نگاهي به فيلمنامه «ماهي ها عاشق مي شوند»
نويسنده:سحر عصر آزاد
حرف نزدن مردها اين قدر عادي است؟!
در فيلمنامه ماهي ها عاشق مي شوند ورود يك غريبه (عزيز) جرقه آغاز قصه را مي زند. غريبه اي كه معلوم مي شود پس از گذشت ساليان ، بازگشته تا غيبتش را جبران كند . جبران گذشته از آنجا كه نيت دروني شخصيت عزيز است ، موقعيت خوبي در اختيار نويسنده قرار داده تا جايي كه لازم مي داند اين وجه را پنهان نگه دارد و يا به نوعي اين اطلاعات را تدريجي و بطئي بدهد تا ابتداي قصه در زنجيره اي از سوء تفاهم ها تنيده شود.
عزيز با يك چمدان بازگشته و سراغ رستوراني را كه در گذشته صاحبش بوده مي گيرد. اداره كننده فعلي رستوران آتيه ، نامزد سابقش است كه با دختر بازمانده اش از يك ازدواج اجباري (توكا) رستوران را اداره مي كند. طبعاً اولين گزينه ، نيت باز پس گرفتن رستوران از طرف عزيز است . نويسنده با اين كه مي توانسته مانور زيادي روي اين قضيه بدهد ، اما در حد لازم از استفاده مي كند و زمان لازم گره سوء تفاهم را براي مخاطب باز مي كند . به اين ترتيب كه مخاطب خيلي زودتر از آتيه ، اعتراف عزيز به قهوه چي را مي شنود كه به قصد پس گرفتن رستوران برنگشته اما...
دو ويژگي مهم در شخصيت پردازي عزيز و آتيه ، شفاف شدن اين دو آدم و رفع سوء تفاهم را به تعويض مي اندازد:
عزيز نمي تواند به آتيه بگويد براي پس گرفتن رستوران نيامده ، بلكه براي احياي گذشته آمده ، چون به نظر مي آيد گذشته جبران شدني نيست. به علاوه آتيه هم فرصت و فضايي براي برقراري گفت و گو ايجاد نمي كند. اين گونه است كه پس از اعتراف عزيز به مخاطب ، بخش مياني قصه در فضايي ابهام برانگيز ميان عزيز و آتيه ، با تكيه بر همين گره شخصيت پردازانه ميان آنها مي گذرد.
اشكال هم در همين مقطع مياني ايجاد مي شود كه در حقيقت قصه مكث زيادي روي اين وجه مي كند، بدون آن كه قصه پيش برود و اتفاق خاصي بيفتد. همچنان آتيه فكر مي كند او قصد گرفتن رستوران را دارد و عزيز هم اين شبهه را رفع نمي كند . در اين مقطع با توجه به همين كمبود نويسنده سعي كرده و دو كار مهم انجام دهد كه تا حدودي مؤثر واقع شده ، ولي نمي تواند ركورد روايت در بخش مياني را كاملاً برطرف كند. نويسنده در انفعالي كه رابطه عزيز و آتيه دچارش شده يك خط فرعي و يك تمهيد بصري جذاب را وارد مي كند كه متأسفانه به پرداختي در خور نرسيده اند.
رابطه توكا و رضا (نامزد گمشده اش) خط فرعي است كه نويسنده قصه را با دادن يك كد از آن آغاز مي كند ؛ آن هم در موقعيتي كه تعريفي از اين رابطه نداريم. در سكانس آغازين ، آشنايي گذري عزيز و رضا و رد و بدل شدن يك شماره تلفن و نهايتاً دستگير شدن رضا و آن نگاه خاص پاياني ، كدي است كه پس از آن بدون استفاده رها مي شود تا جايي كه رد همان مقطع مياني قصه معلوم مي شود رضا نامزد گمشده توكا است . نگاه پاياني رضا و انگيزه انجام كاري در جهت بهبود اوضاع ، عزيز را وامي دارد وارد اين ماجرا شود. در حقيقت خط فرعي كه موتورش در اولين سكانس راه افتاده و همين طور در حال پيش رفتن بوده ، بدون آن كه مخاطب متوجه اين قضيه باشد ، مكمل خط قصه اصلي مي شود تا عزيز اميد به جبران گذشته داشته باشد. باز هم پرداخت اين خط فرعي به گونه اي صورت گرفته كه در جهت ايجاد سوء تفاهم و باز هم پيچش بيشتر رابطه عزيز و آتيه باشد . تماس تلفني وكيل ـ كه عزيز براي خلاصي رضا استخدام كرده ـ با رستوران ، از چنين مواردي است كه اولين بار توسط توكا مسكوت مي ماند ولي بار دوم درست در لحظه اي كه همه چيز در جهت شفاف شدن رابطه عزيز و آتيه پيش مي رود ، ضربه را وارد مي كند. اين كه عامل «سوء تفاهم» چقدر ظرفيت دارد تا به عنوان تهديد كننده يك رابطه در چند مقطع پياپي استفاده شود ، خودش جاي سؤال دارد ، كه مي تواند دليل عمده اي باشد براي كمك نكردن خط فرعي در جهت پيشرفت قصه ؛ چون در واقع از يك عامل تهديد گر در يك شكل بروز و تأثير استفاده شده است.
تمهيد بصري كه در بخش مياني پررنگ مي شود، استفاده از غذا و مراحل تهيه و آماده كردن آن است كه اتفاقاً مي توانست بسيار كاركردي عمل كند. اما نويسنده از اين تمهيد بيشتر در جهت فضاسازي و در واقع نمايش بصري استفاده كرده ، يعني همان مراحل مكانيكي تهيه غذا و... در صورتي كه همين مراحل مكانيكي در صورت تنيده شدن با حال و هوا و دغدغه ها و گره هاي ذهني آدم هاي درگير ، مي توانست بهترين تمهيد براي نمايش درگيري هاي شخصي آدم ها باشد.
نوع پرداخت اين تمهيد به كلي منفك از درونيات آدم هاست ، مثلاً اگر آتيه هنگام قرار گرفتن در بحران اولين برخورد با عزيز در عوض قرص خوردن و نگاه كردن در آينه ، رفتاري در ارتباط با فعاليت روزمره اش بروز مي داد، مي توانستيم مدعي شويم عنصر غذا ديگر يك تمهيد بصري صرف نيست ، بلكه عاملي روان شناسانه در بروز گيرهاي ذهني شخصيت است . در جايي ديگر نويسنده فرصت خوبي براي تنيدن اين مقوله در لايه هاي قصه دارد ، اما متأسفانه اين اتفاق نمي افتد.
اوج بحران آتيه كه مي توانست در ارتباط خاصش با غذا و ظروف آشپزخانه به تصوير كشيده شود ، در گفت و گوي توكا و دو زن ديگر بروز مي كند كه نگران عادي بودن غير عادي آتيه هستند. در فيلم كه به نظر مي آيد الگوي اوليه فيلم هاي جديدي باشد كه رويكرد خاصي به عنصر غذا دارند ، نقطه قوت فيلمنامه كه در فيلم به تصوير كشيده شد ، همين ارتباط تنگاتنگ شخصيت و حالات دروني اش با محيط اطرافش بود، يعني آشپزخانه يك رستوران بزرگ ، عصبيت قانون مند بودن ، فقدان شور و حال و وسواس هاي بيمار گون مارتا همه و همه در همين آشپزخانه و نوع رابطه او با مواد غذايي ، ظرف و ظروف همكاران و حتي گوشه و كنار آشپزخانه شكل مي گيرد ؛ به طوري كه وقتي مارتا از عصبانيت به حد انفجار مي رسد، خلوتش سردخانه كنار آشپزخانه است كه در سرما و تاريكي آن دنبال آرامش مي گردد. حالا در كنار چنين شخصيت سرد و منضبطي ، قرار گرفتن يك آشپز ايتاليايي خونگرم و همين طور وظيفه نگه داري خواهر زاده ، شرايط خاصي براي تغيير اين شخصيت ايجاد مي كند كه باز هم بروز اين تغيير در همين محدوده و روابط و آدم ها مفهوم پيدا مي كند. اتفاقي كه كمتر در فيلمنامه ماهي ها عاشق مي شوند افتاده است و از عنصر مهم غذا بيشتر به عنوان يك تمهيد يا عنصر بصري استفاده شده است .
ويژگي شخصيتي عزيز كه اشاره كوتاهي به آن شد ـ يعني حرف نزدن و شفاف نبودن ـ هم درست مانند عامل «سوء تفاهم» نكته اي است كه نويسنده بيش از حد روي آن مانور مي دهد و در حقيقت تبديل به برگ برنده نويسنده مي شود تا بتواند فيلمنامه اش را به دقيقه 90 برساند . واقعاً اگر در هر يك از لحظه هاي ثبات و تعادل نيمه پاياني قصه ـ كه اتفاقاً ايجاب هم مي كند ـ عزيز توضيح مي داد كه هيچ وقت قصد پس گرفتن رستوران را نداشته ، آن وقت تكليف آن ضربه نهايي و برخورد قهري آتيه با او در پايان چه مي شد؟ ديگر سوء تفاهمي نبود كه احتمالاً آن ضربه نهايي را وارد كند و... اينجاست كه بايد پذيرفت نويسنده با محدود كردن موانع و مسائل آدم ها موتور قصه را از كار انداخته و چاره اي جز تكرار صرف يك عامل تهديد گر نبوده كه در اين مورد ويژگي شخصيتي عزيز هم با پرداخت جانبدارانه اي كه نويسنده از آن ارائه داده مؤثر واقع مي شود. باز هم عزيز خود را محق مي داند كه حرفي نزند تا بازگشت رضا ، آتيه ناگفته هاي او را در ذهن خود بازسازي كند و با تجزيه و تحليل خودش و نه اعتراف شخصي عزيز به نيت واقعي او پي ببرد، متنبه شود و به خانه مشتركشان برود . و اما يك سؤال بزرگ : واقعاً حرف نزدن مردها از نگاه زن ها هم اين قدر عادي است؟
ماهي ها عاشق مي شوند
عزيز ، پس از سال ها زندان به زادگاهش در شمال كشور باز مي گردد تا تكليفش را با اموال ، خاطرات و آرزوهاي گذشته مشخص كند. پس جواني كه با او همسفر است، او را به خودرن قزل آلا ترغيب مي كند و تلفن رستوراني را با وعده بهترين غذاها به او مي دهد . اما كمي بعد ، پليس راه جوان را به اتهام قاچاق دستگير مي كند. عزيز سري به خانه پدري اش مي زند كه مستأجرين قديمي ، اكنون آن را به رستوران تبديل كرده اند. صاحب اين رستوران، آتيه ، نامزد سابق اوست كه با بازگشت عزيز تصور مي كند كه او قصد بستن رستوران و باز پس گرفتن خانه را دارد. آتيه در صحبتي يك طرفه ، به عزيز وعده مي دهد كه مدتي در طبقه بالاي رستوران سركند تا او بتواند امولاش را جمع و جور و خانه را تخليه كند.
در اين ميان ، عزيز براي خبر دادن به خانواده پسر جوان دستگير شده، با شماره تلفن رستوران پيشنهادي او تماس مي گيرد و متوجه مي شود كه اين همان رستوران آتيه است و جوان كسي نيست ، جز نامزد دختر آتيه . عزيز گذشته از دست رفته خودش و آتيه را در آينده اين دو جوان مي بيند و براي پيشگيري از تكرار آن و نجات جوان ،بدون خبر دادن به خانواده آتيه براي او وكيل مي گيرد . دختر جوان آتيه، از سويي نگران نامزدش است كه مدت هاست خبري از او ندارد و از سوي ديگر، براي حفظ رستوران و شايد براي تازه كردن خاطرات گذشته مادرش و عزيز ،هر صبج و شام با غذاهاي متنوع و رنگارنگ از اين مهمان ناخوانده پذيرايي مي كند تا او را دوباره پايبند خانه پدري اش كند و دقيقاً در زماني كه تصور مي كند موفق شده بر اثر سؤال بي جاي او ، عزيز مي گويد كه همان شب قصد دارد با آتيه در مورد تخليه خانه صحبت كند. آتيه اين همه فشار را تاب نمي آورد و راهي بيمارستان مي شود. عزيز به عيادت آتيه مي رود ، سوء تفاهم ها برطرف مي شود و هر دو سعي مي كنند علاقه گذشته خود را از سر بگيرند. در حايل كه همه چيز به خوبي پيش مي رود ، وكيل عزيز تماس مي گيرد و به آتيه پيغام مي دهد كه مشكلات سند خانه حل شده اما اشاره اي به آزادي جوان نمي كند. آتيه به تصور اين كه عزيز او را فريب داده و از طريق قانوني براي پس گرفتن خانه اقدام كرده ، او را طرد مي كند.
عزيز ، بي خبر خانه را ترك مي كند. با آزادي جوان ، همه رازها برملا مي شود . اما عزيز ديگر در خانه نيست . آتيه از طراحي هاي به جا مانده در اتاق عزيز پي مي برد كه او به كلبه اي قديمي كه هر دو آرزوي زندگي در آن را داشته اند، بازگشته است . آتيه نيز راه كلبه را در پيش مي گيرد.
منبع:فيلم نگار،ش 35
در فيلمنامه ماهي ها عاشق مي شوند ورود يك غريبه (عزيز) جرقه آغاز قصه را مي زند. غريبه اي كه معلوم مي شود پس از گذشت ساليان ، بازگشته تا غيبتش را جبران كند . جبران گذشته از آنجا كه نيت دروني شخصيت عزيز است ، موقعيت خوبي در اختيار نويسنده قرار داده تا جايي كه لازم مي داند اين وجه را پنهان نگه دارد و يا به نوعي اين اطلاعات را تدريجي و بطئي بدهد تا ابتداي قصه در زنجيره اي از سوء تفاهم ها تنيده شود.
عزيز با يك چمدان بازگشته و سراغ رستوراني را كه در گذشته صاحبش بوده مي گيرد. اداره كننده فعلي رستوران آتيه ، نامزد سابقش است كه با دختر بازمانده اش از يك ازدواج اجباري (توكا) رستوران را اداره مي كند. طبعاً اولين گزينه ، نيت باز پس گرفتن رستوران از طرف عزيز است . نويسنده با اين كه مي توانسته مانور زيادي روي اين قضيه بدهد ، اما در حد لازم از استفاده مي كند و زمان لازم گره سوء تفاهم را براي مخاطب باز مي كند . به اين ترتيب كه مخاطب خيلي زودتر از آتيه ، اعتراف عزيز به قهوه چي را مي شنود كه به قصد پس گرفتن رستوران برنگشته اما...
دو ويژگي مهم در شخصيت پردازي عزيز و آتيه ، شفاف شدن اين دو آدم و رفع سوء تفاهم را به تعويض مي اندازد:
عزيز نمي تواند به آتيه بگويد براي پس گرفتن رستوران نيامده ، بلكه براي احياي گذشته آمده ، چون به نظر مي آيد گذشته جبران شدني نيست. به علاوه آتيه هم فرصت و فضايي براي برقراري گفت و گو ايجاد نمي كند. اين گونه است كه پس از اعتراف عزيز به مخاطب ، بخش مياني قصه در فضايي ابهام برانگيز ميان عزيز و آتيه ، با تكيه بر همين گره شخصيت پردازانه ميان آنها مي گذرد.
اشكال هم در همين مقطع مياني ايجاد مي شود كه در حقيقت قصه مكث زيادي روي اين وجه مي كند، بدون آن كه قصه پيش برود و اتفاق خاصي بيفتد. همچنان آتيه فكر مي كند او قصد گرفتن رستوران را دارد و عزيز هم اين شبهه را رفع نمي كند . در اين مقطع با توجه به همين كمبود نويسنده سعي كرده و دو كار مهم انجام دهد كه تا حدودي مؤثر واقع شده ، ولي نمي تواند ركورد روايت در بخش مياني را كاملاً برطرف كند. نويسنده در انفعالي كه رابطه عزيز و آتيه دچارش شده يك خط فرعي و يك تمهيد بصري جذاب را وارد مي كند كه متأسفانه به پرداختي در خور نرسيده اند.
رابطه توكا و رضا (نامزد گمشده اش) خط فرعي است كه نويسنده قصه را با دادن يك كد از آن آغاز مي كند ؛ آن هم در موقعيتي كه تعريفي از اين رابطه نداريم. در سكانس آغازين ، آشنايي گذري عزيز و رضا و رد و بدل شدن يك شماره تلفن و نهايتاً دستگير شدن رضا و آن نگاه خاص پاياني ، كدي است كه پس از آن بدون استفاده رها مي شود تا جايي كه رد همان مقطع مياني قصه معلوم مي شود رضا نامزد گمشده توكا است . نگاه پاياني رضا و انگيزه انجام كاري در جهت بهبود اوضاع ، عزيز را وامي دارد وارد اين ماجرا شود. در حقيقت خط فرعي كه موتورش در اولين سكانس راه افتاده و همين طور در حال پيش رفتن بوده ، بدون آن كه مخاطب متوجه اين قضيه باشد ، مكمل خط قصه اصلي مي شود تا عزيز اميد به جبران گذشته داشته باشد. باز هم پرداخت اين خط فرعي به گونه اي صورت گرفته كه در جهت ايجاد سوء تفاهم و باز هم پيچش بيشتر رابطه عزيز و آتيه باشد . تماس تلفني وكيل ـ كه عزيز براي خلاصي رضا استخدام كرده ـ با رستوران ، از چنين مواردي است كه اولين بار توسط توكا مسكوت مي ماند ولي بار دوم درست در لحظه اي كه همه چيز در جهت شفاف شدن رابطه عزيز و آتيه پيش مي رود ، ضربه را وارد مي كند. اين كه عامل «سوء تفاهم» چقدر ظرفيت دارد تا به عنوان تهديد كننده يك رابطه در چند مقطع پياپي استفاده شود ، خودش جاي سؤال دارد ، كه مي تواند دليل عمده اي باشد براي كمك نكردن خط فرعي در جهت پيشرفت قصه ؛ چون در واقع از يك عامل تهديد گر در يك شكل بروز و تأثير استفاده شده است.
تمهيد بصري كه در بخش مياني پررنگ مي شود، استفاده از غذا و مراحل تهيه و آماده كردن آن است كه اتفاقاً مي توانست بسيار كاركردي عمل كند. اما نويسنده از اين تمهيد بيشتر در جهت فضاسازي و در واقع نمايش بصري استفاده كرده ، يعني همان مراحل مكانيكي تهيه غذا و... در صورتي كه همين مراحل مكانيكي در صورت تنيده شدن با حال و هوا و دغدغه ها و گره هاي ذهني آدم هاي درگير ، مي توانست بهترين تمهيد براي نمايش درگيري هاي شخصي آدم ها باشد.
نوع پرداخت اين تمهيد به كلي منفك از درونيات آدم هاست ، مثلاً اگر آتيه هنگام قرار گرفتن در بحران اولين برخورد با عزيز در عوض قرص خوردن و نگاه كردن در آينه ، رفتاري در ارتباط با فعاليت روزمره اش بروز مي داد، مي توانستيم مدعي شويم عنصر غذا ديگر يك تمهيد بصري صرف نيست ، بلكه عاملي روان شناسانه در بروز گيرهاي ذهني شخصيت است . در جايي ديگر نويسنده فرصت خوبي براي تنيدن اين مقوله در لايه هاي قصه دارد ، اما متأسفانه اين اتفاق نمي افتد.
اوج بحران آتيه كه مي توانست در ارتباط خاصش با غذا و ظروف آشپزخانه به تصوير كشيده شود ، در گفت و گوي توكا و دو زن ديگر بروز مي كند كه نگران عادي بودن غير عادي آتيه هستند. در فيلم كه به نظر مي آيد الگوي اوليه فيلم هاي جديدي باشد كه رويكرد خاصي به عنصر غذا دارند ، نقطه قوت فيلمنامه كه در فيلم به تصوير كشيده شد ، همين ارتباط تنگاتنگ شخصيت و حالات دروني اش با محيط اطرافش بود، يعني آشپزخانه يك رستوران بزرگ ، عصبيت قانون مند بودن ، فقدان شور و حال و وسواس هاي بيمار گون مارتا همه و همه در همين آشپزخانه و نوع رابطه او با مواد غذايي ، ظرف و ظروف همكاران و حتي گوشه و كنار آشپزخانه شكل مي گيرد ؛ به طوري كه وقتي مارتا از عصبانيت به حد انفجار مي رسد، خلوتش سردخانه كنار آشپزخانه است كه در سرما و تاريكي آن دنبال آرامش مي گردد. حالا در كنار چنين شخصيت سرد و منضبطي ، قرار گرفتن يك آشپز ايتاليايي خونگرم و همين طور وظيفه نگه داري خواهر زاده ، شرايط خاصي براي تغيير اين شخصيت ايجاد مي كند كه باز هم بروز اين تغيير در همين محدوده و روابط و آدم ها مفهوم پيدا مي كند. اتفاقي كه كمتر در فيلمنامه ماهي ها عاشق مي شوند افتاده است و از عنصر مهم غذا بيشتر به عنوان يك تمهيد يا عنصر بصري استفاده شده است .
ويژگي شخصيتي عزيز كه اشاره كوتاهي به آن شد ـ يعني حرف نزدن و شفاف نبودن ـ هم درست مانند عامل «سوء تفاهم» نكته اي است كه نويسنده بيش از حد روي آن مانور مي دهد و در حقيقت تبديل به برگ برنده نويسنده مي شود تا بتواند فيلمنامه اش را به دقيقه 90 برساند . واقعاً اگر در هر يك از لحظه هاي ثبات و تعادل نيمه پاياني قصه ـ كه اتفاقاً ايجاب هم مي كند ـ عزيز توضيح مي داد كه هيچ وقت قصد پس گرفتن رستوران را نداشته ، آن وقت تكليف آن ضربه نهايي و برخورد قهري آتيه با او در پايان چه مي شد؟ ديگر سوء تفاهمي نبود كه احتمالاً آن ضربه نهايي را وارد كند و... اينجاست كه بايد پذيرفت نويسنده با محدود كردن موانع و مسائل آدم ها موتور قصه را از كار انداخته و چاره اي جز تكرار صرف يك عامل تهديد گر نبوده كه در اين مورد ويژگي شخصيتي عزيز هم با پرداخت جانبدارانه اي كه نويسنده از آن ارائه داده مؤثر واقع مي شود. باز هم عزيز خود را محق مي داند كه حرفي نزند تا بازگشت رضا ، آتيه ناگفته هاي او را در ذهن خود بازسازي كند و با تجزيه و تحليل خودش و نه اعتراف شخصي عزيز به نيت واقعي او پي ببرد، متنبه شود و به خانه مشتركشان برود . و اما يك سؤال بزرگ : واقعاً حرف نزدن مردها از نگاه زن ها هم اين قدر عادي است؟
ماهي ها عاشق مي شوند
عزيز ، پس از سال ها زندان به زادگاهش در شمال كشور باز مي گردد تا تكليفش را با اموال ، خاطرات و آرزوهاي گذشته مشخص كند. پس جواني كه با او همسفر است، او را به خودرن قزل آلا ترغيب مي كند و تلفن رستوراني را با وعده بهترين غذاها به او مي دهد . اما كمي بعد ، پليس راه جوان را به اتهام قاچاق دستگير مي كند. عزيز سري به خانه پدري اش مي زند كه مستأجرين قديمي ، اكنون آن را به رستوران تبديل كرده اند. صاحب اين رستوران، آتيه ، نامزد سابق اوست كه با بازگشت عزيز تصور مي كند كه او قصد بستن رستوران و باز پس گرفتن خانه را دارد. آتيه در صحبتي يك طرفه ، به عزيز وعده مي دهد كه مدتي در طبقه بالاي رستوران سركند تا او بتواند امولاش را جمع و جور و خانه را تخليه كند.
در اين ميان ، عزيز براي خبر دادن به خانواده پسر جوان دستگير شده، با شماره تلفن رستوران پيشنهادي او تماس مي گيرد و متوجه مي شود كه اين همان رستوران آتيه است و جوان كسي نيست ، جز نامزد دختر آتيه . عزيز گذشته از دست رفته خودش و آتيه را در آينده اين دو جوان مي بيند و براي پيشگيري از تكرار آن و نجات جوان ،بدون خبر دادن به خانواده آتيه براي او وكيل مي گيرد . دختر جوان آتيه، از سويي نگران نامزدش است كه مدت هاست خبري از او ندارد و از سوي ديگر، براي حفظ رستوران و شايد براي تازه كردن خاطرات گذشته مادرش و عزيز ،هر صبج و شام با غذاهاي متنوع و رنگارنگ از اين مهمان ناخوانده پذيرايي مي كند تا او را دوباره پايبند خانه پدري اش كند و دقيقاً در زماني كه تصور مي كند موفق شده بر اثر سؤال بي جاي او ، عزيز مي گويد كه همان شب قصد دارد با آتيه در مورد تخليه خانه صحبت كند. آتيه اين همه فشار را تاب نمي آورد و راهي بيمارستان مي شود. عزيز به عيادت آتيه مي رود ، سوء تفاهم ها برطرف مي شود و هر دو سعي مي كنند علاقه گذشته خود را از سر بگيرند. در حايل كه همه چيز به خوبي پيش مي رود ، وكيل عزيز تماس مي گيرد و به آتيه پيغام مي دهد كه مشكلات سند خانه حل شده اما اشاره اي به آزادي جوان نمي كند. آتيه به تصور اين كه عزيز او را فريب داده و از طريق قانوني براي پس گرفتن خانه اقدام كرده ، او را طرد مي كند.
عزيز ، بي خبر خانه را ترك مي كند. با آزادي جوان ، همه رازها برملا مي شود . اما عزيز ديگر در خانه نيست . آتيه از طراحي هاي به جا مانده در اتاق عزيز پي مي برد كه او به كلبه اي قديمي كه هر دو آرزوي زندگي در آن را داشته اند، بازگشته است . آتيه نيز راه كلبه را در پيش مي گيرد.
منبع:فيلم نگار،ش 35
/ج