تو معمار ذهني سرنوشت خودت هستي!
نويسنده:باب پراکتور
يک لحظه در نظر بگير که اولين صندلي چگونه ساخته شد. مي داني که از روز اول صندلي نبوده است. من فکر مي کنم سالها پيش اوايلي که انسان شروع به متمدن شدن کرد، کسي از روي زمين نشستن خسته شد هر کسي که بود، حتماً با خودش فکر کرده و تصويري را در ذهنش ساخته است. احتمالاً او خودش را در حال نشستن بر چيزي ديده است که پاهايش آويزان است و پشتش را به چيزي تکيه داده است. او از اين نظر يا تصوير خشنود شده، زيرا تصور کرده که در اين وضعيت مي تواند راحت تر باشد.
از آنجايي که از اين تصوير خوشش آمده، معمولاً به آن فکر مي کرده تا اينکه تمايل به داشتن چنين چيزي در او رشد کرده و او را وارد عمل کرده است و او با تصوير در ذهنش، شروع به ساختن چيزي بيرون از خودش در دنياي فيزيکي مي کند که نسخه دوم تصويري است که در ذهن او بوده. وقتي آن چيز کامل شده، شخص بر روي آن نشسته است. پاهايش را آويزان کرده و تکيه داده و فهميده که چقدر احساس خوبي است و بعد آن را «صندلي» ناميده است.
از آن روز به بعد ديگران تصويرهايي از صندلي هاي راحت تر ساخته اند، صندلي با بالشتک و صندلي هاي تاشو و صندلي هايي که پشتش خوابيده مي شود. سپس شخص با تنها نشستن بر روي يک صندلي احساس تنهايي کرده و در ذهنش به يک صندلي بزرگ تر فکر کرده است. آن را ساخته است و اسمش را کاناپه گذاشته است.
باز هم ادامه دهم؟ شخصي از زير درخت خوابيدن خسته مي شود و تصوير سقفي بر روي سرش را تجسم مي کند و... در واقع ما دنيايي را که در آن زندگي مي کنيم، مي سازيم.
برادران رايت ما را در حال پرواز در آسمان تصور کرده اند و قلمرو جديدي را به ما معرفي کردند. ساموئل مورس خودش را در حال قطع جريان انرژي از طريق سيم هاي فلزي تصور کرد و تلگراف را به ما معرفي کرد.
در حقيقت هر موقعيتي که تاکنون به دست آمده است، در ابتدا زماني چيزي جز تصويري در ذهن معمارش نبوده است. بدان که حالا تو هم «معمار ذهني» سرنوشت خودت هستي!
منبع:نشريه راه موفقيت، شماره 17.
از آنجايي که از اين تصوير خوشش آمده، معمولاً به آن فکر مي کرده تا اينکه تمايل به داشتن چنين چيزي در او رشد کرده و او را وارد عمل کرده است و او با تصوير در ذهنش، شروع به ساختن چيزي بيرون از خودش در دنياي فيزيکي مي کند که نسخه دوم تصويري است که در ذهن او بوده. وقتي آن چيز کامل شده، شخص بر روي آن نشسته است. پاهايش را آويزان کرده و تکيه داده و فهميده که چقدر احساس خوبي است و بعد آن را «صندلي» ناميده است.
از آن روز به بعد ديگران تصويرهايي از صندلي هاي راحت تر ساخته اند، صندلي با بالشتک و صندلي هاي تاشو و صندلي هايي که پشتش خوابيده مي شود. سپس شخص با تنها نشستن بر روي يک صندلي احساس تنهايي کرده و در ذهنش به يک صندلي بزرگ تر فکر کرده است. آن را ساخته است و اسمش را کاناپه گذاشته است.
باز هم ادامه دهم؟ شخصي از زير درخت خوابيدن خسته مي شود و تصوير سقفي بر روي سرش را تجسم مي کند و... در واقع ما دنيايي را که در آن زندگي مي کنيم، مي سازيم.
برادران رايت ما را در حال پرواز در آسمان تصور کرده اند و قلمرو جديدي را به ما معرفي کردند. ساموئل مورس خودش را در حال قطع جريان انرژي از طريق سيم هاي فلزي تصور کرد و تلگراف را به ما معرفي کرد.
در حقيقت هر موقعيتي که تاکنون به دست آمده است، در ابتدا زماني چيزي جز تصويري در ذهن معمارش نبوده است. بدان که حالا تو هم «معمار ذهني» سرنوشت خودت هستي!
منبع:نشريه راه موفقيت، شماره 17.
/ج