرام خرازي ها




 

متن و حواشي بازيگري در سيما و سينماي ايران
 

سينما رسانه اي توام با رويا و واقعيت است؛ نه راست راست است نه دروغ دروغ. سينما به ايده ها و آرزوها روي پرده نقره فام خود تحقق مي بخشد و ناممکن ها را ممکن جلوه مي دهد ودروغ ها را به ما مي بارواند. طبيعي است که چنين پديده اي با اين توانمندي خارق العاده مورد توجه قرار گيرد. شناخت ما از سينما عمدتاً نشئت گرفته از آن چيزي است که برپرده نقش مي بندد. ظاهر و باطن سينما با هم يکي نيست. بي خوابي ها و شب کاري هاي متوالي، برداشت هاي مکرر، هماهنگ شدن با عوامل پشت صحنه و... که تنها بخشي از مرارت هاي کار گروهي در سينما محسوب مي شوند، اغلب اوقات از ديد پنهان مي مانند. مردم فقط با آنچه که بر پرده مي نشيند سر و کار دارند. نمايش پشت صحنه فيلم ها و افشاي حقه هاي سينمايي از جذابيت سينما مي کاهد. به نظر مي رسد مردم سراسر دنيا دوست دارند بدون توجه به واقعيات پشت پرده سينما از محصولات رنگارنگ و متنوع اين جهان دروغين راست نما لذت ببرند و خود را به موج خود فريبي جهاني بسپارند. وقتي بشر نتواند به همه آرزوهاي دور و دراز خويش جامه عمل بپوشاند، طبيعي است که به پيش پا افتاده ترين امکاناتي که فقط بخشي از اين آرزوها را ولو بر پرده تحقق مي بخشد، متوسل گردد.
فيلم محصول و فرآورده نهايي سينماست. فيلم نام رکن هر فيلم است؛ با اين وجود بيشتر مردم نه به متن که حاصل کار فيلم نامه نويس است، توجه مي کنند نه به اجرا که مسئوليت عمده آن برعهده کارگردان است. از ديد آن ها هنرپيشه ها رکن فيلم محسوب مي شوند و براي متن و اجراي قوي بدون ستاره و ابر ستاره ارزش چنداني قايل نيستند! هنرپيشه ها براين واقعيات وقوف کامل دارند. آن ها مي دانند که چقدر نزد مردم محبوبند و چقدر حضورشان در فروش يک فيلم تأثيرگذار است. دنياي هنرپيشگي دنيايي پيچيده و سرشار از پستي و بلندي بسيار است. هيچ شغلي به اندازه بازيگري جذاب، شکننده، بي رحم، حساس و عجيب و غريب نيست. هنرپيشه ها در زندگي روزمره خود ناخواسته از تسهيلات بسياري بهره مند مي شوند. ممکن است بسياري از کالاها با تخفيف مناسب به آن ها فروخته شود، گاه استفاده از پاره اي از خدمات مثلا ويزيت پزشک، آرايشگاه، اياب و ذهاب براي شان رايگان تمام مي شود. در مجامع عمومي قدر مي بينند و بر صدر مي نشينند. در يک سالن شلوغ و پر ازدحام که جاي سوزن انداختن نيست و صندلي خالي ناياب است، هميشه جايي براي بازيگراني که دقيقه نود وارد شده اند، موجود است و يا حداقل کسي پيدا مي شود که صندلي خود را به هنرپيشه بدون جا تعارف نکند. مردم به نوع مدرک تحصيلي و ميزان تحصيلات هنرپيشه ها کاري ندارند، براي آن ها تيپ، چهره و بازي بازيگران مهم است؛ به همين خاطر هم در يک جمع عمومي از مثلا يک همايش رسمي گرفته تا يک مهماني، ديگران چون پروانه گرد هنرپيشه ها مي چرخند نه گرد تحصيلکردگان و حتي نخبگان علمي و انديشمندان. در جلسات نقد و بررسي فيلم تا وقتي هنرپيشه اصلي در کنار بقيه عوامل - فيلم نامه نويس، فيلم بردار، تهيه کننده، کارگردان، سازنده موسيقي متن و... - پشت تريبون و روي صحنه حضور داشته باشد، مردم هم حضور خواهند داشت، اما به محض آنکه هنرپيشه سالن را ترک مي کند بيش از نيمي از جمعيت حاضر سالن را ترک مي کنند (سري به فرهنگسراها و جلسات نقد و بررسي فيلم بزنيد تا از نزديک شاهد اين وقايع باشيد). مردم دوست دارند با هنرپيشگان عکس يادگاري بگيرند و امضاي آن ها را به يادگار ببرند ولي کمتر کسي پيدا مي شود که دور ديگر عوامل فيلم حلقه بزند. مردم نام هنرپيشگان حتي هنرپيشگان درجه سه را به ياد مي سپارند اما شناختن ديگر عوامل سينما براي شان چندان مهم نيست، البته در سال هاي اخير با رشد سينما و تلويزيون در ايران و توجه روز افزون مطبوعات و سايت ها به اين دو حوزه، حرفه کارگرداني بيش از پيش شناخته شده و نام برخي فيلم سازان نيز به خاطر سپرده مي شود. سوپر استارها - ابر ستاره ها - نگين انگشتر فيلم هستند و استارها - ستاره ها - حلقه آن. هنروران - همان سياهي لشکرهاي سابق - هم حکم جواهر بدل را دارند. در سينما و تلويزيون ايران ابر ستاره ها بسيار اندک شمارند! آن ها بيش از هنرپيشگان معمولي طرفدار دارند، دستمزد شان بالاتر است، زندگي بسيار پرحاشيه اي دارند و روي جلد نشريات سينمايي عمدتاً در اشغال عکس هاي آن هاست. ستاره ها يک پله پايين تر از ابرستاره ها قرار مي گيرند. اين گروه اندک شمارند، اما نه به اندازه ابرستاره ها. در حال حاضر ستاره ها در مقاطعي بسيار پرکارند؛ به همين خاطر هم آن دسته از فيلم سازاني که خواستار حضور ايشان هستند بايد کليد خوردن پروژه شان را براي مدتي به تأخير بيندازند. گروه ديگر هنرپيشگان، ايفاگران نقش هاي دوم به بعد هستند که پرشمارند؛ بگونه اي که اگر مدتي بيکار بمانند از صحنه حذف مي شوند و آنگاه بايد دنبال نقش بدوند. در رتبه آخر هم هنروران قرار مي گيرند که پايين ترين دستمزد را مي گيرند. يک حرفه موازي هم داريم به نام بدلکاري که هنرپيشه مستقيم محسوب نمي شوند.

پول بده! نقش بخر

براي ورود به حرفه بازيگري طرق مختلف و گاه بسيار عجيب و غريبي وجود دارد اين شيوه ها ثابت نيستند؛ به مرور زمان برخي شيوه ها ممکن است کارايي خود را از دست بدهند و برخي شيوه هاي جديدتر مورد استفاده - شايد هم سوء استفاده - قرار گيرند. براي ورود به عرصه بازيگري در ايران نه مدرک تحصيلي خاصي نياز است نه برخورداري از چهره زيبا و اندام برازنده! البته اگر داوطلبي يک يا چند تا از اين امتيازات را داشته باشد، طبيعي است که سريع تر و آسان تر به نتيجه مي رسد، اما در بازار مکاره بازيگري هيچ فرمولي براي هميشه کارساز نيست؛ به اين مفهوم که گاه اين داوطلبان هم با وجود آنکه واجد همه و يا بيشتر شرايط هستند پشت دروازه جهان بازيگري مي مانند و به علف هاي سبز شده زير پاي خويش مي نگرند. برخي از آموزشگاه هاي بازيگري به علاقه مندان و داوطلبان وعده مي دهند که در پايان دوره، آن ها را به پروژه هاي سينمايي، تلويزيوني و... معرفي مي کنند اما تجربه ثابت کرده که
اولاً خيلي از اين وعده ها فقط روي کاغذ جا خوش مي کنند و تحقق نمي يابند.
ثانياً: از جمع فراگيران يک دوره آموزشي فقط چند نفري ممکن است از شانس معرفي به پروژه هاي در دست اجرا برخوردار گردند.
ثالثاً: گاه براي آنکه آموزشگاه با اعتراض دانش آموختگانش مواجه نشود، آن ها را به دست اندر کاران فيلم هاي کوتاه، آگهي هاي بازرگاني و در کل آثار بي مخاطب که اصلاً شانسي براي نشستن برپرده سينما و ديده شدن ندارند، معرفي مي کنند.
رابعاً: چشم رنگي ها و خوش چهره ها در اولويت نخست معرفي به پروژه هاي سينمايي قرار مي گيرند و تازه بعد از آن ها نوبت به فراگيراني مي رسد که بازي خوبي دارند، به عبارت ديگر حرف اول و آخر را زيبايي مي زند نه مهارت!!!؟
پسرخاله دختر خاله بازي نه يک اتفاق بلکه يک اصل تثبيت شده در سينماي ايران است. آقاي د تمام کس و کارش را مي کشد جلوي دوربين به اين بهانه که مي خواهد در دستمزدها صرفه جويي کند بعدا از طريق من بميرم تو بميري و توصيه و سفارش پسرش را به پروژه هاي سينمايي ديگر دوستان و همکاران معرفي و بهتر است بگوييم تحميل و وارد مي کند تا بلکه فرزند عزيز - که نه تن به تحصيل مي دهد نه تن به کار - هنرپيشه شود! آخر و عاقبت اين خاله بازي ها هم سر در آوردن از پروژه هاي تلويزيوني و حذف تدريجي از عالم سينما و يا حضور هر از گاه و کمرنگ در فيلم هاي سينمايي به ويژه فيلم هاي باباست. فيلم ساز شهيري آنقدر نقش اول فيلم هايش را به پسرش ب داد تا بتواند وي را با وجود چهره نه چندان زيبا و جذاب به يک ستاره تبديل کند، اما نشد که نشد. آقا زاده همچنان در جا مي زند و نقش اول فيلم هاي بابا را بازي مي کند. به اين ترتيب خيلي از داوطلبان واجد شرايط هنرپيشگي، آرزوي بازيگر شدن را به گور مي برند؛ در حالي که آقازاده هاي سينمايي نقش هاي خوب را به چنگ مي آورند و پس از مدتي دست و پا زدن و شلنگ و تخته انداختن تفاله شان به فيلم هاي بزن دررويي پرتاب مي شود! داوطلباني که کس و کار سينمايي ندارند، اما دستشان به ذهن شان مي رسد گاه موفق مي شوند نقش بخرند و به اين ترتيب خود را در ويترين سينما در معرض ديد خريدارانه تهيه کنندگان و کارگردان ها به نمايش گذارند! نقش ها به قيمت هاي مختلف به فروش مي رسند و اگر نقش فروشي مجاز و علني بود چه بسا کار به مزايده هم مي کشيد! اينجا ديگر استعداد مهم نيست؛ مهم اين است که چقدر کيسه ات پر باشد. اگر بتواني درصدي از سرمايه فيلم را هم تأمين کني که چه بهتر. دوشيزه آ در اواخر دهه هفتاد نقش نخست يک فيلم تجاري را خريد؛ به اميد آنکه با نقش آفريني در مقابل يکي از نوستاره هاي آن دوره ديده شود و ره صد ساله را يک شبه بپيمايد. فيلم اکران شد. مدت ها هم برپرده بود و فروش بالايي کرد؛ اما پس از آنکه نمايشش به اتمام رسيد ديگر حناي دوشيزه آ رنگ نداشت. به زودي سر از يک سريال درجه دو تلويزيوني درآورد و پس از آن هم از نظر ها محو شد. نقش نخست يک فيلم جنگي به آقاي م فروخته شد. فيلم هم در تهران و هم در شهرستان ها اکران مفتضحانه اي را پشت سرگذاشت و فروشش آنقدر پايين بود که خرج خودش را هم در نياورد. پس از آن ديگر کسي نام آقاي م را نشنيد، انگار از اول چنين فردي وجود خارجي نداشته است!اين فقط نقش هاي اول نيستند که بفروش مي روند و خواهان دارند، بلکه نقش هاي درجه دو و درجه سه هم با مبالغ نازل تري به فروش مي رسند. از آنجا که بهاي نقش اصلي بسيار بالاست و اين کار يک جور خطر براي سرمايه گذار و کارگردان به حساب مي آيد، فروش اين قبيل نقش ها زياد مرسوم نيست اما نقش هاي درجه دو و درجات پايين تر با احتمال بيشتري ممکن است به فروش برسند. يک کارگردان صاحب نام دو سه تا از نقش هاي کم اهميت فيلم خود را به چند جوان جوياي نام که تجربه هاي جسته گريخته اي در بازيگري داشتند، فروخت. نقش ها فقط در حد چند پلان کوتاه بودند. از آن جمع يک نفر به خاستگاه خود - صحنه - بازگشت و در تئاتر ماندگار! شد، بقيه هم از پيکره سينما حذف شدند.

پول بده! نقش بخر

ابوالفضل جليلي - کارگردان سينماي ايران - مي گويد: من خودم چند بازيگر با استعداد و تحصيلکرده را مي شناسم که به دليل اينکه نتوانستند يا نمي خواستند ارتباطات آنچناني با سازندگان فيلم ها برقرار کنند، بعد از چند سال بيکاري در شغل ديگري مشغول شدند. به نظر من، بازيگران تحصيلکرده و کار کشته بايد سازماندهي شوند تا در صورت نياز به ايفاي يک نقش، در درجه اول از اين افراد استفاده شود. در حال حاضر يک سري آدم پولدار مي آيند و با خريد نقش هاي مهم، يک شبه ابرستاره مي شوند و اين در آينده، لطمه بزرگي به هنر بازيگري ما خواهد زد.
فرزاد موتمن - ديگر فيلمساز ايراني - با اشاره به اينکه خريدن نقش توسط بازيگران، سه بار به خود او پيشنهاد شده براين اعتقاد است که: تا وقتي سرمايه داران و آدم هاي غير حرفه اي اين گونه دوروبر سينما حضور دارند، نقش خريدن هم وجود دارد. يک بار آدم بسيار متمولي که معدن دار بود، به من گفت پول مي دهم و تو از من در فيلمت استفاده کن. من به او گفتم اين کار را نمي کنم، اما حاضرم برايت يک معلم بگيرم که بعد از آموختن بازيگري و بعد از دو سال که بازيگري را ياد گرفتي، در فيلم من بازي کني، اما اگر مي خواهي در سينما حضور داشته باشي، بيا در فيلم سرمايه گذاري کن که قبول نکرد. با اين وجود بعضي بازيگران توانسته اند با پرداخت پول وارد سينما شوند و کم و بيش هم دوام بياورند و در اين ميان، نقش واسطه ها خيلي مهم است، کساني که يک پاي بروز چنين عارضه اي در سينماي ما هستند و همچنان نقش فعالي در اين کار هنري دارند.
کارگردان ديگري - جواد افشار- به پديده خريدن نقش از منظر ديگري نگاه مي کند:اساساً بازيگر خوب کم داريم. سينماي ما از نظر بازيگران نقش جوان - چه دختر و چه پسر- فقير است. وقتي چنين اتفاقي مي افتد يعني زماني که تقاضا زياد است و عرضه کم، طبيعي است که راه براي ورود عده اي به عالم بازيگري از مسير غير معمول باز مي شود.
***
به هر رو نمي توان منکر جذابيت هاي فوق العاده بازيگري براي جوانان شد، اما ظاهراً مثل همه کارهاي ديگر بايد از راه درست و اصولي به اين حرفه وارد شد تا يک کار فرهنگي - هنري به چيزي ضد خودش تبديل نشود. معضل فروش نقش و فاميل بازي وجود دارد، اما گويا تقريباً همه در سايه يک توافق جمعي به اين نتيجه رسيده اند که راجع به اين مسائل سکوت کنند و اصل قضيه را منکر شوند.
خب ما هم در پايان اين پاراگرف به همان توافق جمعي مي پيونديم و رسماً اعلام و اعتراف مي کنيم که هيچ کس حتي يک نفر در سينماي ايران پيدا نمي شود که نقش ها را بين عمه، خاله، دايي، پسرخاله و نوه عموي خود تقسيم کند و نقش هاي سينمايي قابل خريد و فروش نيستند و همه اين ها که گفتيم به سينماي ايران هيچ ربطي ندارد. دارد؟

پول بده! نقش بخر

هنرپيشه شدن خود يک هنر است اما هنرپيشه ماندن هنرهنرهاست! آقاي ع که به قصد ستاره شدن در شمايل يک مانکن پاي به عرصه بازيگري گذاشت و عکس هايش از روي جلد نشريات عامه پسند محو نمي شد، پس از ايفاي نقش اول دو فيلم تجاري سر از فيلم هاي پيش پا افتاده در آورد و مجبور به بازي در نقش هاي غيراصلي شد! او هم اينک به حاشيه رانده شده است.
هنرپيشه نقش اول ماندن بسي سخت تر از هنرپيشه نقش اول: شدن است. وقتي هنرپيشه نقش اول شدي و کارت گرفت بايد دو دستي به حرفه ات بچسبي.
به پيشنهادها حساب شده آره و نه بگويي. نبايد صحنه را ترک کني. اگر قرار باشد همه پيشنهادها را رد کني يا منتظر نقش هاي دلخواهت باشي زود از روي صفحه شطرنج سينما حذف مي شوي.
اگر از همان اول دنبال نقش اول باشي و همه نقش هاي غيراصلي را کنار بگذاري، وقتي پيشنهادها کم شدند و حس کردي که داري آچمز مي شوي بايد نقش دوم و سوم را هم بپذيري؛ در غير اين صورت مات مي شوي.
بموقع ناز کني و خودت را بگيري و بموقع تواضع و فروتني به خرج بدهي. انتخاب مدير برنامه در سينماي ايران جا نمي افتد و از اساس کار غلطي است. با سپردن کارها به مدير برنامه ممکن است خيلي از فرصت ها از دست برود. بايد به همه تلفن ها جواب بدهي. وقتي هم که نمي تواني پاسخگوي تلفن ها باشي بايد از منشي تلفني استفاده کني و بعداً به تک تک افرادي که با تو تماس گرفته اند خودت شخصا زنگ بزني. اصل اول و بسيار مهم براي در بورس ماندن و بهره مندي از امکانات رايگان رسانه، برقراري ارتباط حسنه و بي واسطه با اهالي رسانه است.
با اهالي رسانه ارتباط خوبي داشته باشي و بگذاري هر چه دلشان مي خواهند بنويسند؛ حتي يک خط خبر ولو ناخوشايند و دروغ حکم تبليغ را درد و تو به اين تبليغ مفت و مجاني حسابي نياز داري.
هنگام مصاحبه حتما روي اين نکته تأکيد کني که مدام با پيشنهادهاي مختلف روبه رو هستي و تقريباً همه فيلم نامه هايي که به دستت رسيده را رد مي کني؛ حتي اگر واقعاً هيچ فيلم نامه اي بدستت نرسيده باشد. هنگام بازي، زمان و دوربين را از همکارانت بدزدي.
هر چقدر تو بدرخشي و ديگران از سکه بيفتند، بيشتر جلوه مي کني و به چشم مي آيي. يکي از ابرستاره هاي سينماي ايران - خانم ا - ان چنان زمان و دوربين را از بازيگر تازه وارد نقش مقابلش - ع - دزديد که آن هنرپيشه نورسيده - که قرار بود عنقريب به يک ستاره تبديل شود - سر از فيلم هاي بي اهميت در آورد و ديگر کسي نقش اصلي به وي پيشنهاد نکرد! وي اکنون مشغول ايفاي نقش هاي درجه دو است.
به شدت از حضور در مهماني ها و اتفاقات حاشيه دار بپرهيزي. اگر عکس ها و فيلم هاي اين مهماني ها و محافل گاه شيطاني به بيرون درز کنند، دودمانت برباد خواهد رفت - مهران سارنگ «در مسير زاينده رود» را که يادتان هست؟ - و گاه براي هميشه بايد هنرپيشگي را ببوسي و کنار بگذاري. نگاهي به فيلم «لطفاً مزاحم نشويد» (محسن عبدالوهاب) بيندازيد.
عکس هايت مدام روي جلد نشريات چاپ شود. فرقي نمي کند نشريه، روزنامه باشد، هفته نامه، ماهنامه و... هر چه شمارگان نشريه بالاتر باشد نتيجه بهتري عايدت خواهد شد. شنيده مي شود برخي نشريات روي جلدشان را به هنرپيشه ها مي فروشند و برخي از هنرپيشه ها هم که مي خواهند اسم در کنند روي جلد نشريات را مي خرند. آن هايي که اسم در کرده اند در صورتي حاضر به گفت و گو با خبرنگار يک نشريه مي شوند که آن نشريه عکسشان را روي جلد چاپ کند! گفتيم که فقط شنيده شده، شايد هم همه اين حرف ها دروغ باشد.

پول بده! نقش بخر

بسياري از نوجوانان و جوانان ديوانه وار سينما را مي پرستند و براي هنرپيشه شدن حاضرند دست به هر کاري بزنند و تن به هر خفتي بدهند. شنيدن آواز سينما از دور خوش است. بد نيست آن ها که نمي توانند با واقعيت سينما کنار بيايند براي يک بار هم که شده فيلم هاي «شبح کژدم» (کيانوش عياري)، «عروس کاغذي» (حجت سيفي)، «سينما سينماست» (ضياء الدين دري) و «سوپر استار» (تهمينه ميلاني ) را ببينند.
***
بازيگري در سينما و تلويزيون به حرفه پولسازي تبديل شده است. بيشترين دستمزد را کارگردان ها و ايفاگران نقش هاي اصلي فيلم ها مي گيرند. دستمزدها در سال هاي اخير رشد صعودي و حتي در مقاطعي رشد جهشي داشته اند؛ اين مسئله سبب شده تا انگيزه هاي کسب در آمد بالا نيز به انگيزه هاي ديگر داوطلبان ورود به حرفه بازيگري اضافه شود. در ايران بازيگري پرطرفدارترين حرفه سينمايي و تلويزيوني است. آموزشگاه هاي بازيگري در دهه گذشته يکي پس از ديگري در تهران افتتاح شدند و اين روند همچنان ادامه دارد. بازيگري هم اکنون در ايران به حرفه اي لوکس تبديل شده است. به موازات رشد بازيگري دو حرفه بازيگر گزيني و بازيگر گرداني هم در سال هاي اخير ظهور کرده و به صورت جسته و گريخته مورد توجه قرار گرفته اند اما تثبيت نشده اند و هنوز هم در بسياري از پروژه هاي سينمايي و تلويزيوني جدي گرفته نمي شوند!؟ دامن زدن به اخباري نظير دستمزد ميلياردي و يا چند صد ميليوني فلان ستاره يا ابرستاره سينمايي يا تلويزيوني عطش داوطلبان بازيگري را دو چندان کرده است. اين گونه دستمزدها در همه کشورها، حتي کشورهاي فاقد سينما، جزو جذابيت ها و شايد هم «دروغ هاي واقعي»آشکار و پنهان دنياي بازيگري هستند. در ايران نحوه برخورد با دستمزدهاي افسانه اي آميخته به پروپاگاندا (تبليغات و جوسازي)است. پخش اخبار مربوط به دستمزد فلان هنرپيشه سينما يا تلويزيون و تمرکز بي حد و حصر رسانه ها روي اين اخبار در نهايت به نفع کساني تمام مي شود که يا حاضر به پرداخت اين دستمزد شده اند يا کساني که اين دستمزد را طلب کرده اند. در اين سو يک نفر پيدا نمي شود که بپرسد اگر قرار بر رد و بدل شدن چنين دستمزدي بوده چه لزومي داشته که تهيه کننده و هنرپيشه اين موضوع را رسانه اي کنند؟ آن ها مي توانستند پشت درهاي بسته به توافق رسيده و چنين مبلغي را دست به دست کنند. مگر غير از اين است؟ دستمزد نجومي بازيگران حتي فوتباليست ها چيزي نيست که بتوان با پيش کشيدن پاي قانون به ماجرا آن را حل و فصل کرد و سر و سامان داد. در ساده ترين شکل، تهيه کننده مي تواند رقمي بسيار پائين تر از رقم اصلي و توافق شده را در متن قرارداد ثبت کرده، سپس مابقي مبلغ را به صورت مستقيم و بدون ثبت در قرارداد به هنرپيشه ها پرداخت کند. بعضي از بازيگران در برخي فيلم ها به همين نحو با تهيه کننده قرار داد بسته و ايفاي نقش کرده اند؛ هيچ کس هم متوجه موضوع نشده است! در تلويزيون ابرستاره نداريم اما يکي دو ستاره داريم که شايعه دستمزدهاي ميليوني شان هر از گاهي رسانه اي مي شود. اخيرا در حوزه شبکه نمايش خانگي هم دستمزدها سير صعودي به خود گرفته اند. هر چند اين شبکه هنوز در حد و اندازه هاي سينما و تلويزيون ظاهر نشده و موقعيت جا افتاده اي ندارد، اما به نظر مي رسد با رشد روز افزونش در حال تبديل شدن به يک رقيب جدي است. جالب آنکه هر سه عرصه با کمبود هنرپيشه مواجهند و برخي از هنرپيشگان هم مدام بين سيما، سينما و شبکه در حال جا به جايي اند. سينما بازيگران تئاتر را مي بلعد، تلويزيون به سينما بازيگر مي دهد و از آن بازيگر مي گيرد و شبکه نمايش خانگي هم به پلي تبديل شده براي توقف و عبور هر از گاه نقش آفرينان سينمايي و تلويزيوني! مرز بين نقش آفريني سينمايي، تلويزيوني و صحنه اي مشخص است، اما در ايران ظاهراً پول و رابطه حرف اول را مي زنند و اين دو عامل مانع از تثبيت هنرپيشگان در حوزه اي خاص و تخصصي شدن فرايند بازيگري مي شوند. در اين ميان کمبود بازيگر هم برمعضل شناوري و نوسان حوزه کار بازيگران دامن زده است؛ در چنين شرايطي يکي از راهکارهاي اصلي براي مقابله با دستمزدهاي نجومي و عجيب و غريب آن است که تهيه کنندگان به جاي سپردن نقش هاي نخست توليداتشان به چند بازيگر شناخته شده، بيش از پيش به کشف و معرفي چهره هاي جديد رو بياورند. خود بازيگران هم بايد شأن و مقام و مقتضيات حرفه شان را دريابند و بدون انديشه و تدبير به هر پيشنهادي پاسخ مثبت ندهند.
منبع: نشريه سروش شماره 1487.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.