عجم در خدمت دین
دربارة حوادث مربوط به آخرالزّمان، رواياتي از ائمة طاهرين(ع) بازگو شده است که ممکن است بتوان آنها را با حرکت اسلامي و انقلاب عظيم ايرانيان و مبارزة آنها با اعراب در پيشاپيش ظهور حضرت ولي عصر(ع) تطبيق نمود. در زير به چند نمونه از اين روايات اشاره ميكنيم:
1. مرحوم سيد بن طاووس(ره) در کتاب «الملاحم و الفتن» پيرامون مبارزة عجم با عرب در حديث مختصري از رسول خدا(ص) چنين مينويسد:
«امر به معروف و نهي از منکر کنيد و گرنه خداوند عجم را بر شما مسلط خواهند نمود که گردن شما را بزنند و غنائم شما را بخورند، و چون شيري پر جرئت (در مقابل شما بايستند) و هرگز از معرکه نگريزند).1
2. در روايت ديگري نيز در همين زمينه از رسول خدا(ص) چنين روايت شده است که آن حضرت فرمود:
«نزديک است که عجم در ميان شما فراوان گردد و خدا آنها را چون شيري پر جرئت کند که فرار نکنند و در صحنة نبرد با شما پيکار کنند و غنيمت شما را بخورند».2
3. ابونضره، روايت کرده است که ما نزد صحابي معروف و جليلالقدر، جابر بن عبدالله انصاري بوديم که گفت: روزي خواهد آمد که پول و طعامي به اهل عراق نرسد، گفتيم از چه ناحيه؟ گفت از ناحية عجم، زيرا آنها جلوگيري ميکنند. سپس گفت: روزي بيايد که پول و طعامي به اهل شام نرسد، پرسيديم از چه ناحيه؟ گفت: از ناحيه روم، زيرا روميان جلوگيري ميکنند، آنگاه مدتي ساکت شد و سپس به گفتار خود ادامه داد و گفت: پيغمبر اکرم(ص) فرمود: «در آخرالزمان ميان من خليفهاي (يعني حضرت صاحب الامر(ع)) خواهند بود که چندان مال به مردم بخشش کند که از حساب شماره بيرون باشد).3
4. از کتاب «مشيخه» نوشتة: حسن بن محبوب روايت شده است که علي(ع) خطبهاي ايراد نمود و در آخر آن خطبه جنين فرمود: «رسول خدا(ص) از من عهد و پيمان گرفت و به من فرمود: يا علي! تو در آينده با گروه ياغي (معاويه و يارانش) و با گروه پيمان شکن (اصحاب جمل) و با گروه خوارج (نهروان) نبرد خواهي کرد». سپس فرمود: «اي جمعيّت عرب آگاه باشيد و بدانيد که قوم عجم (ايرانيان) در آينده در ميان شما فراوان خواهند شد و شما از آنها برده و اسير خواهيد گرفت و با ايشان روابط ازدواج و زناشويي برقرار خواهيد نمود و از آنها صاحب فرزند و اولاد خواهيد شد، تا جايي که وقتي در ميان شما فراوان شدند ناگهان به شما برگردند، و چون شيران پر دل مردانه حمله افکنند، به گونهاي هيچ چيز را باقي نگذارند.
پس بدانيد که عجمها در آينده گردنتان را خواهند زد و غنائمي را که خداوند به شما ارزاني داشت است خواهند خورد، و زمينها و باغستانهاي شما را مالک خواهند گشت و لکن... اين پيشامد صورت نخواهد گرفت مگر آن موقعي که شما دينتان را تغيير دهيد، و فساد و تباهي از وجود شما سرچشمه بگيرد و شما پيشوايان را سبک بشماريد، و به آنان استخفاف ورزيد و دانشمندان از اهل بيت پيغمبر را خوار و ذليل بدانيد. پس (در آن موقع) بچشيد آنچه را که خودتان سبب آن گشتهايد که خدا هرگز به بندگانش ستم روا نميدارد.
5. در ضمن خطبة مفصلي که به نام «البيان» در کتاب «الزام الناصب» پيرامون جنگ عرب با ايرانيان از اميرالمومنين(ع) نقل شده، چنين آمده است: «هان! اي واي بر بغداد از ري (يعني: از مردم ايران)، از مرگ، کشتار و ترسي که شامل اهل بغداد ميشود زماني که در ميان آنها شمشير گذارده شود. (يعني: بين دو کشور جنگ واقع شود) پس آنچه خدا بخواهد کشته خواهند شد، وعلامت آن اين است که سلطه و قدرت سلطان روم (که ظاهراً منظور از آن مسيحيت، يا يهود است) تضعيف گردد، و عرب بر عجم مسلط شود، و مردم همچون مورچگاني که به اين سو و آن سو ميروند، بر اثر فتنهها به جنبش درآيند، يا دچار فتنه و آشوب گردند، پس در آن هنگام مردم (عجم) عليه عرب، قيام ميکنند و بصره را مالک ميشوند.
1. مرحوم سيد بن طاووس(ره) در کتاب «الملاحم و الفتن» پيرامون مبارزة عجم با عرب در حديث مختصري از رسول خدا(ص) چنين مينويسد:
«امر به معروف و نهي از منکر کنيد و گرنه خداوند عجم را بر شما مسلط خواهند نمود که گردن شما را بزنند و غنائم شما را بخورند، و چون شيري پر جرئت (در مقابل شما بايستند) و هرگز از معرکه نگريزند).1
2. در روايت ديگري نيز در همين زمينه از رسول خدا(ص) چنين روايت شده است که آن حضرت فرمود:
«نزديک است که عجم در ميان شما فراوان گردد و خدا آنها را چون شيري پر جرئت کند که فرار نکنند و در صحنة نبرد با شما پيکار کنند و غنيمت شما را بخورند».2
3. ابونضره، روايت کرده است که ما نزد صحابي معروف و جليلالقدر، جابر بن عبدالله انصاري بوديم که گفت: روزي خواهد آمد که پول و طعامي به اهل عراق نرسد، گفتيم از چه ناحيه؟ گفت از ناحية عجم، زيرا آنها جلوگيري ميکنند. سپس گفت: روزي بيايد که پول و طعامي به اهل شام نرسد، پرسيديم از چه ناحيه؟ گفت: از ناحيه روم، زيرا روميان جلوگيري ميکنند، آنگاه مدتي ساکت شد و سپس به گفتار خود ادامه داد و گفت: پيغمبر اکرم(ص) فرمود: «در آخرالزمان ميان من خليفهاي (يعني حضرت صاحب الامر(ع)) خواهند بود که چندان مال به مردم بخشش کند که از حساب شماره بيرون باشد).3
4. از کتاب «مشيخه» نوشتة: حسن بن محبوب روايت شده است که علي(ع) خطبهاي ايراد نمود و در آخر آن خطبه جنين فرمود: «رسول خدا(ص) از من عهد و پيمان گرفت و به من فرمود: يا علي! تو در آينده با گروه ياغي (معاويه و يارانش) و با گروه پيمان شکن (اصحاب جمل) و با گروه خوارج (نهروان) نبرد خواهي کرد». سپس فرمود: «اي جمعيّت عرب آگاه باشيد و بدانيد که قوم عجم (ايرانيان) در آينده در ميان شما فراوان خواهند شد و شما از آنها برده و اسير خواهيد گرفت و با ايشان روابط ازدواج و زناشويي برقرار خواهيد نمود و از آنها صاحب فرزند و اولاد خواهيد شد، تا جايي که وقتي در ميان شما فراوان شدند ناگهان به شما برگردند، و چون شيران پر دل مردانه حمله افکنند، به گونهاي هيچ چيز را باقي نگذارند.
پس بدانيد که عجمها در آينده گردنتان را خواهند زد و غنائمي را که خداوند به شما ارزاني داشت است خواهند خورد، و زمينها و باغستانهاي شما را مالک خواهند گشت و لکن... اين پيشامد صورت نخواهد گرفت مگر آن موقعي که شما دينتان را تغيير دهيد، و فساد و تباهي از وجود شما سرچشمه بگيرد و شما پيشوايان را سبک بشماريد، و به آنان استخفاف ورزيد و دانشمندان از اهل بيت پيغمبر را خوار و ذليل بدانيد. پس (در آن موقع) بچشيد آنچه را که خودتان سبب آن گشتهايد که خدا هرگز به بندگانش ستم روا نميدارد.
5. در ضمن خطبة مفصلي که به نام «البيان» در کتاب «الزام الناصب» پيرامون جنگ عرب با ايرانيان از اميرالمومنين(ع) نقل شده، چنين آمده است: «هان! اي واي بر بغداد از ري (يعني: از مردم ايران)، از مرگ، کشتار و ترسي که شامل اهل بغداد ميشود زماني که در ميان آنها شمشير گذارده شود. (يعني: بين دو کشور جنگ واقع شود) پس آنچه خدا بخواهد کشته خواهند شد، وعلامت آن اين است که سلطه و قدرت سلطان روم (که ظاهراً منظور از آن مسيحيت، يا يهود است) تضعيف گردد، و عرب بر عجم مسلط شود، و مردم همچون مورچگاني که به اين سو و آن سو ميروند، بر اثر فتنهها به جنبش درآيند، يا دچار فتنه و آشوب گردند، پس در آن هنگام مردم (عجم) عليه عرب، قيام ميکنند و بصره را مالک ميشوند.
پي نوشت ها :
1. ابن طاووس، الملاحم و الفتن، ص 38، باب 46.
2. همان، ص 15، باب 56.
3. بحارالأنوار، ج 51، ص 92؛ كشف الغمّـ↨، ج 2، ص 482؛ بشار↕ الاسلام، ص 292.
4. الملاحم و الفتن، ص 183.
5. الزام الناصب، ج 2، ص 190