نویسنده: دکتر حسین ساعی
رسانه ها شیوه های جدیدی را برای فریب افکار عمومی در پیش گرفته اند
اولین مولفه ای که باید در بحث فریب رسانه ای بررسی کنیم، به صورت آکادمیک وجود دارد و از آن به عنوان تبلیغات سیاسی، پروپاگاندا یا جنگ روانی و به تعبیر نرم آمریکایی ها دیپلماسی عمومی یاد می شود. آمریکایی ها یک خصوصیتی دارند؛ اینکه کلماتی را که یک مقداری دارای بار معنایی هستند تبدیل می کنند به کلماتی که خنثی ترین معانی را دارند. دیپلماسی عمومی ای که در دهه 60 میلادی در آمریکا تدوین شده بود دقیقاً در دوره ای به عرصه آمد که آمریکایی ها نیاز داشتند یک جنگ روانی بزرگ را در سراسر دنیا راهبری کنند. قصد داشتند یک پروپاگاندای بزرگ را در جهان راهبری بکنند و می خواستند از این الفاظ استفاده نکنند و یک لفظ جدید به کار ببرند؛ پس کلمه دیپلماسی عمومی را ابداع کردند.
با این کلمه وارد تعامل با جهان شدند و مجموعه خیلی عظیمی را سامان دادند که در این مجموعه عظیم VOA را می بینید؛ مجموعه ای متنوع و متعدد از کلاس های آموزش زبان را می بینید. مجموعه عظیمی از فعالیت ها و کمک های به تعبیر خودشان بشر دوستانه را می بینید. در ذیل همین موضوع گفتمان اصل چهار ترومن را داریم. همچنین بحث طرح مارشال را برای اروپا داریم. اگر در این فضای عظیم، فقط بعد رسانه ای این حرکت آمریکا را در نظر بگیریم، VOA را می بینیم. VOA چیست؟! VOA مخفف Voice of America است؛ یعنی صدای آمریکا. VOA مجموعه ای از رادیوهای برون مرزی آمریکاست که وظیفه های مشخصی برایشان تعریف کرده اند. تاریخچه تأسیس آن خیلی جالب است.
طبق قانون اساسی آمریکا، دولت آمریکا نمی تواند رسانه داشته باشد. به خاطر همین می بینید که دولت آمریکا اصلاً رسانه رسمی ندارد. حالا به صورت غیر رسمی می گویند که این رسانه به فلان حزب وابسته است یا غیر مستقیم می گویند فلان شبکه به پنتاگون وابسته است. ولی آمریکایی ها تفسیری از قانون اساسی کردند و گفتند که دولت اجازه دارد برای تبلیغات برون مرزی رسانه داشته باشد.
اوایل دهه 40 میلادی، آمریکا تنها دولت بزرگ در سراسر جهان بود که رسانه خارجی نداشت. در آن دوره شوروی رسانه داشت، انگلیس و آلمان نازی رسانه داشتند و فقط آمریکا نداشت. وقتی آمریکا تصمیم گرفت وارد جنگ دوم جهانی بشود، VOA را راه اندازی می کند به عنوان همراه جنگ. در واقع موقعی که ارتش آمریکا وارد جنگ شد، VOA به عنوان قسمت مدیریت جنگ روانی آمریکایی ها وارد عمل شد و تا آخر جنگ به حدود 60 زبان رسید.
بعد از جنگ جهانی دوم که خسارت های زیادی به امریکا وارد کرد، این بحث در کنگره آمریکا مطرح شد که ما این همه دچار خسارت شدیم، حالا چرا دولت آمریکا باید بیاید و پول خرج این شبکه کند. در باب ادامه کار VOA نظر دو دسته مطرح شد؛ یک دسته معتقد بودند که آمریکا خود مشکلات داخلی دارد و لازم نیست که پروپاگاندا برای دنیا داشته باشد و پولی را که می خواهد در این شبکه خرج کند، در مسائل داخلی هزینه کند. اما عده ای که موافق فعالیت این شبکه بودند استدلال می کردند که ما دو نوع VPN داریم. VPN یعنی تسلیحات. یک نوع از تسلیحات جنگ افزارها هستند و یک نوع تسلیحات ما هم همین VOA است. VOA اگر نباشد ارتش آمریکا هم کار نخواهد کرد.
منظورم این است که نزدیکترین واژه برای فریب رسانه ای، پروپاگانداست. یعنی شما می بینید هدفی که رسانه بر مبنایش تاسیس شود چیست. الان خیلی ها ممکن است تصور کنند که رسانه ها تشکیل می شوند برای اینکه انسان ها را به حقیقت برسانند یا فکر می کنند اصحاب رسانه یک سری انسان های مقدسی هستند که می خواهند حقیقت را کشف کنند و در اختیار مخاطب خود قرار بدهند. هرچند ممکن است این حرف کاملاً غلط هم نباشد ولی متاسفانه در دنیای امروز به این صورت است که وقتی شما می روید به عمق قضایا، می بینید بسیاری از رسانه ها برای هدف دیگری تشکیل شده اند و بسیاری از آنها با منافع یک سری از افراد پیوند خورده اند.
حدود چهل سال پیش، فردی به نام گالتونگ شروع به بررسی رسانه ها می کند تا معلوم شود صاحب این روزنامه ها یا فردی که قسمت اعظم تبلیغات این روزنامه را تامین می کند کیست؟! او در این تحقیق نشان داد که محتوای رسانه ای به میزان زیادی با منافع کلی سازمان حمایت کننده منطبق است و هیچ مورد ضد منافع سازمان اصلی هم در اینها وجود ندارد. نکته دیگر اینکه رسانه با چه هدفی تشکیل شده است. معلوم است رسانه ای که برای پروپاگاندا تاسیس شده، می گوید من می خواهم منافع آمریکا را در سطح جهان برآورده کنم. وقتی این اتفاق می افتد یعنی در تزاحم بین حقیقت و منافع رسانه، چیزی که قربانی خواهد شد حقیقت است.
نکته بعدی این است که اینها وارد پیچیدگی های خاصی شدند. یک زمان بحث بر سر این بود که رسانه ای که دروغ می گوید؛ یعنی در لحظات حساس دروغ می گوید؛ مخاطبش را فریب می دهد؛ مثلا می گوید فلان ارتش به کشوری حمله نکرده یا اگر هم حمله کرده، به آن بزرگی ای که توصیف می شود نیست. ولی وقتی شما این فضای روانی را ایجاد می کنید که فلان ارتش می خواهد به شهر شما حمله کند، از جمع هیجانات و اضطراب هایی که به وجود می آید فضایی ایجاد می شود که شما با حداقل نیرو می توانید آن شهر را تسخیر کنید.
به عنوان نمونه دیگر؛ فرض کنید در جامعه ای به دروغ بگویند فلان بانک ورشکسته شده و هرکس پولش را تا دوشنبه هفته دیگر که قرار است اعلام ورشکستگی رسمی بشود، نگیرد دیگر نمی تواند پولش را بگیرد. از یک کشور 100 میلیونی اگر فقط یک میلیون این حرف را باور کنند و حمله کنند به این بانک که همه سپرده های خودشان را در عرض چند روز خارج کنند؛ شما ببینید چه بحران اقتصادی ای ایجاد می شود. آن موقع واقعاً بانک ورشکست می شود. یعنی یک دروغ رسانه ای گفته و چیزی را که وجود نداشته به واقعیت عینی تبدیل کرده.
این یک موردی است که رسانه های دنیا یا از این حالت استفاده نمی کنند یا اگر استفاده کنند، در شرایط خیلی ویژه ای است. عموماً رسانه ها به این شکل عمل نمی کنند.
یک فضای دیگری وجود دارد که حالت ترکیبی است، یعنی در فضا یا موضوعی که وجود دارد یک ترکیبی از خبرهای راست و خبرهای دروغ و دارای فریب را با همدیگر به مخاطب می دهیم.
اگر بخواهیم با ادبیات پروپاگاندا نگاه کنیم می گویند ما سه نوع پروپاگاندا داریم: پروپاگاندای سیاه، پروپاگاندای سفید و پروپاگاندای خاکستری. می شود از پروپاگاندای سیاه این طور تعبیر کرد که جایی است که رسانه دارد دروغ می گوید. پروپاگاندای خاکستری آنجایی است که رسانه دروغ و راست را با هم ترکیب می کند. یک جا هم پروپاگاندا دارد راست می گوید که به آن پروپاگاندای سفید می گویند که کاملاً دارد راست می گوید.
حالا وظیفه این نوع پروپاگاندا چیست؟ اینجا هدف رسانه اساسا آن موضوعی نیست که دارد بیان می کند، هدف رسانه آن موضوعی است که بیان نمی کند. یعنی چه؟! یعنی دارد پنج ساعت راجع به یک قضیه صحبت می کند برای اینکه مردم به قضیه دیگری فکر نکنند. این می تواند به یک تئوری داخل حوزه ارتباطات مربوط می شود که از آن تعبیر به تئوری برجسته سازی می کنیم.
تئوری برجسته سازی خیلی روشن می گوید رسانه ها قصدشان این نیست که به مردم بگویند چگونه فکر کنند؛ بلکه موضوع اصلی رسانه ها این است که مردم به چه فکر می کنند. موضوع فکر کردنشان چه باشد. الان اکثر رسانه ها به این سمت حرکت می کنند؛ یعنی همه حرف ها راست است؛ فقط قصدشان این است که اولویت بندی ها را عوض کنند یا قصدشان این است که فقط افکار را از یک موضوعی منحرف کنند. حتی ممکن است موضوعی خیلی مهم باشد و آنها از اخبار درست استفاده کنند ولی قصدشان این است که واژه ها و نوع خاص کلماتی را به ذهن مخاطبشان منتقل کنند یا از نوع چیدن اخبار، منطقی را به ذهن فرد مورد نظرشان منتقل کنند. اینجاست که معنی فریب خودش را نشان می دهد.
تحقیقاتی که در 30 سال گذشته درباره اعتماد مردم آمریکا نسبت به رسانه ها در حال انجام شدن هست نشان می دهد که سیر اعتماد مردم به رسانه ها دائماً در کشورهای غربی رو به کاهش است. این قدر حاکمیت ها با مردم آمریکا و مردم اروپای غربی بازی رسانه ای انجام داده اند که اینها اعتمادشان روز به روز در حال کمتر شدن است.
حالا ممکن است یک سوال پیش بیاید که پس یعنی همه رسانه ها دارند دروغ می گویند؟!
این می تواند سوال جدی باشد ولی نه! نمی توانیم بگوییم که همه رسانه ها دروغ می گویند. حتی در داستان حضرت موسی(ع) که قرآن روایت کرده، مگر قرآن آمده و جزئیات را بیان کرده؟! قرآن آمده یک چکیده، خلاصه یا برشی از زندگی ایشان را بیان کرده و ابعاد مختلفی را از اتفاقاتی که در آن دوره افتاد، برای ما بیان نکرده. چه بسا اگر ما در دوره حضرت موسی و فرعون زندگی می کردیم به جزئیاتی توجه مان جلب می شد که خارج از مباحث قرآن بود. ولی ما قرآن را به عنوان معیار حق قرار می دهیم.پس کی رسانه دروغ نمی گوید؟! رسانه زمانی دروغ نمی گوید که فهم حقی از حقیقت کرده باشد؛ یک فهمی از سنت های اصیل الهی کرده باشد. رسانه ای که به این نقطه رسیده باشد افرادی که داخلش هستند می توانند دروازه بانی خوبی انجام بدهند؛ یعنی کسی که باید دروازه بانی اطلاعات انجام بدهد که تا یک حدی حقایقی را که در عالم وجود دارد، فهم کرده باشد.
در مورد جریان آزاد اطلاعات هم می توان آن را فلسفی بررسی کرد و هم عملی و تجربی. ما می گوییم رسانه های آزاد قرار است حقیقت را به ما برسانند؛ یعنی اگر به خود غربی ها هم بگویی که آزادی مگر هزینه ندارد و مگر به جامعه هزینه تحمیل نمی کند، می گویند چرا. آیا رسانه های آزاد به جامعه هزینه تحمیل نمی کنند، می گویند چرا. حالا چرا شما این هزینه ها را می پردازید؟ می گویند به این علت که می خواهیم به حقیقت برسیم.
در باب نماد عملی و تجربی جریان آزاد اطلاعات فقط یک مثال بیان می کنم که ببینیم به چه صورت است؟ نود درصد آدم هایی که به ایران می آیند از کشورهایی می آیند که رسانه های آزاد دارند. موقعی که وارد ایران می شوند یک حسی از شوک و تعجب به آنها دست می دهد. برای اینکه احساس می کنند ایرانی که الان دارند می بینند و داخل آن هستند اصلا آن ایرانی نیست که داشتند توی رسانه ها برایشان تصویر می کردند. اگر رسانه های آزاد قرار بود حقیقت را بگویند چرا این آدم هایی که در مهد آزادی هستند این قدر متعجب هستند و احساس می کنند که یک عمر راجع به ایران به آنها دروغ گفته اند. مثلا یک استادی بود که وقتی آمده بود ایران توی چمدانش با خودش آب آورده بود گفتیم چرا آب آوردی؟ گفت که گفته اند در ایران اصلاً آب نیست. یا مثلا یک خانم محققی بود که می گفت می خواستم به ایران بیایم و رفتم یک روسری بخرم. گفتند کجا می روی؟ گفتم ایران. آن فروشنده گفته بود که نرو ایران، می کشندت! و... می گفت من با یک ترس و اضطرابی به ایران آمدم. این صحبت ها را در پشت تریبون یک همایش علمی داشت بیان می کرد. اصلا این رسم نیست که وقتی فرد پشت تریبون یک همایش علمی قرار می گیرد ابراز احساسات کند. این چه رسانه های آزادی هستند که خروجی شان شده این؟
به لحاظ علمی اگر بخواهیم نگاه کنیم، می شود اینکه وقتی مردم کشورهای غربی می شنوند کسی مسلمان است، اولین واژه ای که توی ذهنشان شکل می گیرد تروریست است. وقتی می شنوند مسلمان اولین واژه ای که به ذهنشان می آید بیابان و شتر و عقب افتادگی و... است و این نشان می دهد عملکرد آنها در حوزه عمل دچار انحراف است.
از نظر فلسفی اگر بخواهیم به موضوع جریان آزاد اطلاعات نگاه کنیم، این پارادایمی بوده که بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا به شدت آن را تبلیغ می کرد. مثلا به دهه بعد از 80 میلادی می گویند جامعه اطلاعاتی روی اطلاعات تکیه می کنند. در حالی که در جامعه ما و جوامع شرقی، اطلاعات این قدر مهم نیست.
در غرب می گویند الان انفجار اطلاعات رخ داده. اطلاعات به چه دردی می خورد؟ ما از این می خواهیم چه استفاده ای بکنیم؟ مهم ترین کار برای اینکه یک نفر را بی اطلاع نگه داری این است که میزان زیادی از اطلاعات را به او بدهی. فرد و مخاطب دیگر نمی تواند از این حجم زیاد اطلاعات استفاده کند. الان نظام جریان آزاد اطلاعات و جامعه اطلاعاتی به گونه ای است که دارد امکان تفکر را در انسان ها سلب می کند. در حالی که در جوامع شرقی به لحاظ تاریخی نگاه این بوده که مخاطب اطلاع کمی داشته؛ ولی اطلاعاتی که دارد با تفکر داشته باشد. در کشورهای شرقی از ابتدا مفاهیمی مانند حکمت مطرح بوده؛ اطلاعاتی را که داری تبدیل کن به حکمت. یعنی حکمای شرقی از این زاویه به اطلاعات نگاه می کردند و عموما این روح در جوامع شرقی هنوز رایج است.
حالا شما بروید از مردم آمریکا راجع به مسائل ساده بین الملل بپرسید کم اطلاع ترین مردم در کره زمین همین مردم آمریکا است. مثلا بیایند از جامعه ایران که به قول خودشان خیلی بسته و عقب مانده هستند و جامعه آمریکا که در آنجا انفجار اطلاعاتی صورت گرفته یک نظرسنجی در حوزه مسائل بین المللی انجام بدهند، من مطمئن هستم با یک اختلاف زیاد مردم ایران برنده این نظرسنجی هستند.
منبع: نشریه همشهری قرآن (آیه) شماره2