سالاد فصل

عادل مشرقي از زندان آزاد مي شود، اما ليلا، نامزدش، ديگر تمايلي به ازدواج با او ندارد. كار ليلا كيف زني، دوست شدن با مردهاي پولدار و تلكه كردن آنهاست. يكي از آنها مردي است به نام حميد دوستدار. ليلا، با او طرح دوستي مي ريزد و بين آنها كم كم رابطه اي عاشقانه شكل مي گيرد و حميد دوستدار در آستانه متاركه از زنش، مهرانگيز بيات، به خاطر مشكل حاد روحي و رواني است. زن، راضي به طلاق نيست و مدام مزاحم او و ليلا مي شود.يك بار مهرانگيز با عده اي، ليلا را جلوي در خانه اش به باد كتك مي گيرند، ليلا، از همه جا رانده، از عادل، پسرخانه و نامزد سابقش كه شيفته و عاشق اوست.
سه‌شنبه، 15 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سالاد فصل

سالاد فصل
سالاد فصل


 






 
عادل مشرقي از زندان آزاد مي شود، اما ليلا، نامزدش، ديگر تمايلي به ازدواج با او ندارد. كار ليلا كيف زني، دوست شدن با مردهاي پولدار و تلكه كردن آنهاست. يكي از آنها مردي است به نام حميد دوستدار. ليلا، با او طرح دوستي مي ريزد و بين آنها كم كم رابطه اي عاشقانه شكل مي گيرد و حميد دوستدار در آستانه متاركه از زنش، مهرانگيز بيات، به خاطر مشكل حاد روحي و رواني است. زن، راضي به طلاق نيست و مدام مزاحم او و ليلا مي شود.
يك بار مهرانگيز با عده اي، ليلا را جلوي در خانه اش به باد كتك مي گيرند، ليلا، از همه جا رانده، از عادل، پسرخانه و نامزد سابقش كه شيفته و عاشق اوست، مي خواهد كه كار مهرانگيز را يكسره كند.
عادل سراغ مهرانگيز مي رود و خبر كشتن او را براي ليلا مي آورد. او در مهمان سرايي در ميدان راه آهن پنهان مي شود. حميد كه توسط ليلا از مخفي گاه عادل مطلع شده، مكان او را به پليس لو مي دهد و سپس در خانه اش به ليلا داروي خواب آور مي خوراند. ليلا در وان پر از آب حمام، از خواب بيدار مي شود و به مكالمه حميد و مهرانگيز گوش مي دهد و متوجه مي شود همه اين اتفاق ها توطئه اي بيش نبوده است. مهرانگيز، زن حميد نيست. نامش سوسن است و معشوقه حميد است. آن دو با تباني، زن واقعي حميد را كشته اند تا ثروت زن، كه دختر عموي حميد است را صاحب شوند. اما در ميانه نقشه، حميد عاشق ليلا شده است. سوسن كه همه چيز را از دست رفته مي بيند با شليك گلوله اي ليلا را به سختي مجروح مي كرده و خودش هم خودكشي مي كند. عادل خود را محل مي رساند و با بدن مجروح ليلا،‌ در حال جان دادن روبه رو مي شود.

بررسي روايت در فيلمنامه «سالاد فصل»
 

سه رأس يك مثلت كم رنگ
 

تغيير فيلمنامه پس از نمايش در جشنواره، آن هم طوري كه بيشتر از همه، روايت داستان فيلمنامه را دستخوش تغيير كند، از سوي فيلمنامه نويسي كه در جلسه مطبوعاتي فيلمش حضور نيافت، جاي تعجب و همچنين تحسين دارد. سالاد فصل مانند ديگر فيلمنامه هاي جيراني در سكانس هاي شروع به سرعت ماجرا را معرفي مي كند. طراحي صحنه هاي پر زد و خورد آغازين در اكثر فيلمنامه هاي جيراني نشان دهنده اعتقاد او به قلاب در دقيقه اول است. حتي نريشن ابتدايي شخصيت اصلي ليلا كه اضافي به نظر مي رسد، نشان از همين تعجيل فيلمنامه نويس در بيان ديدگاه شخصيت اصلي و معرفي سيري است كه او قرار است طي كند.
ليلا يك دختر جنوب شهري است كه فكر مي كند از همه دخترهاي بالاشهري جذاب تر و لايق تر است و قصد دارد خود را از اين زندگي به قول خودش نكبتي نجات بدهد. بدون نريشن ابتدايي، مخاطب ذره ذره در طول سير آشنايي برنامه ريزي شده ليلا با حميد كه پيداست ليلا علاقه اي به او ندارد - اشاره به گفت و گو ليلا وقتي حميد دوستار او را در خيابان فرشته پيدا مي كند: «برو ديگه خر خيكي از دغدغه هاي ليلا آگاه مي شود. آنجا كه در ميان فيلمنامه اين مسئله به صراحت در گفت و گو هايش را عادل مطرح مي شود: «من زن تو نمي شم، تو هم بي پولي، هم پيري، هم بي وجودي،‌ هم به هيچ دردي نمي خوري، من مي خوام زن يك كسي بشم كه ...» و عادل با يك سيلي حرف او را ناتمام مي گذارد. يا در همان صحنه در گفت و گوي ديگري مي گويد: «اگه شما كور و كچل هايي كه دور و برم هستيد بذاريد من از شر اين زندگي نكبتي خلاص شم.»
مثلث طراحي شده در فيلمنامه از آنجايي خيلي مثلث نيست كه شخصيت اصلي ما تكليف مشخصي دارد و در واقع كسي كه بازنده اين مثلث است - عادل مشرقي - به عنوان ضلع فرعي طراحي شده. مخاطب موافق ليلا پيش مي رود و خيلي دغدغه خواسته هاي عادل را ندارد. ليلا به سوي حميد دوستدار مي رود و عادل مشرقي به سوي ليلا. ليلا از سر بلند پروازي پيش مي رود و عادل از سرعشق. فيلمنامه با توجه به انتخاب سكانس ابتدايي و شعر عنوان بندي خود را طرفدار عشق معرفي مي كند، در ميانه راه با بلندپروازي شخصيت اصلي پيش مي رود و در پايان بلندپروازي با شكست مواجه مي شود. سالاد فصل طوري نوشته شده كه مخاطب به ليلا حق مي دهد كه بخواهد از طريق دوستي با يك مرد متمول خود را از طبقه محرومش نجات بدهد. پدر بيمارش را كه خيلي هم به او علاقه مند است عمل كند و برادرش را سر و ساماني بدهد! و طي مسير بلندپروازي علاوه بر فاش شدن حقيقت، مانع ديگري دارد به نام عادل، اما در ميان فيلمنامه، جايي كه ليلا عادل را به وضوح از خود مي راند، عادل به او قول مي دهد كه ديگر مانعي براي او نباشد:‌ «ميام عروسي ات، باباكرم هم مي رقصم. به عصمت فاطمه زهرا اين كار رو مي كنم.»
در اين مقطع مسير فيلمنامه تغيير مي كند. براي ليلا كه حميد دوستدار را تا آنجايي كه مي خواسته كشانده، مانع جديدي طراحي مي شد. همه مال و اموالي كه چشم ليلا به آنها بوده متعلق به همسر رواني حميد است. بنابراين ليلا براي رسيدن به آرزوهايش بايد اين مانع را از جلوي پاي خود بردارد. او در اين مسير از عادل كمك مي خواهد. بنابراين از نقطه مياني به بعد سه رأس همان مثلث كم رنگ در دو طرف يك خط جاي مي گيرند. عادل علي رغم ميل باطني اش به جبهه ليلا مي آيد و تمام خطرها را به جان مي خرد تا او را به آرزويش برساند. شايد به اين وسيله مي خواهد عشق واقعي اش را به دختر ثابت كند. تغييرات دو نسخه جشنواره و اكران عمومي از اينجا به بعد نمايان مي شود. جايي كه حميد دوستدار - شخصيتي تا به حال از فيلتر ليلا او را ديده ايم - راوي مي شود و داستان خود را تعريف مي كند. در هر دو نسخه حميد ابتدا به قصدي ديگر وارد مراوده با ليلا شده و از ميانه راه دل به او باخته است. اين پلات آشنا كه در بسياري از فيلمنامه هاي موفق به كار برده شده در سالاد فصل مهجور مانده است. مخاطب با تلاش ليلا براي علاقه مند كردن حميد يا طي طريق حميد براي يك تجربه عاشقانه همراه نمي شود. دور ماندن مخاطب از اين همراهي ها، مهمترين عامل كاهش جذابيت رواييي سالاد فصل به نظر مي رسد. در نسخه جشنواره، فيلمنامه در پايان، داستان را طوري از نگاه حميد دوستدار براي مخاطب روايت مي كند كه گويي هر آن چه او از ابتدا ديده دروغ است و بايد روايت جديدي را در ده دقيقه پاياني به عنوان قصه اصلي بپذيرد. انگار همه ماجراهاي فيلمنامه از ابتدا تا كنون طبق نقشه شخصيت مقابل - حميد دوستدار - طراحي شده و شخصيت اصلي ما -ليلا - تا بخش مهمي از ماجرا فقط يك مفعول بوده است. طبيعي است كه او را نمي پذيرد كه كل ماجرايي را كه در صورت موفقيت فيلمنامه نويس با آن هم ذات پنداري كرده، كنار بگذارد، پس همه آن چه را كه ديده زير سؤال مي برد. در نسخه جديد، جيراني با حذف بعضي سكانس ها يا پلان ها كل روايت پاياني را تغيير داده. برخلاف نسخه جشنواره حميد از دوران زندان با عادل آشنا نبوده، ليلا را از طريق او نمي شناسد كه برايش نقشه طراحي كند و سر راهش قرار بگيرد و او را تطميع كند كه پول هاي داخل جيب او را بدزدد. بلكه به طور اتفاقي ليلا سر راه او قرار مي گيرد و حميد كه قصد انتقام از همسرش را دارد، ليلا را آلت مناسبي براي رسيدن به هدفش - سر به نيست كردن همسر - مي داند. به روايت خود او در پايان فيلم، ليلا يك دختر شهري است كه به راحتي خام مال و مكنت او مي شود. اما در ميانه راه مانند نسخه قبلي حميد عاشق ليلا مي شود و نقشه ها نقش بر آب.
نكته ديگر وجود شخصيت پرستاري است كه ادعا مي كند حميد عاشق او بوده و در كل فيلمنامه از آغاز تا پايان نقش همسر او را براي ليلا بازي مي كند. اين نقش در هر دو نسخه تغيير خاصي نكرده و كاركرد آن فريب ليلا و سوق دادن او به سمت نقشه شان -خلاصي از همسر حميد - است. برملا شدن ماهيت واقعي پرستار در فيلمنامه دير و هم زمان با انبوه اطلاعات حميد اتفاق مي افتد و از همين رو تأثيرگذاري لازم را روي مخاطب ندارد. ضمن اين كه رابطه او و حميد درست تعريف نمي شود و در ميان حجم وسيع ماجراها و كشمكش هاي ميان آدم هاي قصه جايگاه درستي پيدا نمي كند.
و نكته آخر؛ فيلمنامه نويس در پرداخت جزئيات، روابط دروني سكانس ها، خلق موقعيت هاي رو در رويي آدم ها و همين طور گفت و گوها فارغ از كاركرد كليشان در فيلمنامه بسيار موفق عمل كرده است. اولين سكانس رويارويي ليلا و عادل روي پله هاي ورودي خانه،‌ نوع ارتباط ميان اين دو آدم را يك بار براي هميشه تعريف مي كند.
شخصيت دروغيني كه ليلا براي خود در حضور حميد مي سازد عقده هاي دروني او را آشكار مي كند:
در رستوران اسپاگتي هنگام معرفي خانواده اش كه همه نويسنده اند. و در اتومبيل كه ادعا مي كند فرانسه مي فهمد ولي نمي تواند درست حرف بزند.
-سكانسي كه ليلا به صراحت اعلام مي كند عادل را نمي خواهد و توصيف عادل از «تاپاله تايتانيك»ي كه احتمالاً ليلا همسر او خواهد شد. «تاپاله اي كه آدم باشه، خاطر تو بخواد عين من پات بشينه...»
ابراز علاقه واقعي حميد به ليلا در گفت و گوهايي شيرين و دوست داشتني.
-سكانسي كه عادل تصميم گرفته تنها زندگي كند. «حال فقط حال مردونه.»
عكس العمل هاي ريز و باورپذير عادل در مواجهه با توصيف رضا -برادر ليلا- از حميد. رضا داماد آينده شان را چاق معرفي مي كند: «خيكيه؟!»
-و آنجايي كه ليلا در مراسم خواستگاري از رضا مي خواهد «يه گوشه كار را بگيره و بق نكنه تا مرتيكه نذاره نره.»
اين جزئيات ماهرانه با پرداخت روايي سرراست تر از فيلمنامه هاي تأثيرگذار سينماي ايران مي شد و اكنون هم با اصلاحات انجام شده، مخاطب را متوجه خود نگه مي دارد.

نگاهي به شخصيت «سالاد فصل»
 

بي تحولي
 

عادل - يك: عادل زنداني عاشق پيشه اي است كه بر عهد خود وفادار مانده و در تكاپوست تا با اتكا بر همين نكته معشوقه خود را به دست بياورد. ليلا اول راه است و عادل از همان ابتدا آخر خط. در واقع ليلا براي عادل تير خلاص است؛ چه رو به هستي چه بر نيستي. مرد تنهايي كه ليلا انگيزه حركت و زندگي كردن به او مي دهد. عادل قهرمان سقوط كرده از دنياي فيلم هاي فارسي است. با مخدر و الكل درگيري دارد. نه به شكل قهرمان هاي فيلم هاي فارسي كه در اندوه فرو رفت هاند و يك مرتبه مردانه قد علم مي كنند و قهرمان مي مانند. او مي خواهد كه قد عمل كند اما كسي خريدارش نيست. خودش هم خوب اين را مي داند. به همين دليل وقتي به ليلا سيلي مي زند، توانايي وفادار ماندن به خشم خود را ندارد. بر بيهودگي اش پي برده. زانو مي زند و بر ساز ليلا مي رقصد. مي داند كه عروسكي بيش بر زندگي ليلا نيست، ما ترجيح مي دهد حداقل همين باشد. چرا كه چيز ديگري ندارد. جيراني با چند گفت و گوي ساده پس زمينه دقيق و درستي از شخصيت عادل ارائه مي دهد. راننده تاكسي در جاده هاست با همان ماشيني كه اگر روزي فيلمفارسي نويسي مي خواست شكوهي بر شخصيت داستانش بدهد، او را پشت اين مرسدس مي نوشت. اما اين كه عادل سوار بر مرسدس تهران - الف است سقوط قهرمان فيلمفارسي است در درون يك فيلمفارسي. قهرماني كه دوره اش سر آمده. كسي كه سال ها پيش بر پرده نقره اي جوانمردي ناجي بود، امروز به خاطر دختري كه حتي او را قبول نمي كند، دست به قتل انساني بي گناه مي زند. دست به قتل كسي مي زند كه او را نمي شناسد. در انتها هم با هويتي جديد مجبور است پا به فرار بگذارد كه نهايتاً نمي تواند. شناسنامه جديد او در مسافرخانه جا مي ماند و او در قالب همان قهرمان سقوط كرده پا به فرار مي گذارد.
عادل-دو: اگر به انگيزه هاي حميد و ليلا براي قرار گرفتن در مسير هم توجه كنيم، حضورعادل در فيلمنامه جداي از اين كه ضلع سوم از اين مثلث (شايد هم مربع چرا كه پرستار همسر حميد، معشوقه ديگر او هم هست) را تكميل مي كند عنصر اصلي پيشبرد داستان در لحظه اي است كه ليلا وامانده تا چگونه همسرحميد را ازسر راه خود بردارد و به خواسته هاي خود برسد.
ليلا: شخصيت محوري داستان، دختري سختي كشيده از پايين شهري كه تفاوتي بين خود و يك انسان ديگر مشابه خود منتها متولد شده در خانواده اي مرفه نمي بيند. او مزاياي اجتماعي چنين شخصيتي را حق خود مي داند. حالا به چه قيمتي اين امكانات را به دست بياورد، مهم نيست. كارگر زاده است، از شكل زندگي خود به ستوه آمده و با پرسه زدن در خيابان هاي بالاي شهر ظاهراً مردان آنجا را تيغ مي زند يا به طور مستقيم جيب بري مي كند. تازه اخلاق گرا هم هست! در صحنه اي به حميد مي گويد كه با تمام كارهاي ناهنجار اجتماعي كه انجام داده به عنوان يك دختر، مثل ديگراني كه شايد خيلي از مشكلات او را نداشته باشند ولي درطبقه فرهنگي او زندگي مي كنند، شخصيت خود را حفظ كرده. آن چه كه مسلم است او براي تحول ايجاد كردن در زندگي خود و خانواده خود تصميم مي گيرد قاپ حميد را بدزدد. نيمه هاي راه دليل او براي اين رابطه تبديل به مواجهه اي عاشقانه نمي شود. و انگيزه حقيقي او (سر و سامان دادن به اوضاع مالي خانواده) تا به انتها با او هست. اين برجسته ترين نكته شخصيت ليلا در مقايسه با شخصيت هاي مشابه در سينماي ايران است. عشق تا آنجايي براي ليلا مفهوم دارد كه سراغ عادل برود و از احساس او براي منافع خود استفاده كند تا همسر حميد را از سر راه بردارد. او زير فشارهاي اجتماعي آن قدر دست و پا زده كه در برخورد با جنس مخالف چيزي بيشتر از يك ماشين و يك خانه مجلل نمي بيند. در انتهاي داستان آنجا كه حضور و انگيزه رابطه حميد در مورد خود را متوجه مي شود، مسئله ناراحت كننده براي او رو دست خوردن و مرتكب قتل شدن براي ديگري است؛ نه واكنش عاشقانه اي نشان مي دهد و نه با نفرت چيزي به زبان مي آورد. از رو دست خوردن و آس و پاس ماندن است كه او ويران شده از آن خانه بيرون مي رود.
حميد: اگر همسرش از او طلاق نگيرد يا به هر نحوي از زندگي او خارج نشود، او هيچ چيز ندارد. شخصيتي است كه هم نشانه هايي براي رئوف بودن او در فيلمنامه هست و هم نشانه هاي مخالف. اما هرچه كه هست در قبال ليلا از نيمه هاي راه جا مي زند. او به واسطه علاقه مند شدن به ليلا با عملكرد خود مشكل پيدا مي كند. تا نيمه هاي بازي براي به آرامش رسيدن با معشوقه اولش كه پرستار همسرش هم هست بازي مي كند. از جايي كه به خواستگاري ليلا مي رود، او جاسوس دو جانبه ميان ليلا و معشوقه ديگرش است. در واقع به نوعي نقطه مقابل شخصيت هاي زنان اغواگر فيلم هاي نوآر است. برخلاف آنها ظاهري معصوم دارد، كسي در قبال او خيانتي مرتكب نشده و دليلي براي انتقام ندارد، اما مثل آنها اغواگري مي كند و به شكلي ديگر از احساسات شخصيت مقابل خود استفاده مي كند تا كسي به قتل برسد و او به منافع خود دست پيدا كند. البته او جاذبه مردانه اي ندارد و نياز به پول دارد تا بتواند با زنان باشد. اين انگيزه اصلي اوست در ابتداي داستان، تا ليلا يا معشوقه اي ديگر.
تحول: نكته ديگري كه در مورد شخصيت هاي سالاد فصل وجود دارد، تحول نيافتن آنها در مسير فيلمنامه است. حميد دچار تحول مي شود، اما مخاطب آن را حس نمي كند، بلكه از زبان خود او مي شوند كه از نيمه هاي راه عاشق ليلا شده و تنها به عنوان دستاويز به او نگاه نمي كند. از اين تنها تحول شخصيتي در فيلم كه بگذريم، ديگر چيزي با اين عنوان در فيلمنامه پيدا نمي كنيم. هرچند كه نبود تحول چندان آسيبي هم به فيلمنامه نسبتاً دقيق جيراني نزده است، چرا كه فيلمنامه در الگوي خود درست پيش مي رود و به سرانجام مي رسد. شايد اگر عادل برحسب يك تحول در انتها دست به قتل مي زد تا اين كه صرفاً در راستاي احساس خود در قبال ليلا، فيلمنامه سير منطقي تري داشت. البته فقط شايد.
منبع: فيلم نگار شماره 36



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط