بازسازي فرهنگ مبتني بر دين
نگاهي اجمالي به دستاوردهاي بزرگترين انقلاب سده اخير 2
اشاره:
تحول فرهنگي
«... اين تحول که در ايران پيدا شد، تحول همه جانبه بود، تحول فکري و روحي که خداي تبارک و تعالي نصيب شما ملت کرد. اين نهضت شما را آزاد کرد و از آن بندهايي که بر ملت بود نجات داد....اين تحولات روحي و انساني است که در نظر من بسيار اهميتش بيشتر از پيروزي در مقابل شاه سابق و قدرت هاي بزرگ است... تحولي بود که با دست خدا انجام گرفت هيچ بشري قدرت اين معنا را ندارد(و) نمي تواند چنين کاري بکند.»(1)
در رژيم پهلوي نه تنها معنويت پايگاهي نداشت بلکه فساد، شهوتراني، عياشي، رفاه طلبي افراطي و غرق شدن در لذت هاي توأم با گناه، لهو و لعب بر روي s فضيلت ها و مکارم عالي لايه اي سخت و تيره پوشانيده بود اما با پيروزي انقلاب اسلامي، چنان در نگرش ها و تفکرات و ديدگاه هاي مردم بخصوص جوانان دگرگوني ايجاد شد که به معنويت و ارزش هاي مقدس رويکرد نشان دادند و آنان در فصل طراوت زندگي با هواهاي نفساني به مبارزه اي جدي برخاستند، وصال حق را طلبيدند در دفاع مقدس حماسه اي با شکوه آفريدند و کارنامه اي جاويد از خويش به يادگار نهادند. بديهي است اگر آن تزکيه دروني، پالايش روح و قلب و مداومت بر عبادت، ذکر و دعا نبود جوانان کشور اين گونه به فوز عظيم شهادت و ايثار نايل نمي شدند:
«ملت ما اکنون به شهادت و فداکاري خود گرفته است و از هيچ دشمن و قدرتي و هيچ توطئه اي هراس ندارد...»(2)
در فضاي تيره اي که رژيم استبدادي ساخته بود به فرايض ديني بخصوص نماز که ستون دين است اهميت داده نمي شد و حتي آنقدر اوضاع آشفته بود که اگر شخصي در محيط هاي اداري، دانشگاهي و ساير مؤسسات مي خواست به اين فريضه مهم اهتمام ورزد، مورد تمسخر و توهين قرار مي گرفت. اين وضع، فرد نماز خوان را تحت فشار قرار مي داد و او دچار يک حقارت روحي و خجالت و شرمندگي مي شد، گاهي افراد ناگزير مي شدند. اقامه نماز را به تأخير بيندازند و يا در گوشه و کناري دور از چشم اغيار، اين واجب اعتقادي و شرعي را به جاي آورند.
وقوع رخداد مهم انقلاب اسلامي- اين بارقه اي الهي و ملکوتي- باعث شد نگرش نظام سياسي و بسياري از مردم بشدت متحول شود و مردم نه تنها در مساجد و اماکن مذهبي بلکه در مراکز علمي، دانشگاهي، اداري، کارخانجات، پادگان ها و ديگر نهادها و سازمان ها به محض شنيدن صداي فرحزاي اذان کار و تلاش، آموختن و آموزش دادن و هرگونه برنامه اي را موقتاً رها کنند و به صف نمازگزاران بپيوندند و نماز را در وقت فضيلت به جاي آوردند، با خداي خويش به راز و نياز بپردازند و لحظاتي از امور دنيوي اعراض کنند و به سوي ملکوت و عرش و آسمان اوج گيرند و پس از اين برنامه سازنده و رشد دهنده به سوي محل کارخويش بازگردند.
بديهي است اهتمام ورزيدن به اقامه جمعه و جماعت و برپايي مراسم عبادي، روح و روان مردم را از آلودگي هاي خلاف و گناه پاک مي کند و آنان را به سوي فضايل و مکارم راغب مي سازد. به برکت انقلاب اسلامي نماز جمعه احيا شد، حضور با شکوه مردم در اين مراسم عبادي- سياسي در گرماي طاقت فرساي تابستان و سرما و برف و باران زمستان و در مواقعي که شهرها مورد اصابت موشک هاي رژيم بعثي و بمب گذاري هاي گروهک هاي تروريستي قرار مي گرفت، از عمق ايمان و صلابت و شور و عشق روحاني آنان حکايت دارد. امام خميني فرمود:
«برپايي نماز جمعه يکي از برکات بسيار عظيم اسلام بود...يکي از مهمترين چيزهايي که در انقلاب حاصل شد قضيه نماز جمعه است که در زمان سابق در بين ما متروک بود...»(3)
ايشان در بياني ديگر خاطر نشان ساختند:
«نماز جمعه باشکوهمنديي که دارد براي نهضت کوتاه عصر ما يک پشتوانه محکم و در پيشبرد انقلاب اسلامي ما عامل مؤثر و بزرگي است.»(4)
همچنين فريضه بسيار مهم و سرنوشت ساز و سازنده امر به معروف و نهي از منکر در دوران اختناق رژيم پهلوي کاملاً مطرود و فراموش شده بود و اصولاً آنقدر فحشا، فساد و خلاف هاي اجتماعي و اخلاقي گسترش داشت که ديگر در عمل جايي براي مطرح شدن اين عصر حياتي وجود نداشت. افرادي از علماي شيعه، طلاب و اقشار مؤمن مردم هم وقتي مي خواستند در گوشه و کنار کشور اين امر را احيا کنند يا آماج اتهامات واهي قرار مي گرفتند و آنان را منزوي مي ساختند يا به بهانه دخالت در امور سياسي و اجتماعي و بر هم زدن نظم و امنيت عمومي دستگير و روانه سياه چال ها مي شدند و شکنجه هاي سختي مي ديدند. در حالي که امر به معروف و نهي از منکر اصلي قرآني، از فروع دين و واجب اسلامي است و همگان موظف به اجراي آن هستند با طلوع خورشيد انقلاب اسلامي اين وظيفه عمومي برجسته و حتي در اصل هشتم قانون اساسي برآن تصريح شد:
«در جمهوري اسلامي ايران دعوت به خير، امر به معروف و نهي از منکر وظيفه اي است همگاني و متقابل برعهده مردم نسبت به يکديگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت، شرايط و حدود و کيفيت آن را قانون تعيين مي کند.»(5)
برکات خود انقلاب اسلامي آنچنان زياد بود که مردم خودشان ملزم بودند از منکرات اجتناب کنند و اگر هم خلافي مي ديدند آنقدر حساس بودند که تذکر مي دادند و ديگر نسبت به مفاسد اجتماعي و اخلاقي بي تفاوت نبودند. البته ما در اين زمينه تا رسيدن به وضع مطلوب فاصله زيادي داريم و بايد اوضاع به گونه اي دگرگون شود که جلو مفاسد اقتصادي، اداري و سياسي به طور جدي و در عرصه عمل گرفته شود و اين ظرفيت و وسعت نظر چنان تحقق يابد که مردم قادر باشند خلاف هاي فکري، اعتقادي واجتماعي را که آشفتگي به بار مي آورد تذکر دهند. بديهي است به اين بهانه افراد دلسوز نمي توانند از هر مسير و شيوه اي که بخواهند وارد شوند، به فرمايش رهبر معظم انقلاب:
«کسي که مي بينيد خلافي را مرتکب مي شود، يک کلمه آسان بيشتر نمي خواهد: بگوييد اين کار شما خلاف است، نکنيد! لازم هم نيست که با خشم همراه باشد، شما بگوييد، ديگران هم بگويند، گناه در جامعه خواهد خشکيد...»(6)
در جريان شکل گيري انقلاب با شکوه اسلامي و به دنبال اوج گيري و گسترش اين حرکت اسلامي و در عين حال مردمي، مساجد صرفاً يک کانون عبادي و تبليغي نبودند بلکه به يک پايگاه سياسي و مبارزاتي تبديل شدند. پس از پيروزي انقلاب نيز اين مکان مقدس به مراکزي براي روشنگري و تشريح مسايل سياسي و اجتماعي تبديل شد. اصولاً مسجد نقش ارزشمندي در حراست مردمي از دستاوردهاي انقلاب در برابر خصم داخلي و خارجي برعهده دارد، هسته اوليه ارگان هاي انقلابي چون بسيج، کميته امداد امام خميني در همين مساجد شکل گرفت، سازماندهي نيروهاي خود جوش مردمي براي حضور در صحنه هاي نبرد حق عليه باطل، آموزش هاي نظامي، جمع آوري و بسته بندي کمک هاي مردمي براي جبهه ها نيز در مسجد انجام مي پذيرفت. امروز هم پايگاه هاي مقاومت مردمي و بسيجي کاملاً به اين اماکن عبادي پيوندي ناگسستني دارند، ضمن اينکه رسيدگي به امور رفاهي، خدماتي، مسايل خيريه، رفع نيازهاي خانواده هاي محروم و کم بضاعت، فراهم کردن جهيزيه نوعروسان، جمع آوري کمک هاي نقدي و جنسي مردم براي فلسطينيان مظلوم و فعاليت هاي فرهنگي و تبليغي از جمله برنامه هايي است که در مساجد صورت مي گيرند.
به برکت به بار نشستن خروش مقدس امت مسلمان به رهبري امام خميني، قرآن از انزوا بيرون آمد. در گذشته اين کتاب هدايت انسان ها در زندگي فردي و اجتماعي مردم و مسايل سياسي و اقتصادي نقش چنداني نداشت و صرفاً برخي افراد متدين در جلسات مذهبي نگرش صحيح خود را در از کلام وحي فرا مي گرفتند و قرآن را به عنوان دستورالعمل جوامعي که مي خواهند به سعادت و ترقي راستين برسند، مورد توجه قرار مي دادند و مي کوشيدند به دستورات آن عمل کنند و مردم و علاقه مندان را به احياي فرهنگ قرآني دعوت مي کردند ولي اين روند محدود بود و اکثريت جامعه و نظام سياسي حاکم بر مردم تصور نادرستي نسبت به اين صحيفه آسماني داشتند و در عرصه هاي کرداري و رفتاري مخالف دستورات آن عمل مي کردند.
انقلاب اسلامي ايران توفيق را به دست آورد که طرز تلقي مردم نسبت به قرآن را متحول سازد و نيز به آنان تفهيم کرد که قرآن يک کتاب تشريفاتي براي سفره عقد، مجالس، ختم، بوسيدن، عبوردادن مسافر از زير آن، سوگند ياد کردن به آن و نيز استخاره کردن نيست و حتي نبايد به تلاوت و قرائت و حفظ بخشي يا همه آن اکتفا کرد، اگرچه خود اين امر ثوابي دارد و خالي از اجر اُخروي نيست اما بايد در وهله نخست دستورات الهي را از خلال آن استخراج کرد، سپس مطابق نيازهاي زمان به برنامه ريزي و تنظيم پرداخت و در نهايت بدان عمل کرد. قرآن کريم کتابي است که مي تواند به تمامي ابعاد زندگي ما اعم از فردي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي، حقوقي، قضايي و اقتصادي، معنويتي کارساز اعطا کند، از مشکلاتي که بشريت را در تنگنا قرار داده، گره گشايي کند ومسير سعادت و کمالجويي او را هموارسازد. اصولاً نظام اسلامي کوشيده و همچنان در تلاش است که فرهنگ قرآني را در جامعه گسترش دهد و به ترويج مفاهيم سازنده و رشد دهنده آن بپردازد.
امام خميني در اين باره فرموده اند:
« ما مفتخريم و ملت عزيز سر تا پا متعهد به اسلام و قرآن، مفتخر است که پيرو مذهبي است که مي خواهد حقايق قرآني قرآني را که سراسر آن از وحدت بين مسلمين بلکه بشريت دم مي زند از مقبره ها و گورستان ها نجات داده و به عنوان بزرگترين نسخه نجات دهنده بشر از جميع قيودي که بر پاي و دست و قلب، و عقل او پيچيده است و او را به سوي فنا و نيستي و بردگي و بندگي طاغوتيان مي کشاند، نجات دهد.»(7)
امام امت در جاي ديگر هشدار داده اند:
«هان اي حوزه هاي علميه و دانشگاه هاي اهل تحقيق! بپا خيزيد و قرآن کريم را از شر جاهلان متنسک و عالمان متهتک که از روي علم و عمل به قرآن و اسلام تاخته و مي تازند نجات دهيد.»(8)
از آنجا که قرآن و عترت دو امانت نفيس و گرانبهايي است که رسول اکرم(ص) براي امت اسلامي به يادگار نهاده است و تمسّک به اين دو موجب هدايت و رستگاري خواهد شد و از سويي مذهب مردم ايران غالباً شيعه اثناعشري است و علما و مردم در شکل گيري انقلاب اسلامي از حماسه هاي پرشکوه اين خاندان متأثر بوده اند اين ضرورت ايجاب مي کرد که فرهنگ اهل بيت در ابعاد زندگي مردم جاري و ساري باشد. بنابراين شايسته است ارتباط قلبي آحاد جامعه با ستارگان آسمان امامت استمرار يابد تا اين علاقه و مودّت که از اعماق وجود بر مي خيزد موجب جذب و جلب معنويات ائمه و نور گرفتن از خورشيد معرفت و فضيلت آن خاندان شود. ترويج فرهنگ معصومان، نشر ميراث اهل بيت، برگزاري همايش هاي علمي و فرهنگي در تجليل و تکريم از مقام مقدس عترت نبي اکرم«عليهم السلام» انعقاد مجالس با شکوه به مناسبت اعياد اسلامي و سالروز ولادت و شهادت ائمه، گسترش فرهنگ عاشورا، راه يافتن سيره و سخن معصومان به کتاب هاي درسي دانشگاهي و مقاطع سه گانه آموزش و پرورش از جمله برنامه هايي است که در اين راستا صورت گرفت، تأسيس سازمان ها، نهادها و کانون هاي مهم پژوهشي براي احياي ميراث شيعه، بيان احکام و معارف الهي توسط علماي بزرگ با تکيه بر منابع مستند روايي، نشر مفاهيم نهج البلاغه، صحيفه سجاديه و ادعيه و مناجات ائمه در سطوح گوناگون و مناسب با درک و فهم اقشار گوناگون، از جمله کوشش هاي نظام اسلامي براي ترويج انوار آن خورشيدهاي تابناک است. امام خميني در اين باره يادآور شده اند:
«ما بايد سرمشق از اين خاندان بگيريم... آن ها زندگي خودشان را وقف کردند از براي طرفداري (از) مظلومين و احياي سنت الهي، ما بايد تبعيت کنيم و زندگي خود را براي آن ها قرار بدهيم... ما تابع حضرت رسول و ائمه «عليهم السلام» هستيم که همه امور دست آن ها بود، حکومت تشکيل دادند و مردم را هدايت نمودند... بايد متشبّث به آن سيره اي بشويد که پيامبراکرم(ص) و ائمه اسلام بين ما گذاشته است که حتي آن روزي که نمي توانستند يک کلمه برخلاف سياست دولت وقت بگويند، با ادعيه شان مردم را دعوت مي کردند.»(9)
امام در جاي ديگر افتخاراتي را درباره ائمه هدي برمي شمارد:
« ما مفتخريم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن بزرگترين دستور زندگي مادي و معنوي و بالاترين کتاب رهايي بخش بشر است و دستورات معنوي و حکومتي آن بالاترين راه نجات است از امام معصوم ماست. ما مفتخريم که ائمه معصومين از علي بن ابي طالب، گرفته تا منجي بشر حضرت مهدي صاحب زمان«عليهم آلاف التحيات و السلام» که به قدرت خداوند قادر، زنده و ناظر امور است، ائمه ما هستند.
ما مفتخريم که ادعيه حياتبخش که او را قرآن صاعد مي خوانند از ائمه معصومين ماست. ما به مناجات شعبانيه امامان و دعاي عرفات حسين بن علي و صحيفه سجاديه ابن زبور آل محمد و صحيفه فاطميّه که کتاب الهام شده از جانب خداوند متعال به زهراي مرضيه است از ماست. ما مفتخريم که باقر العلوم بالاترين شخصيت تاريخ است و کسي جز خداي تعالي و رسول «صلي الله عليه وآله» و ائمه معصومين (ع) مقام او را درک نکرده و نتوانند درک کرد از ماست و ما مفتخريم که مذهب ما جعفري است که فقه ما که درياي بي پايان است يکي از آثار اوست...
ما مفتخريم که ائمه معصومين ما در راه تعالي دين اسلام و در راه پياده کردن قرآن کريم که تشکيل حکومت عدل يکي از ابعاد آن است، در حبس و تبعيد بسربرده و عاقبت در راه براندازي حکومت هاي جابرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد شدند و ما امروز مفتخريم که مي خواهيم مقاصد قرآن و سنت را پياده کنيم و اقشار مختلف ملت ما در اين راه بزرگ سرنوشت ساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزيزان خود را نثار راه خدا مي کنند...»(10)
اصلاحات آموزشي و تربيتي
در واقع آموزشي و تربيتي به سبک غربي سامان يافته بود، استحاله فرهنگ اسلامي، بومي و هويت اصيل ايراني در دستور کار مراکز فرهنگي قرار گرفته بود، عرصه هاي هنر و ادبيات، سينما، تئاتر، راديو، تلويزيون، کتاب و... همه به استخدام ارزش هاي وارداتي درآمده بود. امواج پرشتابي که از اوايل سال 1356 بتدريج فراگير شد و در نهايت پيروزي تاريخي 22 بهمن 1357 را رقم زد، در زيباترين تجلي خود، موجي فرهنگي بود که در باورهاي معنوي اين ملت ريشه داشت، شعار و آرمان اصلي آن بازگشت به اصالت هاي مذهبي و بومي بود، اين فرياد در سراسر ايران به آهنگ خوش بازگشت به خويشتن تبديل شد.
با توجه به اين که مقوله فرهنگ و اهميت اصلاح آن، در رأس مسايل بود و به فرمايش امام خميني اگر فرهنگ درست شود، کشور ساخته مي شود، با پيروزي انقلاب اسلامي در زمينه پالايش فرهنگ اسلامي و ايراني از انحرافات متعدد اقدامات زيادي انجام گرفت(11) که مهمترين محورهاي آن ها موارد ذيل بود:
1- جلوگيري از انتشار کتاب هاي مبتذل و آثاري که موجب گمراهي آحاد جامعه مي شود.
2- تحول چشمگير و جدي در محتواي کتاب ها و مطرح شدن مطالبي آموزنده، سازنده و مُفيد در آثار مؤلفان با تأثيرپذيري از تعليم و تربيت اسلامي، ادبيات متعهد و انقلابي.
3- گسترش فرهنگ کتابخواني بويژه درميان کودکان، نوجوانان و جوانان.
4- ايجاد تحول در نشريات، جرايد و روزنامه ها به لحاظ کمي و کيفي، ساختاري و محتوا.
5- توجه به فرهنگ اسلامي، رشد و پرورش هاي مذهبي و فکري مردم بخصوص نسل جوان در ساخت برنامه هاي رسانه عمومي يعني صدا و سيماي جمهوري اسلامي، توليد فيلم ها و سريال هايي با موضوعات مذهبي، تربيتي، اخلاق خانوادگي، ترسيم سيماي شخصيت هاي مذهبي، علمي و فرهنگي.
6- احياي شأن و منزلت واقعي زنان و بازگردانيدن کرامت هاي انساني به وي.
7- مقابله و ايستادگي در برابر نقشه هاي استکباري که خانواده و بانوان را در معرض تهاجم خود قرار مي دهد مثل مخالفت با فمينيسم و پروتکل کنوانسيون زنان.
8- برچيده شدن مراکز فساد و فحشا که نمونه هاي عيني از منکرات و کانون هاي گناه و ابتذال بودند. مثل تعطيل شدن مشروب فروشي ها و جلوگيري از ميگساري علني و نابود کردن مراکز توليد نوشابه هاي الکلي، از بين رفتن کاباره ها، کاهش چشمگير موسيقي هاي غنايي و آوازهاي مفسده برانگيز و حرام، برچيده شدن قمارخانه ها و لاتاري و نيز مراکز فحشا که پاکسازي جامعه از اين نمودهاي زشتي و پليدي خود پيامدهاي سوء آن ها را از بين بُرد و عفت و پاکدامني، راستي و درستي و توجه به فضيلت هاي اخلاقي را به ارمغان آورد.
همچنين به برکت اين فتح افتخارآفرين در مدارس ضمن اين که سياست ها و جهت گيري هاي غلط گذشته برچيده شد، در عرصه هاي ذيل اقدامات مفيد و مؤثري صورت گرفت:
1- آشنا کردن دانش آموزان با معارف ديني، تربيت و اخلاق اسلامي؛
2- گسترش فعاليت هاي مذهبي و تبليغي در مدارس؛
3- برگزاري اردوهاي آموزنده با نشاط در عين حال سازنده و اسلامي؛
4- توسعه و ترويج تشکل هاي سالم و سازنده از قبيل امور تربيتي، انجمن هاي اسلامي دانش آموزان، سازمان دانش آموزي و بسيج دانش آموزي؛
5- ايجاد فضاي سالم در محيط ورزشي دختران و زدودن مفاسد اخلاقي در اين زمينه؛
6- توجه به خلاقيت و استعدادهاي درخشان و تأکيد بر آموزش هاي کاربردي و توأم کردن علم با عمل و توجه به فنوني که گره گشاي مشکلات جامعه است، همين موضوع استعدادهاي عالي را آشکار کرد و نخبگاني به جامعه تحويل داد که ضمن کسب موفقيت در المپيادهاي مختلف جهاني، در دانش هاي متعدد ابتکارات و نوآوري هاي جالبي داشتند.
7- برنامه ريزي و سرمايه گذاري اصولي در جهت توسعه و تقويت آموزش به نحوي که تعداد دانش آموزان در مقاطع تحصيلي بالاتر، افزايش يافت. دختران و زنان در مراکز علمي، تربيتي و آموزشي حضوري فعالتر داشتند به نحوي که رشد تعداد دانشجويان زن بعد از انقلاب اسلامي نسبت به مردان خيلي بيشتر بوده است و اين روند همچنان افزايش معناداري را نشان مي دهد، فضاهاي آموزشي و تربيتي ضمن افزايش کمّي، از تراکم دانش آموزان در کلاس ها کاست، آموزش کودکان استثنايي و استعدادهاي درخشان توسعه يافت و مربيّان، معلمان و اساتيد توانايي هاي علمي و فکري را به حد قابل ملاحظه اي افزايش دادند، مدارس روستايي از امکانات و تسهيلات بهتري برخوردار شدند و فرهنگيان با اشتياق فراوان به مناطق محروم اعزام شدند تا دانش آموزان نقاط دورافتاده را ازجديدترين يافته هاي علمي و آموزشي بهره مند سازند و عدالت در تعليم و تربيت را به اجرا درآورند.
بر اثر تلاش هاي مردمي و فعاليت هاي انقلابي و خالصانه آموزشياران نهضت سواد آموزي طي نزديک به سه دهه پس از انقلاب تحولات چشمگيري در جهت سوادآموزي و ريشه کن کردن جهالت و بيسوادي به وجود آمد، در سال 1355 کمتر از پنجاه درصد مردم ايران از نعمت سواد برخوردار بودند اما در آمار سال 1385 رقم باسوادي به حدود 90 درصد رسيد.(12)
وحدت حوزه و دانشگاه
اصولاً در اين گونه مراکز، ترکيبي از دانش هاي ديني و علوم طبيعي آموزش داده مي شد و شالوده ي آنها بر تعاليم قرآني، سنت نبوي، برتري آخرت بر دنيا، التزام عملي به فرايض ديني و احکام شرعي استوار بود و هيچ گونه انفکاکي بين علوم و معارف وجود نداشت و حتي تفوّق آموزه هاي حوزوي در حدّي بود که در مواقعي مساجد به عنوان کانون هاي مهم تعليم و تربيت تلقي شد.(13) تا هنگام انقلاب مشروطيت ايران، دانشمندان علومي چون نجوم، فيزيک، شيمي، رياضي، هندسه، زيست شناسي و زمين شناسي در همان مراکز مشغول تدريس يا تحصيل بودند که عالمان ديني حضور داشتند و چه بسا نامداراني از اين کانون ها برخاسته بودند که در دانش هاي ديني مهارت داشتند ضمن آنکه از معارف علوم طبيعي هم بي بهره نبودند.
با شروع انقلاب مشروطه تربيت متخصص جهت اداره امور کشور به شيوه اي مُدرن شکل جدّي به خود گرفت اما ديگر تعليم و پرورش دانش پژوهان در فضاي معنوي حوزه ها صورت نمي گرفت بلکه اين افراد به اروپا مي رفتند و در سيستم هاي غربي آموزش هاي لازم را فرا مي گرفتند يا اين که در داخل کشور مطابق اهداف و افکار اروپاييان تربيت مي شدند روي کارآمدن فرد مستبدي چون رضاخان سيل افکار وارداتي و خودباختگي و غرب زدگي را تسريع کرد.
شيوه هاي آشفته جديد شرايط خاصي را بر دانشگاه هاي ايران حاکم ساخت که نه تنها هيچ گونه شباهتي با روش هاي تعليم و تربيت حوزويان نداشت بلکه شکاف بين دانشگاه و حوزه را افزايش مي داد. دشمنان دوست نما و عده اي از جاهلان که شيفته تعاليم غربي شده بودند به اين وضع هم اکتفا نکردند و نوعي نفرت و انزجار متقابل بين حوزه و دانشگاه پديد آوردند. در اين ايام طلاب علوم ديني، تحصيل در دانشگاه را نوعي تجدّد گرايي و فاصله گرفتن از ديانت تلقي مي کردند و دانشگاهيان، فراگيري علوم ديني و شرعي را نوعي حرکت ارتجاعي و گام نهادن در دامن جهود و تحجّر مي پنداشتند.
کارگزاران رژيم پهلوي تمام تلاش خود را در اين صرف مي کردند که دانشگاه ها به سوي غربي شدن، فراموش کردن ارزش ها و فاصله گرفتن از هويت اصيل ديني و بومي پيش روند و هرگونه استقلال علمي و پويايي تحصيل کردگان را برنمي تابيدند. تبليغات زهرآگين تا بدان جا کشيد که برخي دانشگاهيان متدين و متعهد نسبت به موازين اسلامي، جرئت نداشتند پايبندي خود را به مقدّسات مذهبي بروز دهند. گريز از ديانت و قرار گرفتن در دامن غربت غرب چون طوفاني بنيان کن نفرت ها و انزجارهاي متقابل را در پي داشت وعده اي از مغرضان در برافروختن آتش فتنه و اختلاف بين روحاني و دانشگاهي لحظه اي آسوده نبودند. امام خميني در اين باره مي فرمايد:
«يک روز بود که دانشگاه و حوزه هاي علميه نه اين که از هم جدا بودند(بلکه) جوّي به وجود آورده بودند که با هم شايد دشمن بودند، نه دانشگاهي تحمّل روحاني را داشت و نه روحاني تحمل دانشگاهي را، اساس هم اين بود که دو قشري که با اتحادشان تمام ملت متحد مي شوند را از هم جدا نگه دارند و با هم مخالفشان کنند تا ملت اتحاد پيدا نکند...»(14)
اغلب افرادي که از اين گونه دانشگاه ها فارغ التحصيل مي شدند اهداف استبدادي و استکباري را پي مي گرفتند و هرگونه روحيه تحقيق و پژوهش از ذهن و فکرشان رخت بربسته بود. آنان با مدرک، سودجويي و تشخص هاي کاذب اجتماعي فکر مي کردند و از رشد معنوي، فضيلت هاي اخلاقي و کرامت هاي انساني کمتر بهره داشتند، در مشاغلي که برمي گزيدند. در انديشه گره گشايي از گرفتاري هاي مردم نبودند و به مناصبي روي مي آوردند که منافع شخصي و رفاه مادي را تأمين کند، به همين دليل امام خميني تصريح کردند:
«... دانشگاه ها بايد تغيير بنياني کند و بايد از نو ساخته شود که جوانان ما را تربيت کنند به تربيت هاي اسلامي، نه اينکه تربيت کنند به تربيت هاي غربي.... بايد دانشگاه اسلامي بشود تا علومي که در دانشگاه تحصيل مي شود و در راه ملت و در راه تقويت ملت و با( ملاحظه) احتياج ملت همراه باشد، معناي اسلامي شدن دانشگاه اين است که استقلال پيدا کند و خودش را از غرب جدا کند و يک ملت مستقل، يک دانشگاه مستقل، يک فرهنگ مستقل داشته باشيم...»(15)
شهيد آيت الله مطهري، شهيد دکتر مفتح، شهيد مظلوم دکتر بهشتي و شهيد دکتر محمدجواد باهنر در زمره برجسته ترين شخصيت هاي برخاسته از حوزه بودند که با حضور در دانشگاه در تحقق اين آرزوي امام تلاش کردند و همواره از زحمات و جانفشاني و فداکاري اين فرزانگان، به عنوان تجربه اي موفق براي ايجاد وحدت بين حوزه و دانشگاه به تهذيب و تربيت اسلامي به عنوان ويژگي بارز حوزه هاي علميّه نياز دارد و به موازات آن بايد شيوه هاي جديد تحقيقات علمي دانشگاه ها در مراکز حوزوي مورد توجه قرار گيرد. دانشگاه ها با روي آوردن به اين برنامه، شخصيت هاي دانشور، ديندار و درستکار تحويل جامعه مي دهند که توانايي، تخصص و فناوري خود را در راه آبادي کشور و تأمين سعادت مردم اين سرزمين به کار مي گيرند و در طريق استقلال، عزت و عظمت ايران گام بر مي دارند، در برنامه چنين دانشگاهي دروسي تدوين و ارائه مي شود که با نيازهاي واقعي کشور و مردم انطباق دارد و جنبه هاي معنوي و اخلاقي هم مراعات مي شود.(16) وقتي عاليترين طبقات فکري و علمي با هم متحد شوند بهتر مي توانند توطئه هاي سياسي و فرهنگي را خنثي کنند. به گفته امام خميني:
«مغز متفکر جامعه شما دو طايفه هستيد و آن قشري که مي تواند خنثي کند آن توطئه هايي که با کمال دقت براي شکست دادن نهضت در شُرُف تکوين است، آن هم شماها هستيد. تکليف براي شما دو طايفه از سايرين زيادتر است و مسئوليتتان بسيار زياد. همه مسئولند لکن شما دو طايفه مسئوليتتان زيادتر است، آن ها درصدد هستند که شماها را از هم جدا کنند.»(17).
از اين جهت امام از دانشوران علوم ديني و استادان دانشگاهي مي خواهد در اين زمينه بکوشند. شهيد آيت الله دکتر محمد مفتح از ميان حوزويان بيش از همه چنين رسالتي را بر دوش گرفت. او به اين درجه از تشخيص رسيده بود که نه دانشگاهي مي تواند بدون روحاني به استقلال برسد و نه روحاني بدون دانشگاه. وي اطمينان داشت اين دو قشر مي توانند بدرستي همديگر را بشناسند و با هم تفاهمي عميق و اساسي داشته باشند و تلاش مي کرد که اولاً چنين وحدتي فرا گير باشد، ثانياً از مرز شعارها بگذرد و به شعور برسد، ثالثاً در پرتو اين اتحاد کارهايي زير بنايي صورت گيرد تا استقلال علمي و فرهنگي زودتر به دست آيد و نيز از دشواري هايي که بر سر راه توسعه و ترقي همه جانبه اين سرزمين قرار گرفته تا حدودي کاسته شود، رابعاً آنچنان دل ها به هم بپيوندد که جاي رخنه دشمنان نباشد و هرگونه تفرقه افکني خنثي شود. نقش شهيد مفتّح در تحقق اين هدف هاي ارزشمند چنان حائز اهميت بود که گروه هاي تروريستي منافق وقتي مشاهده کردند در برخورد فکري و منطقي با آن متفکر حوزوي شکست خورده اند، سلاح شقاوت برکشيدند و او را هدف گلوله هاي خود قرار دادند و خونش را بر زمين دانشگاه جاري ساختند. به همين دليل روز 27 آذر که زمان شهادتش بود به نام «روز وحدت حوزه و دانشگاه» نام گذاري شد. ضرورت اين انسجام که به برکت پيروزي انقلاب اسلامي صورت گرفت موارد زير بود:
1- مديريت نظام جمهوري اسلامي بر دو پايه علم و دين استوار است و اين مهم عملي نمي شود جز با مديريتي کامل و فراگير که هم ديني و شرعي باشد و هم علمي و تخصصي. اهل حوزه و دانشگاه بايد در اداره نظام اسلامي مشارکتي سازنده و همکاري استوار و مداوم داشته باشند و اين معاونت و مساعدت در پرتو دو رکن اساسي صورت مي گيرد يکي وحدت بنيادين در باورها و انگيزه هاي ديني و معنوي، دوم بهره مندي از فرهنگ و زبان مشترک و نيز مهيا بودن زمينه هايي براي ارتباط ميان حوزه و دانشگاه.
2- اين دو قشر بکوشند علوم انساني را بازسازي کنند و متون درسي و آموزشي را از وضع اسفبار قبلي بيرون آورند.
3- سلامت رواني، سعادت راستين و امنيت آحاد جامعه در گرو انسجام، تعامل و تعاون انديشمندان حوزه و دانشگاه است و اگر اين مهم عملي نشود نوعي تضاد و تعارض روحي و فکري در افراد و گروه هاي اجتماعي رخ خواهد داد و در اين وادي آشفته که توأم با تنش هاي سياسي است نيروهايي که بايد براي رشد و سازندگي کشور به کار گرفته شوند، مستهلک مي شوند.
4- هم علم و پژوهش و فنون مي تواند به دست اندرکاران نشر معارف مذهبي خدماتي ارائه دهند و هم علوم اسلامي بايد علم را جهت دار، مفيد و پرثمر کند.
5- نقد و بررسي مکتب ها و آراي فکري، فلسفي، روانشناسي و جامعه شناسي مي تواند به طور مشترک توسط حوزه و دانشگاه صورت گيرد، چرا که ساليان متمادي تفکرات نحله هاي گوناگون بر تار و پود حکمت و فلسفه، نگرش ها، فرهنگ ها و تصورات اثرگذاشته و اين گونه گرايش هاي فرقه اي و گروهي با برخي حقايق مسلّم معرفتي آميخته شده اند و در نقد و بررسي ها و ارزيابي چنين برچسب هاي ناگوار و افزوده هاي آفت زا بايد از متن اصلي معارف انساني تفکيک شوند و حقايق ناب به مردم عرضه شود.
6- مدت ها در دانشگاه ها در زمينه هاي جامعه شناختي، روانشناسي، تاريخ و جغرافيا و انسان شناسي و شناخت تمدن ها و فرهنگ ها، مدار تدريس بر اساس نظريه هاي دانشمندان غربي بود و حتي اين گونه تفکرات در پژوهش ها و يافته هاي جديد محققان ايراني اثر خود را مي گذاشت در حالي که در عرصه اين دانش ها در متون قرآني، روايي و ساير منابع اسلامي نکات محوري ارزشمندي ديده مي شود که نياز به استنباط و استخراج دارند و ارائه روش علمي و پژوهشي در اين باره مي تواند از محورهاي مهم وحدت حوزه و دانشگاه باشد.
خوشبختاته در تعقيب اين هدف عده اي از متخصصان حوزه و دانشگاه به استخراج آراي ديني در اين زمينه ها پرداختند و پس از پژوهش هاي موشکافانه و اصولي آنها را در قالب کتاب هاي آموزنده و مفيد تدوين و به حليه طبع آراستند. «پژوهشکده حوزه و دانشگاه» براي پيگيري چنين برنامه هايي شکل گرفت.
7- هنگامي که ديدگاه هاي اسلامي و يافته هاي علمي در کنار يکديگر قرار مي گيرند امکان دارد بين مسايل مطروحه نوعي تعارض و ناسازگاري ديده شود. براي برطرف کردن اين دوگانگي پژوهش در هر يک از شاخه هاي علوم انساني، ضرورت مي يابد حوزويان و دانشگاهيان اين مهم را به انجام برسانند.
ناگفته نماند که ادغام دو کانون حوزه و دانشگاه غيرممکن است و هر دو قلمروي متفاوت و مأموريت ممتاز و ويژه خويش را دارند اما تلاش ها مي تواند همه سو و به جانب يک مقصد باشند و يک فرهنگ و هويت به هر دو مرکز حاکم شود، بنابراين وحدت اين دو نهاد حياتي است. پس بايد هم روحانيان و هم دانشگاهيان به طور متقابل اين موجوديت را همراه اعتماد دوسويه و احترام متقابل و درک يکديگر بپذيرند. در چنين نگاه احترام آميز و واقع گرا ديگر کنش هاي تحقيرآميز وجود ندارد و به جاي نفي، طرد و تکفير هم درک متقابل ميسّرمي شود.
همچنين نبايد از ميان اين دو نظام يکي را بر ديگري تفوّق داد و اين درست نيست که به جامعه القا کنيم يکي از آنها ديني و ارزشي و ديگري متجدد و مدرن و فاصله گرفته از ديانت است ولذا به جاي برخوردهاي برتري طلبانه و مطلق انگارانه شايسته است اين دو نهاد نسبت به يکديگر نگاهي برادرانه و دوستانه و سرشار از تفاهم داشته باشند و اصحاب آنان بپذيرند که حوزه و دانشگاه با هم قرابت فکري، علمي و فرهنگي دارند و مي توانند تکميل کننده هم باشند و هر دو به عنوان کانون هاي انسان سازي، نقش حسّاس خود را بخوبي ايفا کنند.(18)
پي نوشت ها :
1- در جستجوي راه از کلام امام، دفتر دهم، ص183-830.
2- همان، دفتر چهارم( شهيد و شهادت) ص24.
3- در جستجوي راه از کلام امام، دفتر دهم( انقلاب اسلامي)، ص183-830.
4- صحيفه امام، ج81، ص591.
5- در جستجوي راه از کلام امام، همان دفتر، ص183.
6- حديث ولايت، ج8، ص991.
7. قرآن باب معرفت الله( مجموعه بيانات و نوشته هاي امام خميني در قرآن)، ص10.
8- همان، ص 63.
9- تبيان، دفتر دوازدهم(سيماي معصومين در انديشه امام خميني، ص281، 781 و 191.
10- صحيفه امام، ج12، ص 793-693.
11- ربع قرن خدمات انقلاب اسلامي، معاونت سياسي سازمان عقيدتي سياسي وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلّح، ص65-25.
12- دستاوردهاي انقلاب اسلامي، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، ص542-220.
13- بينش اسلامي و پديده هاي جغرافيايي، عباس سعيدي رضواني، ص54.
14- امام و انقلاب فرهنگي، ص3.
15- تعليم و تربيت و رهنمودهاي امام، ص 70-96.
16- شهيد مفتح تکبير وحدت، ص 861-461.
17- از بيانات امام خميني در چهاردهم شهريور 1358.
18- در اين باره بنگريد به کتاب شهيد مفتح تکبير وحدت، از نگارنده، ص 171-441 و نيز نگاه کنيد به کتاب شهيد مفتح فرزانه فداکار، به همين قلم، فصل پنجم.