آخرين مرد چزابه به زمين افتاد!

قول بچه‌هاي ديده‌بان شكم شكم خالي مي‌كردند! بدون هيچ‌گونه توقفي اين كاتيوشاها مدام پر و خالي مي‌شدند و جالب اينكه تانك‌هاي‌شان هم رگبار مي‌زدند! وقتي آتش پشت سرمان را نگاه مي‌كرديم مي‌ديديم كه درست از يك گوشه آتش مي‌ريختند تا سمت ديگر و شخم مي‌زدند و دوباره همين كار تكرار مي‌شد. پاتك تنگه چزابه پاتك كماندويي است. جالب اينكه آن‌ها به قدري قوي بودند كه خمپاره‌هاي شصت را با پاي‌شان مي‌زدند و بعضي‌هاي‌شان خمپاره‌ها را مي‌گذاشتند زير بغل‌شان و شليك مي‌كردند!
يکشنبه، 7 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آخرين مرد چزابه به زمين افتاد!

آخرين مرد چزابه به زمين افتاد!
آخرين مرد چزابه به زمين افتاد!


 






 

بخشي از خاطرات جبهه راوي جبهه و جنگ، مرحوم حجت‌الاسلام برادران
 

قول بچه‌هاي ديده‌بان شكم شكم خالي مي‌كردند! بدون هيچ‌گونه توقفي اين كاتيوشاها مدام پر و خالي مي‌شدند و جالب اينكه تانك‌هاي‌شان هم رگبار مي‌زدند! وقتي آتش پشت سرمان را نگاه مي‌كرديم مي‌ديديم كه درست از يك گوشه آتش مي‌ريختند تا سمت ديگر و شخم مي‌زدند و دوباره همين كار تكرار مي‌شد.
پاتك تنگه چزابه پاتك كماندويي است. جالب اينكه آن‌ها به قدري قوي بودند كه خمپاره‌هاي شصت را با پاي‌شان مي‌زدند و بعضي‌هاي‌شان خمپاره‌ها را مي‌گذاشتند زير بغل‌شان و شليك مي‌كردند!

چمران نترسيدن را به ما آموخت
 

براي عمليات طريق‌القدس از مشهد اعزام شديم و حدود يك ماه در ارتفاعات الله‌اكبر پدافند كرديم. آن‌موقع لشكرهاي خراسان هنوز تشكيل نشده بود و خراساني‌ها، دو گردان به نام‌هاي ابوذر و حر داشتند. گردان حر به فرماندهي يكي از بچه‌هاي اسفراين به نام شهيد محمد غزي بود و فرمانده گردان ابوذر به فرماندهي شهيد غلام‌حسن آهني، از بچه‌هاي بيرجند بود. اين عمليات كه منجر به آزادسازي بستان شد تعدادي از بچه‌هاي لشكر 14 امام حسين(ع) هم بودند كه البته هنوز لشكر نشده بودند. به‌خاطر اهميتي كه منطقة چزابه داشت، عراق، بيشتر نيروهاي قوي و كماندوي خود را در آنجا ساماندهي كرده بود. يعني ما در آنجا به جز نيروي مخصوص ارتش عراق چيز ديگري نديديم كه همه هيكل‌هاي بزرگ و تنومندي داشتند و در واقع، كلاه‌سبزهاي نيروي مخصوص بودند. در يكي از پاتك‌هايي كه در اين منطقه انجام گرفته بود، ما نيروي گردان پياده بوديم.
همان‌طوري كه ما را از گردان پياده به سنگرها آورده بودند ديديم اين‌قدر ارتش عراق در تنگه چزابه آتش ريخته بود كه يك لايه‌اي از ابر و دود فضاي منطقه را گرفته بود و آسمان ديده نمي‌شد. گفته بودند چون پاتك شده بود و احتمال داشت خط به خطر بيفتد، ما را آماده كرده بودند و گفته بودند منتظر باشيد تا اگر خط خبري شد شما را منتقل كنيم. همان‌طور كه در بيرون سنگر نشسته بودم ديدم در فاصله پانزده متري من يك آقايي مدام مي‌رود و مي‌آيد. ما نمي‌دانستيم كه در گردان مسئوليت دارد. من به خاطر حساسيتي كه منطقه داشت رفتم نزديكش و به او گفتم: آقا اگر الآن به شما يك گلوله‌اي بخورد و شما مجروح بشويد هيچ وسيله‌اي نيست شما را به عقب برگرداند، پس اين‌قدر در حال حركت نباشيد! ايشان برگشت يك نگاهي به من كرد و رفت. آن شب گذشت و ما هم برگشتيم به سنگرهاي‌مان و بعد از يك هفته منطقه چزابه تثبيت شد. ارتش عراق در آن منطقه با آن همه نيرو و امكانات، شكست نماياني خورد؛ به طوري‌كه دو سوم نيروهاي ارتش عراق از بين رفت و منطقه به دست بچه‌هاي ما افتاد.
سردار رشيد اسلام، آقاي احمدي كه از بچه‌هاي بيرجند بود، آن‌روز آمد و بچه‌هاي خراسان را دسته‌بندي كرد. يك عده‌اي را هم براي شناسايي فرستاد كه ما هم جزء همان عده بوديم. در آنجا من يك‌مرتبه ديگر، همان معاون گرداني را كه به او تذكر داده بودم، ديدم. چون تعدادمان كم بود و تنها بوديم با هم رفيق شديم. به من گفت: فلاني يادت هست آن روز توي عمليات اعتراضي به من كردي؟ گفتم: آره! گفت: من از نيروهاي جنگ‌هاي نامنظم چمران بودم و من و ديگر بچه‌ها اين اعتراض را به شهيد چمران ‌كرديم و در جواب ما مي‌گفت: آن گلوله‌اي كه براي من ساخته شده هنوز نيامده است. ما از شهيد چمران كه اين حرف را شنيديم سعي كرديم در برابر گلوله‌هاي دشمن مقاومت كنيم و نترسيم و يا روي زمين نخوابيم، ولي خيلي سخت بود و در شرايط جنگ و خون گاهي مي‌ترسيديم و مي‌خوابيديم، ولي خيلي تمرين كرديم تا اين حالت را در خود ايجاد كنيم!
ايشان خاطره ديگري را هم براي من گفت: زماني كه انقلاب شد، پدر من، دخترعمه مرا براي من عقد كرد و من ازدواج كردم، ولي بعد از مدتي من وارد سپاه پاسداران شدم و مدتي گذشت و جنگ شروع شد. با آغاز جنگ من آمدم منطقه و كم فرصت مي‌شد به نزد همسرم بروم. آشنايان و اطرافيان سرزنش مي‌كردند كه چون من علاقه‌اي به خانمم ندارم بلند مي‌شوم و مي‌روم جنگ! مي‌گفتند اگر علاقه داشت اين كار را نمي‌كرد! ايشان پيش من اقرار كرد و گفت كه فلاني من بعد از خدا و اهل‌بيت عصمت و طهارت(ع) كسي را بيشتر از اين خانم دوست ندارم، ولي چه كنم كه جنگ است و بايد اين سرزنش‌ها را هر چند كه برايم سخت بود تحمل مي‌كردم.

ابتكار مهندسي در جنگ
 

آن‌روزي كه ما آمديم و در تنگة چزابه شروع به كار كرديم، عمليات طريق‌القدس تمام شده بود. وارد يگان خمپاره شديم و فقط يك ربع آموزش ديديم و با اين يك ربع ما شديم متخصص در خمپاره و شروع به كار كرديم! بايد با شاخص كار مي‌كرديم كه چون ما بلد نبوديم ديده‌بان مي‌آمد و به ما مي‌گفت! حتي با قطب‌نما هم نمي‌توانستيم كار كنيم! وقتي رسيديم به عمليات كربلاي‌4 براي ما يك دوره آموزشي در پادگان شهيد چراغچي كه در پنج شش كيلومتري جاده انديمشك قرار داشت گذاشتند. در اين دوره كه بيش از يك ماه طول كشيد، سه نفر مربي براي رده‌هاي مختلف تدريس مي‌كردند. در طول اين يك ماه، روزي شش ساعت آموزش داشتيم. يعني آن روزي كه شروع كرديم با يك ربع آموزش بود و اين روزي هم كه براي عمليات داشتيم آموزش مي‌ديديم يك ماه بود! يكي از ابتكارات بسيار بسيار مهمي كه در همين دوره به وقوع پيوست اين بود كه بچه‌هاي خراسان آمدند در دانشكده مهندسي تمام اطلاعاتي كه در مورد قبضه وجود داشت را به محاسبات رياضي تبديل كردند. همان‌طور كه مي‌دانيد خمپاره و توپخانه، سلاح‌هايي هستند كه همه حول يك محور و در يك نقطه ثابت اما بر مبناي زاويه حركت مي‌كنند. بايد ابتدا مسافت را تبديل به زاويه كنيم و بعد تنظيمات قبضه را انجام دهيم كه آن زمان وسايل اين‌طور كارها نبود و ما به لحاظ ابزارهاي محاسباتي خيلي در فشار بوديم، به همين خاطر بچه‌ها آمدند و تصميم گرفتند كه اگر بشود اين‌ها را تبديل به الكترونيكي بكنند.

چزابه در دريافت آتش اول است!
 

در هفدهم اسفندماه1360 صدام به سربازانش اعلام كرد كه فردا ظهر خواهران شما در بستان براي شما ناهار مي‌پزند! (حالا منظور از خواهران چه كسي بود اين را نمي‌دانم چون بستان يك منطقه نظامي بود كه دست بچه‌هاي ما بود.) عراق شب هفدهم بهمن شروع كرد به آتش تهيه ريختن در تنگه چزابه و آتشي كه عراق در اين منطقه ريخت واقعاً در آن روز بي‌نظير بود. چرا مي‌گويم بي‌نظير بود؟ چون آتش‌هايي كه عراق در جاهاي ديگر مي‌ريخت در منطقه وسيعي بود مثلاً در عمليات والفجر يك عراق در منطقه شرهاني در عرض سه روز حدود يك ميليون و هشتصد هزار گلوله و نهصد و شصد قبضه توپ ريخت كه اين آتش هم به نوبه خودش وسيع و شديد بود. يادم است شب‌هاي آنجا از بس تير و گلوله شليك مي‌شد، مثل روز براي‌مان روشن بود و توپخانه‌هاي عراق از يك طرف شروع مي‌كردند به زدن. منتها اين منطقه منطقه بزرگي بود، اما منطقه تنگه چزابه، يك تنگه‌اي به عرض هشت و نيم كيلومتر و به عمق دو تا سه كيلومتر بود. يك زماني آدم دستش را مي‌گذارد روي رگبار، چهار ـ پنج تا مي‌زند و بعد ماشه را رها مي‌كند و باز دوباره مي‌زند، ولي نيروهاي عراق براي اين تنگه وحشيانه عمل كردند و دست‌شان را گذاشته بودند روي رگبار و تا آخرين فشنگ شان را بي‌وقفه مي‌زدند و اگر نبود عمليات‌هاي گسترده‌اي كه بچه‌هاي ما بعداً در اين منطقه داشتند شك نكنيد كه ارتش عراق با آن آتش حجيم‌اش در منطقه ماندگار مي‌شد و پيشروي مي‌كرد.
عراق حدود يك هفته با تمام سلاح‌هايي كه در منطقه داشت، اين‌طور آتشي به پا كرده بود. يعني تا 25 بهمن وضع به همين منوال بود، اما نه تنها عراق نتوانست فردا ظهري كه صدام گفته بود ناهار را در بستان بخورد، بلكه تا يك هفته بعد هم همچنان با مقاومت بچه‌هاي ما اين آتش ادامه داشت. عراق بر روي اين قضيه يك تبليغات بسيار وسيعي راه انداخته بود و از تمام اين‌ها فيلم گرفته بود. بعداً كه ما فيلم‌اش را ديديم صحنه‌هاي جالبي بود. مثلاً كاتيوشاها را نشان مي‌داد كه مرتب پر مي‌كردند و به قول بچه‌هاي ديده‌بان شكم شكم خالي مي‌كردند! بدون هيچ‌گونه توقفي اين كاتيوشاها مدام پر و خالي مي‌شدند و جالب اينكه تانك‌هاي‌شان هم رگبار مي‌زدند! وقتي آتش پشت سرمان را نگاه مي‌كرديم مي‌ديديم كه درست از يك گوشه آتش مي‌ريختند تا سمت ديگر و شخم مي‌زدند و دوباره همين كار تكرار مي‌شد. جالب اينكه فقط منطقه را نمي‌زدند و آتش‌شان به ارتفاعات الله‌اكبر هم مي‌رسيد. يعني تمام اين منطقه زير آتش بود. حالا علت اين آتش سنگين چه بود؟ عراق از يك طرف فهميده بود كه بچه‌هاي ما دارند در منطقه فتح‌المبين فعاليت مي‌كنند و از طرف ديگر چون فكر مي‌كردند ايران احتمال دارد 22 بهمن عملياتي داشته باشد، به همين دليل آن‌ها آتش خودشان را از 17 بهمن شروع كردند تا جلوي حمله احتمالي ايران را در منطقه فتح‌المبين بگيرند. اين‌ها مال هفته اول است، در هفته دوم هم آتش عراق به همان شدت ادامه داشت تا جائي كه توانستند يك مقدار از تنگه را هم بگيرند و ما هم از يك طرف نيرو كم داشتيم و واقعاً نيروهاي‌مان تمام شده بود. نيروهاي باقي‌مانده مجروح يا شهيد شده بودند! يعني ما نيرويي نداشتيم كه به اين منطقه بيايد و سالم برگردد! يادم هست سردار نجاتي آمد به من گفت فلاني همه رفتند و ظاهراً شما هم در اين قسمت واردتر هستي، بيا و اين‌ها را تحويل بگير! آن‌روز وقتي من رفتم پاي قبضه ديدم هيچ قبضه‌اي نيرو ندارد. يعني تمام نيروهاي‌شان شهيد يا مجروح شده بودند و به عقب برده بودند‌شان! يعني من كه رفتم، قبضه خالي تحويل گرفتم! سردار گفت: اين انبار و اين مهمات تحويل شما! رفتم انبار ديدم روي تمام مهمات را آب گرفته و اصلاً وضعيت داغوني بود. تعدادي از بچه‌هاي لشكر امام حسين(ع) هم آمدند كه از اين‌كه يك مقدار از تنگه رفته بود ناراحت بودند. اين‌ها هم وارد عمل مي‌شوند ولي به‌خاطر شدت آتش دشمن، زمين‌گير شده و عده‌اي هم به شهادت مي‌رسند.
من معتقدم چزابه از نظر ميزان آتشي كه بر روي آن ريخته شده، جزء اولين‌هاست! آن زمان فرمانده قرارگاه، شهيد حسن باقري، خودشان وارد عمل مي‌شوند و عملياتي را طرح‌ريزي مي‌كنند به نام عمليات علي‌ابن‌ابيطالب(ع) و فرماندهي عمليات را هم خودشان بر عهده مي‌گيرند و تنگه را آزاد مي‌كنند. من خودم بعد از آزادي تنگه رفتم به منطقه و به سنگرهاي عراقي سر زدم. ديدم عراق، سنگرهايي با بتون آرمه درست كرده‌ كه ما تا آن زمان نديده بوديم. يعني سنگرهاي فوق‌العاده محكم و بتوني كه استحكام زيادي داشتند. ما حتي براي سنگر فرماندهي يا بيمارستاني‌مان هم از اين سنگرها نداشتيم! چند روز بعد از عمليات، عراق پاتك زد كه آن‌ها هم دفع شد. يك ويژگي خوب تنگه چزابه اين است كه غيركماندو كسي در آنجا پاتك نمي‌كند. پاتك تنگه چزابه پاتك كماندويي است. جالب اينكه آن‌ها به قدري قوي بودند كه خمپاره‌هاي شصت را با پاي‌شان مي‌زدند و بعضي‌هاي‌شان خمپاره‌ها را مي‌گذاشتند زير بغل‌شان و شليك مي‌كردند! حالا اگر ما مي‌خواستيم همچنين كاري بكنيم با خود خمپاره پرتاب مي‌شديم! ولي اين‌ها خمپاره شصت را مي‌گذاشتند زير بغل‌شان و مي‌زدند و مي‌آمدند جلو! يعني مي‌خواهم بگويم ارتش عراق واقعاً يك ارتش آموزش ديده و قوي بود و فكر نكنيد كه عراقي‌ها يك آدم‌هاي شل و ول و تازه‌كار بودند، نه از اين خبرها نبود! عراق با امكانات بسيار مجهز و پيشرفته و نيروهاي كاملاً قوي و آموزش ديده، به ميدان آمده بود. صدام به هر نحوي كه بود مي‌خواست تنگه چزابه را بگيرد چون اين منطقه برايش خيلي مهم بود و اگر از دستش مي‌داد بايد مي‌رفت هور را دور مي‌زد و آخر هم مجبور شد برود هور را دور بزند بخاطر همين روي اين منطقه خيلي مايه گذاشت، ولي بچه‌هاي ما هم، همه چيزشان رو گذاشتند و مقاومت كردند. مردان بزرگي آنجا به زمين افتادند تا اين تنگه حفظ شد. وقتي شهيد حسينيان كه از بچه‌هاي خراسان بود و براي اين تنگه خيلي زحمت كشيده بود، در ارتفاعات گيسكه در عمليات سومار شهيد شد، شهيد چراغچي گفتند: آخرين مرد چزابه به زمين افتاد!
منبع: ماهنامه امتداد شماره 51.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
اعتراف مهم وزیر خارجه عربستان سعودی درباره اسرائیل
play_arrow
اعتراف مهم وزیر خارجه عربستان سعودی درباره اسرائیل
لحظاتی از شادی شهیدحاج قاسم سلیمانی در کنار مردم آمرلی بعد از آزادسازی شهر از چنگ داعش
play_arrow
لحظاتی از شادی شهیدحاج قاسم سلیمانی در کنار مردم آمرلی بعد از آزادسازی شهر از چنگ داعش
شگفتی‌سازی شناگر برزیلی؛ شنا بدون دست و پا
play_arrow
شگفتی‌سازی شناگر برزیلی؛ شنا بدون دست و پا
صحبت‌های جالب صبا معصوم‌نیا؛ روز چند ساعت درس خواندید؟ / ذوق‌زدگی پدر بعد از شنیدن خبر
play_arrow
صحبت‌های جالب صبا معصوم‌نیا؛ روز چند ساعت درس خواندید؟ / ذوق‌زدگی پدر بعد از شنیدن خبر
نماهنگ «غریب» با نوای حاج محمود کریمی
play_arrow
نماهنگ «غریب» با نوای حاج محمود کریمی
حاج قاسم سلیمانی: قدس آزاد نمی‌شود جز با پرچم‌داری شیعه
play_arrow
حاج قاسم سلیمانی: قدس آزاد نمی‌شود جز با پرچم‌داری شیعه
سخنگوی سابق اسرائیل: به عهد عتیق بازگشتیم!
play_arrow
سخنگوی سابق اسرائیل: به عهد عتیق بازگشتیم!
قسام آخرین پیام ۶ اسیر کشته شده صهیونیست‌ را منتشر خواهد کرد
play_arrow
قسام آخرین پیام ۶ اسیر کشته شده صهیونیست‌ را منتشر خواهد کرد
نماهنگ/ روایت رهبرانقلاب از حکومت ده ساله پیغمبر(ص)
play_arrow
نماهنگ/ روایت رهبرانقلاب از حکومت ده ساله پیغمبر(ص)
وئیسعلی فرزند ایران...
play_arrow
وئیسعلی فرزند ایران...
ژنرال تونسی: اقدامات حزب‌الله عین عقلانیت است
play_arrow
ژنرال تونسی: اقدامات حزب‌الله عین عقلانیت است
چرا قطعی برق در شهریور بیشتر از مرداد و تیر شده است؟
play_arrow
چرا قطعی برق در شهریور بیشتر از مرداد و تیر شده است؟
مژده دستگیر شد!
play_arrow
مژده دستگیر شد!
قهرمانی شناگر بدون دست با تکنیک منحصربه‌فرد
play_arrow
قهرمانی شناگر بدون دست با تکنیک منحصربه‌فرد
مخالفت وزیر دفاع با احداث فرودگاه جدید چابهار
play_arrow
مخالفت وزیر دفاع با احداث فرودگاه جدید چابهار