بند عقل و قيد شرع
نويسنده: دكتر محمدعلي فياضبخش
شما نيز واژهي افسردگي را شنيدهايد، از ناخوشايندترين واژهها در اختلالات و آسيبهاي رواني، كه البته بسياري اوقات نابهجا و با تشخيص نادرست به كار برده ميشود. من هرگاه نسبت افسردگي را در مورد بزرگسالي ميشنوم، نخست ياد نسبتهاي فراوان و ناروايي ميافتم كه در خردسالان به بيشفعّالي تعبير ميكنند. شايع است كه در مدارس و يا در مجامع مختلفِ كودكان به محض اين كه طفلي را در جنب و جوش و هيجان و افت و خيز ميبينند، عاميانه تير بيشفعالي را در كمان تشخيصهاي نسنجيده زه ميكنند و آن را در تاريكي ناشي از عدمشناخت دوران كودكي پرتاب. من خود كمتر به ياد ميآورم كه در حضور در مدرسهاي و يا مواجهه با والديني كه با كودكان فعّال و پرهيجان رو به رو هستند، آن طفلكان را به بيشفعّالي متّهم نكنند و پيش از هرگونه محك براي صحّت تشخيص، دنياي كودكي و اقتضائات آن را به رسميّت بشناسند و بدتر از همه آنكه به فرض تشخيص درست، پيش از علاقمندي به درمان دارويي، درمانهاي رفتاري و تعاملي را مدنظر قرار دهند. بگذرم.
اگر نسبت نارواي بيشفعّالي، سهم بسياري از كودكان سرزنده و فعّال و پرهيجان است، نسبت افسردگي نيز بزرگسالاني را ـ ناروا ـ شامل ميشود كه گاه در آرامش و سكون به تأمّل و خويشتننگري درميافتند و موقتاً از هياهوي جمع فاصله ميگيرند تا لختي خود را بيابند و به تعبير سعدي، تأمّل ايام گذشته كنند و بر عمر تلف كرده تأسّف خورند و سنگ سراچهي دل به الماس آب ديده بشويند!
ديدهام بسيار كسان را كه از خوف موهوم نسبت افسردگي، با گم كردن خويشتن و باختن هويت خود، سعي در تجلّي كاذب شخصيت در جماعتهايي را دارند كه چنين بنمايانند كه نهتنها افسرده و گوشهگير و خودخور نيستند، بلكه سرزندهاند و پرنشاط! نميبينيد كه به هر ضربي ميرقصند و به هر دستي پاي ميكوبند و با هر نسخهاي همنوايند؟! و اين شاخصههاي سطحي را دليلي ميگيرند بر سرزندگي و نشاط تا ديگرانشان نگويند اينها افسردهاند! اگر شاخص ناافسردگي اينها باشد كه برشمرديم، پس حافظ يكي از سرحلقههاي جماعت افسرده در تاريخ ادب و فرهنگ ماست كه: دلا خو كن به تنهايي كه از تنها بلا خيزد!
در عين حال، نه بيشفعّالي در كودكان را ـ در صورت تشخيص درست ـ ميتوان به مسامحه و اغماض نگريست و نه افسردگي در بزرگسالان را دستكم گرفت و بياهميت تلقي كرد. راست است كه افسردگي شايعترين بيماري روحي زمانهي ماست و اين افسردگان، ديگر تنها نشانهي گوشهگيري و انزوا و درخودماندگي از خود بارز نميكنند، بلكه نشانههاي متقابل نيز از قضا بر نشانگانهاي پيشين اضافه شده است. اين نشانههاي متقابل عبارتند از: هيجانهاي هيستريك (مرضيشده)، نشاطهاي افراطي ناشي از مصرف سوء پارهاي مواد، از خود بيخودي در مجامع و محافل در همپايي و همنوايي با رفتارهاي پرهيجان و بعضاً غيراخلاقي و برقراري ارتباطهاي نسنجيده و شتابزده با گروههاي مختلف و متفاوت از نظر جنسيّتي و فرهنگي.
آمارها بيانگر آناند كه به موازات بالا رفتن سن ازدواج، سن ابتلا به افسردگي پايين آمده است و نسبت فراواني زنان به مردان در اين ابتلا نزديك به دو و نيم برابر است. توجيه اين فراواني در جنس زنان با توجه به ساختمان طبيعي و رواني آنان كار دشواري نيست. بازسازي روحي ـ رواني در خانمها، پس از آن كه دچار ضربه و آسيبي ميشوند به مراتب سختتر از موارد مشابه در آقايان است. درمان سرپايي و خانگي در اين بعد افسردگي، يا بهتر بگوييم، پيشگيري ابعادي از افسردگي به عهدهي خود مردان و زناني است كه از حداقل وجدان و كفي از اعتقادات برخوردارند. بدين معني كه هم مردان و هم زنان، پيش از آن كه خود را به درجهي افسردگي بيفكنند و نيز ديگران را همپاي خود بدين مهلكه در اندازند، بر هيجانات كاذب و شتابآلود خويش هنگام ارتباطات تصادفي و يا غيرتصادفي مسلط باشند و پيش از آن كه احساسات و عواطف خود را نسنجيده درگير كسان كنند، هم به خود و هم به آن كسان ترحم آورند، كه شتاب و نسنجيدگي و هيجانزدگي در برقراري ارتباطات انساني، نوعاً ندامت و خودخوري و افسردگي را به دنبال خواهد آورد.
توانايي برقراري ارتباط انساني درست و حفظ حريم و حدود اين ارتباط و ضمانت سلامت و پاكيزگي آن، مهارتي است كه منبع يادگيري آن در دو جا نهفته است: عقل و شرع. با عقل ميتوان تشخيص داد كه كدام ارتباط ماندگار و ريشهدار خواهد بود و با شرع ميتوان محك زد كه كدام رابطه سلامت و پاكيزه است. عقل و شرع درمان افسردگي است.
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
اگر نسبت نارواي بيشفعّالي، سهم بسياري از كودكان سرزنده و فعّال و پرهيجان است، نسبت افسردگي نيز بزرگسالاني را ـ ناروا ـ شامل ميشود كه گاه در آرامش و سكون به تأمّل و خويشتننگري درميافتند و موقتاً از هياهوي جمع فاصله ميگيرند تا لختي خود را بيابند و به تعبير سعدي، تأمّل ايام گذشته كنند و بر عمر تلف كرده تأسّف خورند و سنگ سراچهي دل به الماس آب ديده بشويند!
ديدهام بسيار كسان را كه از خوف موهوم نسبت افسردگي، با گم كردن خويشتن و باختن هويت خود، سعي در تجلّي كاذب شخصيت در جماعتهايي را دارند كه چنين بنمايانند كه نهتنها افسرده و گوشهگير و خودخور نيستند، بلكه سرزندهاند و پرنشاط! نميبينيد كه به هر ضربي ميرقصند و به هر دستي پاي ميكوبند و با هر نسخهاي همنوايند؟! و اين شاخصههاي سطحي را دليلي ميگيرند بر سرزندگي و نشاط تا ديگرانشان نگويند اينها افسردهاند! اگر شاخص ناافسردگي اينها باشد كه برشمرديم، پس حافظ يكي از سرحلقههاي جماعت افسرده در تاريخ ادب و فرهنگ ماست كه: دلا خو كن به تنهايي كه از تنها بلا خيزد!
در عين حال، نه بيشفعّالي در كودكان را ـ در صورت تشخيص درست ـ ميتوان به مسامحه و اغماض نگريست و نه افسردگي در بزرگسالان را دستكم گرفت و بياهميت تلقي كرد. راست است كه افسردگي شايعترين بيماري روحي زمانهي ماست و اين افسردگان، ديگر تنها نشانهي گوشهگيري و انزوا و درخودماندگي از خود بارز نميكنند، بلكه نشانههاي متقابل نيز از قضا بر نشانگانهاي پيشين اضافه شده است. اين نشانههاي متقابل عبارتند از: هيجانهاي هيستريك (مرضيشده)، نشاطهاي افراطي ناشي از مصرف سوء پارهاي مواد، از خود بيخودي در مجامع و محافل در همپايي و همنوايي با رفتارهاي پرهيجان و بعضاً غيراخلاقي و برقراري ارتباطهاي نسنجيده و شتابزده با گروههاي مختلف و متفاوت از نظر جنسيّتي و فرهنگي.
آمارها بيانگر آناند كه به موازات بالا رفتن سن ازدواج، سن ابتلا به افسردگي پايين آمده است و نسبت فراواني زنان به مردان در اين ابتلا نزديك به دو و نيم برابر است. توجيه اين فراواني در جنس زنان با توجه به ساختمان طبيعي و رواني آنان كار دشواري نيست. بازسازي روحي ـ رواني در خانمها، پس از آن كه دچار ضربه و آسيبي ميشوند به مراتب سختتر از موارد مشابه در آقايان است. درمان سرپايي و خانگي در اين بعد افسردگي، يا بهتر بگوييم، پيشگيري ابعادي از افسردگي به عهدهي خود مردان و زناني است كه از حداقل وجدان و كفي از اعتقادات برخوردارند. بدين معني كه هم مردان و هم زنان، پيش از آن كه خود را به درجهي افسردگي بيفكنند و نيز ديگران را همپاي خود بدين مهلكه در اندازند، بر هيجانات كاذب و شتابآلود خويش هنگام ارتباطات تصادفي و يا غيرتصادفي مسلط باشند و پيش از آن كه احساسات و عواطف خود را نسنجيده درگير كسان كنند، هم به خود و هم به آن كسان ترحم آورند، كه شتاب و نسنجيدگي و هيجانزدگي در برقراري ارتباطات انساني، نوعاً ندامت و خودخوري و افسردگي را به دنبال خواهد آورد.
توانايي برقراري ارتباط انساني درست و حفظ حريم و حدود اين ارتباط و ضمانت سلامت و پاكيزگي آن، مهارتي است كه منبع يادگيري آن در دو جا نهفته است: عقل و شرع. با عقل ميتوان تشخيص داد كه كدام ارتباط ماندگار و ريشهدار خواهد بود و با شرع ميتوان محك زد كه كدام رابطه سلامت و پاكيزه است. عقل و شرع درمان افسردگي است.
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
/ج