اصول آموزشي در سيره معصومين (1)

در بحث از آموزش و تربيت، يکي از مسائل بنيادين که بايد مورد توجه قرار گيرد، اصول آموزشي است. به جهت اهميتي که اصول دارند، در اين مبحث به بررسي اصول آموزشي براساس سيره تربيتي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) پرداخته خواهد شد. پيش از ورود به بحث يادآوري اين نکته لازم است که اصول
جمعه، 1 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اصول آموزشي در سيره معصومين (1)

اصول آموزشي در سيره معصومين (1)
اصول آموزشي در سيره معصومين (1)


 






 

مقدمه
 

در بحث از آموزش و تربيت، يکي از مسائل بنيادين که بايد مورد توجه قرار گيرد، اصول آموزشي است. به جهت اهميتي که اصول دارند، در اين مبحث به بررسي اصول آموزشي براساس سيره تربيتي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) پرداخته خواهد شد. پيش از ورود به بحث يادآوري اين نکته لازم است که اصول آموزشي در برابر اصول تربيتي قرار ندارد، بلکه بخشي از اصول تربيتي محسوب مي شود. اصول را مي توان به سه دسته تقسيم کرد: اصول آموزشي صِرف، اصول تربيتي صِرف و اصول آموزشي و تربيتي. ما در اين کتاب تنها به اصول تربيتي صِرف نمي پردازيم؛ زيرا بحث آموزش يا تربيت علمي است. البته چون آموزش مقدمه اي براي تربيت است، مي توان گفت: همه اصول تربيتي هستند، ولي اين تربيتِ به معناي عام است و چون در تفکيک، مطالب به صورت جزئي تر و دقيق تر بررسي مي شود، اصول آموزشي را از اصول تربيتي جدا در نظر گرفته و تنها اصول آموزشي را - بدون در نظر گرفتن اينکه آيا جنبه تربيتي نيز دارد يا نه؟ - بررسي مي کنيم.

مفهوم اصل
 

اصل، معادل کلمه انگليسي principle، در لغت به معني ريشه، اساس، و مبدأ است و در اصطلاح، در علوم مختلف به معاني گوناگوني به کار رفته است. در اين مبحث مراد از اصول آموزشي چنين است:
«مجموعه قواعد کلي آموزشي که براساس مباني و اهداف آموزشي، انشا مي شود و راهنماي عمل آموزگار قرار گرفته و رفتار آموزشي او را شکل مي دهد و او را در رسيدن به هدف، ياري مي رساند» (حسيني زاده، 1382، فصل اول).
اينک به بحث و بررسي در زمينه اصول آموزشي مبتني بر سيره تربيتي معصومان (عليهم السلام) مي پردازيم؛ اين اصول عبارت اند از:

1. اصل ارتباط و جلب توجه مخاطب
 

اولين اصل از اصولي که معلم بايد در تدريس رعايت کند، اين است که بايد پيش از هر چيز، با شاگردان ارتباط برقرار کرده، و توجه آنها را به خود جلب کند. آموزش و تدريس همواره بايد بين دو نفر يا بيشتر باشد و تحقق آن بدون وجود طرف دوم و برقراري رابطه بين آن دو، امري ناممکن است. دانشجوياني که در کلاس درس حاضر مي شوند، هر يک ممکن است با مسائل و مشکلات فراواني درگير باشند. دست کم، ممکن است در راه مدرسه و يا حتي در داخل کلاس، مسائلي ذهن کنجکاو آنان را به خود مشغول سازد؛ بنابراين، معلم بايد در آغاز درس با شيوه هايي خاص، به ويژه به صورت غير مستقيم، بين خود و آنان رابطه برقرار کرده، توجه آنان را به خود و در واقع به آنچه مي گويد، جلب کند. معصومان (عليهم السلام) به اين امر توجه کامل داشته، با شيوه هاي گوناگون، ابتدا توجه مخاطبان را به خود جلب کرده و سپس به بيان محتواي آموزشي مي پرداختند. در اينجا برخي از آن شيوه ها را بيان مي کنيم:
- طرح سؤال: طرح کردن سؤال، دست کم در اين حد که از مخاطب پرسيده شود که آيا مايل است فلان مطلب برايش بيان شود، مي تواند توجه مخاطب را به معلم جلب کند. از اين شيوه در سيره معصومان (عليهم السلام) فراوان استفاده شده است. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) خطاب به عده اي فرمود:
آيا فقيه حقيقي را براي شما معرفي نکنم؟ سپس فرمود: فقيه حقيقي کسي است که به مردم آزادي در گناه ندهد، آنان را از رحمت خدا نوميد نسازد و از مکر خدا (عواقب معصيت) ايمن نکند، و با بي رغبتي به قرآن، چيز ديگري به جاي آن نگزيند (حراني، 1369، ص 201).
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز فرمود:
ألا أدلکم علي سلاح ينجيکم من أعدائکم و يدر أرزاقکم؟ قالوا: بلي؛ قال: تدعون ربکم بالليل و النهار فان سلاح المؤمن الدعاء (حر عاملي، 1367، ج 4، ص 1059)؛ آيا شما را با سلاحي که از دشمن نجاتتان مي دهد و روزي را بر شما سرازير مي سازد، آشنا نسازم؟ گفتند: چرا، فرمود: شبانه روز پروردگار خود را بخوانيد (و دعا کنيد)؛ زيرا سلاح مؤمن دعاست.
- برانگيختن سؤال در ذهن مخاطب: از ديگر روش هاي جلب توجه مخاطب، اين است که در ابتداي سخن، مطلب را به گونه اي بيان کنيم که در ذهن او سؤال طرح شود. در اين صورت، مخاطب با طرح سؤال در بحث شرکت مي کند و با توجه کامل، به سخن معلم گوش مي سپرد. اين شيوه نيز از شيوه هايي است که معصومان (عليهم السلام) در آموزش هاي خود از آن بهره مي گرفتند و با بيان مطلبي مبهم، مشکل و يا نامفهوم، در ذهن مخاطبان سؤال ايجاد مي کردند.
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
اکثروا من ذکر هادم اللذات! فقيل: يا رسول الله، و ما هادمُ اللذات؟ قال: الموت؛ فان اکيس المؤمنين اکثرهم ذکر الموت و اَحسنهم للموت استعداداً (نوري، 1408، ج 2، ص 100)؛ نابود کننده لذت ها را بسيار ياد کنيد! گفتند: اي رسول خدا، نابود کننده لذت ها چيست؟ فرمود: مرگ؛ همانا زيرک ترين مؤمنان کسي است که بيش از همه به ياد مرگ و بهتر از هم، آماده مرگ باشد.
امام صادق (عليه السلام) نيز از پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل فرمود که:
بهترين شما همان صاحبان عقل هستند. گفته شد: صاحبان عقل چه کساني اند؟ فرمود: آنان کساني اند که اخلاق نيکو و حلم همراه با وقار دارند، صله ارحام مي کنند و با مادران و پدران خود نيکو رفتارند و با فقرا و همسايگان و يتيمان، هم پيمانند و... (کليني، 1365، ج 2، ص 240).
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در روايتي ديگر فرمود:
عليکم بسلاح الانبياء، فقيل و ما سلاح الانبياء؟ قال: الدعاء (طباطبايي، 1375، ص 356)؛ به سلاح پيامبران روي آوريد. گفته شد: سلاح پيامبران چيست؟ فرمود: دعا.
- تأکيد بر اهميت مطلب: تأکيد بر اهميت محتواي آموزشي و نقش آن براي مثال در سرنوشت انسان، امتحان و يا هدفي که فراگيران دنبال مي کنند پيش از شروع هر درس، مي تواند عامل مؤثري در جلب توجه دانش آموزان به معلم و محتواي آموزشي و در نتيجه يادگيري بيشتر آنان باشد. از اين رو معصومان (عليهم السلام) در سيره آموزشي خود گاه مي کوشيدند تا از اين راه توجه مخاطبان را به خود جلب کنند.
اصبغ بن نباته مي گويد: از اميرمؤمنان علي (عليه السلام) شنيدم که مي فرمود:
حديثي را براي شما مي گويم که سزاوار است هر مسلماني آن را حفظ کند؛ سپس به ما رو کرد و فرمود: خداوند بنده مؤمني را در اين دنيا عذاب نمي کند، مگر اينکه براي او بهتر است تا اينکه او را در قيامت کيفر دهد، و گناه بنده اي را در اين دنيا نمي پوشاند و او را عفو نمي کند، مگر اينکه براي او بهتر است تا اينکه او را در قيامت عفو کند (حراني، 1369، ص 213).
- استفاده از کلمات يا عبارات خطابي در ضمن سخن: استفاده از کلمات خطابي يا تکيه کلام در قسمت هاي مختلف سخن مي تواند، مانند چاله اي که راننده را از خواب آلودگي و چرت زدن نجات مي دهد، توجه مخاطب را برانگيزد؛ زيرا اين گونه کلمات در حکم ندايي است که متوجه تک تک افراد شده، آنها را فرا مي خواند. اين شيوه نيز از شيوه هايي است که معصومان (عليهم السلام) از آن براي جلب توجه مخاطبان خود بهره مي بردند. عبارت هاي خطابي يا تکيه کلام هايي چون: «ايهاالناس»، «عبادالله» و يا «بني» و مانند آنها، در کلام آن بزرگواران فراوان به کار رفته است.
در خطبه پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در حجه الوداع، هفت بار از عبارت «ايها الناس» استفاده شده است (همان، ص 30). اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نيز در خطبه معروف به ديباج، يازده بار از عبارت «عبادالله» استفاده کرده است (همان، ص 144).
البته اين کلمات، با توجه به ويژگي شاگردان، مي تواند متغير باشد؛ در خطاب هاي فردي مي توان از نام يا عنوان مخاطب استفاده کرد؛ براي مثال اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در وصيت و سفارش به کميل، 46 بار عبارت «يا کميل» به کار برده است؛ از جمله:
يا کميل! لا تأخذ إلا عنا تکن منا. ما مِن حرکه الا و انت محتاج فيها الي معرفه. يا کميل! اذا اَکلت الطعام فسم باسم الذي لا يضر مع اسمه داء... (همان، ص 165)؛ اي کميل! [سخن را] جز از ما مگير تا از ما باشي. اي کميل! هيچ کاري نيست، مگر اينکه در آن به شناخت نياز داري. اي کميل! هرگاه غذا مي خوري با نام کسي شروع کن که با نام او هيچ مرضي به تو زيان نرساند....
در قرآن کريم نيز خطاب هايي از قول لقمان حکيم، براي سفارش به فرزندش نقل شده که از عبارت «يا بني» استفاده کرده است:
و إذ قال لقمان لابنه و هو يعظه يابني لا تشرک بالله إن الشرک لظلم عظيم (لقمان، 13)؛ و هنگامي که لقمان به فرزندش، در حالي که او را نصيحت مي کرد، گفت: فرزندم! براي خدا شريک قائل مشو که شرک به خدا ظلم بزرگي است.
استفاده از اين گونه عبارت هاي خطاب، به سخنراني محدود نمي شود، گرچه در سخنراني رايج تر است و بيشتر به کار مي رود؛ همچنين، کلمه هايي که در اين راستا مي توان از آنها بهره گرفت، در کلمات ياد شده خلاصه نمي شود، بلکه متناسب با مخاطب و زبان و اصطلاح هاي رايج زمان، مي توان از کلمات و اصطلاح هاي مناسب استفاده کرد؛ از جمله در زبان فارسي و براي دانش آموزان، مي توان از کلماتي چون: برادران، دانش آموزان، عزيزان، فرزندان من، و... استفاده کرد و از اين راه توجه آنان را به خود جلب نمود.
در مجموع مي توان گفت که معصومان (عليهم السلام) با استفاده از روش هايي چون، طرح سؤال، برانگيختن سؤال در ذهن مخاطب، تأکيد بر اهميت مطلب و استفاده از کلمات خطابي، توجه مخاطب را جلب مي کردند.

2. اصل انگيزش
 

از ديگر اصول آموزشي در سيره معصومان (عليهم السلام)، ايجاد و افزايش انگيزه و رغبت به يادگيري به عنوان يکي از مهم ترين عوامل مؤثر در فراگيران است. انگيزه دو گونه است: دروني و بيروني. انگيزه دروني مي تواند تأثيرات بيشتر و عميق تري در يادگيري داشته باشد. مراد از انگيزه دروني، انگيزه اي است که عامل برانگيزنده آن درون خود فرد باشد، به گونه اي که فرد از درون، نسبت به يادگيري اشتياق پيدا کند و ديگر نيازي به تشويق هاي بيروني نباشد. اين نوع انگيزه، در هر کس که باشد، معمولاً در پيشرفت و ادامه کار به آساني متوقف نمي شود، برخلاف انگيزه بيروني که به تشويق کننده هاي بيروني نياز دارد و با به دست آوردن آن مشوق، انگيزه کاهش مي يابد و نيازي به تشويق و تحريک کننده جديد، پيدا مي شود؛ براي مثال، وجود حس کنجکاوي در انسان، يک انگيزه دروني براي يادگيري و وعده پاداش، يک انگيزه بيروني است؛ همچنين ايجاد يک نياز در انسان، يک انگيز دروني براي رفع آن نياز است، از اين رو يکي از راه هاي ايجاد انگيزه دروني اين است که نياز به علم و يادگيري را در دانش آموز برانگيزيم؛ به عبارت دقيق تر، بايد عوامل دروني ايجاد انگيزه را فعال سازيم؛ زيرا انگيزه در هر صورت، دروني است، آنچه گاهي دروني است و گاهي بيروني، عوامل انگيزه است و نه خود انگيزه.
براي اين کار، معصومان (عليهم السلام) گاه ابتدا فردي را به جهلش آگاه مي ساختند؛ پس از اينکه فرد از درون به علم و آگاهي احساس نياز مي کرد و از امام آموزش مي خواست، امام به آموزش او مي پرداخت. اين کار از روي بخل علمي نبود، که اين از ساحت آن بزرگان به دور است، بلکه به دليل همين نکته آموزشي، يعني ايجاد انگيزه بود. سيره اي که اکنون بيان خواهيم کرد، نمونه اي از همين شيوه است:
روزي پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به مسجد آمد، مردي نيز وارد مسجد شد و نماز گزارد؛ سپس نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و سلام کرد. حضرت پاسخ سلام او را داد و فرمود: برگرد و نمازت را بخوان که نماز نخوانده اي! آن مرد نمازش را دوباره خواند و نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و سلام کرد. حضرت باز فرمود: برگرد و نماز بخوان که نماز نخوانده اي! تا سه بار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين کرد. آن مرد پس از بار سوم که درمانده شده بود و نمي دانست عيب نمازش کجاست، گفت: به آن خدايي که تو را به حق برانگيخت، من بهتر از اين نمي توانم نماز بخوانم، تو آن را به من بياموز... (بخاري، 1401، ج 1، ص 192).
پس پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) کيفيت نماز صحيح را به او آموخت.
در اين سيره، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از همان ابتدا مي توانست نماز صحيح را به او بياموزد، ولي چنين نکرد؛ زيرا آن مرد فکر مي کرد نماز صحيح را مي داند و نياز به يادگيري را در خود احساس نمي کرد. از اين رو پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ابتدا با اين شيوه ندانستن و جهل آن فرد را بر او روشن ساخت و به او فهماند که کيفيت نماز صحيح را نمي داند و در جهل مرکب گرفتار است؛ يعني ابتدا احساس نياز را در او برانگيخت و سپس با درخواست او، نماز صحيح را به وي آموخت.
راه ديگر براي ايجاد انگيزه دروني، که در آيات و روايات و سيره عملي معصومان (عليهم السلام) ديده مي شود، تشويق به علم آموزي و يادگيري است. در اين زمينه سفارش هاي فراواني، به ويژه در آموختن علم دين، وارد شده است که در اينجا تنها به بيان چند نمونه اکتفا مي کنيم:
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) مي فرمايد:
ايها الناس اِعملوا اَنّ کمال الدين طلب العلم و العمل به و ان طلب العلم اَوجب عليکم من طلب المال، ان المال مقسوم بينکم، مضمون لکم، قد قسمه عادل بينکم، و ضمنه سيفي لکم به و العلم مخزون عليکم عند اهله، قد امرتم بطلبه فاطلبوه... (حراني، 1369، ص 196)؛ اي مردم! بدانيد که کمال دين در طلب علم و عمل به آن است و طلب علم بر شما واجب تر از طلب مال است؛ زيرا مال بين شما تقسيم و براي شما تضمين شده است. عادلي آن را بين شما قسمت و ضمانت کرده و به زودي به عهد خود وفا خواهد کرد، ولي علم را از شما پوشيده شده و نزد اهلش اندوخته است و شما دستور داريد که به دنبالش برويد، و آن را بجوييد... .
در روايتي ديگر، امام صادق (عليه السلام) خطاب به اصحاب خود مي فرمايد:
من حفظ من شيعتنا اربعين حديثاً بعثه الله عزوجل يوم القيامه عالماً فقيها و لم يعذبه (مجلسي، 1403، ج 2، ص 153). هر کس از شيعيان ما چهل حديث حفظ کند، خداي عزوجل، در قيامت او را عالمي فقيه محشور گرداند و عذابش نکند.
آيات و رواياتي که سبب تشويق مسلمانان به تحصيل علم مي شود و انگيزه دروني آنان را افزايش مي دهد بسيار است. معصومان (عليهم السلام) در اين سيره ها مي کوشند تا انگيزه دروني افراد را به يادگيري و علم آموزي افزايش دهند، به گونه اي که خود مشتاقانه به تحصيل علم بپردازند.
از سوي ديگر، تشويق ها و تکريم هاي معصومان (عليهم السلام) براي اهل علم و دانش پژوهان، عامل ديگري در ايجاد انگيزه بيروني در آنها بوده است. در اين مورد نيز به ذکر چند نمونه بسنده مي کنيم:
راوي مي گويد:
به امام هادي (عليه السلام) خبر رسيد که يک فقيهي شيعي با يکي از ناصبيان بحث کرده و با دليل او را محکوم و رسوا ساخته است. اين مرد در حالي به مجلس امام وارد شد که تختي بزرگ براي بزرگان گذاشته بودند و امام در کنار آن تخت نشسته بود و در مقابل او نيز شمار بسياري از علويان و بني هاشم نشسته بودند. امام به استقبال اين فقيه آمد و او را بر آن تخت نشاند. اين امر بر بزرگان علوي و بني هاشم گران آمد. علويان امام را بالاتر از آن مي دانستند که از او گلايه کنند؛ اما بزرگ بني هاشم عرض کرد: اي زاده رسول الله! چرا اين اندازه فردي عامي را بر بني هاشم، از طالبي و عباسي، مقدم مي داري؟ امام فرمود: از اين بپرهيزيد که از کساني باشيد که خداوند درباره آنان فرموده است؟ «آيا نديدي کساني را که بهره اي از کتاب [آسماني] داشتند به سوي کتاب الهي دعوت شدند، تا در ميان آنان داوري کند؛ سپس گروهي از آنان روي مي گردانند، در حالي که [از قبول حق] اعراض دارند؟» (آل عمران، 23) آيا به داوري کتاب خدا راضي نيستند؟ گفتند: چرا، راضي هستيم! امام فرمود: آيا خداوند نمي فرمايد: «کساني را که به آنها علم داده شده است، درجات عظيمي مي بخشد» (مجادله، 11)، پس خدا راضي نيست، مگر اينکه مؤمن عالم بر مؤمن غير عالم برتري داده شود؛ چنان که راضي نيست مؤمن بر غير مؤمن برتري داده شود (نوري، 1408، ج 9، ص 52).
در روايت ديگري چنين مي خوانيم:
عربي باديه نشين نزد امام حسين (عليه السلام) آمد و گفت: اي پسر رسول خدا! ديه کاملي بر عهده من است و از پرداخت آن عاجزم. به خود گفت از کريم ترين افراد درخواست کمک کنم، و کريم تر از اهل بيت رسول خدا نيافتم.
امام (عليه السلام) فرمود: اي برادر عرب، سه سؤال از تو مي پرسم، اگر يکي را پاسخ گفتي، ثلث ديه را به تو مي دهم، اگر دو تا را پاسخ گفتي، دو ثلث ديه را و اگر همه را پاسخ گفتي، همه ديه را به تو مي دهم. باديه نشين گفت: از زاده رسول الله! آيا کسي چون تو که از اهل علم و شرفي، از کسي مثل من سؤال مي کند؟! امام فرمود: آري؛ از جدم شنيدم که فرمود: نيکي به افراد بايد به اندازه معرفتشان باشد. اعرابي عرض کرد: آنچه مي خواهي بپرس، اگر پاسخ دادم که دادم و گرنه، از شما مي آموزم و قدرتي نيست مگر از خدا» (مجلسي، 1403، ج 44، ص 196).
امام حسين (عليه السلام) پرسش ها را مطرح کرد و اعرابي به همه آنها پاسخ گفت: در نتيجه امام (عليه السلام) انگشتر خود را با هزار دينار به او داد و فرمود: دينارها را به طلب کاران بده و انگشتر را نيز در مخارج زندگي صرف کن.
اين گونه برخوردهاي معصومان (عليهم السلام) باعث تشويق اصحاب به فراگيري علم، و تقويت انگيزه آنان مي شد.

3. اصل کوشش
 

از ديگر اصول آموزشي در سيره معصومان (عليهم السلام)، کوشش و فعاليت يادگيرنده است؛ يعني کسي که مي خواهد در مسائل علمي و ديني، عالم و دانشمند شود، بايد خود در اين زمينه فعال باشد، نه اينکه تنها منفعل و گيرنده باشد و منتظر بماند که معلم و استاد مطالب خود را بيان کند و او تنها گوشي باشد براي شنيدن و ضبط مطالب آنها. طالب علم بايد با انگيزه و فعال، در پي آموختن علم باشد و در مسائل علمي و ديني کند و کاو کند، تا دست کم پرسش هاي لازم را فراهم آورد و از معلم و استاد، در پاسخ به پرسش هاي خويش کمک بگيرد.
اين ويژگي در سيره معصومان (عليهم السلام)، بيشتر در مورد کساني است که قصد دارند عالم و دانشمند شوند، نه عموم مردم. درباره عموم مردم، کوشش معصومان (عليهم السلام) بر اين بوده که مطالب ديني لازم را، در هر فرصتي، به آنان بياموزند، اگرچه آنان خود کوششي در اين زمينه نداشته باشند؛ زيرا آموزش مسائل ديني به مسلمانان، وظيفه عالمان دين، به ويژه معصومان (عليهم السلام) است؛ البته معصومان (عليهم السلام)، اغلب در مورد عموم مردم نيز مي کوشيدند تا به شيوه هاي گوناگوني توجه و انگيزه آنان را برانگيزانند. راز اين مطلب در اين نهفته که عالم و دانشمند کسي است که علم را به فهم، عقل و قلب و با تمام وجود خود درک کند، نه اينکه تنها مطالبي را در ذهن و حافظه خود نگهداري کند. در اين باره در اصل پنجم بحث خواهيم کرد.
معصومان (عليهم السلام) همواره مي کوشيدند تا شاگردان خود را به کند و کاو در مسائل علمي وا دارند، به گونه اي که دست کم پرسش را خود بيابند و پاسخ را از امام بشنوند؛ در اين صورت پاسخ در برابر يک نياز دروني است و فراگير آن را به خوبي درک مي کند و اگر اشکال و ابهامي نيز درباره آن داشته باشد، با پرسش از امام آن را رفع کرده و علم را از مرحله سمع به مرحله فهم مي رساند.
شيوه تدريس امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) و به طور کلي همه معصومان (عليهم السلام)، بدين گونه بود که همواره پرسش از سوي شاگردان و اصحاب بود و پاسخ از سوي ايشان. يکي از نويسندگان در اين باره مي نويسد:
در مسجد پس از نماز، امام (عليه السلام) رو به مردم مي کرد و يا حلقه درس طوري بود که صدر و ذيل نداشت و امام (عليه السلام) مسائل روز مردم را، که يک يک مي پرسيدند، به آنان مي آموخت و مي فرمود: بپرسيد هر چه مي خواهيد. هر يک از افراد، براساس مقتضاي نياز روحي و معنوي خود، يا برحسب احتياجات محيط زندگي و احکام دين، مسائلي مي پرسيد و امام به او پاسخ مي داد و سايرين هم مي شنيدند (عمادزاده، 1362، ج 2، ص 99).
البته گاه معصومان (عليهم السلام) حتي به محض شنيدن سؤالِ اصحاب زود پاسخ نمي گفتند، بلکه تلاش مي کردند تا پاسخ را از خود پرسش کننده بشنوند و او را درگير بحث کنند. به اين سيره توجه کنيد:
محمد بن منصور مي گويد:
از امام (باقر يا صادق (عليهماالسلام)] درباره آيه «و إذا فعلوا فحشه قالوا وجدنا عليهآ ءابآءنا و الله أمرنا بها قل إن الله لا يأمر بالفحشآء...» (اعراف، 28) پرسيدم، امام فرمود: آيا کسي را ديده اي که گمان کند خدا به زنا، شرب خمر و نظير اين محرمات امر کند؟ گفتم: نه. فرمود: پس اين «فاحشه» اي که آنان ادعا مي کنند خدا بدان امرشان کرده، چيست؟ گفتم: خدا و وليش بهتر مي دانند؛ فرمود: اين در مورد «ائمه جور» است که مدعي اند خدا آنان را به حکومت بر مردم امر کرده است و حال آنکه خدا آنان را به چنين کاري امر نکرده است... (کليني، 1365، ج 1، ص 373).
در اين سيره، افزون بر اينکه ابتدا پرسش از سوي شاگرد مطرح شد، امام در پاسخ نيز او را شرکت داد تا خود فکر کند و درگير بحث شود.
اين اصل داراي آثار آموزشي بسياري از جمله؛ افزايش عميق يادگيري، افزايش گستره يادگيري، تحرک دانش پژوه و تنوع آموزش، استقلال علمي دانشجو و تحقق دانشجوي واقعي خواهد بود.

4. اصل توجه به تفاوت هاي فردي
 

توجه به تفاوت هاي فردي، از ديگر اصول آموزشي در سيره معصومان (عليهم السلام) است. انسان ها هر يک در موقعيت و محيط ارثي و زيستي ويژه خود، رشد مي کنند؛ از اين رو، گرچه انسان ها داراي مشترکات فراواني هستند، تفاوت هاي بسياري نيز دارند. در اين بحث درصدد بيان مشترکات و تفاوت هاي افراد نيستيم؛ آنچه مهم است اصل وجود تفاوت هاي انساني است که اين تفاوت نيز وجود دارد. قرآن کريم در اين باره مي فرمايد:
يأيها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثي و جعلناکم شعوباً و قبآئل لتعارفوا إن أکرمکم عندالله أتقاکم (حجرات، 13)؛ اي مردم! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد [اينها ملاک امتياز نيست]؛ گرامي ترين شما نزد خداوند، باتقواترين شماست.
البته اين آيه گرچه بر بي تأثيري اين تفاوت ها در قرب به خدا تأکيد دارد، در عين حال، اصل وجود تفاوت را مي پذيرد. همچنين، آيات ديگري بر وجود اين تفاوت دلالت دارد؛ از جمله: «و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم علي بعض (نساء، 32)؛ برتري هايي را که خداوند براي بعضي از شما بر بعضي ديگر قرار داد، آرزو نکنيد! [اين تفاوت هايِ طبيعي و حقوقي، براي حفظ نظام زندگي شما و بر طبق عدالت است]...» و نيز: «نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحيوه الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضاً سخرياً و رحمت ربک خير مما يجمعون (زخرف، 32)؛ ما معيشت آنان را در حيات دنيا، در ميانشان تقسيم کرديم و بعضي را بر بعضي برتري داديم تا يکديگر را به خدمت گيرند، و رحمت پروردگار از تمام آنچه جمع آوري مي کنند، بهتر است».
بنابراين، اصل وجود تفاوت مسلم است و اين تفاوت ها نيز برخي طبيعي و ارثي و برخي محيطي است. تفاوت هاي محيطي نيز برخي زيستي و برخي فرهنگي است. هر يک از اين تفاوت ها مي تواند روش هاي آموزشي متفاوتي را طلب کند و عدم توجه به اين تفاوت ها مي تواند در فرآيند آموزش اختلال ايجاد کند.
معصومان (عليهم السلام)، در امر آموزش، به اين اصل مهم توجه ويژه داشتند. پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:
انا معاشر الانبياء أمرنا أن نکلم الناس علي قدر عقولهم (مجلسي، 1403، ج 1، ص 85)؛ همانا ما پيامبران مأموريم که با مردم، به اندازه عقلشان، سخن بگوييم.
تفاوت در عقل، يکي از جهت هاي تفاوت انسان هاست که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين روايت فرمود: ما به رعايت آن مکلف هستيم. انسان ها در جهات ديگري نيز تفاوت دارند؛ از جمله: استعداد ذهني و قدرت فهم و مانند آن، که آنها را نيز در آموزش بايد در نظر گرفت. معصومان (عليهم السلام) در آموزش هاي خود به اين تفاوت ها توجه مي کردند. محمد بن ابي نصر مي گويد:
سألت أبي الحسن الرضا عن مسئله فأبي و أمسک، ثم قال: لو أعطيناکم کلما تريدون کان شراً لکم (کليني، 1365، ج 2، ص 224)؛ از امام رضا (عليه السلام) مسئله اي پرسيدم. امام پاسخ نداد؛ و فرمود: اگر هر چه را که شما بخواهيد، برايتان بيان کنيم، براي شما زيان خواهد داشت.
جابر بن يزيد جعفي نيز مي گويد:
امام باقر (عليه السلام) هفتاد هزار حديث برايم بيان کرد که براي هيچ کس نقل نکرده ام و نخواهم کرد. به امام (عليه السلام) گفتم: فدايت شوم! به سبب آنچه از اسرارتان براي من بيان کرديد و من براي هيچ کس نقل نکرده ام، بار سنگيني بر دوش خود احساس مي کنم؛ گاه آنچنان در سينه ام فوران مي کند که چيزي شبه جنون بر من عارض مي شود! امام فرمود: اي جابر! هرگاه چنين شد، به بيابان برو و چاهي حفر کن و سرت را در چاه کن و بگو: محمد بن علي (عليه السلام) به من چنين و چنان گفت (طوسي، 1404، ج 2، ص 441).
امام (عليه السلام) برخي مطالب را، براي همه بيان نمي کرد، بلکه وقتي به افراد خاصي نيز مي فرمود، سفارش مي کرد که آنها را به کسي نگويند؛ زيرا هر کسي ظرفيت و تحمل شنيدن هر مطلبي را ندارد. معصومان (عليهم السلام) حتي در پاسخ به يک سؤال، نسبت به افراد متفاوت، پاسخ هاي متفاوتي مي دادند. عبدالله بن سليمان مي گويد:
از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: آن چنان که برخي علوم به سليمان بن داود واگذار شد، به امام نيز واگذار شده است؟ امام فرمود: آري. براي مثال روزي فردي مسئله اي از امام (1) پرسيد. امام پاسخ داد: شخص ديگري همان را پرسيد، امام پاسخي ديگر به او داد و شخص سومي نيز همان را مطرح کرد، امام پاسخ سومي به او داد... عبدالله مي گويد: سپس به امام عرض کردم: آيا هنگامي که امام جوابشان را مي دهد، آنان را مي شناسد؟ فرمود: آيا قول خدا را نشنيده اي که: «همانا در اين نشانه هايي است براي هوشمندان» (حجر، 75)، [هوشمندان] همان ائمه هستند...؛ سپس فرمود: بله؛ اما هرگاه به مردي نگاه کند او را مي شناسد و رنگ او را مي شناسد، و اگر صداي او را از پشت ديواري بشنود، او را مي شناسد و مي داند کيست؛ خداوند مي فرمايد، از آيات او خلق آسمان و زمين و اختلاف زبان ها و رنگ هاست، همانا در آنها نشانه هايي براي عالمان است... (عروسي حويزي، 1370، ج 3، ص 23).
آيا جز اين است که اين پاسخ هاي گوناگون به يک سؤال، به تفاوت و شرايط افراد سؤال کننده مربوط مي شود؟
همچنين معصومان (عليهم السلام) در آموزش هاي علمي خود، اغلب از روش پرسش و پاسخ، به ويژه قسم اول آن (ر. ک: مبحث روش هاي آموزشي، روش سؤال و جواب) که پرسش از سوي شاگردان و پاسخ از سوي امام بود) استفاده مي کردند، (2) که اين نيز از توجه ويژه معصومان (عليهم السلام) به تفاوت هاي فردي حکايت مي کند؛ زيرا در اين روش، هر يک از شاگردان با توجه به علاقه، استعداد و تخصص خود، پرسش هاي خويش را مطرح مي کردند و از امام پاسخ مي شنيدند؛ به ديگر سخن، روش آموزش علمي معصومان (عليهم السلام) روش آموزش فردي بود، به گونه اي که در اين روش، از مزاياي روش آموزش انفرادي امروزي استفاده و از عيب هاي آن پرهيز مي شد؛ زيرا يکي از عيب هاي روش هاي آموزشي انفرادي امروزي را ترويج گوشه گيري دانش آموزان و تشويق به انزوا مي دانند و اين، با هدف اجتماعي کردن دانش آموزان که از اهداف آموزش و پرورش است، منافات دارد؛ زيرا در اين روش ها دانش آموز از اجتماع به دور است و با ديگران ارتباطي ندارد و به تنهايي، از معلم خود و يا از رايانه آموزش مي بيند؛ اما در سيره معصومان (عليهم السلام)، اصحاب و شاگردان همه در يک مکان گرد هم مي آمدند و در عين حال، هر کس مسئله خاص خود را مي پرسيد و پاسخ مي گرفت و با ديگران نيز در ارتباط بود.
اين اصل داراي آثار آموزشي اي از جمله: افزايش کارآيي معلم، استفاده بهينه از تلاش هاي استاد، افزايش انگيزه و افزايش عمق يادگيري است (ر. ک: حسيني زاده، 1382، ص 51).

5. اصل تفکر و تفقه
 

از ديگر اصول آموزشي در سيره معصومان (عليهم السلام)، اين است که خواندن و شنيدنِ تنها، و حتي حفظ کردن، کفايت نمي کند، بلکه بايد مطالب آموزشي را فهميد، در آنها تفکر و آنها را لمس کرد؛ البته خواندن، شنيدن و گاه حفظ کردن، لازمه و مقدمه فهم و تفکر است، ولي نبايد به اينها اکتفا شود، بلکه بايد از اين مراحل مقدماتي گذشت و به مرحله تفکر، فهم عميق و حتي عمل رسيد.
در سيره معصومان (عليهم السلام) به سطوح يادگيري توجه شده و سعي بر اين است که يادگيري در سطوح عميق تر صورت پذيرد. در روايتي آمده است:
مردي نزد اميرمؤمنان علي (عليه السلام) آمد و از امام (عليه السلام) خواست که او را به کار نيکي نصيحت کند که با آن نجات يابد. علي (عليه السلام) فرمود: «أيها الانسان! إسمع ثم استفهم، ثم استيقن، ثم استعمل و اعلم أن الناس ثلاثه... (ورام، 1368، ص 480)؛ اي انسان بشنو، سپس بفهم، سپس يقين کن، پس از آن عمل کن و بدان که مردم سه دسته اند...».
در اين روايت، امام (عليه السلام) به چهار سطح از سطح هاي يادگيري اشاره کرده است: 1. حفظ؛ 2. فهم؛ 3. يقين؛ 4. کاربرد.
مربيان آموزشي و تربيتي نيز امروزه، سطح هاي شش گانه اي را براي اهداف آموزشي - در حيطه شناختي - بيان مي کنند. بلوم در طبقه بندي آموزشي خود، شش سطح را در حيطه شناختي براي يادگيري بيان مي کند: 1. دانش؛ 2. فهم؛ 3. کاربرد؛ 4. تجزيه و تحليل؛ 5. ترکيب؛ 6. ارزشيابي و قضاوت (سيف، 1380، ص 137).
دانش را مي توان شنيدني و حفظي دانست که در کلام امام علي (عليه السلام) آمده است؛ چون دانش، چنان که دکتر سيف بيان مي کند، عبارت است از: يادآوري و بازشناسي مطالبي که قبلاً آموخته شده است (همان جا). در سطح دوم که فهم باشد، هر دو مشترک اند. در سطح سوم امام (عليه السلام) از يقين سخن به ميان آورده است، ولي بلوم در اين مرحله، بلافاصله سراغ عمل و کاربرد رفته است؛ اين تفاوت را مي توان چنين تبيين کرد که مراد امام از يقين اين است که در آنچه ياد گرفته اي، تأمل و انديشه کن، و يا حتي در صورت تجربي بودن (به تناسب موضوع) آن را به تجربه بيازماي تا به درستي آن يقين پيدا کني؛ سپس به آن عمل کن، ولي مراد بلوم از کاربرد، کاربرد در عمل است؛ يعني مطالب انتزاعي و ذهني را در موقعيت هاي عيني به کار بردن و تجربه کردن (همان، ص 102).
شاهد اين سخن آن است که امام فرمود: «إستيقن»، يعني طلب يقين کن ور براي يقين پيدا کردن به درستي آن کار مقدماتي لازم است؛ از جمله: تجزيه و تحليل و يا حتي در عمل به صورت آزمايشي به کار گرفتن و ارزشيابي و قضاوت. پس از طي اين مراحل، که مقدمه يقين است، وقتي به درستي آن کار پي بردي مي تواني در عمل به کارگيري. بنابراين، از نظر امام، ارزشيابي و قضاوت قبل از مرحله کاربرد است؛ زيرا تا به درستي امري يقين نکنيم، عمل به آن عمل به جهل است؛ البته عمل آزمايشي براي اثبات درستي و نادرستي آن کار، مانعي ندارد و چنان که گفتيم، لازمه يقينِ درست همين است و به صورت ضمني در درون آن وجود دارد.
آنچه بيشتر در يادگيري مهم است، فهم است که اين مرحله اگر تحقق نيابد، يادگيري سطحي خواهد بود و فائده چنداني ندارد. معصومان (عليهم السلام)، افزون بر اينکه مي کوشيدند يادگيري در سطح درک و فهم تحقق يابد، گاهي کساني را که بر اين امر کوشا نبودند، توبيخ مي کردند. امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد:
اگر بر جواني از جوانان شيعه دست يابم که در دين تفکر و تفقه نمي کند، بي درنگ او را تنبيه خواهم کرد. (مجلسي، 1403، ج 1، ص 214).
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نيز فرمود:
إعقلوا الخبر إذا سمتعموه عقل رعايه و لا عقل روايه، فان رواه العلم کثير و رُعاته قليل (نهج البلاغه [ترجمه شهيدي]، حکمت 98)؛ چون سخني را شنيديد در آن انديشه کنيد، انديشه اي براي به کار بستن، نه براي به ديگران گفتن؛ زيرا راويان علم بسيارند، و کساني که آن را به کار بندند، کم.
همچنين آن حضرت فرمود:
لا خير في علم ليس فيه التفکر (حراني، 1369، ص201)؛ در علم بدون انديشه خيري نيست؛ زيرا تفکر مقدمه و لازمه فهم است.
طبرسي نيز در حديثي از ابن عباس آورده است:
کان رسول الله إذا حدث الحديث أو سئل عن الأمر کرره ثلاثاً ليفهم و يفهم عنه (مجلسي، 1403، ج 16، ص 234)؛ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هرگاه سخني را بيان مي کرد يا در مورد چيزي از او پرسشي مي شد، آن را سه بار تکرار مي کرد تا سؤال خوب روشن و سخن او خوب فهميده شود.
تکرار مطلب، افزون بر اينکه موجب فهم بهتر آن مي شود، موجب تأمل و تفکر نيز مي شود؛ البته براساس کلام ابن عباس تکرار براي فهم مطلب بوده، ولي محدود به آن نيست و اين برداشت ابن عباس است و ممکن است اين تکرار دليل هاي متعددي داشته باشد که يکي از آنها، تأمل و تفکر در مطلب است، به ويژه آنکه آن حضرت پرسش پرسشگر را نيز تکرار مي کرد تا شايد خود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز در آن تأمل کند. همچنين در روايت ديگري از اميرمؤمنان علي (عليه السلام) آمده است:
من اَسرع في الجواب لم يدرک الصواب (خوانساري، 1376، ج 5، ص 337)؛ کسي که در پاسخ دادن عجله کند، پاسخ درستي نخواهد داد.
يعني ابتدا بايد در پرسش تأمل و تفکر کرد و آن را خوب فهميد؛ سپس به آن پاسخ داد.

پي نوشت ها :
 

1. مراد يکي از امامان پيشين است و شايد مراد امام باقر (عليه السلام) باشد؛ زيرا ممکن است اين سؤال در زمان حيات امام باقر (عليه السلام) باشد؛ بنابراين، مراد امام صادق (عليه السلام) از امام، امام باقر (عليه السلام) است.
2. اين مطلب را در روش سؤال و جواب اثبات خواهيم کرد.
 

منبع: کتاب سيره تربيتي پيامبر و اهل بيت (ع)



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.