آیا عشق گناه است؟
عوامل ورود به روابط خطرناک عشقي
الف) خانوادگي؛
ب) فردي؛
ج) عوامل اجتماعي.
الف) خانوادگي؛ شامل اختلافات خانوادگي، بي توجهي نسبت به ارزش هاي اجتماعي از جانب والدين و بي توجهي به مذهب و باورهاي مذهبي است.
ب) فردي؛ شامل بي هويتي، مشکلات رواني، احساس عشق، کنجکاوي و عقب افتادگي تحصيلي مي شود.
ج) عوامل اجتماعي(1)؛ شامل دوستان و هم کلاسي ها، اوقات فراغت آشفته، موسيقي هاي محرک، سريال هاي تلويزيوني فيلم ها و برنامه هاي ماهواره اي، فقر فرهنگي، فقر زياد مالي و ثروت زياد مالي است.
آثار و پيامدهاي منفي رابطه عشقي با جنس مخالف
بر هيچ کسي پوشيده نيست که رابطه ي عشقي با جنس مخالف، پيامدهاي ناگواري به همراه دارد. برخي از آنان عبارتند از:
1. اختلالات هيجاني و عاطفي و برداشت منفي از ظاهر خود، به ويژه در کساني که روابط کوتاه مدت و گذرايي برقرار مي کنند؛
2. پنهان کردن و تحريف هويت؛
. بروز حسادت؛
4. گرايش به مصرف الکل و مواد مخدر؛
5. افت تحصيلي؛
6. بارداري ناخواسته؛
7. افزايش خشونت در زندگي؛
8. وادار شدن به ازدواج هاي زودهنگام؛
9. ارتکاب به بزهکاري و خلاف هاي رفتاري شديد و درگيري هاي خانوادگي؛
10. احساس نااميدي در لحظه هاي تنهايي؛
11. افزايش احساس کمبود محبت.
فرق عشق حقيقي و عشق مجازي
عشق حقيقي همان محبت به خداوند و صفات و افعال اوست که انسان، عشق خويش را خالصانه به خدمت او بگمارد. مبدأ عشق انساني مشاکلت و مشابهت نفس عاشق با نفس معشوق است و اعجاب و تحسين به شمايل زيبايي معشوق به اين خاطر که همه اين ها از آثار نفس معشوق است.
مبدأ عشق حيواني، شهوت بدني و درخواست لذت حيواني است و تحسين و شگفتي به ظاهر معشوق و رنگ و شکل اعضاي صرفاً مادي و بدني اوست و اين مقتضاي نفس اماره مي باشد و غالباً هم مقارن با فجور و گناه و آلودگي و افراط در قوه شهوت حيواني است.
شکي نيست که عشق حقيقي - که همان محبت خداوند باشد - بزرگترين فضيلت و کمال انساني، بلکه غايت و نهايت درجه سير و سلوک عرفان اسلامي است و دين و شريعت نيز بدان ترغيب و تشويق مي کند؛ چنان که پيامبر(ص) از اصحابش پرسيد: کدام دستگيره هاي ايمان قوي تر و محکم تر است؟ بعد خود حضرت فرمود: محبت داشتن به خاطر خداوند و دشمني نمودن به خاطر خداوند.(2)
شکي نيست که عشق حيواني، مذموم و از صفات رذيله است و انسان را از درک امور معنوي و رسيدن به سعادت ابدي دور و محروم مي کند؛ چون غالباً باعث افتادن در گناهان، آلودگي ها و افراط در آن مي شود(3). به علاوه اينکه غالباً منشأ آن عدم رعايت تقواي چشم و گوش است؛ يعني چشم را رها مي کند و در پي ديدن زيبايي هاي جنس مخالف مي رود و کم کم عشق به آن پيدا مي شود. پس اين عشق از مقدمات حرام حاصل مي شود و چه بسا حرکاتي هم که از روي تعشق حيواني انجام مي دهد، حرام باشد.
اگر در کسي بدون تعمد و قصد حرام عشق حيواني پيدا شد و يا اگر در اول اشتباه نمود و عمداً مقدمات پيدايش عشق را اختياراً ايجاد نمود، ولي به خاطر مسائل شرعي (مثلاً طرف زن شوهر داري بود يا دختري بود که خود يا خانواده اش راضي به ازدواج نبودند و همچنين زني عاشق مردي شد که از نظر شرعي ارتباط با او حرام است)، به اين جهات ديني از خواهش هاي نفساني خودداري نمود و اين عشق را در خود مخفي نگه داشت و صبر نمود و از دنيا رفت، اجر شهيد را دارد و وارد بهشت مي گردد.(4)
به هر حال دليلي نداريم که خود عشق زميني از حرمت برخوردار باشد، ولو اين که ممکن است منشأ پيدايش او حرمت داشته باشد يا اعمال ناشايست و حرامي را به دنبال داشته باشد؛ يعني گناه منشأ پيدايش و نتايج به بار آمده جداگانه محاسبه مي گردد. بله از نظر اخلاقي بايد از چنين عشقي دوري گزيد و تلاش نمود که از دل بيرون کرد، هر چند مقدمات و منشأ پيدايش او حلال بوده و يا نتايج بدي را به دنبال نداشته باشد، زيرا دل جاي عشق به خداست و نبايد آن را از عشق غير خدا پر کرد.
اما عشق نفساني يعني عشق به فرد انساني خالي از شائبه اميال شهواني و دنيايي نيست و اين نوع علاقه و عشق انساني - که انسان ديگر در آن متعلق عشق و ستايش قرار مي گيرد - در مورد همه ي افراد و در همه ي شرايط يکسان نيست، بلکه متغير و متفاوت است. اين که آيا مي توان بين اين نوع عشق و عشق الهي پيوندي برقرار کرد، محل تأمل است، بلکه بحثي است که بعضي از اهل سير و سلوک مطرح کرده اند، آن هم تحت شرايط خاص. آنان مي گويند: اين عشق مجازي، پلي است براي رسيدن به عشق حقيقي، چون کسي که دچار اين عشق شد، همه ي شهوت ها و خواسته هاي نفساني را از بين برده و همه را در يک عشق خلاصه کرده است، به همين جهت رسيدن به معشوق حقيقي براي او آسانتر است؛ چون از همه چيز منقطع شده و فقط به يک چيز وابسته است که البته اين معشوق هم بر اساس قواعد و سنت هاي الهي متعلق عشق اين انسان قرار گرفته است. پس در اين صورت براي رسيدن به معشوق حقيقي نياز ندارد که از چيزهاي زيادي منقطع گردد، بلکه اگر تمرين کند که از همين يک عشق منقطع شود، به معشوق حقيقي و محبوب کامل خواهد رسيد. از اين رو گفته اند: «از يک به يک رسيدن آسان تر است از کثير به يک»(5).
البته نبايد از اين نکته غافل بود که اين مباحث در صورتي مي تواند راه گشا
باشد که عارف سالک واصلي، مربي و مرشد انسان باشد و دقيقاً اعمال ريز و درشت انسان را زير نظر داشته باشد، نه اينکه هر کس به اقتضاي سليقه ي خود و به اقتضاي هيجانات خويش براي خود نسخه بپيچد و بدان عمل کند، چه اين که اين سير پرخطري است.
طي اين مرحله بي همرهي خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهي(6)
آيا عشق گناه است؟
1. جمال معنوي و کمالات معشوق، زمينه کشش و ايجاد علاقه در عاشق مي گردد و او را متمايل به طرف مقابل مي کند؛
2. عشقي که ريشه در شهوت دارد؛ يعني در اثر غليان و توفان شهوت شکل گرفته و ريشه هاي فيزيولوژيکي و جسماني دارد. عشق به جنس مخالف، در اغلب موارد از نوع دوم است و آتشي است که خيلي زود با ارضاي شهوت خاموش مي شود و ناشي از تحريک قوه ي متخليه و همراه با لذت هاي جسمي و جنسي است. اين عشق حتي اگر منجر به ازدواج هم گردد، اساس خانوادگي محکمي را بنا نمي کند، زيرا به محض وصال و پاره شدن پرده خيالات و اوهام، به سردي و خاموشي مي گرايد و در بسياري از موارد، انسان احساس خسارت مي نمايد؛ چون عشق موجب مي شود آدمي از عيوب معشوقش غافل شود. به هر صورت وجود چنين عشقي در قلب يک جوان بسيار خطرناک است، زيرا عواقب بدي را در پي خواهد داشت. ناراحتي فکري و افت تحصيلي، آلوده شدن به گناه و روابط جنسي نامشروع، آبروريزي و هتک حيثيت اجتماعي، بيماري هاي رواني و بدني، يا حتي ديوانگي و خودکشي حاصل و نتيجه ي اين نوع عشق هاي دروغين و آتشين است.
چگونگي درک لذت عشق الهي و حقيقي
1. راه نظري؛
2. راه عملي.
راه نظري؛ اين راه در محبت، علم و شعور نهفته است و تا زماني که انسان به چيزي شناخت پيدا نکند، آن را دوست نمي دارد و به آن عشق نمي ورزد. برخي بزرگان مراحل چهارگانه اي براي اين راه (نظري) نقل کرده اند: شناخت، معرفت، محبت و عشق.
شناخت؛ شناخت خود به دو شکل «حصولي» و «حضوري» است و آن اين است که شخص کمالات پروردگار را مطالعه و از اوصاف کماليه او آگاه گردد.
معرفـت؛ هر گاه اين علم و شناخت اولي که معمولاً مفهومي و ذهني است به جان و قلب انسان گره بخورد، نتيجه اش يک معرفت قلبي است که زمينه ي پله ي سوم، يعني محبت مي گردد.
محبت؛ محبت اثر قلب است، در اين مرحله قلب انسان متمايل و در تسخير محبوب قرار مي گيرد. با ورود به اين مرحله کم کم عشق به محبوب تکوين يافته و شخص به عشق ورزي محبوب مي پردازد.
عشق؛ در اين حالت، شخص محبوب واقعي و حضورش را در عالم درک مي کند و عاشق محبوب و کمالات او مي گردد و همه ي عالم و مخلوقات را مظاهر آن معشوق کل مي بيند.
راه عملي؛ اين راه همراه با تلاش و يک نوع تزکيه و مجاهده ي عملي است. در اين زمينه، حضرت علي(ع) مي فرمايند: «اگر خدا را دوست داريد، محبت دنيا را از قلب هايتان خارج کنيد.»(7)
عبدالرزاق کاشاني، شارح کتاب منازل السائرين مي نويسد: «عشق و محبت به محبوب اقتضا مي کند وصال را، و وصال ميسر نمي شود، مگر به بذل روح، و انس به جمال هم اقتضا مي کند که قلب از التفات به غير او ممنوع شود. پس افراد محبّ، وقتي در محبت صادق اند که قلبشان تعلق به محبوب داشته باشد»(8). پس شخص بايد از تعلقات رها شود و عملاً در راه محبوب خود را ايثار و نثار کند:
در ره منزل ليلي که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشي
اگر کسي بخواهد عاشق خداوند و اولياي او شود، کافي است حجاب هاي دل خويش را کنار بزند، چشم دل را باز کند و اندکي از آن همه نعمت هاي خداوند را ملاحظه نمايد. آدمي اگر در خود و اطرافش بينديشد، در مي يابد که
غرق در نعمتها و الطاف خداوند است. خداوند با مهرباني تمام و با بذل و بخشش و جود وکرم، با چشم پوشي از بدي ها و ناسپاسي هاي انسان، مشغول تدبير امور و اداره تمامي شئون زندگي اوست. اگر کاري کنيم که از خواب غفلت بيدار شويم، خود را غرق در محبت هاي خدا خواهيم ديد. بعد از ديدن اين احسان، قلباً به اعطاکننده آن علاقه مند شده، خود را مديون او خواهيم ديد و علاقه و محبتمان به او افزون خواهد شد و اندک اندک و با گذشت زمان، عشق به معبود پيدا خواهيم کرد. پس راه عاشق خدا شدن، درک محبت ها و خوبي هاي اوست که جز با رفع حجاب هاي دروني ميسر نمي گردد.
عشق عالي ترين تجلي زيبايي انسان
شعرا و عرفا از جذب پروانه به سوي شمع بسيار سخن گفته اند و آن را مصداقي از جذبه ي عاشق به سوي معشوق مي دانند. مصداق اين نوع کشش و جذبه حتي در گياهان و در نياز و خواهش شاخ و برگ درختان به سوي نور نمودار است.
انسان نيز وقتي در تاريکي قرار مي گيرد، هر نقطه نوراني او را به سمت خود مي کشد و اين يک کشش به سوي نور است. برخي از حيوانات نيز به طرف تاريکي کشش دارند و وقتي جايي روشن است، به تاريکي ها پناه
مي برند و در نقاط و زواياي تاريک پنهان مي شوند.
حيواناتي هستندکه به طرف جريانها و ميدان هاي مغناطيسي کشش پيدا مي کنند؛ مانند ماهي هايي که به کمک ايجاد حوزه هاي مغناطيسي در دريا به دام صيادان مي افتند. در مورد کوچ پرندگان شواهدي وجود دارد که نشان مي دهد آن ها به سمت و سوي خاصي کشش پيدا مي کنند. کششي که شناخت و ادراک ذهن در آن نقشي ندارد. به عبارت ديگر يک کشش، بدون آنکه موجود زنده بداند به کجا مي رود. اين ها مثال هايي است که تا حدودي معناي کشش به سمت يک هدف و تجهيز يک موجود زنده را براي سوق يافتن به سوي آن نشان مي دهد.
عشق در مرتبه اي بسيار عالي تر و به عنوان عالي ترين تجلي عالم هستي، قلب انسان را به سوي کمال و زيبايي مطلق سوق مي دهد. خدا انسان را به گونه اي آفريده که وقتي به سوي نور و وجود مطلق متمايل مي شود، با تمام وجود به سمت آن کشيده مي شود. به اين ترتيب، عشق، کشش قلب انسان به سوي خداوند است. اين تعبير در قرآن کريم و در متون اسلامي با عباراتي مانند «حبّ» نشان داده شده است. در قرآن کريم آمده است: «اگر خدا را دوست داريد، از من (پيامبر) پيروي نماييد که در نتيجه خدا نيز شما را دوست خواهد داشت.» و يا در نقل ها و به ويژه در دعاي عاشقانه کميل آمده است: «الهي، زبانم را به ياد خودت گويا کن و قلبم را به عشق خودت شيفته ساز». بايد گفت که حب يا عشق، ماهيتي انساني دارد و هدف اصلي آن نيز خداست.
عشق در مورد انسانها
خليفه و جانشين خدا مورد عشق و محبت قرار گيرد، خالي از اشکال است، اما گاهي بعضي افراد دچار توهم عشق مي شوند؛ توهمي که نتيجه آن تاريکي، غفلت و دور شدن از عشق حقيقي است که نتيجه اي جز سراب و شکست در پي دارد و درياي متلاطم روح آدمي را آرام نخواهد ساخت.
تفاوت عشق با هواي نفس
هدف هواي نفس، ارضاي خويشتن است، ولي هدف عشق، بقا و حضور معشوق است؛ حتي اگر به فناي عاشق بينجامد؛ بنابراين ملاک مشخص براي تميز و تشخيص عشق و کشش اميال، در همين است که عاشق در صدد رضايت معشوق است، نه رضايت خويش. عاشق وقتي با معشوق کامل رو به رو مي شود، مي خواهد همه چيزش، حتي خود را از دست بدهد. عبارت معروف حافظ که مي گويد:
ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست
تو خود حجاب خودي، حافظ از ميان برخيز
اشاره به اين دارد که مي بايد فرديت فرد و خود بودن او نيز زايل شود تا معشوق
نزد وي تجلي کامل بيابد. با اين توصيف، بايد عشق يک انسان به انسان ديگر - که مبتني بر اراده و خواست محبوب کل؛ يعني خداست - را از تمايل و کشش مبتني بر نيازهاي وي منفک و مجزا کرد. به اين ترتيب است که اگر فردي نشانه اي از عشق را در دل خويش نسبت به فردي ديگر دارد، بايد در درجه اول به معشوق خود که مخلوق و جلوه اي از خداوند جميل است بينديشد، نه بر خويشتن. اگر براي ارضاي تمايل خود، معشوق را به طرق مختلف قرباني کند و از آن جمله دست به عملي بزند که آبروي وي را خدشه دار سازد، بايد مطمئن باشد که اين عشق نيست، بلکه يک کشش از نوع حيواني است که در آن صفاتي مثل خودخواهي و خودپرستي جلوه مي کند و انسان و طرف مقابل را به هلاکت مي کشاند.
يک زندگي، يک عبرت
چقدر عجيب که عاشقي براي بدست آوردن معشوق خود، معشوق را فدا مي کند، کما اينکه شخص در اصل عاشق شهوات خود است، حتي براي بدست آوردن خواسته ي جنسي خود گريه هم مي کند، اما اين اشک، جز اشک تمساح نيست.
رازهاي نهفته در عشق الهي و عشق مجازي
راز دوم: عشق الهي، صبرآور است ولي عشق مجازي، صبرشکن است.
راز سوم: عشق الهي، نيرو زاست ولي عشق مجازي، نيروبَر است.
راز چهارم: عشق الهي خودخواهي بر است ولي عشق مجازي، خودخواهي زاست.
راز پنجم: عشق الهي شادي آور است ولي عشق مجازي، غم افزاست.
راز ششم: عشق الهي، جريان دارد ولي عاشق الهي، همه ي پديده هاي عالم را جلوه ي خدا مي داند و به همه عشق مي ورزد، اما عشق مجازي، عشق به خواسته هاي نفساني خود است.
عاشق خدا، از فراق و ياد او لذت مي برد، اما عاشق غير خدا، فقط با وصال دل خوش است و فراق، برايش رنج آور است.
پي نوشت ها :
1. - روابط دختر و پسر، ج 1، جمعي از پژوهشگران، زير نظر محمد علي رضايي اصفهاني، با دخل و تصرف.
2. - کافي، ج 2، ص 125.
3. - اسفار، ج 7، ص 171- 175.
4. 10- شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 400.
5. - اسفار اربعه، ج 7، ص 175.
6. - حافظ.
7. - الحکم الزاهره با ترجمه انصاري، ص 91 و 618.
8. - شرح منازل السائرين، ص 168. (براي مطالعه بيشتر ر. ک: محمدرضا کاشفي، آيين مهرورزي، ص 77- 83.)