حادثه اي که بايد مشق شود
درباره گره بين حقيقت بصيرت و عاشورا
«هيچ حرکتي نيست که انجام دهي، مگر آنکه براي آن محتاج به معرفت و شناخت هستي.» (1) حتم بدان که اين گفته، نکته اي کليدي است که حضرت علي آن را به يکي از بهترين ياران خود، کميل مي گويد. دليل هم دارد، چرا که رسول اکرم درباره همين موضوع چنين فرموده است: «کسي که کاري انجام مي دهد و در آن آگاهي و شناخت لازم را ندارد، آنچه را که خراب مي کند، بيش از آن چيزي است که اصلاح مي کند.» اين دستور ديني که بيشتر اوقات لابه لاي زندگي روزمره مان و توي امور جزئي مان به کار گرفته مي شود، خيلي وقت ها در مساله اي بسيار مهم به دست فراموشي سپرده مي شود. از نمونه هاي برجسته آن عزاداري براي امام حسين(ع) است. روزها و مراسمي که ما به اشک مي گذرانيمشان، در حالي که بايد کنار اشک هايي که مي ريزيم و سينه هايي مي زنيم دنبال يک حقيقت بگرديم.
برگزارکننده مراسم عزاداري براي سيدالشهدا بايد حداقل شناخت و معرفت را نسبت به اين امام و نهضت عاشورايي آن حضرت داشته باشد که نبود اين شناخت نتيجه اي جز واقعه اي که اين روزها شاهد آنيم نخواهد داشت.
- هر چه سريع تر گام برداري بيشتردورمي شوي!
اين روزها بسياري از مجالس سوگواري هر چه پرشورتر مي شود، از هدف خود دورتر شود و به مصداق گفته امام صادق(ع) نزديک تر: «کسي که عملي را بدون بصيرت و آگاهي انجام دهد، مانند رهروي است که راه را اشتباه پيموده است. لذا هر چه تند تر رود، از مقصود دورتر مي شود.»
(2) اين شناخت و بصيرت نه فقط براي خود آيين هاي عزاداري مفيد بوده بلکه گام مهمي است براي داشتن شناختي کامل تر و بصيرتي دقيق تر نسبت به دستورات عملي اجتماعي اسلام، عاشورا و حماسه آن يکي از برترين نقطه ها در تاريخ اسلام استکه کارنامه بسياري از مسلمين را مشخص مي کند. کربلا جغرافياي شناخت بود و عاشورا روز نتيجه گيري. عاشورا پايان ابهام و فتنه اي بود که دردوران اميرالمومنين(ع) و امام حسن(ع) به پا شده بود و اينها همه يعني عاشورا را مي توان مشق کرد. استاد شهيد مطهري تاکيد زيادي روي اين جلوه از قيام عاشورا داشتند و آن را آينه تمام نماي دستورات عملي اسلام مي دانستند: «يعني راز اينکه اين حادثه، نمايش پذير و شبيه پذير است، اين است که تجسم فکر و ايده چند جانبه و چند وجه و چند بعد اسلامي است. همه اصول و جنبه هاي اسلامي عملا در اين حادثه تجسم پيدا کرده است، اسلام است در جريان و درعمل و در مرحله تحقق. وقتي بخواهيم به جامعيت اسلام نظر بيفکنيم بايد نگاهي هم به نهضت حسيني بکنيم. مي بينيم امام حسين(ع) کليات اسلام را عملا در کربلا به مرحله عمل آورده و مجسم کرده است ولي تجسم زنده و جاندار حقيقي و واقعي، نه تجسم بي روح. انسان وقتي در حادثه کربلا تأمل مي کند، اموري را مي بيند که دچار حيرت مي شود و مي گويد اينها نمي توانند تصادفي باشد و سر اينکه ائمه اطهار اين همه به زنده نگه داشتن و احياي اين خاطره توصيه و تاکيد کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود، اين است که اين حادثه يک اسلام مجسم است، نگذاريد اين اسلام مجسم فراموش شود.»(3)
- طرف مقابل مسلمان است، با چه کسي مي جنگيد؟!
«عمار ياسر در جنگ صفين ملتفت شد که در يک گوشه لشکر همهمه است. خودش را رساند، ديد يک نفر آمده وسوسه کرده که شما با چه کساني داريد مي جنگيد؛ طرف مقابل شما مسلمانند و نماز مي خوانند وجماعت دارند! يادتان است که در جنگ تحميلي وقتي بچه هاي ما مي رفتند سنگرهاي دشمن را مي گرفتند و آنها را اسير مي کردند و به داخل سنگرمي آوردند، وقتي جيب هايشان را مي گشتند، مهر و تسبيح پيدا مي کردند! آنها جوانان مسلمان شيعه عراقي بودند که مهر و تسبيح در جيبشان بود، اما طاغوت و شيطان از آنها استفاده مي کرد. اين دست مسلمانان تا وقتي ارزش دارد و دست مسلمان است، که به اراده خدا حرکت کند. اگر اين دست به اراده شيطان حرکت کرد، همان دستي مي شود که بايد قطعش کرد. اين را اميرالمومنين(ع) خوب تشخيص مي داد. علي اي حال، اين وسوسه را چند بار در لشکر صفين به وجود آوردند وهر دفعه هم به گمانم عمار بود که خودش را رساند و فتنه را افشا کرد. عمار جمله اي با اين مضمون گفت که جنجال نکنيد، حقيقت را بشناسيد. اين پرچمي که در مقابل شماست، من ديدم که به جنگ پيامبر آمد و زير اين پرچم، همان کساني ايستاده بودند که الان ايستاده اند؛ و پرچمي را ديدم- اشاره به پرچم اميرالمومنين(ع)- که در مقابل آن پرچم بود و زير آن پيامبر و همان کساني که امروز ايستاده اند- يعني اميرالمومنين(ع)- بودند؛ چرا اشتباه مي کنيد؟ چرا حقيقت را نمي شناسيد؟ اين بصيرت عمار را نشان مي دهد. بصيرت چيز خيلي مهمي است. من درتاريخ هرچه نگاه کردم، اين نقش را در عمار ياسر ديدم. مواردي را که عمار ياسر خودش را براي روشنگري رسانده بود، من در جايي يادداشت کرده ام؛ اما دم دستم نبود که بخواهم پيدا کنم و در اينجا مطرح نمايم. خداي متعال اين مرد را از زمان پيامبر براي زمان اميرالمومنين(ع) ذخيره کرد تا در اين مدت به روشنگري و بيان حقايق بپردازد. من از سابق مکرر گفته ام که اگر ملتي قدرت تحليل خودش را از دست بدهد، فريب و شکست خواهد خورد. اصحاب امام حسن(ع) قدرت تحليل نداشتند؛ نمي توانستند بفهمند که قضيه چيست و چه دارد مي گذرد. اصحاب اميرالمومنين(ع) آنهايي که دل او را خون کردند، همه مغرض نبودند؛ اما خيلي از آنها-مثل خوارج- قدرت تحليل نداشتند. قدرت تحليل خوارج ضعيف بود. يک آدم ناباب، يک آدم بدجنس، يک آدم زبان دار پيدا مي شد و مردم را به يک طرف مي کشاند؛ شاخص را گم مي کردند. در جاده هميشه بايد شاخص مورد نظر باشد. اگر شاخص را گم کرديد، زود اشتباه مي کنيد. اميرالمومنين(ع) مي فرمود: «و لا يحمل هذاالعلم الا اهل البصر والبصر» اول، بصيرت، هوشمندي، بيناي، قدرت فهم و تحليل و بعد صبر و مقاومت و ايستادگي. از آنچه پيش مي آيد، انسان دلش زود آب نشود. راه حق، راه دشواري است اين گفته ها اگر چه به حال و هواي اين روزها يمان شبيه است اما خيلي هم جديد نيستند. اينها گفته هاي رهبر عزيزمان در روزهاي اول سال70 است، 19 سال پيش، سالي که شايد هنوز خيلي از کساني که اين خط ها را مي خوانند به دنيا نيامده بودند. اين حرف ها توي آن سال ها گفته شد تا جمله «اين عمار» اين روزها توي گوش من و تو باشد. اين حرف ها آن روزها گفته شد تا جست و جوي بصيرت، وظيفه اين روزها باشد. اين حرف ها آن روزها گفته شد تا من و تو اين رو زها- و شايد کمي دير- غربت بعضي جمله ها را بفهميم. البته اين تمام ماجرا نيست. شايد خيلي ها توي کوفه بصيرت داشتند. اما گاهي يک جاي ديگر کار هم مي لنگيد: «گاهي بصيرت هم وجود دارد اما در عين حال خطا و اشتباه ادامه پيدا مي کند؛ که گفتيم بصيرت شرط کافي براي موفقيت نيست، شرط لازم است. در اينجا عواملي وجود دارد؛يکي اش مساله نبود عزم و اراده است. بعضي ها حقايقي را مي دانند اما براي اقدام تصميم نمي گيرند؛ براي اظهارتصميم نمي گيرند؛ براي ايستادن در موضع حق و دفاع از حق تصميم نمي گيرند.» (4)
قصد اين نيست که حادثه اي را، واقعه به واقعه با حادثه اي ديگر مقايسه کنيم. قصد فقط نشان مرجعي براي يافتن شناخت است. خيلي وقت ها از بصيرت مي گوييم بي آنکه بدانيم چيست و چطور و از کجا بايد پيدايش کرد. اما عاشورا با همه لحظه هايش سرمشقي زنده و کامل است که بايد از آن درس بگيريم؛ درس بودن و با بصيرت بودن.
- تاريخ عوض مي شد!
درک اينکه کجا ايستاده ايم و بايد چه بکنيم کار ساده اي نيست که اگر ساده بود، عاشورايي در کار نبود. گاهي لحظه هاي غفلت آن قدر کوچکند و گذرا که بايد سال ها از آن بگذرد تا ببينيم کجا را اشتباه رفته و چه را اشتباه خوانده ايم. اما اين کوچکي لحظه غفلت هرگز به معني کوچکي نتيجه آن نيست. گاهي وقتي به خودت مي آيي که کاروان رفته است و تو جا مانده اي. خيلي ها با نفهميدن موقعيت و درک نکردن زمان، عاشورارا رقم زدند. کساني که نمي توانستند تاريخ را عوض کنند. روزگار حسين(ع) سرشار از زمان ناشناس ها بود. مردماني که موقعيت را درک نمي کردند و حقيقت را نمي يافتند. اين نمونه ها آنقدر زياد بودند که امام هم از آنها گفت: «الناس عبيدالدنيا والدين لعق علي السنتهم يحوطونه ما درت معايشهم فاذا محصوا باالبلاء قل الديانون؛ مردم بندگان دنيايند و دين تنها بازيچه زبانشان است. دين را تا آن زمان خواهانند که معاش شان مهيا باشد. اما هرگاه در آزمون بلا قرار بگيرند، دينداران اندک مي شوند.» (5) معماري ساختماني براي هميشه تاريخ، در عاشورا نمي توانست با مصالحي نامرغوب و سست صورت بگيرد. شايد به خاطر همين بود که امام از هر موقعيتي براي آزمايش ياران استفاده مي کردند، از سخنراني هاي محکم و گفتن مشکلات راه گفته تا امان نامه شب عاشورا. همه و همه براي باقي ماندن ناب ترين ها بود. ياران حسين(ع) فرصت تکرار ناپذيري را شناختند. فرصت ما تکرار نکردن تاريخ است. همني بصيرت بود که باعث شد ياران امام از هرگردابي سالم به ساحل نجات برسند.
- تاريخ سازان
بصيرت ويژگي اصلي تاريخ سازان دنيا يعني ياران مهدي (عج) خواهد بود: «ياتي قوم بعد نا بصائر هم في دينهم افضل من اجتهادنا»
«به زودي مردمي مي آيند که آگاهي آنها در دينشان از کوشش در عبادتشان بالاتر خواهد بود»؛ ازجمله پيش بيني هاي شخصي به نام «رشيد هجري» که جزو شاگردان معصومين محسوب مي شد وامام کاظم (ع) در وصف ايشان فرموده اند که علم به زمان مرگ افراد و بلاها داشت. (6)
«هيچ حرکتي نيست که انجام دهي، مگر آنکه براي آن محتاج به معرفت و شناخت هستي.» (1) حتم بدان که اين گفته، نکته اي کليدي است که حضرت علي آن را به يکي از بهترين ياران خود، کميل مي گويد. دليل هم دارد، چرا که رسول اکرم درباره همين موضوع چنين فرموده است: «کسي که کاري انجام مي دهد و در آن آگاهي و شناخت لازم را ندارد، آنچه را که خراب مي کند، بيش از آن چيزي است که اصلاح مي کند.» اين دستور ديني که بيشتر اوقات لابه لاي زندگي روزمره مان و توي امور جزئي مان به کار گرفته مي شود، خيلي وقت ها در مساله اي بسيار مهم به دست فراموشي سپرده مي شود. از نمونه هاي برجسته آن عزاداري براي امام حسين(ع) است. روزها و مراسمي که ما به اشک مي گذرانيمشان، در حالي که بايد کنار اشک هايي که مي ريزيم و سينه هايي مي زنيم دنبال يک حقيقت بگرديم.
برگزارکننده مراسم عزاداري براي سيدالشهدا بايد حداقل شناخت و معرفت را نسبت به اين امام و نهضت عاشورايي آن حضرت داشته باشد که نبود اين شناخت نتيجه اي جز واقعه اي که اين روزها شاهد آنيم نخواهد داشت.
- هر چه سريع تر گام برداري بيشتردورمي شوي!
اين روزها بسياري از مجالس سوگواري هر چه پرشورتر مي شود، از هدف خود دورتر شود و به مصداق گفته امام صادق(ع) نزديک تر: «کسي که عملي را بدون بصيرت و آگاهي انجام دهد، مانند رهروي است که راه را اشتباه پيموده است. لذا هر چه تند تر رود، از مقصود دورتر مي شود.»
(2) اين شناخت و بصيرت نه فقط براي خود آيين هاي عزاداري مفيد بوده بلکه گام مهمي است براي داشتن شناختي کامل تر و بصيرتي دقيق تر نسبت به دستورات عملي اجتماعي اسلام، عاشورا و حماسه آن يکي از برترين نقطه ها در تاريخ اسلام استکه کارنامه بسياري از مسلمين را مشخص مي کند. کربلا جغرافياي شناخت بود و عاشورا روز نتيجه گيري. عاشورا پايان ابهام و فتنه اي بود که دردوران اميرالمومنين(ع) و امام حسن(ع) به پا شده بود و اينها همه يعني عاشورا را مي توان مشق کرد. استاد شهيد مطهري تاکيد زيادي روي اين جلوه از قيام عاشورا داشتند و آن را آينه تمام نماي دستورات عملي اسلام مي دانستند: «يعني راز اينکه اين حادثه، نمايش پذير و شبيه پذير است، اين است که تجسم فکر و ايده چند جانبه و چند وجه و چند بعد اسلامي است. همه اصول و جنبه هاي اسلامي عملا در اين حادثه تجسم پيدا کرده است، اسلام است در جريان و درعمل و در مرحله تحقق. وقتي بخواهيم به جامعيت اسلام نظر بيفکنيم بايد نگاهي هم به نهضت حسيني بکنيم. مي بينيم امام حسين(ع) کليات اسلام را عملا در کربلا به مرحله عمل آورده و مجسم کرده است ولي تجسم زنده و جاندار حقيقي و واقعي، نه تجسم بي روح. انسان وقتي در حادثه کربلا تأمل مي کند، اموري را مي بيند که دچار حيرت مي شود و مي گويد اينها نمي توانند تصادفي باشد و سر اينکه ائمه اطهار اين همه به زنده نگه داشتن و احياي اين خاطره توصيه و تاکيد کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود، اين است که اين حادثه يک اسلام مجسم است، نگذاريد اين اسلام مجسم فراموش شود.»(3)
- طرف مقابل مسلمان است، با چه کسي مي جنگيد؟!
«عمار ياسر در جنگ صفين ملتفت شد که در يک گوشه لشکر همهمه است. خودش را رساند، ديد يک نفر آمده وسوسه کرده که شما با چه کساني داريد مي جنگيد؛ طرف مقابل شما مسلمانند و نماز مي خوانند وجماعت دارند! يادتان است که در جنگ تحميلي وقتي بچه هاي ما مي رفتند سنگرهاي دشمن را مي گرفتند و آنها را اسير مي کردند و به داخل سنگرمي آوردند، وقتي جيب هايشان را مي گشتند، مهر و تسبيح پيدا مي کردند! آنها جوانان مسلمان شيعه عراقي بودند که مهر و تسبيح در جيبشان بود، اما طاغوت و شيطان از آنها استفاده مي کرد. اين دست مسلمانان تا وقتي ارزش دارد و دست مسلمان است، که به اراده خدا حرکت کند. اگر اين دست به اراده شيطان حرکت کرد، همان دستي مي شود که بايد قطعش کرد. اين را اميرالمومنين(ع) خوب تشخيص مي داد. علي اي حال، اين وسوسه را چند بار در لشکر صفين به وجود آوردند وهر دفعه هم به گمانم عمار بود که خودش را رساند و فتنه را افشا کرد. عمار جمله اي با اين مضمون گفت که جنجال نکنيد، حقيقت را بشناسيد. اين پرچمي که در مقابل شماست، من ديدم که به جنگ پيامبر آمد و زير اين پرچم، همان کساني ايستاده بودند که الان ايستاده اند؛ و پرچمي را ديدم- اشاره به پرچم اميرالمومنين(ع)- که در مقابل آن پرچم بود و زير آن پيامبر و همان کساني که امروز ايستاده اند- يعني اميرالمومنين(ع)- بودند؛ چرا اشتباه مي کنيد؟ چرا حقيقت را نمي شناسيد؟ اين بصيرت عمار را نشان مي دهد. بصيرت چيز خيلي مهمي است. من درتاريخ هرچه نگاه کردم، اين نقش را در عمار ياسر ديدم. مواردي را که عمار ياسر خودش را براي روشنگري رسانده بود، من در جايي يادداشت کرده ام؛ اما دم دستم نبود که بخواهم پيدا کنم و در اينجا مطرح نمايم. خداي متعال اين مرد را از زمان پيامبر براي زمان اميرالمومنين(ع) ذخيره کرد تا در اين مدت به روشنگري و بيان حقايق بپردازد. من از سابق مکرر گفته ام که اگر ملتي قدرت تحليل خودش را از دست بدهد، فريب و شکست خواهد خورد. اصحاب امام حسن(ع) قدرت تحليل نداشتند؛ نمي توانستند بفهمند که قضيه چيست و چه دارد مي گذرد. اصحاب اميرالمومنين(ع) آنهايي که دل او را خون کردند، همه مغرض نبودند؛ اما خيلي از آنها-مثل خوارج- قدرت تحليل نداشتند. قدرت تحليل خوارج ضعيف بود. يک آدم ناباب، يک آدم بدجنس، يک آدم زبان دار پيدا مي شد و مردم را به يک طرف مي کشاند؛ شاخص را گم مي کردند. در جاده هميشه بايد شاخص مورد نظر باشد. اگر شاخص را گم کرديد، زود اشتباه مي کنيد. اميرالمومنين(ع) مي فرمود: «و لا يحمل هذاالعلم الا اهل البصر والبصر» اول، بصيرت، هوشمندي، بيناي، قدرت فهم و تحليل و بعد صبر و مقاومت و ايستادگي. از آنچه پيش مي آيد، انسان دلش زود آب نشود. راه حق، راه دشواري است اين گفته ها اگر چه به حال و هواي اين روزها يمان شبيه است اما خيلي هم جديد نيستند. اينها گفته هاي رهبر عزيزمان در روزهاي اول سال70 است، 19 سال پيش، سالي که شايد هنوز خيلي از کساني که اين خط ها را مي خوانند به دنيا نيامده بودند. اين حرف ها توي آن سال ها گفته شد تا جمله «اين عمار» اين روزها توي گوش من و تو باشد. اين حرف ها آن روزها گفته شد تا جست و جوي بصيرت، وظيفه اين روزها باشد. اين حرف ها آن روزها گفته شد تا من و تو اين رو زها- و شايد کمي دير- غربت بعضي جمله ها را بفهميم. البته اين تمام ماجرا نيست. شايد خيلي ها توي کوفه بصيرت داشتند. اما گاهي يک جاي ديگر کار هم مي لنگيد: «گاهي بصيرت هم وجود دارد اما در عين حال خطا و اشتباه ادامه پيدا مي کند؛ که گفتيم بصيرت شرط کافي براي موفقيت نيست، شرط لازم است. در اينجا عواملي وجود دارد؛يکي اش مساله نبود عزم و اراده است. بعضي ها حقايقي را مي دانند اما براي اقدام تصميم نمي گيرند؛ براي اظهارتصميم نمي گيرند؛ براي ايستادن در موضع حق و دفاع از حق تصميم نمي گيرند.» (4)
قصد اين نيست که حادثه اي را، واقعه به واقعه با حادثه اي ديگر مقايسه کنيم. قصد فقط نشان مرجعي براي يافتن شناخت است. خيلي وقت ها از بصيرت مي گوييم بي آنکه بدانيم چيست و چطور و از کجا بايد پيدايش کرد. اما عاشورا با همه لحظه هايش سرمشقي زنده و کامل است که بايد از آن درس بگيريم؛ درس بودن و با بصيرت بودن.
- تاريخ عوض مي شد!
درک اينکه کجا ايستاده ايم و بايد چه بکنيم کار ساده اي نيست که اگر ساده بود، عاشورايي در کار نبود. گاهي لحظه هاي غفلت آن قدر کوچکند و گذرا که بايد سال ها از آن بگذرد تا ببينيم کجا را اشتباه رفته و چه را اشتباه خوانده ايم. اما اين کوچکي لحظه غفلت هرگز به معني کوچکي نتيجه آن نيست. گاهي وقتي به خودت مي آيي که کاروان رفته است و تو جا مانده اي. خيلي ها با نفهميدن موقعيت و درک نکردن زمان، عاشورارا رقم زدند. کساني که نمي توانستند تاريخ را عوض کنند. روزگار حسين(ع) سرشار از زمان ناشناس ها بود. مردماني که موقعيت را درک نمي کردند و حقيقت را نمي يافتند. اين نمونه ها آنقدر زياد بودند که امام هم از آنها گفت: «الناس عبيدالدنيا والدين لعق علي السنتهم يحوطونه ما درت معايشهم فاذا محصوا باالبلاء قل الديانون؛ مردم بندگان دنيايند و دين تنها بازيچه زبانشان است. دين را تا آن زمان خواهانند که معاش شان مهيا باشد. اما هرگاه در آزمون بلا قرار بگيرند، دينداران اندک مي شوند.» (5) معماري ساختماني براي هميشه تاريخ، در عاشورا نمي توانست با مصالحي نامرغوب و سست صورت بگيرد. شايد به خاطر همين بود که امام از هر موقعيتي براي آزمايش ياران استفاده مي کردند، از سخنراني هاي محکم و گفتن مشکلات راه گفته تا امان نامه شب عاشورا. همه و همه براي باقي ماندن ناب ترين ها بود. ياران حسين(ع) فرصت تکرار ناپذيري را شناختند. فرصت ما تکرار نکردن تاريخ است. همني بصيرت بود که باعث شد ياران امام از هرگردابي سالم به ساحل نجات برسند.
- تاريخ سازان
بصيرت ويژگي اصلي تاريخ سازان دنيا يعني ياران مهدي (عج) خواهد بود: «ياتي قوم بعد نا بصائر هم في دينهم افضل من اجتهادنا»
«به زودي مردمي مي آيند که آگاهي آنها در دينشان از کوشش در عبادتشان بالاتر خواهد بود»؛ ازجمله پيش بيني هاي شخصي به نام «رشيد هجري» که جزو شاگردان معصومين محسوب مي شد وامام کاظم (ع) در وصف ايشان فرموده اند که علم به زمان مرگ افراد و بلاها داشت. (6)
پي نوشت ها :
1- تحفه العقول، صفحه 17.
2- اصول کافي، جلد 1، صفحه 54.
3- حماسه حسيني، جلد 1، صفحه 297.
4- مقام معظم رهبري، 4/ 8/ 1389.
5- فرهنگ جامع سخنان امام حسين (ع) صفحه 399.
6- سفينه البحار، جلد 1، صفحه 522.