اعتدال
مي داني چرا بهار را دوست دارم زيرا نه گرمايش مرا مي سوزاند و نه سرمايش تنم را به لرزه مي آورد بلکه با هواي معتدل خود مرا به دوستي دعوت مي کند دوست دارم مثل بهار باشم نه بسوزانم نه بلرزانم بلکه دل انگيز و بهاري باشم.
ثريا تقي زاده
* در دوستي با دوست مدارا کن شايد روزي دشمن تو گردد و در دشمني با دشمن نيز مدارا کن زيرا شايد روزي دوست تو گردد.
«حضرت علي(ع)»
مي داني چرا بهار را دوست دارم؟ زيرا نه گرمايش مرا مي سوزاند و نه سرمايش تنم را به لرزه مي آورد، بلکه با هواي معتدل خود مرا به دوستي دعوت مي کند. دوست دارم مثل بهار باشم. نه بسوزانم نه بلرزانم، بلکه دل انگيز و بهاري باشم.
«ثريا تقي زاده»
گلچيني از باغ معرفت
«سعيد نفيسي»
* آنکه بيش از اندازه محتاط است، بسيار کم انجام مي دهد.
«شيلر»
* بهترين کار ميانه روي است.
«حضرت علي (ع)»
* بيش از حد عاقل بودن کار عاقلانه اي نيست.
* محبوب و مغضوب بودن، هر دو رنج آور است.
«تا اونه کينگ»
* همچنان که نور زياد مانع ديدن مي شود، فراواني نعمت مانع لذت و برخورداريست.
«حجازي»
* افراط، آفت بزرگ لذت است، در صورتيکه اعتدال نه تنها با آن مخالفت ندارد بلکه چاشني آن محسوب مي شود.
«من تني»
* تند روي نوعي جنون و ديوانگي است. زيرا صاحبش از انجام آن پشيمان مي گردد و چنانچه پشيمان نشود، نشانه شدت جنون وي مي باشد.
«حضرت علي (ع)
* براي دشمنانت آنقدر کوره را داغ مکن که حرارتش خودت راهم بسوزاند.
«شکسيپر»
* نه چندان شيرين باش که ترا بخورند و نه چندان تلخ که دورت افکنند.
«لقمان حکيم»
بارها متوجه شده ام که چقدر زندگي دروني و بيروني من بر دسترنج ديگران بنا شده است، چه آنها که زنده اند و چه آنها که وفات يافته اند. صادقانه بايد به همان صورت که دريافت کرده ام، متقابلاً از وجودم به ديگران هديه کنم.
«آلبرت انيشتين»
* گاهي بي عدالتي را در چند گامي مان مي بينيم و خاموش مي مانيم و «نمي خواهم خود را درگير يک نزاع کنم» فقط يک بهانه است.
«پائولوکوئيلو»
آشنايي با فرهنگ ملل
«مثل فرانسوي»
* نمي گوييم دستخوش هيجان مشو اما خودت را به آتش هيجان ها مسوزان.
«مثل انگليسي»
* او که آهسته گام بر مي دارد، دورتر مي رود.
«مثل چيني»
***
* رهرو آن نيست گهي تند و گهي خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پيوسته رود
نه چندان بخور کز دهانت بر آيد
نه چندان که از ضعف جانت بر آيد
«گلستان سعدي»
***
هيچ اشکالي در هوشيار بودن و متانت داشتن در حد اعتدال وجود ندارد.
There is nothing wrong sobriety in moderation. "john Cardi"
***
اعتدال جزء جدايي ناپذير عقل است. با اين وجود نوابغ کساني هستند که اعتدال و ميانه روي را کنار گذاشته اند.
Moderation is the inseparable companion of wisdom, but with it genius has not even a nodding acquaintance.
***
اعتدال کليدي براي لذت دائمي است.
Moderate is the key to lasting enjoyment. "Hosea Ballov"
***
هيچ کس نمي تواند کاملاً آزاد باشد مگر اينکه همه آزاد باشند، هيچ کس نمي تواند کاملاً با اخلاق باشد مگر اينکه همه با اخلاق باشند و هيچ کس نمي تواند واقعاً خوشحال باشد مگر اينکه همه خوشحال باشند.
No one can be perfectly free till all are free: no one can be perfectly moral till all are moral: no one can be perfectly happy till all are happy.
***
کلمات شيرين مثل عسل، کمي تازگي و طراوت با خود مي آورد ولي اگر بيش از اندازه مصرف شود دل را مي زند.
Sweet words are like honey, a little may refresh, but too much gluts the stomach.
***
لذت و خوشي هايي که قابل امتناع و چشم پوشي باشند قطعاً به اندازه کافي قوي نبوده اند.
All passions that suffer themselves to be relished and digested are but moderate.
با هم بينديشيم
- اي پادشاه تو نيز مانند من کن تا نلرزي.
* مگر تو چه کرده اي؟
- هر چه داشتم همه را در بر کردم.
«رساله دلگشا. عبيد زاکاني»
***
يکي از سربازان ناپلئون بناپارت مرتکب جنايتي گرديد - که در تاريخ به آن اشاره نشده است - و محکوم به مرگ. در هنگامي که حکم اعدام در آستانه اجرا بود، مادر آن سرباز نيز براي آنکه پسرش بخشيده شود، نزد ناپلئون رفت و از او تقاضاي عفو و بخشش کرد.
- مادر من! پسر شما سزاوار بخشيده شدن نمي باشد. مادر مي گويد:
* مي دانم، اگر سزوار آن بود، ديگر حقيقتاً يک بخشش نبود. بخشيده شدن در واقع قابليت رفتن به آن سو و ماوراء عدالت مي باشد. ناپلئون نيز با شنيدن اين کلمات دستور داد تا حکم مرگ آن جوان تبديل به تبعيد گردد.
«پائولوکوئيلو»
منبع: کتاب گنجينه ما و شما
/ج