دوستي نيازي به تعريف کلاسيک ندارد. زيرا همه ي شما به نحوي با اين مقوله آشنا هستيد، اما با پارامترهاي آن کم تر آشنايي داريد با اين که در صورت آشنايي نيز اين نکات را کم تر به کار مي بريد.
دوستي اتفاق مهمي در زندگي انسان هاست و درسايه آن انسان ها مي توانند به تعالي يکديگر کمک کنند.
پارامترهاي دوستي
هدف
بايد براي خود مشخص کنيد که هدف تان از اين ارتباط چيست. استفاده از تجربه هاي اوست؟با هم بودن است؟ گردش رفتن و تفريح کردن است؟ارتقاي سطح علمي است؟يا ...
داشتن هدف، باعث مي شود که کيفيت و نحوه ي ارتباط نيز مشخص شود. مثلاً کسي که تنها فاکتور مشترک خود و دوستش در درس خواندن است، يعني اصطلاحاً همکلاس هستند و با فارغ التحصيل شدن نيز اين رابطه پايان مي پذيرد؛ نبايد هنگامي که دوستش درخواست او را براي گردش و تفريح رد کرد، ناراحت بشود.
اعتماد
نمي گويم که طرفين بايد به هم صد در صد اعتماد داشته باشند، اما بدون اعتماد نيز ادامه ي دوستي سخت است و آن طور که بايد؛ طرفين از بودن با هم رضايت خاطر نخواهند داشت. بايد نسبت به گفتار و رفتار هم اعتماد داشته باشيد.
کمال گرا نبودن
معمولاً اشخاص کمال گرا از دوست خود انتظار دارند که تمامي رفتارهايش مطابق ميل شان باشد. ممکن است با کوچک ترين خطايي که از دوستان شان سر بزند، خط قرمزي روي اين رابطه بکشند و رابطه حتي پشت سرشان را هم نگاه نکنند. به نظر من اين گونه افراد تا حدودي خود خواه هستند، زيرا همه چيز را براي خود مي خواهند. حتي در برخي موارد، انتظار دارند که دوست شان تنها در اختيار خودشان باشد و به رابطه ي نزديک ديگري با دوست شان روي خوش نشان نمي دهند.
گذشت
يکي از مهم ترين پارامترهاي دوستي «گذشت» است. بنا نيست که دوستان تان هميشه رفتارهاي معقول مورد نظرتان را داشته باشند. حتي گاهي ممکن است موجب رنجش شما نيز بشوند. مثلاً بعضي از افراد از اين که در جمع با آن ها شوخي شود خوش شان نمي آيد و اين عمل در کيفيت دوستي و حسابي که بر دوستي باز کرده اند اثر مي گذارد. دوستي مي گفت: «ارزش دوستي بسيار بالاتر از اين هاست که بخواهي به خاطر يک خطا به دوستي ات پايان دهي.» بنابراين مي بايست گذشت را آموخت و تمرين کرد.
استادي مي گفت: «تا مجردها ازدواج نکنند، نمي دانند که چقدر گذشت دارند.» در رابطه ي زناشويي است که مشخص مي شود چقدر گذشت داريد. زيرا کيفيت اين رابطه با رابطه هاي ديگر فرق دارد.
اشتراک ها نه اختلاف ها
به جاي اين که اختلاف ها را بيابيد و بر آن ها اصرار بورزيد، اشتراک ها را يافته و روي آن ها متمرکز شويد. به جاي اين که دليلي پيدا کنيد که ديگران را دوست نداشته باشيد، دليلي بيابيد که آن ها را دوست داشته باشيد. ممکن است که شما يک سري از رفتارهاي دوست تان را قبول نداشته باشيد، اما اين دليل نمي شود که دوستي تان را با اوقات تلخي بهم بزنيد. اگر هدف تان از اين دوستي مشخص باشد، کم تر به اختلاف ها فکر مي کنيد وبه اشتراک ها اهميت مي دهيد.
حسن نيت
خيرخواه دوست خود باشيد. جورکش نباشيد، اما حداقل از او نزد ديگري بد نگوييد. اين عادتي است که خيلي ها دارند، تا زماني که در کنار دوستي هستند از خوبي هاي او تعريف مي کند اما همين که از او جدا شدند و در جمع ديگري قرار گرفتند آن چنان شخصيت او را مي گويند که انگار با او دشمن هستند.
انتقاد از يکديگر
ممکن است در عالم دوستي، بعضي از رفتارهاي دوست تان را نپسنديد و از حرف ها او برنجيد. رويکرد عاقلانه آن است که اين موارد را به دور از نيش و کنايه تذکر دهيد، زيرا اگر اين اختلافات جمع شوند، در کيفيت روند دوستي شما قطعاً تأثير خواهند گذاشت. لذا بهتر است در محيط دوستي از رفتارهاي هم انقاد کنيد و همديگر را در معرض چالش نظرات مخالف و موافق، نسبت به هم قرار دهيد. البته لازم است که شما قبلاً ملازمات نقد و نقد پذيري را کسب کرده باشيد. زيرا در غير اين صورت، ممکن است فرآيند انتقاد، جاي آن که آبي بر آتش باشد، خود به آتش بيفزايد.
دوست باب يا ناباب
دوست ناياب به معنايي که نزد عام است، وجود ندارد. نايابي از خود ماست. نه ديگري. پس فراموش نکنيد که اين خود شما هستيد که دوست تان را انتخاب مي کنيد. يکي از مزيت هاي دوست نسبت به خانواده و فاميل، انتخابي بودن آن است. مثلاً از دست شما خارج است که روابط فاميلي تان را بر اساس درخواست و اراده ي خود، تعريف کنيد. زيرا هنگام تولد اين روابط نيز به شما پيوست شده است. اما در دوستي اين گونه نيست و شما مختاريد که از بين آدمها جور و ناجور دوست تان را انتخاب کنيد. پس مسئوليت رابطه با ديگران نيز متوجه خود شماست.
شخصي که علت اعتياد خود را دوستان ناياب مي داند، از اين نکته غافل است که خود او زمينه ي نشست و برخاست با آن ها را فراهم کرده است و اين که هم اکنون ممکن است خود او نيز براي ديگران دوست ناياب باشد.
آموزش قاطيعت و فراگيري آن، در رد و قبول دوستان کمک مي کند. اگر شخصي قاطع باشيد، حتي با قبول وجود دوست ناياب، مي توانيد او را از خود برانيد، اما بعضي از افراد جسارت پايان دادن به دوستي هاي اين قبيل را ندارند يا اين که اصطلاحاً نمي خواهند نزد دوست خود کم بياورند و همين سرآغاز لغزشهاي آن ها مي شود. اصولاً بازنگري در خود نه تنها خوب، بلکه لازم است . بايد رابطه ي خود را با دوستان بررسي کنيد و ببينيد تا چه حد اين رابطه هنجار بوده است.
تأثير دوستان بر همديگر
دوستان خواه، ناخواه تحت تأثير گفتار و رفتار هم قرار مي گيرند. مثلاً يک جور حرف مي زنند، يک جور مي نشينند، يک جور راه مي روند و همه ي اين ها به طور غير ارادي صورت مي گيرد.
اگر رابطه ي زناشويي را نيز نوعي دوستي فرض کنيد، مي بينيد که در زوج هاي موفق، اين تأثير ديده مي شود. اصطلاحاً اين جمله ي کليشه يي را شنيده ايد: «يک روح در دو بدن!»، به نظر من جمله ي درستي است. زيرا رفته رفته زوج با هم اخت شده و فاصله ي بين آن واژه را از هم جدا کنيد مي شود؛ «»هم سر». نتيجه ي اين جدايي در کيفيت کلمه اثر مطلوبي مي گذارد. در کلمه ي «همسر» شما با يک واژه ي کليشه يي رو به رو هستيد. در واقع با ديدن اين کلمه، رابطه ي زن و شوهري در ذهن متبادر مي شود، اما حالا اگر همين کلمه را به صورت «هم سر» ببينيد، علاوه بر دريافت رابطه ي زناشويي، مفهوم بسيار زيباتري نيز از آن در مي آيد. اگر سر را به معناي فکر و انديشه بگيريم. معناي اين کلمه به «هم فکر» بدل مي شود.
نگريستن به آيينه دوستي
اگر مي خواهيد خود را بشناسيد، ببينيد در آيينه ي ديگران چگونه هستيد. در مواجه با ديگران است که خودتان را مي شناسيد لذا از دوستي مي توانيد به عنوان وسيله يي براي شناخت خود کمک بگيريد. بايد به عکس العمل هاي دوستان در جواب عمل هاي خود توجه کرده تا نقايص وجودي تان را بيابيد. بايد دوستي را آيينه يي فرض کنيد که شما را آنچنان که هست نشان مي دهد. اما بايد در انتخاب اين آيينه توجه کنيد. اگر آيينه محدب باشد، شما را بزرگ تر از آن چه هستيد، نشان مي دهد و اگر مقعر باشد، شما را کوچک تر از آن چه هستيد نشان مي دهد. بايد اين آيينه تخت و بدون موج باشد تا از شما تصويري ارايه دهد که به واقعيت نزديک تر باشد.
منبع: 7 روز زندگي، شماره 106.