تشنگي جهان براي ظهور منجي
سخنراني دکتر محمّد رجبی
در روایاتی هست که اگر عموم مردم يا حتّي افرادي در هر زمان واقعاً لیاقت پیدا کنند و از صمیم قلب، خواهان ظهور باشند حضرت(ع) ظهور خواهد فرمود. این، کلید حلّ چنين تناقض ظاهری است یعنی: ظلم و جور به معنای عامّ آن، نه فقط ظلم سیاسی یا اقتصادی، زيرا حجابهایی که ما را از معرفت حقیقی باز میدارند، حجابهايی که انسان را از کمال باز میدارند، اگر هر زمانی برطرف شوند، انسان آن زمان، لیاقت واقعي درخواست ظهور را خواهد داشت. هماکنون ظلم و جور همه جا را گرفته، صد سال پیش هم گرفته بود، پانصد سال پیش هم همینطور، در زمان خود حضرت هم همچنین، امّا آنچه کلید معمّاست این است که؛ آگاهی به این فراگیری ظلم و جور از آن زمان تا امروز حاصل نشده است. ما فکر میکنیم ظلم و جور فقط ظلم و جور سیاسی است، غافلیم از اینکه خود ما مصداق «ربّنا ظلمنا انفسنا» هستیم. ظلم را فقط درعامل بیرونی میبینیم. در عالم درونی خودمان نمیبینیم و همین، حجاب بزرگ، عامل غیبت امام(ع) است که ما از او محجوبیم. ما از ایشان غایبیم نه ایشان از ما. اگر به هر کس بگوییم ظلم چیست اشاره به بیرون میکند، به هیچ وجه اشاره به درون خود یا درون جامعه و گروه خویش نمیکند. همین بزرگترین ظلم است. بشر غربي در قرن 18 تصوّر ميكرد نه تنها به منجي احتياج ندارد بلكه خودش منجي كلّ عالم است. قرن 18 در اروپا قرنی بود که انسان خودش را خدا تلقی میکرد و طبعاً نیازی به منجی نداشت. این زمان اوج اومانیسم بود و انواع تئوریهای دموکراسی در اروپا مطرح میشد و بشر غفلتزده تصوّر میکرد که دائر مدار کائنات است و نیاز به هیچ قدرت برتری، حتّی خداوند ندارد و لذا خداوند هم در قرن 18 در فلسفههای مختلف مورد انکار قرار میگیرد.
در قرن 19 گامی به جلو گذاشته میشود و بشر متوجّه ضعف خود میشود. آن خوشبینی سادهلوحانه، متزلزل میشود و بشر به دنبال منجی بر میآید. منتها تصوّر بشر در قرن 19 این است که منجی هم از جنس خود اوست. ایدئولوژیهای مختلف در قرن 19 ادّعای نجاتبخشی میکنند و بسیاری از این ایدئولوژیها در اوایل قرن 20 به حکومت میرسند؛ ایدئولوژی مارکسیسم و فاشیسم و حتّی ایدئولوژی آنارشیسم در جاهایی طرفداران فراوان و بعضاً هم استقرار پیدا میکنند. نیمة دوم قرن 20، دورة پایان ایدئولوژیهاست. ایدئولوژی را بسیاری با دین اشتباه میکنند. دین یک چیز و ایدئولوژی چیز دیگری است. ایدئولوژی امری است که ساخته و پرداختة بشر است. به اشتباه زماني در ایران این تصور پیش آمد که دین هم ایدئولوژی است. فکر کردند که ایدئولوژی یعنی عقیده؛ بنابراین دین را هم یک نوع ایدئولوژی ميدانستند در حالي كه، ایدئولوژی محصول اندیشة بشری است. شما امروز در جهان با یک پدیدة غریب روبهرو هستید درحالی ما وارد قرن 21 شدیم كه هیچ ایسماي دیگر خریدار ندارد. چیز غریبی است. مارکسیسم، فاشیسم (که مدّتها دورة آنها گذشته بود و بعد هم به طور علنی از صحنه کنار رفتند) و حتّی ایسمهایی که جنبة ایدئولوژی نداشتند ولی نوعی گرایش فکری بودند، دیگر زمینهای ندارند. شما اگر با حوزههای فکری و فلسفی دانشگاههاي جهان روبهرو باشید، ميدانيد كه دیگر هیچ ایسمای خریدار ندارد. به جای ایسمها دو گرایش پیدا شده؛ یکی گرایش مجدّد به ادیان و ديگري گرایش به عرفانهای قلّابی (كاذب). یعنی بشر دوباره دلش هوای معنویّت دینی کرده است. بعضیها به ادیان رو میآورند و بعضیها هم که از ادیانی که در دور و برشان است چندان خیری ندیدهاند، به عرفان رو میآورند، منتها عرفانهایی که به آنها ارائه میشود عرفان درستی نیست. امّا این نکته مهم است که بشر در جستوجوی معنویّت برآمده و دقیقاً دارد به طرف تمنّاي يك منجي الهي سوق پیدا میکند. این عارفانی که کتابهای پرفروشی دارند؛ عرب، هندی، ترك و حتّی سرخپوست مکزیکی و... به عنوان پاسخگوی عطش روز افزون جوامع جهانی برای معنویّتی هستند که برای آنها نجات بخش باشد. شوخی نیست که وقتی گزیدهای از اشعار مولوی در آمریکا ترجمه میشود، ظرف 6 ماه یکی از 10 کتاب پرفروش آمریکا میشود. میدانید کتاب پرفروش در آنجا یعنی داستانهای پلیسی و جنایی و دیگر داستانهايي که جذابیّت دارد. حالا از 10 تا کتاب پرفروش از اين دست، یکی از آنها مولوی باشد، بسيار قابل توجّه است. در خود ایران دیوان مولوی چقدر فروش دارد؟ و افراد چقدر مولوی میخوانند؟ چه عطشی در آنجا پیدا شده که ظرف 6 ماه مثنوی یکی از 10 کتاب پرفروش شده است. من تقریباً 35 سال پیش که با یکی از افراد اهل معنا ـ به نام آقای پرویز زاهدی ـ که از هنرمندان و نمایشنامهنویسان برجستة ماست؛ و سناريوي سريال امیرکبیر را هم ايشان نوشتهاند، گفتوگويي داشتم. ایشان پيش از انقلاب به من گفت: دوستم، ـ آربی آوانسیان که او هم کارگردان تئاتر و ارمني بود ـ، به لندن رفت و از من خواست که هدیهای از او طلب کنم. گفتم: اگر به لندن میروی دوست دارم کتابی را بياوري که تب داغ بازار روشنفکری انگلیس بر آن متمرکز باشد. آقاي زاهدي کتاب را بعداً به من نشان داد. کتابي در قطع رقعي بود که یک قسمت آن عربی و قسمتی دیگر از آن ترجمة انگلیسی بود؛ گزیدة سخنان محیالدین بن عربی عارف مشهور اندلسي که به ابن عربی شهرت دارد. این کتاب مطرح در جریان روشنفکری انگلیس آن زمان يعني دهة 50 ما بود. این گرایشها امروز عمومیّت جهانی پیدا کرده و معنی آن، این است که دیگر ایسمها بشر را پاسخگو نیستند و بشر به دنبال معناست؛ آن هم معنایی از نوع عرفان و عرفاني از نوع عرفان اسلامي.
متأسّفانه جوامع اسلامی خودشان در این زمینه سرگرداناند. خیلی از جوامع اسلامی تازه از قرون وسطی آمدهاند و رسیدهاند به قرن 18 و دارند از لیبرالیسم و سکولاریسم و لائیسم طوری صحبت میکنند که انگار جدیداً ظهور کردهاند. در حالی که اینها در اروپا کفنها پوساندهاند. در اروپا بحثهایی که الآن مطرح است ـ و من در ایران اصلاً نشنیدهام ـ مباحثي راجع به پُست سکولاریسم و پست لیبرالیسم است. کسانی که دو قرن از وقایع و حقایق تاریخی عقباند، حق دارند طوری صحبت کنند که انگار بحث داغ و حرفهای روز جهان است، در حالی که زمانی در اروپا و آمريكا اگر کسی میگفت من مذهبی هستم، خجالت میکشید و به عنوان فردی عقبمانده شناخته میشد، ولي امروز هر کسی که هر نوع اعتقاد دینی داشته باشد به نوعی مورد توجّه و تشخّص در جمع قرار میگیرد. یکی از دوستان ما ـ البتّه خودم نيز بارها تجربه کردهام ـ میگفت: در یک جلسة مذاكرة بزرگ صنعتی از شرکت «زیمنس» و «آ.اِ.گِ» در آلمان بودم. گفت: از حضّار اجازه خواستم که براي يك ربع جلسه را ترک کنم، گفتند: برای چه؟ گفتم: وقت عبادتم است و باید نماز بخوانم. گفت: وقتی رفتم و آمدم، چنان نگاه جمع به من احترامآمیز بود که انگار گنج بزرگی دارم که آنها فاقد آن هستند. شما از تبلیغات سیاسی و جنجالهای رسانهای که آنجا رایج است و بین فرهیختگان آنها اثر ندارد، صرف نظر کنید. گرایش عمومی و گرایش اساسی فرهیختگان چیز دیگری است. یک خاخام انگلیسی در کتابی نوشته بود: گروه گروه، مردم به دین میگروند؛ پروتستانها کاتولیک میشوند، کاتولیکها مسلمان میشوند و یهودیها بودایی میشوند.
این گرایش به سمت دین، گرایشی است که نام آن را «منجیگرایی» میگذاریم. بشر به دنبال نجات است. حجابهای ایدئولوژیها و ایسمهای غربی برداشته شده ولی حجاب بزرگتری باقی مانده است و آن حجاب بزرگ، ادّعای مسلمانی ماست. ما حجاب بزرگی برای پنهان کردن حقیقت اسلام شدهايم. اسلام را چنين معرفي كردهايم: یعنی من و ما، و اين بزرگترین ظلم به اسلام است. اگر روزی به این ظلم آگاهی پیدا کنیم و از خدا بخواهیم که به ما کمک کند تا از این حجاب بگذریم آن زمان، زمان ظهور است؛ ظهور حقیقت اسلام که در چهرة مبارک ولی عصر(ع) جلوهگر است.
ذکری که مرحوم عارف بالله شیخ رجبعلی خیّاط معتقد بود که اگر کسی طيّ مدّتي، هر شب آن را به تعداد معيّني تکرار کند حتماً به رؤیت حضرت ولی عصر(ع) نایل میشود این بود: «ربّ أدخلنی مدخل صدقٍ و أخرجنی مخرج صدق و اجعلنی من لدنک سلطاناً نصیراً». در کتاب «کیمیای محبّت» آمده است که: یکی از علما ـ که مرحوم شده است ـ این را شنید و 40 شب در شهری دور از تهران آن را به جا آورد و بعد به مرحوم شیخ گفت که من امام(ع) را ندیدم. ایشان گفت: چرا، دیدید و نشناختید. گفت: چطور؟ گفتند: آن شخصی که در مسجد، بعد از نماز به شما گفت که انگشتر را به دست چپ کردهاید و مکروه است و شما جواب دادید «کلّ مکروهٍ جائزٌ» یعنی هر چه مکروه است میشود انجام داد، آن حضرت(ع) بود. ایشان دید نه تنها امام را زیارت کرده، بلکه جواب امام را داده و توصیة حضرت را هم نپذیرفته است. عجیب است که در قرآن مجيد دو ذکر را خداوند به پیامبر یاد میدهد که شبها آن را از خاطر نبرند. در سورة مبارکة اسراء (آيات 80 و 81)است که میفرماید: «و قل ربّ ادخلنی مدخل صدق و أخرجني مخرج صدقٍ واجعلني من لدنك سلطاناً نصيراً ٭ و قل جاء الحق و زهق الباطل إنّ الباطل کان زهوقاً»؛ وارد شدن از در صداقت به هر کاری و خارج شدن از همان در صداقت. در اين صورت است كه خداوند «سلطان نصير» يعني حجّت قاطع خود را به ما مينماياند، يعني حق ميآيد و باطل ميرود، زيرا با ظهور حق، باطل خود به خود رفتني است. امّا متأسّفانه مشکل بزرگ امروز ما کذب است که امّ المعاصی است. امشب چيزي میگوییم، فردا تکذیب میکنیم، پس فردا تکذیبمان را تکذیب میکنیم. این چه جور صداقتی است؟ دروغ میسازیم و میپردازیم و میگوییم و نشان میدهیم و... که از حضرت صادق(ع) پرسیدند: مؤمن ممکن است بلغزد و برخی گناهان را بکند؟ فرمودند: امکان دارد. بعد عرض کردند، مؤمن ممکن دروغ بگوید؟ فرمودند: مؤمن(ع) هرگز دروغ نمیگوید. حضرت موسی بن جعفر(ع) فرمودند: «طعم ایمان را نمیچشد کسی كه دروغ را حتّی برای شوخی به زبان بیاورد». اين در حالي است كه ما بسیاری از کارهایمان اصلاً بدون دروغ پیش نمیرود. این، چه حجاب و ظلمی است که متوجّه آن نیستیم؟ فکر میکنیم ظلم باید از بیرون بیاید و فراگير شود تا ما بگوییم حالا موقع ظهور است. در حالي كه نادانسته خودمان مظهر ظلم و جور و دروغ و نفاق هستيم. صدق، تنها در گفتار نيست، بلكه صدق نيّت و صدق رفتار هم داريم. بدتر از عدم صداقت، اين روحيّه است كه خودمان را نه تنها ستمكار بر خويشتن و ديگران ندانيم، كه مظهر كامل صداقت و عدالت محسوب كنيم و مصداق جهل مركّب شويم: «آن كس كه نداند و نداند كه نداند ...».
گرايش عمومي و تشنگي در جهان براي ظهور منجي، از سوي تمام كساني كه به ظلم خويش پي بردهاند، روزافزون است. دستهاي بسياري به آسمان بلند است.
در آلمان شنيدم: عدّهاي از آلمانیهايي که اسلام آوردهاند صوفی شدهاند و از سلسلة نقشبندیه هستند و محفل ذکری دارند. آنها هفتصد کیلومتر دورتر از برلين در شهر كلن بودند، با آنكه ادارة ما در برلین بود در مجلس آنها شرکت کردم، دیدم خانمهاي آنها همه با حجاب بسیار کامل یک طرف نشستهاند [بدحجابي محصول کشورهایی مثل ماست وگرنه آنجا يا بیحجاباند یا با حجاب، بدحجاب معنی ندارد] و مردها هم سمت دیگری نشستهاند. بعد از نماز مغرب دسته جمعي غذا خوردند و پس از نماز عشاء و تعقيبات آن شروع به ذکر کردند. چیز عجیبی که ديدم دعای آنها برای ظهور حضرت و برای سلامتی حضرت مهدي(ع) بود. حتّی دعایشان را به عربی قرائت میکردند «اللّهمّ أیّد و انصر سلطاننا یعنی سلطان الدّین و الدّنیا» بعد اسم حضرت را میبردند. عجیب بود. کسانی که حضور داشتند همه افراد دانشگاهی، شاعر و نویسنده بودند. چون مردم عوام که اصلاً نمیدانند دین اسلام چیست. طبعاً آنها که مطالعه و سواد دارند به این سمت کشیده میشوند. خیلی غصّه خوردم که ما شیعیان که ادّعا داریم، در آنجا سرگرم چه کارهایی هستیم و اینها خودشان از روی عطش خود گشتهاند و راهی پیدا کردهاند. خیلی خودخواهانه میگوییم: بیایید به طرف ما. کجا بیایند؟ اگر نشانی از عشق به مولا باشد دیگر اثری از کذب و هیچ نوع آلودگی و ظلمی نباید باشد. خیلی از افراد وقتی حضرت را ندا میکنند یا حتّی خدا را ندا میکنند واقعاً مناداي آنها خدا و امام عصر(ع) نیستند. خیلی از دعاها و نیایشهای ما اینگونه است. از خدا چیزی را طلب میکنیم در حالی که نگاهمان به جاهای دیگر هم هست. اگر متوجّه شویم که از جای دیگری ـ که آن هم متعلّق به خداست ـ حاصل میشود، خدا را فراموش میکنیم. کسی میخواست برای (برآورده شدن) حوائجش تا چهل شب به جمکران برود. شب سوم که حاجتش برآورده شد دیگر نرفت. مشخّص بود که او دنبال نیاز خودش است نه دنبال مهدی(ع). گفتم: چرا دیگر مشرف نمیشوی؟ گفت: قضيّه تمام شد، (مشكل) الحمدلله حل شد. در آیة 186 سورة بقره، خداوند این را از جانب خودش میگوید: «إذا سألک عبادی عنّی» بندگان من ای پیغمبر از تو راجع به من میپرسند «قل انّی قریبٌ» بگو من نزديکم. «اُجیب دعو\ الدّاع» اجابت میکنم دعای هر کسی را که دعا کند يا پاسخ میدهم به هر کسی که مرا فرا بخواند «إذا دعانِ» اگر (واقعاً) مرا فرا بخواند. نمایندة خدا، بقیّـ[الله(ع) هم همین را میگوید: «اگر مرا بخواهید». ولي ما خودمان را میخواهیم. اگر ما تشرّف پیدا کنیم به هر کجا به نام آن حضرت است، بدون اینکه چیزی طلبکار باشیم فقط به خاطر او و وصال و نیل به جوار او، این دیگر نشانة عشق و اوج معرفت است و آن وقت به قول مولوی:
هر که را جامه زعشقی چاک شد
او ز عیب و حرص کلّی پاک شد
در ما دیگر دروغ و ظلم و خدعه و نفاق نیست، زيرا نشانة عاشق، پاک بودن است. ما امیدواریم در پرتو هدایت الهی و توسّل جستن به این ذوات مقدس و ادعیة آسمانيشان و قرآن کریم (که آنها آمدهاند برای اعتلای کلمة آن به خصوص در ماه مبارکی که تعلّق به قرآن دارد) انشاءالله تعالی پاک شویم از ظلمی که تمام وجود فردی و جمعی ما را گرفته است به خصوص كه ظلم ما بیشتر است زيرا نام آن را اسلام و تشیّع ميگذاریم و ميخواهیم دیگران هم به طرف ما بیایند. این دیگر ظلمی است نه به خودمان بلکه به اسلام و امام عصر(ع).
نامههایی حضرت امام حسن عسکری(ع) به شیعیان نوشتهاند که در «تحفالعقول» آمده است، در یک جا حضرت خطاب به شیعیان میفرماید: به خدا من از همة اجدادم مظلومترم، [تعجّب است که ما امام حسن عسکری(ع) را بسيار كمتر از ساير ائمه(ع) میشناسیم. فقط این اندازه میدانیم که ایشان پدر حضرت حجّت(ع) بودند و شناختی ديگر نداریم. خوب این هم یک نوع ظلم دیگر است] به خاطر ظلمی که شما در حقّ من میکنید. شما آبروی ما را حفظ کنید. این رفتار و کرداری که شما دارید برای ما ننگآور است [شاید هم تا به حال (اين مطلب) در نشریة عزیز «موعود» آمده باشد]. معلوم میشود که ما این ظلم را به اوج رسانده بوديم که فرزند و جانشين ایشان غایب شدند. خیلی عجیب است كه نميدانيم حضرت علی و امام حسن و امام حسین(ع) هم غایب بودند. کدام یک از ائمّة ما ظهور داشتند؟ اگر حضرت علی(ع) ظهور داشت که نمیرفت تنها سر در چاه کند و نیمة شب با چاه درد دل کند. این چه ظهوری است؟ پس این ظلم و جور فراگير از همان زمان بوده است منتها همه مثل ما طلبکار بودند كه: نمازمان را خواندهایم، روزةمان را گرفتهایم، حجّمان را رفتهایم، خمسمان را دادهایم و دیگر چه کم داریم؟ حضرت زهرا(س) هم غایب بود. خود پیغمبر(ص) هم غایب بود. آن ظهور، ظهور تام نبود.
لذا کسانی که پیامبر اکرم(ص) را درک میکردند چند نفر بیشتر نبودند که میتوانستند با پیغمبر همکلام شوند. آن آيات الهي، «حاضر غايب» بودند.
هرگز حدیث حاضر غایب شنیدهای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
حضرت امام خمینی(ره) بارها این نکته را میفرمودند که من نمیدانم این غصّه را کجا ببرم که از ائمّة ما و از پیغمبر ما سؤالاتی که میکردند این اندازه سخیف و سطحی و ساده بوده است. اینها میتوانستند ابواب حکمت را باز کنند. حدّ اعلاي سؤالهایی که میکردند سؤالهای فقهی بود؛ در مورد نجاست و طهارت و حلّيّت و حرمت اشیاء میپرسیدند. کم بودند کسانی که مثل مفضل از توحید بپرسند، مثل کمیل سؤالات اساسی داشته باشند. پس غیبت، غیبت ماست نه غیبت ایشان و این غیاب و حجابی که چشمان روح ما را گرفته اگر زمانی به کلّی برطرف شود ظهور کلی رخ خواهد بود و اگر جزئی و فردی برطرف شود آن شخص حداقل موهبت دیدار را خواهد داشت.
امیدواریم انشاءالله خداوند ما را به خودمان آگاه کند تا به کمک ذوات مقدّسه و توسّل به سیرة پاک معصومین(ع) بتوانیم این حجابها را از خودمان يعني فرد و جامعهمان و جهانمان برداریم و ما هم عطش دیدار و لقاء پیدا کنیم و توفیق نیل به حقیقت دین و قرآن را که مظهر آن، ذات مقدّس امام عصر(عج) كسب كنيم.
منبع: ماهنامه موعود شماره 104.