امام هادی (ع) در عرصه سیاست
چهره و عملکرد حکمرانان معاصر
معتصم در سال 218 ه.ق با مرگ مأمون به خلافت رسید و تا سال 227 ه.ق حکمرانی کرد. محمد بن عبدالملک تا پایان عمر وزیر او بود. پس از درگذشت او، فرزندش، الواثق باللّه هارون بن ابی اسحاق که مادرش کنیزی به نام قراطین1 بود، به خلافت دست یافت. او نیز در دوران خلافت خود به سان پدرش به ترک ها اقتدار فراوان بخشید.2
او در سنگدلی و بی رحمی، رویه مأمون و پدرش را پیش گرفته بود و جان افراد بسیاری را در مسأله حدوث یا قِدم قرآن گرفت. بسیاری را شکنجه کرد یا به زندان افکند و سرانجام در سال 232 ه’.ق در گذشت3 و برادرش، جعفر بن محمد بن هارون، معروف به المنتصر بالله قدرت یافت که احمد بن ابی داوود او را المتوکل علی اللّه خواند.4 متوکل بسیار تندخو و بی رحم بود و همگان را با تندی از خود می راند، تا اندازه ای که هرگز محبت وی به کسی دیده نشد. او می گفت:« حیا موجب نرسیدن به مقصود است و مهربانی، زبونی و سخاوت، احمقی است.» از این رو همواره همگان از وی به بدی و بدنامی یاد می کردند. متوکل در دوران خلافت خود جنایت های بسیاری انجام داد. این دوران، سخت ترین روزگار برای شیعیان و علویان در دوره عباسی، بلکه در سراسر تاریخ تشیع به شمار می رود. او کینه وصف ناپذیری از خاندان پیامبر در دل داشت5 و این کینه سبب تجاوز و ستم به شیعیان نیز شد؛ به گونه ای که همگی با به قدرت رسیدن او آواره و بی خانمان شدند. در دوران متوکل، امام هادی (ع) به سامرا تبعید شد. یکی از اعمال ننگین او، ویران کردن مزار مطهر حضرت سید الشهداء(ع) در سال 236 ه.ق بود که خشم شیعیان را به شدت برانگیخت؛ به گونه ای که مردم بغداد، در و دیوار و مساجد را از شعار علیه وی آکندند و شاعران در هجو وی شعرها سرودند. زندگی ننگین او در سال 247 ه.ق. پایان یافت و فرزندش، محمد المنتصر به قدرت رسید. محمد بر خلاف نیاکان خود به کارهای شایسته رغبت نشان می داد و ستم روا نمی داشت و به علویان احسان می کرد. البته دوران حکومت محمد به درازا نیانجامید و او را پس از شش ماه خلافت، مسموم کردند و به قتل رساندند.6 پس از وی، المستعین احمد بن محمد بن معتصم، روی کار آمد که سخت شهوت پرست و اسراف کار بود و شیوه سخت گیری های خلفای پیشین را از سر گرفت و فساد و عیاشی فراگیر شد.7 در دوران مستعین، مشکلات داخلی دولت عباسی که هر کسی در اندیشه تحکیم قدرت خود بود، باعث شد دوران حکومت او نیز چندان به درازا نکشید و در سال 252 ه.ق به دستور معتز در سامرا به قتل رسید.8 معتز، خونخوار دیگری از این طایفه بود که دست خود را به خون امام علی النقی(ع) آغشت و وی را به شهادت رساند.
اوضاع کلی سیاسی - اجتماعی عصر امام(ع)
قدرت یافتن ترکان و سپس در دست گرفتن سامرا و محروم ماندن اعراب از فرماندهی و فرمانداری، سبب خشم عرب ها شد. در نتیجه، شورش های مختلفی بر ضدّ ترکان در گرفت که از آن قبیل می توان به توطئه عباس بن مأمون و عجیف بن عنبه اشاره کرد. اگر چه قیام آنها به شدت سرکوب شد و تمامی اموالشان ضبط گردیده و نامشان نیز از دیوان عطایا حذف شد، ولی موج نارضایتی در اعراب و شاهزادگان عرب باقی ماند و در دراز مدت خسارت های جبران ناپذیری را برای عباسیان بر جای گذاشت و رفته رفته سبب تضعیف شدید آنان گردید؛ چه بسا تشکیل حکومت های مستقل در گوشه و کنار از همین موضوع ریشه می گرفت.
این سیاست، مشکلات دیگری را نیز همراه داشت که تضعیف عباسیان را در پی داشت و آن، خطر اقتدار بیش از حد ترکان و خلق و خوی بدوی آنان در رسیدن به قدرت بود. برخی از آنان با به دست آوردن اقتدار بیش از حد در دولت، کم کم به فکر جدایی طلبی و استقلال می افتادند.
پیدایش و گسترش نهضت علویان
1. قیام محمد بن قاسم9
2. قیام یحیی بن عمرو10
3. قیام حسن بن زید11
4. قیام حسین بن محمد12
5. قیام اسماعیل بن یوسف13
مبارزات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امام هادی (ع)
1. زیر سؤال بردن مشروعیت دستگاه
2. مبارزه با فقیهان درباری
3. نفوذ عاطفی بر برخی درباریان
از جمله آنان، بُغای بزرگ را می توان نام برد. او در میان دیگر فرماندهان و سرداران، پایبند به دین بود و نسبت به علویان از خود مهربانی و خوش رفتاری نشان می داد. روزی معتصم به او دستور داده بود که یکی از علویان را به قفس درندگان بیندازد. هنگامی که بغا می خواست چنین کند، نجوای نیایش او را می شنود و دلش به رحم آمده، وی را رها می کند و از او قول می گیرد که تا وقتی معتصم زنده است، او را نبینند. پس از این جریان، بغا خواب رسول گرامی اسلام(ص) و امیر مؤمنان علی(ع) را می بیند و از دعای خیر آن دو بزرگوار بهره مند می شود.15
در سال 235 هجری که امام در مدینه به سر می برد، این شهر مورد تاخت و تاز شورشیان بنی سلیم قرار می گیرد و واثق، بغا را برای سرکوبی شورشیان با لشگری مجهز گسیل می دارد. بغا با آنان وارد جنگ شده و آنان را شکست می دهد. هنگامی که وارد مدینه می شود، امام هادی(ع) به یاران خود می فرماید: بیایید با هم به بیرون مدینه برویم تا ببینیم که این سردار ترک، چگونه لشگر خود را برای سرکوبی شورشیان آماده و مجهز کرده است. سپس به بیرون شهر رفته و لشگر او را در حال عبور تماشا می کنند. وقتی امام، بغا را دید، با او به زبان ترکی سخن گفت. بغا سریع از مرکب خود پیاده شد و پای مرکب امام را بوسید.16
پس از این که مقداری از آنجا دور شدیم، متوجه شدیم که یکی از همراهان، کوزه نقره ای خود را جا گذاشته است. فوری باز گشتیم، ولی وقتی به آنجا رسیدیم، چیزی جز بیابان خشک و بی آب و علف ندیدیم. کوزه را یافته و به سوی کاروان برگشتیم، ولی با کسی هم از آنچه دیده بودیم، چیزی نگفتیم. هنگامی که خدمت امام رسیدیم، بی آنکه چیزی بگوید، با تبسمی فقط از کوزه پرسید و من گفتم که آن را یافته ام. این رفتار مهربانانه امام، سبب علاقمندی یکی از فرماندهان بزرگ متوکل نیز به امام گردید.18 وقتی امام به بغداد رسید و با استقبال گرم مردم بغداد روبه رو شد، او همچنان تحت تأثیر ابراز احساسات و عواطف مردم بغداد نسبت به امام قرار گرفته بود؛ چرا که این شهر سالیان سال پایتخت حکومت عباسیان بود و مردم آن جا به طور طبیعی باید به دلیل رفتار خلفا بیشتر از دیگر شهرها نسبت به خاندان پیامبر کینه به دل داشته باشند. یحیی در بیان آنچه دیده بود، می گوید: پس از ورود به بغداد، نخست با اسحاق بن ابراهیم، امیر بغداد، روبه رو شدم. وی به من گفت: ای یحیی، این مرد فرزند پیامبر است. اگر متوکل را بر کشتن او تشویق کنی، بدان که دشمن تو رسول خدا خواهد بود. من در پاسخ او گفتم: به خدا سوگند، تا به حال جز نیکی و خوبی از او ندیده ام که بخواهم دست به چنین کاری بزنم.19
4. تقویت پایگاه های مردمی
هفت سال پی در پی زراعت می کنید و آنچه درو کردید - جز اندکی که می خورید - در خوشه های خود بگذارید. پس از آن هفت سال سخت خواهد آمد که آنچه را شما برای آنان ذخیره کرده اید، خواهید خورد جز اندکی که (برای بذر) نگه می دارید. سپس سالی فرا می رسد که باران فراوان نصیب مردم می شود و در آن سال، مردم عصاره (میوه ها و دانه های روغنی) می گیرند. سرانجام همان گونه که امام هادی(ع) پیش بینی کرده بود، متوکل در نخستین روزهای پانزدهمین سال حکومتش به قتل رسید.20
پي نوشت ها :
1. مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن علی بن الحسین، ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، 1370 ش، ج 2، ص 459.
2. تاریخ الیعقوبی، ابن ابی یعقوب، احمد، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ سوم، 1977 م، ج 2، ص 510.
3. همان، ص 511.
4. مروج الذهب، ج 2، ص 495.
5. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 513.
6. تتمه المنتهی فی وقایع ایام خلفاء، شیخ عباس قمی، تهران، کتاب خانه مرکزی، 1325 ش، ج 2، ص 352.
7. همان، ص 353.
8. مروج الذهب، ج 2، ص 568.
9. مقاتل الطالبیین، ص392.
10. مقاتل الطالبیین، صص 424 - 430.
11. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، بیروت، دار صادر، 1385 ه.ق، ج 7، ص 407.
12. تاریخ الطبری، ج 9، ص 328.
13. همان، ص 346.
14. وسائل الشیعة، العاملی، محمد بن الحسن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج 12، ص 137.
15. مروج الذهب، ج 2، صص 564 و 565.
16. الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 12.
17. الارشاد، مفید، محمد بن محمد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378 ش، ج 2، ص 438.
18. اثبات الوصیه، علی بن الحسین المسعودی، نجف، مکتبه المرتضویه، بی تا، ص 197.
19. تذکره الخواص، سبط ابن الجوزی، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه، بی تا، ص 360؛ مروج الذهب، ج 2، ص 573.
20. بحار الانوار، ج 50، ص 186.
/ع