آلزايمر هيچ ربطي به زبان پريشي ندارد! (2)

‏بخش هاي مختلفي از مغز انسان به کار مهم سخن گويي سرگرم اند. شايد بيشتر قسمت هاي مغز، غيرمستقيم در اين مهم دخيل باشند؛ اما بيش از همه سه قسمت کار اصلي را بر عهده دارند. به اين سه قسمت خواهم پرداخت، اما ابتدا ببينيم ماجرا از کجا شروع شده است. در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم در که دانش اروپاييان رو به تزايد گذاشته بود، پي درپي کشفيات شگفت انگيز، دانشمندان و مردم را مشعوف مي کرد. فکر مي کنم در آن زمان گام هايي که در راه
دوشنبه، 21 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آلزايمر هيچ ربطي به زبان پريشي ندارد! (2)

 آلزايمر هيچ ربطي به زبان پريشي ندارد! (2)
آلزايمر هيچ ربطي به زبان پريشي ندارد! (2)


 






 

دوم :اختلال زبان پريشي(2)
 

‏بخش هاي مختلفي از مغز انسان به کار مهم سخن گويي سرگرم اند. شايد بيشتر قسمت هاي مغز، غيرمستقيم در اين مهم دخيل باشند؛ اما بيش از همه سه قسمت کار اصلي را بر عهده دارند. به اين سه قسمت خواهم پرداخت، اما ابتدا ببينيم ماجرا از کجا شروع شده است. در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم در که دانش اروپاييان رو به تزايد گذاشته بود، پي درپي کشفيات شگفت انگيز، دانشمندان و مردم را مشعوف مي کرد. فکر مي کنم در آن زمان گام هايي که در راه پيشرفت دانش بشري برداشته شد بسيار اساسي تر و جهشي تر بود. هر چند امروز سرعت گسترس علم آن طورها که مي گويند خيلي بيشتر ازگذشته شده است، اما تفاوت آن دوران با دوران ما مثل تفاوت کشف و طرح نظريه نسبيت و يا نظريه کوانتوم است (‏با آزمودن اين دو نظريه و به کار گرفتن آنها.
به هر حال در نيمه قرن نوزدهم "پل بروکا"، دانشمند فرانسوي، دو بيمار خاص داشت که هر دو به او در شناسايي کارکردهاي مغز کمک کردند. يکي را از آنها که سکته کرده بود نام مستعار "تان " بر ايش گذاشته بودند چون تنها کلامي که به زبان مي آورد "تان" بود. واضح بود که توان سخن گويي و تکلم او آسيب ديده است. بالاخره تان درگذشت، اما بروکا پس از مرگ او، مغزش او را مورد معاينه قرار داد. او دريافت که بخشي از نيمه جلويي از نيم کره چپ مغز "تان" آسيب ديده بوده و حدس زد که همين بخش است که به کار سخن گفتن مي پردازد. تحقيقات جديد، را تاييد کرده است و بخشي از مديريت ناحيه سخن گويي انسان در ناحيه اي واقع در نيمه چپ از لوب پيشاني مغز نزديک به لوب گيجگاهي صورت مي پذيرد و نام ناحيه بروکا (Broca,s area) نيز بر آن گذاشته اند. جالب توجه است که مغز"تان" هنوز درموزه پاريس نگهداري مي شود و آن را با روش هاي تصوير پردازي به کمک رايانه بررسي کرده اند.

آلزايمر هيچ ربطي به زبان پريشي ندارد! (2)

اما اندکي بعد از بروکا، دانشمند ديگري به نام "کارل وِرنيکه"، اهل آلمان، در سال1847 ‏موفق شد ناحيه ديگري از مغز را شناسايي کند که به نام خود او ناحيه ورنيکه ناميده مي شود و آن هم در کار سخن و سخن گويي است. اين ناحيه در لوب گيجگاهي و بازهم در نيم کره چپ واقع شده است. ناحيه ورنيکه (Wernicke,s area) در قسمت عقبي لوب گيجگاهي و نزديک به لوب آهيانه (Parietal Lobe) قرار دارد. در غالب مردم، اين دو ناحيه در نيم کره چپ مغز واقع مي شوند.
حال ناحيه سوم را هم معرفي مي کنم و بعد به اختصار به کار کرد هر کدام مي پردازم و يک راست به سراغ آفازيا (يا به بيان معروف ديگر آن ، آفازي) مي رويم.ناحيه سوم نواري است عقب تر ازناحيه بروکا و در منتهي اليه خلفي لوب پيشاني، و آن بخشي از ناحيه حرکتي قشر مغز است که ارسال پيام براي حرکات ارادي به ماهيچه ها از جمله ماهيچه هاي زبان را عهده دار است.
‏اما ناحيه بروکا دست اندر کار توليد کلام است. ياخته هاي اين ناحيه دستور زبان را نيز ساخته و برداشته مي کنند. انگار که چيدمان ادات دستوري در جمله ها با ياخته هاي اين ناحيه باشد. از سوي ديگر درک عملکرد و در نتيجه معناي ادات دستوري به کار رفته درجملاتي که مي شنويم نيز با همين ياخته هاي عصبي است. شگفت اين که در هنگام نگاه کردن به نمايش سايه دست بر روي ديوار و درست کردن شکل جانوران نيز اين بخش فعال مي شود. شايد که زبان اشاره و درک آن نيز بي ارتباط به زبان و ساختارهاي مغزي مربوط به کلام نيست و اين نکته، ما را به احتمال تکامل يافتن زبان گفتاري از زبان اشاره رهنمون مي شود. (در اين خصوص به مقاله "گفتار از ايما و اشاره تکامل يافته است"، دانشمند، شهريور که 1386 ‏، نيز مي توانيد مراجعه کنيد.)

آلزايمر هيچ ربطي به زبان پريشي ندارد! (2)

ناحيه ورنيکه هم کارش قدري اساسي تر است؛ يعني به درک مفاهيم شنيده شده يا خوانده شده مي پردازد. در واقع گويا ناحيه وِرنيکه مفاهيم را از نظر معنايي و منطقي مرتب مي کند و آن را به ناحيه بروکا تحويل مي دهد تا به دست ياخته هاي اين ناحيه، به صورت واژگان و جمله ها بر زبان آيند. رشته هاي عصبي خاصي اين دو ناحيه را به هم ارتباط مي دهند. (آنها را arcuate fasciculus ‏ يا دسته کماني شکل مي خوانند.) شايد که آن چه نوام چامسکي در مبحث دستور زبان گفتاري، زير ساخت و روساخت مي خواند به خوبي با اين دو ناحيه از مغز تطابق داشته باشند. او زير ساخت را نماينده درون مايه روابط معنايي هر جمله مي داند و روساخت را دربردارنده ساختارهاي آوايي نشسته بر آن زير ساخت. البته اين نکته اي است که بايد مورد بررسي قرار بگيرد. ناگفته نماند قسمتي در پَسِ ناحيه ورنيکه، که آن را شکنج يا چينِ زاويه اي (يا angular gyrus) مي نامند، وجود دارد که گويا آن نيز در کار کلام است و خصوصا مرتبط با خواندن يک نوشته است. اين بخش بر پايه نتايج برخي آزمايش ها، در فهم استعاره ها (metaphor) نيز دخيل است.
‏خب؛ حالا خيلي راحت مي توانيم زبان پريشي را تعريف کنيم. خيلي ساده ‏مي توان گفت هر نوع اختلالي که در بخش هايي از قشر مغز که در کار سخن گويي اند پيدا شود، ممکن است در توانايي فهم خوانده ها و شنيده ها يا در گفتن و به زبان آوردن کلام (کلام معني دار، تکرار شنيده ها، يا حتي به زبان آوردن ساده ‏ترين کلمات) نقصان پديد آورد؛ اين ناتواني ها ممکن است جزئي يا کامل باشند. چنين ناتواني هايي را زبان پريشي يا آفازيا مي نامند. نکته مهم در اينجاست که زبان پريشي هيچ ارتباطي با ميزان بهره هوشي فرد ندارد و تنها يک ناتواني حاصل از برخي عملکرد هاي مغزي است. نکته ديگر آن که گاه چنين ناتواني هايي با مشکلات حرکتي در نيمه مخالف بدن همراه مي شود. مي دانيم که نيم کره هاي مغز حرکات نيمه مخالف بدن را زير فرمان دارند. ما هم اکنون داريم درباره آسيب هاي وارد شده به نيمه زباني مغز صحبت مي کنيم که در اکثريت قريب به اتفاق افراد نيمه چپ است. پس طبيعي خواهد بود که چنين افرادي گاه در اثر آسيب وارده به نيم کره چپ مغز شان ، به مشکلات‏ حرکتي در نيمه راست بدن دچار باشند. بايد دانست که مبتلايان به زبان پريشي ممکن است در ظاهر دچار فراموشي به نظر بيايند اما اين طور نيست؛ آنها فراموشي ندارند و همه چيز را خوب به ياد مي آورند اما گاه قادر به بيان آن نيستند.
‏سکته ، صدمه و جراحت مغزي ، غده مغزي، عفونت ، يا آلودگي با مواد سمي دلايلي هستند که ممکن است به بخش هاي دخيل در زبان مغز آسيب بزنند و موجب زبان پريشي شوند. در اينجا ما با اختلالات بسيار خفيف کاري نداريم و آن چه از عوارض و نشانه ها و اختلالات مي گوييم مربوط به زماني است که بيماري جدي است و بيمار با مشکل مواجه شده است.

آلزايمر هيچ ربطي به زبان پريشي ندارد! (2)

‏مي توان دو گروه عمده براي زبان پريشي ذکر کرد. يکي زبان پريشي دريافتي و حسي؛ و ديگري زبان پريشي بياني و حرکتي. نوع يکم به اختلال در درک زباني اشاره دارد و نوع ديگر به اختلالات گفتاري.
‏در زبان پريشي دريافتي، توانايي درک آن چه بيمار مي خواند يا مي شنود دچار اختلال مي شود. در واقع در اين وضعيت پردازش ورودي هاي زباني و کلامي در مغز با مشکل روبه روست. اين نوع آفازيا را "آفازياي روان" نيز مي گويند زيرا آن که گرفتارش باشد، به راحتي و به رواني حرف مي زند اما معمولا بي معني. مشکل او در زير ساخت هاي جمله هايي است که مي گويد. حرف هاي او قابل فهم نيست و به ياوه گويي مي ماند. از خودش کلمه مي سازد! او براي يافتن کلمه صحيح دچار مشکل است. از سوي ديگر، در درک مطلب ضعيف و ناتوان است. اما اگر پاي نوشتن باشد باز هم حکايت حرف زدنشان است. طولاني و بي معنا چيزهايي را به هم مي بافند.
اما نوع دوم يعني زبان پريشي بياني و حرکتي را با عنوان زبان پريشي بروکا نيز مي شناسيم. البته به آن "زبان پريشي ناروان"نيز مي توان لقب داد. از نامش پيداست که در اثر صدمه به ناحيه بروکا ايجاد مي شود. آنان که دچار آن شوند نمي توانند روان سخن بگويند و توان سخن گويي شان نقصان مي گيرد. آنها بريده بريده حرف مي زنند و شناسه ها و ادات دستوري را جا مي اندازند اما با همه اينها درک مطلبشان خوب است و مشکلي ندارد.

آلزايمر هيچ ربطي به زبان پريشي ندارد! (2)

مشکلي که آنها با ادات دستوري دارند انگار راجع است به اين که ناحيه بروکا مسئول رتق و فتق اين بخش از کلام است. اگر از يک بيمار اين چنيني بپرسي که مثلا شير و آهو را مي شناسي به سادگي مي گويد بله. بعد اگر به او بگويي: "يک آهو توسط يک شير کشته شد." و آن وقت از او بپرسي "کدام حيوان کشته شد؟"، احتمالا براي پاسخ دادن با مشکل مواجه مي شود. دليلش اين است که او با اين که ادات دستوري و شناسه ها را مي شنود، اما مغزش در پردازش آنها با مشکل روبه رو مي شود. مثلا جمل? فوق را چيزي شبيه به اين در ذهن مي آورد: "يييي آهو وااااا يييي شير کشته اووو." مثل اين است که اين واژه هاي دستوري را از جمله حذف کني و آن وقت همه ما با همين مشکل روبه رو خواهيم شد. او با اسم ها و افعال مشکلي ندارد اما کلمه هاي دستوري را درست درنمي يابد، پس در پاسخ دادن به سؤال "کدام حيوان کشته شد؟" به مشکل بر مي خورد. همان طور که گفتم،اين مشکلي است که در بيماراني با بروکاي آسيب ديده زياد ديده مي شود.
حالا ببينيم اگر رشته هاي عصبي ارتباط دهنده ميان دو بخش مغز، يعني ناحيه بروکا و ناحيه ورنيکه، آسيب ببينند چه مي شود. اين حالت نوع سومي از زبان پريثس را پديد مي آورد که آن را "زبان پريشي مرکزي" مي گويند. در اين نوع از بيماري، کلام بيمار دچار انقطاع مي شود. يعني چند کلمه او مي گويد بعد قدري معطل مي شود و دوباره مي گويد. اشتباهاتي مي کند و کلماتي را نادرست ادا مي کند که مکررا تلاش مي کند آنها را اصلاح کند. مثلا جايي در حرف هايش مي خواهد بگويد "سيب"؛ آن قدر تلاش‏ مي کند تا شايد موفق شود: "... سير ... سيم ... شيب ... سيب."
اين بيماران کلا با تکرار مشکل دارند. اگر از آنها بخواهي يک کلمه را تکرار کنند هر بار يک چيز مي گويند. درست مثل همان کلمه سيب. اما آنها در درک مطلبي که مي خوانندا يا مي شنوند درگير هيچ مشکلي نيستند. خُب ما هم مي دانيم که ناحيه ورنيکه آنها آسيبي نديده است.
نبايد فراموش کنيم که تمام مغز ممکن است در کار برقراري ارتباط دخيل باشند اما آنجا که موضوع ارتباط کلامي مطرح مي شود، يک نيم کره مغز که عموما در سمت چپ است تخصص يافته است و مدار بندي آن با سوي ديگر تفاوت زيادي دارد و فعاليت مغزي در هنگام سخن گفتن يا خواندن و شنيدن و درک آن ، در نواحي اي که از آنها نام برايم متمرکز است.

آلزايمر هيچ ربطي به زبان پريشي ندارد! (2)

‏اما بد نيست در پايان به نوعي اختلال اکتسابي نيز اشاره کنم که به گفتار ما پيوسته است. اين اختلال را "دُش خواني" يا "خوانش پريشي" يا به لاتين Dyslexia"" مي گويند. دُش خواني اختلالي است
که در طي فرايند رشد ممکن است شکل بگيرد. مي توان دُش خواني را زيرمجموعه زبان پريشي قرار داد؛ چرا که اين يکي نيز در اثر مشکلاتي پيش مي آيد که در حين فرايند رشد، در ساختار مدار بندي بخش هاي مرتبط با زبان در مغز کودک پيدا مي شود. در حالي که کودک از بهره هوشي طبيعي و بينايي و شنوايي خوب برخوردار است ، اما در کار خواندن با مشکل مواجه مي شود. مشکلاتي که در نورون هاي مغز به وجود آمده، باعث مي شود بچه نتواند نشانه هاي تصويري را که مي بيند به مداهاي مربوطه ارتباط دهد. اين مشکل خصوصا در مورد برخي حروف رخ مي دهد که در زبان شناسي در زمره صامت هاي انسدادي و انفجاري يا هر دو قرار مي گيرند و عبارت اند از: پ، ب ، د، ت، ک، و گ.

آلزايمر هيچ ربطي به زبان پريشي ندارد! (2)

‏احتمالا دش خواني دلايل ژنتيکي داشته باشد، اما نوعي از آن نيز وجود دارد که به آن "دُش خواني اکتسابي" مي گويند و در اثر آسيبي که ممکن است به مغز وارد شود پديد مي آيد. از همين نکته بيداست که اين يکي ديگر قطعا زيرمجموعه زبان پريشي به حساب مي آيد؛ چرا که به خاطر داريد مشکلات زباني اي که در اثر آسيب ديدن بخش هاي مرتبط با زبان قشر مغز ايجاد مي شد را آفازيا يا زبان پريشي ناميديم. اين آخرين نوع زبان پريشي زماني حادث مي شود که به شکنجِ زاويه اي (يا anagular gyrus‏) که در پس ناحيه قرار دارد، آسيبي وارد شود. در اين مورد نيز بيمار از بينايي و شنوايي و هوش عادي بهره مند خواهد بود اما حروف و کلمات براي او صرفا نشانه هايي عاري از معنا خواهند بود.
‏به اين ترتيب، سخن ما در باب زبان پريشي نيز به پايان مي رسد. من که اميدوارم اين اختلالات و بيماري ها بر سر هيچ کس نيايد اما واقعيت اين است که اين آرزويي عبث است. پس چاره چيست؟ همان است که دانشمندان سرگرم آن اند و همين که ما مي کنيم. چار? کار، دانستن و آگاهي است. دور نباد که در اين راه، بي گمان علاج درد دردمندان پيدا شود و هم با کشف و حصول شناختي کامل از ساختارهاي پيچيده و شگفت انگيز مغز، گامي هم از مرزهاي اين پديده خارق العاده فراتر رويم و آن را مسخّر خود سازيم.

پي نوشت ها :
 

1.Alzheimer,s disease/Alzheimer disease
(منبع اصلي:وب سايت انجمن آلزيمر به نشاني alzorg)
3- Aphasia (منبع اصلي :وب سايت آموزشي بنياد اَنِنبِرگ به نشاني www.learner.org و وب سايت دانشگاه تگزاس در آرلينگتون، براي مطالعه در باب زبان انسان (http:/ling. Uta.edu/~debbie
 

منبع: دانشمند ش 572



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.