قبله عشق
نظم و نظام و قدرت کشور ز لشکر است
لشکر درون کشور چون جان به پیکر است
هر مشکلی ز زر و سیم آسان شود ولیک
لشکر ز هر چه ز زر و سیم برتر است
ملکی که نیست بهره ور از ارتش و سپاه
چون کشتی شکسته ز سکان و لنگر است
ایران همیشه مرکز گردان نامدار
بوده است و روزگار بر این گفته داور است
امروز نیز ارتش ایران ز هر جهت
آماده دفاع مقدس ز کشور است
نیروی بازوان ز انرژی یا علی است
شمشیر پهلوان وطن، تیغ حیدر است
***
دفاع مقدس
به ما رساند نوید سحر دفاع مقدس
کشیده نور عنایت به بر دفاع مقدس
ز پشت کوه حوادث در این زمانه غارت
بود طلیعه صبح ظفر دفاع مقدس
به کام بخت جهان و جهانیان شده شیرین
که هست خامه و نور و شکر دفاع مقدس
به کرکس جان خلایق به جان این همه عاشق
سخن دفاع مقدس خبر دفاع مقدس
برای صلح جهانی به هر زمانه گرامی
که هست خواهش نوع بشر دفاع مقدس
برای آزادگان هشت سال دفاع مقدس
***
مثل پروانه
کوچه غرق غزل ما شده تا برگردی
نازنین! خانه مهیا شده تا برگردی
مثل پروانه بزن چرخ و بیا خانه من
در دلم پنجره ای وا شده تا برگردی
به تمنای وصالت همه گل ها خندان
غنچه ها نیز شکوفا شده تا برگردی
انبساطی است در اجزای فلک با عشقت
قطره اشک چو دریا شده تا برگردی
چهره ماه تو از هیچ نظر غایب نیست
چشم من غرق تماشا شده تا برگردی
نوبت سلسله حضرت ابراهیمی است
کعبه عشق مصلا شده تا برگردی
خون گل ریخته در خاک ز آزار خزان
کربلا خاک مسیحا شده تا برگردی
در هوای گل رخسار تو چون صبح بهار
فرش گلزار دل افزا شده تا برگردی
***
راهیان نور
سلام ای راهیان نور جبهه
همه مهمان خوان و نور جبهه
یکی دلداده عشق تعالی
یکی دیوانه و مأمور جبهه
همه دلبسته عشق حسینی
چو موسی بنده ای در طور جبهه
دفاعی بس مقدس حاصل ماست
به رغم چهره منفور جبهه
ندارد هفت بحر این زمانه
صلابت های ناب و شور جبهه
بزن چنگی به زلف چنگ دلبر
بزن مضراب بر سنتور جبهه
بیان دلسپاران خمینی
نباشد هیچ کس مغرور جبهه
ببینید عرصه رزم دلیران
ز نزدیکی و راه دور جبهه
ندارد کار با عقل و صلابت
که این دل می دهد دستور جبهه
هزاران لاله رویید از دل خون
میان دشت سرخ هور جبهه
***
قبله عشق
دل من عاشق است، نورانی است
غزلم روحبخش و عرفانی است
می روم تا نهایت پرواز
آسمانم اگرچه توفانی است
در نگاهم ستاره ها تابان
بسکه این کهکشان چراغانی است
عاقبت رو کنم به قبله عشق
سنگرم خاکریز پیشانی است
***
کشور ما سنگر ما
عطشی ریخته چشمان تو در ساغر ما
چه خماریست که شد عشق جنون پرور ما
بی وجودت همه جا شام غریبان شده است
طالع سعد تو ای یار بلند اختر ما
ما که در آتش عشق تو پر و بال زدیم
پاس بگذار کنون بر سر خاکستر ما
چشم مشتاق نیازیم که بی خواب توییم
گرچه یک عمر بود کشور ما سنگر ما
سایه سبز تو ای کاش بود بر سر خاک
منت تیغ تو ای کاش بود بر سر ما
ای ظهور غزل آخر دیوان زمان
پر شد از خون جگر هر ورق دفتر ما
راز سر بسته سرباز رهت «صالح» یافت
زان بود خاک در مصلح دین افسر ما
***
خنده به لبهای روزگار...(1)
«مجید» خنده به لب های روزگار من است
چراغ ماه به شب های بی قرار من است
چقدر نقل و نبات شهید می بارد
مگر عروسی این جان سوگوار من است
به انتظار، امام زمان خود بنشین
در این زمانه همین از تو انتظار من است
«رضا» به داده بده، وز جبین گره بگشای
همین وصیت تاریخی تبار من است
چگونه چاپ کنم مثنوی بی دردی
هزار ترکش دیوانه انتشار من است
اگر زمانه چو حداد عادلی باشد
به زیر ضربه پتکش دلی نثار من است
به رقص آمده مضمون خاکریز تنم
مگر نسیم کسی واقف غبار من است
هزار خاطره از جنگ و عاشقی دارم
پلاک و دفتر خونینی یادگار من است
ز هفت خوان مصیبت گذشته مجلس درد
کنار من همه افکار بر کنار من است
ادای دین سخن در نگفتن است اینجا
همین که شعر نگویم تمام کار من است
«رضا» نمانده به فقر و فنا قناعت کن
که اختیار تو «صالح» در اختیار من است
پی نوشت ها :
1-خنده به لب های روز گار من-برای برادر شهید مهندس مجید حداد عادل که هفتم تیر ماه 1359 در دارخوین کربلایی شد و خاطره اش در سینه سرهنگ مهدی فرمنش فرمانده تیپ 3 لشگر 77 از قهرمان جنگ باقی ماند.