قصه ننه دريا
اکرم احمدي:: حوا اربابي اولين صياد زن ايران است که هر روز به تنهايي والبته با يک قايق کوچک پارويي اش به دل خليج فارس مي زند تا روزي اش را به دست بياورد حوا بانوي 50 ساله هنگامي که 14 سال پيش شوهرش فوت کرد، صياد شد.
روبرويش پهنه آبي بيکران نشسته بود. لب ساحل رو به رويش خليج فارس با همه عظمتش نشسته بود کنار ساحل، کنار دستش قايق پارويي شکسته، روبه رويش آب، آبي دريا، دريا با همه ماهي ها ورزق و روزي اش. نشسته بود لب ساحل. روي دريا رو به رويش، ايستاد، قايق رابه آب انداخت. رو به رويش همه آب. همه دريا خليج فارس
«آب دريا دامن گير است» چادرش را به کمرش مي بندد و قايق را هل مي دهد به آب دامن گيري که به قول خودش تا امروز اسيرش کرده. شايد روزهاي اول به خاطر چرخيدن چرخ زندگي اش از خانه بيرون مي آمد و زندگي آبي اش را شروع مي کرد، ولي حالا يک روز را هم نمي تواند بدون قايق و پاروهاي چوبي اش بگذراند. «روزگار سختي داشتم 3 تا بچه برايم مانده بود و کلي خرج و بدهي، چه کار مي توانستم انجام بدهم. يک روز خسته و پريشان نشسته بودم رو به روي خليج فارس وداشتم با خدا درد و دل مي کردم. حالم خوب نبود. نگران آينده و خرج زندگي بودم. اين که چه کار کنم. بچه هايم را چه جوري بزرگ کنم. جزيره ما هم کوچک است. يک جزيره تو دل يک جزيره ديگر. کار براي من نبود و.... تا اينکه چند ماهي کوچک را ديدم که تا نزديکي ساحل آمده بودند. درست همان جايي که من نشسته بودم وقتي نگاهشان کردم به خدا گفتم نمي دانم اينها نشانه هستند که براي من فرستادي؟ هر چه که هست من فکر مي کنم نشانه است و تو حرف هاي مرا شنيده اي »
البته بانوي صياد هنگامي جدايي اش ازدريا را غير ممکن مي داند: «گفتم آب اين دريا دامن گير است. تمام حواس من به درياست. اگر يک روز براي کار به قشم بروم فقط به دريا فکر مي کنم. اينکه حالا آرام است، طوفاني است، ماهي ها بالا آمده اند يا نه، هميشه دلم با درياست. دو ماهي مي شود که ديسک کمرم عود کرده و زانوهايم آب آورده و درست وحسابي نمي توانم بروم صيادي، ولي هر روز لحظه شماري مي کنم تا حالم خوب شود و برگردم. يعني خودش صدايم مي کند. هميشه صدايش را مي شنوم. »
«پدرم تنها بود. خرج زندگي را هم که به سختي در مي آورد. گفتم خودم بروم دريا و صيد کنم و کمک خرج پدرم باشم.» مژگان از 7 سالگي با پدرش به دريا رفته و صيد کردن را ياد گرفته ولي هيچ وقت تنها نبوده. «از 13 سالگي که شروع کردم خودم قايق نداشتم، خاله ام قايق داشت و مرا با خودش مي برد. تا اينکه براي خودش قايق موتوري خريد و قايق پارويي اش را به من داد. هديه خوبي بود. کارم را شروع کردم و تا امروز، هر روز مي روم صيادي.» مژگان عاشق ماهي است: «من عاشق ماهي گرفتن ودرست کردن و خوردنش هستم.به نظر من ماهي بهترين موجود خداست. اگر ماهي نبود. دنيا يک چيزي کم داشت. »
روبرويش پهنه آبي بيکران نشسته بود. لب ساحل رو به رويش خليج فارس با همه عظمتش نشسته بود کنار ساحل، کنار دستش قايق پارويي شکسته، روبه رويش آب، آبي دريا، دريا با همه ماهي ها ورزق و روزي اش. نشسته بود لب ساحل. روي دريا رو به رويش، ايستاد، قايق رابه آب انداخت. رو به رويش همه آب. همه دريا خليج فارس
«آب دريا دامن گير است» چادرش را به کمرش مي بندد و قايق را هل مي دهد به آب دامن گيري که به قول خودش تا امروز اسيرش کرده. شايد روزهاي اول به خاطر چرخيدن چرخ زندگي اش از خانه بيرون مي آمد و زندگي آبي اش را شروع مي کرد، ولي حالا يک روز را هم نمي تواند بدون قايق و پاروهاي چوبي اش بگذراند. «روزگار سختي داشتم 3 تا بچه برايم مانده بود و کلي خرج و بدهي، چه کار مي توانستم انجام بدهم. يک روز خسته و پريشان نشسته بودم رو به روي خليج فارس وداشتم با خدا درد و دل مي کردم. حالم خوب نبود. نگران آينده و خرج زندگي بودم. اين که چه کار کنم. بچه هايم را چه جوري بزرگ کنم. جزيره ما هم کوچک است. يک جزيره تو دل يک جزيره ديگر. کار براي من نبود و.... تا اينکه چند ماهي کوچک را ديدم که تا نزديکي ساحل آمده بودند. درست همان جايي که من نشسته بودم وقتي نگاهشان کردم به خدا گفتم نمي دانم اينها نشانه هستند که براي من فرستادي؟ هر چه که هست من فکر مي کنم نشانه است و تو حرف هاي مرا شنيده اي »
c
نشانه هاي کوچک
24 ساعت روي آب
عمليات شکار خرچنگ
c
ماهي 18/5 کيلويي در دل طوفان
نفر اول ماهيگيران
تنهايي دريا
c
خستگي ؛ هرگز
البته بانوي صياد هنگامي جدايي اش ازدريا را غير ممکن مي داند: «گفتم آب اين دريا دامن گير است. تمام حواس من به درياست. اگر يک روز براي کار به قشم بروم فقط به دريا فکر مي کنم. اينکه حالا آرام است، طوفاني است، ماهي ها بالا آمده اند يا نه، هميشه دلم با درياست. دو ماهي مي شود که ديسک کمرم عود کرده و زانوهايم آب آورده و درست وحسابي نمي توانم بروم صيادي، ولي هر روز لحظه شماري مي کنم تا حالم خوب شود و برگردم. يعني خودش صدايم مي کند. هميشه صدايش را مي شنوم. »
بوي ماهي دل شير
«پدرم تنها بود. خرج زندگي را هم که به سختي در مي آورد. گفتم خودم بروم دريا و صيد کنم و کمک خرج پدرم باشم.» مژگان از 7 سالگي با پدرش به دريا رفته و صيد کردن را ياد گرفته ولي هيچ وقت تنها نبوده. «از 13 سالگي که شروع کردم خودم قايق نداشتم، خاله ام قايق داشت و مرا با خودش مي برد. تا اينکه براي خودش قايق موتوري خريد و قايق پارويي اش را به من داد. هديه خوبي بود. کارم را شروع کردم و تا امروز، هر روز مي روم صيادي.» مژگان عاشق ماهي است: «من عاشق ماهي گرفتن ودرست کردن و خوردنش هستم.به نظر من ماهي بهترين موجود خداست. اگر ماهي نبود. دنيا يک چيزي کم داشت. »
من خيلي شجاعم
c
هامور و هورم آرزوست
مشق روي قايق
وقتي لنگر نباشد
c
راست کوه دگکي
به دريا مي گويم تا ببرد
من صيادم
c منبع مجله همشهری 161