در دامن بيگانه(5)
به سوي سقوط
در ماه سپتامبر 1945/ شهريور و مهر 1324 گروه هاي وابسته به آذ نفت (نفت آذربايجان) در گيلان، مازندارن و آذربايجان کار را آغاز کردند. در آذربايجان براي منطقه اي به مساحت 23400 کيلومتر مربع نقشه زمين شناسي تهيه و تنظيم شد. بر اساس عمليات تجسسي انجام شده، وجود ذخاير نفت و گاز در دشت گرگان، مازندران و رشت تأييد شد. لکن در آذربايجان [ تا آن زمان] نتيجه عمليات اکتشافي منفي بود. (1)
پس بلندپايگان حکومتي شوروي و جمهوري آذربايجان مطمئن بودند که در استان هاي شمالي ايران منابع نفت و گاز وجود دارد. با به نتيجه رسيدن مذاکرات قوام و روس ها، استالين نفت شمال ايران را در برابر افق چشم خود مشاهده کرد و دريافت که هدف او از ايجاد و حمايت از دو حکومت تجزيه طلب آذربايجان و کردستان که تحت فشار قراردادن دولت ايران جهت واگذاري نفت استان هاي شمالي ايران به شوروي بود محقق مي شود. لذا دستور داد که دو حکومت مذکور به تعامل با حکومت مرکزي ايران بپردازند، دست و پاي خود را جمع کنند و در برابر ارسال قواي نظامي به آذربايجان و کردستان مقاومتي نشان ندهند. لذا در دهم مرداد 1325 قاضي محمد بر اساس راهنمايي هاي روس ها به تهران رفت تا در آنجا طي گفت و گو با مقامات دولتي ايران راهي بيابد که از مسير قانوني، حکومت نيمه مختاري براي کردهاي ايران در يک استان با محدوده جغرافيايي از مرز شوروي تا سنندج و به استانداري خودش که کارکنان و سربازان آن همگي از مردم محل (کرد) باشند به رسميت شناخته شود. قوام به قاضي گفت که تمام کردستان ايران با سنندج يک واحد جغرافيايي محسوب خواهد شد و يک استاندارد از سوي دولت امور آنجا را اداره خواهد کرد. سفر قاضي بي نتيجه بود و هيچ توافقي صورت نگرفت لذا به مهاباد بازگشت. (2)
به دنبال فروپاشي فرقه دموکرات آذربايجان و فرار سردمداران آن به شوروي، جمعي ازنظاميان حکومت کردستان به منزل قاضي محمد رفتند و از او خواستند همراه آنها به شوروي يا عراق برود. قاضي پيشنهاد رفتن آنان را پذيرفت اما اضافه کرد:
من همراه مردم مهاباد مي مانم. حکومت مرکزي با خشم و کينه برخواهد گشت. اگر مرا بگيرد خشم خود را روي من خالي خواهد کرد و دست از سر مردم برخواهد داشت لذا براي اينکه مردم شهر دچار ضرر و زيان نگردند من مجبورم بمانم. (3)
يکي ديگر از دلايل ماندن سران حکومت کردستان و به ويژه قاضي محمد در شهر، اميدي بود که به مذاکره با دولت مرکزي و توافق داشتند. (4) با توجه به فروپاشي فرقه دموکرات آذربايجان و باز بودن راه هجوم به کردستان و عدم حمايت روس ها، قاضي محمد، سيف قاضي، حاجي بابا شيخ و چند نفر ديگر در 24 آذر با اتومبيل عازم مياندوآب شدند و در آنجا تسيلم فرمانده ستون نظامي ژنرال همايوني گرديدند. روز 17 سپتامبر 1946/26 آذر 1325 ارتش وارد مهاباد شد و مرگ و پايان جمهوري خود خوانده کردستان اعلام گرديد. (5) ژنرال همايوني با گردآوري رهبران بلند پايه جمهوري در ساختمان شهرداري خواستار خلع سلاح عمومي و سپس جوياي اسناد و مدارک گرديد. پاسخ چنين بود: «چند روز قبل تمام اسناد و مدارک و پرونده ها به حمام سربازخانه انتقال داده شد و در آنجا همه را آتش زدند و اکنون خاکستر کاغذهاي سوخته در آنجا موجود است». (6) همه حاضران در جلسه به دستور ژنرال همايوني دستگير، محاکمه و زنداني شدند.
مقام هاي نظامي ايران از ملامصطفي خواستند به تهران برود و با ارشد مقام هاي سياسي و نظامي ايران راجع به سرنوشت ايل بارزاني مذاکره کند. وي پذيرفت و به تهران رفت و در مدت اقامت 20 روزه در آن شهر با شاه، قوام و رزم آرا رئيس ستاد ارتش مذاکره نمود. دولت درصدد بود آنها را با مسالمت خلع سلاح کرده و در اطراف همدان يا کرمانشاه اسکان دهد و زمين و سرمايه در اختيارشان بگذارد تا مشغول زراعت شوند. ملامصطفي بعد از بازگشت از تهران شرح گفت و گوهايش را به تفرشيان بازگو ساخت. تفرشيان در خاطراتش مي نويسد:
ملامصطفي به گفته خودش در برابر پيشنهاد دولت ايران جواب داده بود: ما با دولت ايران جنگي نداريم، در اينجا خاکي نداريم که بخواهيم از آن دفاع کنيم، اينجا خاک ايران است و ارتش ايران بايد روزي خاک خودش را بگيرد و ما را بيرون کند. ما هم نبايد در اينجا خود را اسير سرزميني کنيم که متعلق به ما نيست. تنها يک راه براي ما باقي است، فرصت يابيم تا برف و سرما تمام شود و بعد زن و بچه و پيرمردها را به عراق برگردانيم و خودمان به شوروي پناهنده شويم تا در فرصت مناسب به عراق بازگرديم و هدف هايمان را دنبال کنيم. (7)
عاقبت چون درباره سرنوشت ايل بارزان و تسليم آن توافقي صورت نگرفت ارتش ايران با پياده نظام و توپخانه به شهر اشنويه محلي که بارزاني ها قبل از سقوط مهاباد بدانجا پناه برده بودند، حمله کرد. بارزاني ها به اجبار به مرز عراق عقب نشيني کردند. اين عقب نشيني نيز با حمله هاي ارتش و بمباران هوايي توأم بود که به تلفات متقابل و سقوط يک هوايپيما منجر گرديد. در مرز عراق نيروهاي نظامي عراق براي مقابله و به تسليم وادار کردن بارزاني ها آماده بودند. ملامصطفي و عده اي از سران ايل که حکم اعدامشان در عراق صادر شده بود ناچار گرديدند با 600تا 700 نفر از افراد مسلح از کوه هاي سخت بگذرند و خود را به شوروي برسانند. بازگشت آنان به عراق يازده سال بعد ممکن گرديد. بقيه ايل بارزان تحت نظارت نيروهاي عراق به داخل عراق بازگشتند.
پيش تر اشاره شد که تعدادي از جوانان کرد توسط حکومت قاضي محمد براي گذراندن دوره افسري به باکو اعزام شدند. آنان 50نفر بودند که از طريق تبريز به باکو رفتند. يکي از اين جوانان غني بلوريان بود که در خاطرات خود گوشه هايي از اين سفر، دوره هاي نظامي فراگرفته شده، رفتار و گفتار فرماندهان روسي دانشکده و... را بازگو کرده است. جوانان کرد همراه با 350 نفر از جوانان آذربايجاني که توسط حکومت پيشه وري براي طي دوره افسري به باکو اعزام شده بودند در دانشکده پيام نظام آن شهر به نام «پيخودني او چليشي» آموزش مي ديدند. در بخش تئوري و سياست، همه افسران استاد، عضو حزب کمونسيت شوروي بودند و درباره رژيم هاي سرمايه داري و سيستم سوسياليستي تدريس مي کردند. دوره دانشکده دوساله بود که با افزايش ساعت هاي تدريس، آن را به يک سال کاهش دادند تا جوانان به سرعت دوره را به پايان رسانند و به کردستان و آذربايجان بازگردند و در خدمت حکومت هايشان قرار گيرند.
شکست دو حکومت آذربايجان و کردستان همزمان با پايان دوره تحصيل افسران بود. لذا روس ها از بازگرداندن آنها خودداري کردند. عاقبت به دنبال اصرار جوانان براي بازگشت، طبق نظر روس ها همه دانشجويان دانشکده نظامي با نوشتن نامه هاي جداگانه به استالين خواستند تا اجازه بازگشت به آنان داده شود. بعد از مدتي استالين پاسخ داد: «شما مي توانيد بازگرديد و با دولت ايران صحبت شده که شما براي تحصيل به شوروي آمده ايد و جرمي نداريد و آنها هيچ گرفتاري براي شما درست نمي کنند.» در اواخر زمستان 1325 پنجاه دانشجوي کرد با قطار از باکو به مرز ايران منتقل شدند و در روي پل ارس تحويل مأموران ايراني گرديدند. آنها ابتدا به تبريز و از آنجا به شهر مهاباد فرستاده شدند. (8)
محاکمه قاضي ها
1. انعقاد قطعنامه نفتي بين دولت روسيه و جمهوري کردستان از قرار 51 درصد سهم براي روسيه و 49 درصد سهم براي جمهوري کردستان بدون آگاهي و رضايت دولت مرکزي؛
2. تغيير نقشه ايران و جدا نمودن پنج استان اروميه، کرمانشاه، سنندج، تبريز و ايلام. [قسمت هاي ايراني و ادعايي کردستان بزرگ]؛
3. اهتزاز پرچم کردستان با علامت داس و چکش به شيوه پرچم روسيه؛
4. ضرب سکه به نام حکومت کردستان به شکل روپيه روسي و حک تصوير قاضي محمد بر روي آن.
5. تهيه نقشه کردستان بزرگ؛
6. اجازه ورود بيگانه به خاک ايران وتفويض اختيار به او مانند ملامصطفي بارزاني؛
7. تهديد شاهنشاهي و دولت ايران، اعلان جنگ و تحريک مردم کردستان به قيام عليه شاهنشاه آريامهر؛
8- انعقاد قرار داد با حکومت روسيه عليه حکومت ايران و همکاري با نيروهاي اشتغالگر در تمام خاک ايران؛
9. اعلام استقلال حکومت کردستان و اشغال بخش بزرگي از خاک ايران به نام سرزمين کردستان؛
10. خروج غير قانوني از کشور، عزيمت به روسيه و برگزاري نشست هاي متعدد با «باقروف» رئيس جمهور آذربايجان روسيه؛
11. انعقاد قطعنامه هاي بازرگاني و تجارت با بيگانگان و دشمنان ايران؛
12. بازداشت و قتل عام کارمندان دولت و تخريب اماکن و اموال خصوصي کارمندان غير بومي.
قاضي محمد به استثناي اين سه مورد، ساير اتهامات را قوياً رد کرد: 1. سفر به آذربايجان و ملاقات با جعفر باقروف 2. پرچم کردستان 3. حضور ملامصطفي بارزاني در مهاباد. در مورد انعقاد قرار داد نفتي، قاضي گفت: «کدام نفت؟ ما کدام چاه نفتي را زير سلطه يا در محدوده جغرافيايي خود داريم، اگر فقط مي خواهيم اتهامي وارد کنيد لااقل اتهامي بتراشيد که معقول و باورکردني باشد نه اتهام هايي بي اساس از اين دست». (9)
در زمينه قرارداد نفتي مورد اشاره چنان که پيش تر گفته شد در استان هاي شمالي ايران عمليات اکتشاف نفت توسط روس ها آغاز شده و وجود ذخاير نفت ثابت گرديده بود؛ لذا شوروي ها امتياز نفت اين مناطق را به جد مي خواستند و هر دو حکومت آذربايجان و کردستان را فداي آن کردند. اگر نفتي در کار نبود، رفتار سنگين و خشن نظامي و سياسي روس ها را چگونه بايد توجيه کرد؟ از طرف ديگر متأسفانه اسناد حکومت کردستان سوزانده و نابود شده بود و جاي گفت و گو تنگ و ديوار حاشا بلند بود!
تقاضاي مجازات قاضي ها
جناب اشراف آقاي قوام السلطنه نخست وزير ايران، ما ملت مظلوم ستمديده که هر چند صباحي به دست اشخاص ظالم و ميهن فروش بي پدر و مادر موقع [مورد] قتل و غارت واقع و اين عناصر ناپاک براي استفاده و هوا و هوس خود را به علاوه اينکه باعث ريختن خون جوانان ما گرديده و زندگاني ما را محو و نابود ساخته و ما را در مقابل هم ميهنان خود شرمسار و لکه دار نموده اند... در اين دو سال اخير که قاضي محمد و صدر قاضي و سيف قاضي و اين جباران ميهن فروش و خائن به نام جمهوريت و تجزيه طلبي ملت کرد را که تاريخ شاهد ايران پرستي آنها است دار و ندار ملت را از دستمان گرفته و نام ملت کرد را ننگين نموده اند. فعلاً که بحمدالله دست قدرت و عدالت آنها را دستگير نموده است از مقام منيع استدعا مي نماييم که اين گرگان درنده جاني را در پيش چشم ما مظلومان ستمديده تنبيه و مجازات نمايند که جراحات ما ملت مظلوم التيام پذيرد. عزيز امير عشايري، معروف امير عشايري، علي امير عشايري، رسول ابراهيمي. (10)
در تلگراف ديگري به تاريخ 1325/11/11 چنين نوشته شده است:
جناب اشرف آقاي نخست وزير... وقت آن رسيده که خائنين وطن فروشان که عبارتند از قاضي محمد، سيف قاضي و صدور قاضي [به سزاي خود برسند. اين اشخاص از] تعدي به جان و مال و ناموس مردم خودداري نکرده تمام اين بدبختي و فلاکت اهالي اين منطقه نتيجه سوء نيت پليدانه آنها است... اشخاص ميهن پرست از اعمال پليد و تجزيه طلبي آنها متنفر [هستند]... تقاضاي مجازات و اعدام خائنين را خواستار که از اين طريق قلوب ستمديده اهالي را به قبول اين تقاضا اميدوار فرمايند. شيخ آقايي، قادر قهرمان، عبدالرحمان عبدالله ايلخاني زاده، سليمان معروفي. (11)
در نامه اي که جمعي از بازرگانان و پيشه وران و ساکنان شهر مهاباد در تاريخ 1325/11/14به دفتر محمدرضا پهلوي نوشته اند آمده است:
جان نثاران طبقه بازرگانان و پيشه وران و سکنه ستمديده مهاباد به شهادت تاريخ در همه اوقات در راه شاه پرستي و ميهن دوستي گوي سبقت را از ساير هم ميهنان، ربوده متأسفانه با دست يک مشت اراذل و اوباش مدت پنج سال گذشته به ويژه از آذر 1324 به اين طرف در زير شکنجه و تعديات يک مشت خائنين بي وطن و تجزيه طلبان و ماجراجويان به انواع مصائب از قتل و غارت و مصادره اموال و هتک ناموس دچار بوده ايم... آرزوي بندگان اين بوده که در مقابل مصائب غير قابل تصور دو ساله گذشته که سبب و عامل حقيقي [آن] قاضي محمد و صدر قاضي و محمد حسين سيف قاضي بوده و از هر گونه فجايع و بدنامي و نقشه تجزيه اين منطقه را از ميهن شش هزار ساله ما کشيده بودند و هر فرد وطن پرست که افکار شوم آنها هم صدا نبوده او را نابود و از هيچ گونه فجايع کوتاهي ننموده اند، ملت ستمديده کردستان به خصوص زن و مرد شهرستان مهاباد که در طول دو سال، شب و روز ناظر و دچار ستم و مصائب بوده از پيشگاه عدالت گستر اعلي حضرت جوان بخت خود استدعا داريم که جراحت قلوب ما را به مرحم مکافات سه نفر نامبرده تسکين بخشد... رحمت شافعي، سيد حاجي جعفري و عده اي ديگر. (12)
در تلگرافي به تاريخ 1325/12/1 نيز جمعي از بزرگان کرد منطقه از قوام السلطنه خواسته اند دستور اجراي مجازات قاضي ها را که با دلايل مستند در دادگاه به اعدام محکوم شده اند صادر نمايد. (13) به هر حال قاضي محمد، صدر قاضي و سيف قاضي با حکم اعدام دادگاه تجديد نظر در بامداد 1326/1/10 در ميدان جوار چرا (چهار چراغ) مهاباد به دار آويخته شدند. (14)
پي نوشت ها :
1. آرشيو مرکزي احزاب سياسي و جنبش هاي اجتماعي جمهوري آذربايجان، موضوع1، فهرست 89، پرونده 104، ص 104-103. به نقل از: جميل حسنلي، همان، ص50-49.
2. آرچي روزولت، جمهوري مهاباد، ص 196-195؛ ويليام ايگلتون جونير، همان، ص200-195.
3. ويليام ايگلتون جونير، همان، ص 205-200.
4. لوئيس فاوست، ايران و جنگ سرد، بحران آذربايجان، ترجمه کاوه بيات، تهران، وزارت خارجه، 1374، ص 139.
5. ويليام ايگلتون جونير، همان، ص 210؛ ديويد داول، تاريخ معاصر کرد، ترجمه ابراهيم يوسفي، تهران، پاييز، 1380، ص418-417.
6. ويليام ايگلتون جونير، همان، ص 215.
7. ابوالحسن تفرشيان، همان، ص 119-118.
8. غني بلوريان، همان، ص 94-82.
9. بهزاد خوشحالي، قاضي محمد و جمهوري در آيينه اسناد، سنندج، چاپخانه فردوسي، 1380، ص 357-355.
10. سند پيوست ش2؛ سازمان اسناد ملي ايران.
11. سند پيوست ش3؛ سازمان اسناد ملي ايران.
12. سند پيوست ش4.
13. سند پيوست ش5؛ سازمان اسناد ملي ايران.
14. نقد نگارنده از حکومت کردستان و بيان ضعف ها و در دامن بيگانه بودن آن، به هيچ وجه دفاع از حکومت وابسته و ننگين محمدرضا پهلوي نيست، چه نه تنها حکومت وي نيز در دامن بيگانه بود بلکه آفرينش آن توسط بيگانگان صورت گرفت و ادامه يافت؛ حساب ها را از بايد از هم جدا کرد.