تحولات خاورمیانه و تغییر در سیاست خارجی آمریکا در منطقه
سیاست خارجی هر کشور محصول گفتمانهای داخلی آن کشور در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی، امنیتی و فرهنگی است. در آستانه سال2011 وقوع انقلابهای عربی در منطقه خاورمیانه، چارچوب گفتمانی آمریکا در مورد خاورمیانه را دچار تغییر کرد.
این تغییرات دقیقا متمرکز بر مراکز ثقل سیاست خارجی آمریکا در منطقه خاورمیانه در محورهای زیر بوده است:
• انرژی و مباحث مرتبط با امنیت انرژی
• امنیت اسرائیل
• اشاعه دموکراسی
• مبارزه با تروریسم
در حوزه انرژی، اعتقاد کارشناسان بر آن است که عربستان به عنوان موازنهدهنده بازار انرژی، شاید در کوتاهمدت بتواند کمبود تولید ناشی از عدم تولید لیبی را جبران کند ولی در صورتی که چالشهای آمریکا و غرب را با ایران در نظر آوریم، در بلندمدت این امکان برای عربستان وجود ندارد که نیازهای روبه افزایش غرب را که نیاز به جهش اقتصادی برای غلبه بر بحرانهای اقتصادی را دارد، تامین کند.
در خصوص امنیت اسرائیل نیز، میدانیم که حمایت طولانی و پایدار آمریکا از اسرائیل بویژه پس از قرارداد سال ۱۹۷۹ ادامه داشته است و اکنون اسرائیل با استفاده از نیروی نظامی خود و ادامه شهرکسازیها راهحل تشکیل دو دولت را به مخاطره انداخته است.
آمریکا به عنوان تنها دوست نزدیک و وادارکننده اسرائیل به تغییر سیاستها دیده میشود و عدم دستیابی به صلح به واسطه سیاستهای اسرائیل باعث میشود که پرستیژ آمریکا در میان ملتهای عرب به شدت آسیبپذیر شود.
از این رو، گفتمان حمایت از امنیت اسراییل که در بسیاری از موارد به مثابه امنیت خود آمریکا تلقی میشد، در شرایط فعلی دچار تغییر شود و این کشور مجبور شود رفتار عادلانهتری در خصوص طرفین تعارض داشته باشد.
وقوع بهارهای عربی برای رِژیم اسرائیل نتایج متفاوتی به همراه دارد. منطقهای که برای دهها سال برای این رژیم امن بود اکنون ناامن شده است، انفجار خطوط لوله گاز مصر به این کشور گواه این مدعاست. بعلاوه، این تحولات روح و انرژی تازهای را به کالبد فلسطینیها دمیده است و کفه ترازوی تعارض را به نفع فلسطینیها سنگینتر ساخته است.
از اینرو، با توجه به تغییرات استراتژیکی که برای اسرائیل پس از بیداری اسلامی اتفاق افتاد به نظر نمیرسد آمریکا بتواند به صورت یکجانبه ابتکار صلح را عملی کند. ایالاتمتحده باید تلاش بینالمللی را رهبری کند تا به نخبگان و افکار عمومی و دولتهای جهان بقبولاند که وضعیت فعلی پایدار نخواهد بود و بر تشکیل دو دولت در شرایطی امن تاکید کند. به نظر برخی آمریکا باید فعالتر باشد و حتی با حماس به مذاکره بنشیند زیرا این کار برای تضمین منافع آمریکا ضروری است. به همین دلیل مذاکرات صلح خاورمیانه در اولویت سیاستهای آمریکا در سال ۲۰۱۲ قرار خواهد گرفت.
مهمترین تغییر گفتمانی در این خصوص مبتنی بر این امر است که صلح خاورمیانه با نیروی نظامی دستیافتنی نیست و سیاستهای اسرائیل موضوع را تنها به بنبست منتهی میسازد. از آنجا که اعراب اکثریت جمعیت کرانه باختری رود اردن تا دریای مدیترانه را تشکیل میدهند میتوان امیدوار بود که پرونده سیاست اسرائیل در ایجاد دولتی از نهر تا بحر بسته شود.
چالش آمریکا با اسلامگرایان و اشاعه لیبرال دموکراسی در حالی تشدید میشود که در تمامی کشورهایی که انتخابات برگزار شده، گروههای اسلامگرا اکثریت آرا را به دست آوردهاند. انتخابات و تحولات در مصر، تونس و لیبی دو نکته مهم را نشان میدهد: نخست، انتخابات باعث تقویت جایگاه اسلامگراها و احزاب اسلامی میشود و دوم اینکه دموکراسی در کشورهای عربی باعث استقلال بیشتر این کشورها و حکومتهای آنها از آمریکا میگردد.
از آنجا که سیاست خارجی آمریکا در طول دهههای اخیر حمایت از دولتهای استبدادی در این کشورهای عربی بود؛ منافع ملی آمریکا در منطقه با کمترین مخالفت و بیتوجه به افکار عمومی تامین میشد اما ایجاد دموکراسی در این کشورها سیاستهای آمریکا را به نحو چشمگیری به افکار عمومی در این کشورها منوط میکند. متقاعد ساختن حاکمان برای آمریکا آسان خواهد بود، اما آمریکا باید بیشتر از گذشته در اجرای سیاستهای خود به افکار عمومی اعراب توجه کند
دورنمای بلندمدت این تحولات، خاورمیانهای آزادتر را نوید میدهد. اکنون یکسوم اعراب آزادتر هستند، زیرا از رژیمهای دیکتاتوری رهایی یافتهاند، اما پرسش این است آیا این آزادی بیشتر از طریق ایجاد نهادهای لیبرال دستیافتنی است و یا اسلام سیاسی راهحلی است که گروههای اسلامگرا بدان متوسل میشوند؟ به زبان سادهتر، آیا این تحولات مسیر را برای اسلام سیاسی همواره میکند یا برای اشاعه آزادی لیبرالی و دموکراسی غربی؟
آمریکا در ادامه سیاستهای خود برای گسترش ارزشهای لیبرالی به خاورمیانه، در شرایط فعلی با رقیبی به نام اسلام رهاییبخش و سیاسی روردروست از این رو، پایان تاریخ برای آمریکا در منطقه فرارسیده است و این کشور باید توازنی میان منافع و ارزشهای رقیب ایجاد کند.
حسین کبریاییزاده، کارشناس مسائل خاورمیانه
منبع :ابرار معاصر تهران
ارسال توسط کاربر محترم سایت :sukhteh
این تغییرات دقیقا متمرکز بر مراکز ثقل سیاست خارجی آمریکا در منطقه خاورمیانه در محورهای زیر بوده است:
• انرژی و مباحث مرتبط با امنیت انرژی
• امنیت اسرائیل
• اشاعه دموکراسی
• مبارزه با تروریسم
در حوزه انرژی، اعتقاد کارشناسان بر آن است که عربستان به عنوان موازنهدهنده بازار انرژی، شاید در کوتاهمدت بتواند کمبود تولید ناشی از عدم تولید لیبی را جبران کند ولی در صورتی که چالشهای آمریکا و غرب را با ایران در نظر آوریم، در بلندمدت این امکان برای عربستان وجود ندارد که نیازهای روبه افزایش غرب را که نیاز به جهش اقتصادی برای غلبه بر بحرانهای اقتصادی را دارد، تامین کند.
در خصوص امنیت اسرائیل نیز، میدانیم که حمایت طولانی و پایدار آمریکا از اسرائیل بویژه پس از قرارداد سال ۱۹۷۹ ادامه داشته است و اکنون اسرائیل با استفاده از نیروی نظامی خود و ادامه شهرکسازیها راهحل تشکیل دو دولت را به مخاطره انداخته است.
آمریکا به عنوان تنها دوست نزدیک و وادارکننده اسرائیل به تغییر سیاستها دیده میشود و عدم دستیابی به صلح به واسطه سیاستهای اسرائیل باعث میشود که پرستیژ آمریکا در میان ملتهای عرب به شدت آسیبپذیر شود.
از این رو، گفتمان حمایت از امنیت اسراییل که در بسیاری از موارد به مثابه امنیت خود آمریکا تلقی میشد، در شرایط فعلی دچار تغییر شود و این کشور مجبور شود رفتار عادلانهتری در خصوص طرفین تعارض داشته باشد.
وقوع بهارهای عربی برای رِژیم اسرائیل نتایج متفاوتی به همراه دارد. منطقهای که برای دهها سال برای این رژیم امن بود اکنون ناامن شده است، انفجار خطوط لوله گاز مصر به این کشور گواه این مدعاست. بعلاوه، این تحولات روح و انرژی تازهای را به کالبد فلسطینیها دمیده است و کفه ترازوی تعارض را به نفع فلسطینیها سنگینتر ساخته است.
از اینرو، با توجه به تغییرات استراتژیکی که برای اسرائیل پس از بیداری اسلامی اتفاق افتاد به نظر نمیرسد آمریکا بتواند به صورت یکجانبه ابتکار صلح را عملی کند. ایالاتمتحده باید تلاش بینالمللی را رهبری کند تا به نخبگان و افکار عمومی و دولتهای جهان بقبولاند که وضعیت فعلی پایدار نخواهد بود و بر تشکیل دو دولت در شرایطی امن تاکید کند. به نظر برخی آمریکا باید فعالتر باشد و حتی با حماس به مذاکره بنشیند زیرا این کار برای تضمین منافع آمریکا ضروری است. به همین دلیل مذاکرات صلح خاورمیانه در اولویت سیاستهای آمریکا در سال ۲۰۱۲ قرار خواهد گرفت.
مهمترین تغییر گفتمانی در این خصوص مبتنی بر این امر است که صلح خاورمیانه با نیروی نظامی دستیافتنی نیست و سیاستهای اسرائیل موضوع را تنها به بنبست منتهی میسازد. از آنجا که اعراب اکثریت جمعیت کرانه باختری رود اردن تا دریای مدیترانه را تشکیل میدهند میتوان امیدوار بود که پرونده سیاست اسرائیل در ایجاد دولتی از نهر تا بحر بسته شود.
چالش آمریکا با اسلامگرایان و اشاعه لیبرال دموکراسی در حالی تشدید میشود که در تمامی کشورهایی که انتخابات برگزار شده، گروههای اسلامگرا اکثریت آرا را به دست آوردهاند. انتخابات و تحولات در مصر، تونس و لیبی دو نکته مهم را نشان میدهد: نخست، انتخابات باعث تقویت جایگاه اسلامگراها و احزاب اسلامی میشود و دوم اینکه دموکراسی در کشورهای عربی باعث استقلال بیشتر این کشورها و حکومتهای آنها از آمریکا میگردد.
از آنجا که سیاست خارجی آمریکا در طول دهههای اخیر حمایت از دولتهای استبدادی در این کشورهای عربی بود؛ منافع ملی آمریکا در منطقه با کمترین مخالفت و بیتوجه به افکار عمومی تامین میشد اما ایجاد دموکراسی در این کشورها سیاستهای آمریکا را به نحو چشمگیری به افکار عمومی در این کشورها منوط میکند. متقاعد ساختن حاکمان برای آمریکا آسان خواهد بود، اما آمریکا باید بیشتر از گذشته در اجرای سیاستهای خود به افکار عمومی اعراب توجه کند
دورنمای بلندمدت این تحولات، خاورمیانهای آزادتر را نوید میدهد. اکنون یکسوم اعراب آزادتر هستند، زیرا از رژیمهای دیکتاتوری رهایی یافتهاند، اما پرسش این است آیا این آزادی بیشتر از طریق ایجاد نهادهای لیبرال دستیافتنی است و یا اسلام سیاسی راهحلی است که گروههای اسلامگرا بدان متوسل میشوند؟ به زبان سادهتر، آیا این تحولات مسیر را برای اسلام سیاسی همواره میکند یا برای اشاعه آزادی لیبرالی و دموکراسی غربی؟
آمریکا در ادامه سیاستهای خود برای گسترش ارزشهای لیبرالی به خاورمیانه، در شرایط فعلی با رقیبی به نام اسلام رهاییبخش و سیاسی روردروست از این رو، پایان تاریخ برای آمریکا در منطقه فرارسیده است و این کشور باید توازنی میان منافع و ارزشهای رقیب ایجاد کند.
حسین کبریاییزاده، کارشناس مسائل خاورمیانه
منبع :ابرار معاصر تهران
ارسال توسط کاربر محترم سایت :sukhteh
/ج