اسطوره اي که مي خواست ايستاده بميرد

ارنستو چه گوارا در 14 ژوئن سال 1928 به دنيا آمد. اين انقلابي کوبايي تجربه هاي مختلفي در زندگي 39 ساله خود داشت. از فعاليت به عنوان يک پزشک تا رهبري گروه هاي مبارز چريکي و طرح ريزي تاکتيک هاي پيشرفته نظامي و نوشتن کتاب ! چه گوارا در اين دوران به چهره اصلي انقلاب کوبا تبديل شده است که نامش ناخودآگاه کلماتي چون شورش و فرهنگ مردمي را به ذهن مي رساند. آتش فعاليت هاي انقلابي وقتي جرقه زد که به عنوان دانشجوي رشته
دوشنبه، 22 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسطوره اي که مي خواست ايستاده بميرد

اسطوره اي که مي خواست ايستاده بميرد
اسطوره اي که مي خواست ايستاده بميرد


 

نويسنده: مهيار ميرزاپور




 
چه گوارا يکي از چهره هاي تاريخ ساز است که در بيشتر کشورها و فرهنگ ها به نام يک آزادي خواه مردمي شناخته مي شود.
ارنستو چه گوارا در 14 ژوئن سال 1928 به دنيا آمد. اين انقلابي کوبايي تجربه هاي مختلفي در زندگي 39 ساله خود داشت. از فعاليت به عنوان يک پزشک تا رهبري گروه هاي مبارز چريکي و طرح ريزي تاکتيک هاي پيشرفته نظامي و نوشتن کتاب ! چه گوارا در اين دوران به چهره اصلي انقلاب کوبا تبديل شده است که نامش ناخودآگاه کلماتي چون شورش و فرهنگ مردمي را به ذهن مي رساند. آتش فعاليت هاي انقلابي وقتي جرقه زد که به عنوان دانشجوي رشته پزشکي به نقاط مختلف آمريکاي جنوبي سفر کرد و شاهد فقر و ستم ديدگي مردم کشورهاي فقير قاره آمريکا بود. او در نهايت به اين نتيجه رسيد که تنها راه درمان، انقلاب همه جانبه است.
در ابتدا وي به گواتمالا رفت اما نتوانست فرصتي براي اجراي ايده هايش بيابد. ناچار به مکزيک برگشت و در ديدار با فيدل کاسترو و رائول به جنبش 26 جولاي پيوست. هدف آنها سرنگوني ديکتاتور کوبا، فولکنسيو باتيستا بود که از حمايت اقتصادي و سياسي آمريکا سود مي برد. او در جنگ هاي مختلف در طول دو سال فعاليت آشکار جنبش، زحمات بسياري کشيد تا اهداف اين حرکت مردمي و انقلابي محقق شود. بعد از انقلاب کوبا چه گوارا در مناصبي چون فرماندهي نيروهاي مسلح، مشاور دادگاه انقلاب کوبا، وزير صنعت، مؤسس کمپين سواد آموزي، رياست بانک مرکزي و ديپلمات روابط بين الملل فيدل کاسترو حضور داشت.
دو کتاب «چه» بسيار معروف هستند : يکي کتابي در مورد جنگ هاي چريکي و ديگري سرگذشت خود چه گوارا به نام سفرهاي جواني در کشورهاي آمريکاي جنوبي با موتورسيکلت کتاب دوم يکي از پرفروش ترين کتاب هاي جهان محسوب مي شود که مايه اقتباس فيلمي انقلابي است به نام خاطرات موتورسيکلت که جوايز فراواني از فستيوال هاي هنري دنيا کسب کرد. وي قصد داشت تحرکات انقلابي خود را در کشور بوليوي هم ادامه دهد اما به دست مأموران دولتي دستگير و در نهايت اعدام شد. ديکتاتور بوليوي هم از حمايت هاي آمريکا استفاده مي کرد.
چه گوارا يکي از چهره هاي تاريخ ساز و تأثيرگذار قرن است که در بيشتر کشورها و فرهنگ ها به نام يک آزادي خواه مردمي شناخته مي شود و هزاران صفحه مقاله و يادداشت در مورد زندگي و مبارزات وي به چاپ رسيده است. مجله معتبر تايم وي را جزو فهرست 100 مرد تأثير گذار قرن بيستم قرار داد و عکس وي، با عنوان شورشي قهرمان (اثر آلبرتو کوردا) به محبوب ترين عکس دنيا تبديل شد !
اما در اين قسمت مي خواهيم مروري داشته باشيم بر جنبه هاي جالب زندگي اين انقلابي آمريکاي جنوبي که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
چه گوارا در بوليوي به ارنستوي مقدس معروف است و از نظر مردم اين کشور (بخصوص روستايي ها ) تقدس و احترام دارد ! آنچه هميشه خشم کليساي کاتوليک را برانگيخته، چون آنها چه گوارا يک شورشي جنايتکار مي دانند نه يک چهره مقدس !
در سال 2007 مردم آرژانتين وي را به عنوان تأثيرگذارترين و تاريخي ترين چهره آرژانتين انتخاب کردند و يک سال بعد (در روز تولد چه) مجسمه برنزي زيبايي به ارتفاع 6 /3 متر از چه گوارا در ميدان اصلي شهر روزاريو نصب کردند. جالب است بدانيد بيشتر مدارس کشور آرژانتين هم به ياد اين قهرمان انقلابي چه ناميده مي شوند. چندين بار موزه معروف آرژانتين هم چه گوارا نام دارند.
در کوبا تصوير به ياد ماندني چه روي اسکناس سه دلاري پزو حک شده و بچه هاي دبستاني هر روز صبح سرودي با عنوان «ما هم مثل چه خواهيم بود!» مي خوانند.
يکي از جنجالي ترين روزهاي زندگي چه زماني بود که انقلاب کوبا پيروز شده بود و جلادان ديکتاتور باتيستا به چنگ انقلابيون افتاده بودند: چه گوارا در يک حرکت انقلابي و بدون فوت وقت دستور داد تمام شکنجه گران و مزدوران باتيستا اعدام شوند؛ حکمي که با حمايت 92 درصدي مردم کوبا همراه بود.
وقتي صحبت از تنفر سران آمريکايي از چه گوارا و کاسترو مطرح مي شود، ذهن بيشتر مخاطبان به سمت سياست و حکومت تمايل دارد در حالي که يکي از دلايل اصلي تنفر سردمداران ينگه دنيا از انقلابيون کوبا اينجاست : کوبا در دوران ديکتاتور باتيستا يک کازينوي مافيايي بزرگ بود براي دولتمردان آمريکايي و تابستان ها، بهشت توريست هاي آمريکايي به حساب مي آمد و در طول سال، 75درصد از درآمد خالص خود را با احترام تقديم ابرقدرت هم قاره اي مي کرد : چون شرکت هاي آمريکايي صاحب بي چون و چراي بيش از دو سوم زمين هاي حاصلخيز اين کشور فقير بودند اتفاقاً همين نکته رمز اصلي پيروزي چه گوارا و کاسترو و باتيستا بود، حمايت مردم کوبا که اکثراً کشاورز بودند و ساليان سال تحت ظلم و استثمار حاکمان آمريکايي رنج کشيده بودند.
چه گوارا هميشه از روزهاي حضورش در گواتمالا به عنوان بدترين خاطراتش ياد مي کرد.
فاميلي اصلي وي «لينچ» است: يک نام کاملاً معمولي و پر کاربرد در کشورهاي انگليسي زبان. اين نام فاميلي نشان مي دهد که خون مردم ايرلند جنوبي در رگ هاي وي جريان داشته و مي توان از اين منظر هم به خوي انقلابي و شورشي وي پرداخت.
 
يکي از القاب چه گوارا که توسطه هم رزمانش انتخاب شده بود، چانچو به معني خوک بود: چه گوارا معمولاً به بهداشت فردي اهميت نمي داد و هميشه معروف بود پيراهني به تن مي کند که بيش از يک هفته قبل براي آخرين بار شسته شده است!
برخلاف چهره کليشه اي که اغلب مردم دنيا از چه گوارا ساخته اند، او در جواني و ميانسالي انسان متفکر و آرامي بود که به بازي شطرنج علاقه داشت و در ميان اعضاي خانواده و دوستان به پروفسور معروف شده بود. همچنين نکته اي که کمتر بدان پرداخته شده، عشق چه به شعر و شاعري بود : دوستان دوران جواني اين قهرمان مي گويند لحن چه در زمان قرائت اشعار کلاسيک با لحن سخنراني هاي انقلابي اش متفاوت بود و همه را مجذوب خود مي کرد.
چه در مدرسه به دروس رياضي و هندسه و مهندسي علاقه فراواني داشت و شايد اگر در منطقه اي غير از آمريکاي جنوبي به دنيا مي آمد به يک مهندس مشهور تبديل مي شد نه يک انقلابي !
برخلاف تصور غلط بيشتر مردم دنيا چه گوارا کوبايي نبود و هرگز تابعيت کوبا را نپذيرفت. وي در خاک آرژانتين به دنيا آمد و هميشه به آرژانتيني بودنش افتخار مي کرد. پدر چه گوارا در مورد فرزند خود مي گويد : «يک آرژانتيني شورشي با خون مردم ايرلند جنوبي. اين يعني پسر انقلابي من!»
در نوشته هاي مختلف و حتي منابع اينترنتي کمتر با اين عنوان مواجه مي شويد : دکتر ارنستو چه گوارا !! در صورتي که مدارک مستدل ثابت مي کند چه در سال 1953 و چند روز قبل از تولدش توانسته با موفقيت، تحصيل در رشته پزشکي را به اتمام برساند. البته شايد لقب دکتر براي يک انقلابي چندان معمول نباشد، اما وي از تجربيات و علمي که به دست آورده بود در جنگ هاي چريکي استفاده مي کرد و هميشه به مسائل پزشکي دولت انقلابي کوبا نظارت داشت. وي در پايان دوران تحصيل خود در دانشکده پزشکي، تحقيقي جامع در مورد بيماري جذام آماده کرده بود.
در سال 1964 چه به آمريکا سفر کرد تا در اجلاس رسمي سازمان ملل در نيويورک سخنراني کند. وي در اين سخنراني به شدت از سياست هاي دولت آمريکا انتقاد کرد و سردمداران آمريکايي را نژاد پرست خواند : «در آمريکا روزانه شاهد جنايت هاي فجيعي هستيم که با منش انساني و اخلاق، فاصله زيادي دارد : پدراني که کودکان خود را به مسلخ مي برند و تبعيض نژادي که هر لحظه در شهرهاي آمريکا جريان دارد. تمام اين ظلم ها فقط به خاطر رنگ تيره پوست آنهاست ؟! آنان اجازه مي دهند قاتلين سياهان، آزادانه در جامعه آمريکايي زندگي کنند و با پول کثيف خود از آنها حمايت مي کنند. سردمداران آمريکا جنبش هاي سياهپوستان را سرکوب مي کنند و با محکوم کردن اين حرکت، مانع حق طلبي بخش بزرگي از جامعه آمريکا مي شوند. در صورتي که سياهان فقط خواستار حق طبيعي و قانوني خود هستند نه بيشتر ! چگونه جانياني که ازاين دد منشي ها حمايت مي کنند، مي توانند خود را حافظان صلح و آزادي بخوانند ؟!» ويدئوي بخشي از اين سخنراني در سايت يوتيوب به محبوب ترين پست مخاطبان تبديل شده و تا به حال توسط بيشتر کاربران اين سايت بازديد شده است.
شايد اين تصور وجود داشته باشد که يک فرد انقلابي نمي تواند پدر خوبي براي فرزندان خود باشد و نمي توان وي را مرد خانواده ناميد. اما چه به معناي واقعي کلمه يک مرد خانواده دوست بود؛ وي از همسر اولش، هيلدا گادئا يک دختر داشت که در مکزيکوسيتي به دنيا آمد. همسر دوم چه، يک انقلابي واقعي بود : آليدا مارچ. چه گوارا و مارچ چهار فرزند داشتند و هميشه از علاقه شديد آنها به فرزندان شان صحبت مي شود، مردي که به رغم همه خشونت و تندي اش در ميدان مبارزه، در فضاي خانه مهربان بود و سخاوتمند !
بعد از اعدام چه، يک پزشک نظامي دستان وي را از تن جدا کرد. ارتش بوليوي جسد وي را به نقطه اي نامعلوم منتقل کرد و هيچ اطلاعاتي در مورد محل دفن وي منتشر نشد. دستان چه گوارا براي تطبيق با مدارک انگشت نگاري پليس آرژانتين، به بوئنس آيرس فرستاده شد و سپس به کوبا برگشت !
چه در بيشتر روزهاي عمر خود از بيماري آسم رنج مي برد. اثرات مخرب اين بيماري هميشه وي را آزار مي داد تا جايي که گاهي در ميدان جنگ هم ناتوان مي شد. اتفاقاً يکي از دلايل محبوبيت وي در ميان مبارزان آزادي خواه آمريکاي جنوبي اشاره به همين نکته است که وي هميشه به رغم تمام مشکلات، در جبهه هاي مبارزه حضور داشت و بعد از انقلاب هم هرگز به استراحت و تفريح نپرداخت و باز بخش مهمي از دولت انقلابي را به دوش مي کشيد. در صورتي که مي توانست به خاطر درمان بيماري اش و استراحتي که واقعاً بدان نياز داشت، از مبارزه يا مناصب مختلف کناره گيري کند؛ بي آنکه به خاطر اين استراحت مورد انتقاد قرار گيرد !
چه در دوران نوجواني به خاطر تشويق هاي عمويش به ورزش راگبي علاقه مند شده بود. وي هميشه دوست داشت يک ورزشکار حرفه اي راگبي باشد. اما فراز و نشيب هاي مختلف سرنوشت به ارنستو اجازه نداد فرصتي براي راگبي داشته باشد.
او پس از پيروزي انقلاب کوبا از طرف فيدل کاسترو مأموريت داشت با سران کشورهاي مختلف ديدار کند و به روشنگري در مورد اهداف و نگرش انقلابيون کوبا بپردازد. در خلال اين سفرها به شخصيت هايي چون جمال عبدالناصر از مصر، جوزف بروز تيتو از يوگسلاوي و جواهر لعل نهرو از هند ديدار کرد. البته در آن دوران اين شايعه مطرح شده بود که فيدل کاسترو با برنامه ريزي قبلي چه را به اين سفر فرستاده تا وي از فضاي سياسي دولت انقلابي دور باشد و جهانيان، انقلاب کوبا را انقلاب کمونيست ها ندانند.
چه در دوران بعد از انقلاب کوبا هم زحمات بسياري صرف پيشرفت امور جاري دولت نوپا کرد. وي همزمان رئيس بانک مرکزي بود و وزير صنعت و مجبور بود تا بامداد در دفتر کارش حاضر باشد. بيشتر همکاران چه، به اين نکته مي پردازند که برخي جلسات کاري وي ساعت سه بامداد تشکيل مي شد !
اختلاف کاسترو و چه از زماني آغاز شد که کوباي نوين کم کم به زندگي جديد خود خو مي گرفت اما چه تصميم داشت تحرکات انقلابي خود را در ديگر کشورهاي آمريکاي جنوبي ادامه دهد؛ چه مخالف با افکار و ايده هاي فيدل کاسترو بود که مي خواست کوباي نوين را بازسازي کند و به امور معيشتي مردم بپردازد. در واقع راه اين دو مبارز از اينجا جدا شد؛ چه سلاح را زمين نگذاشت و باز به سفرها و فعاليت هاي آزادي خواهانه خود ادامه داد اما فيدل کاسترو لباس حکومت به تن کرد و به رهبر کوباي نوين بدل شد. آنچه، تفاوت هاي نگرش سياسي و اجتماعي گوارا را عيان کرد.

مرگ اسطوره
 

روز هفتم اکتبر 1967 نيروهاي دولتي بوليوي مخفيگاه چه را محاصره کردند. وي در درگيري مسلحانه زخمي شد و فرياد زد : «شليک نکنيد، من گوارا هستم ! زنده من بيشتر به دردتان مي خورد تا مرده ام !» وي پس از دستگيري به زندان منتقل شد و به سرعت مقدمات اعدام مهيا شد. البته در آن زمان مقامات بوليوي قصد داشتند وانمود کنند چه در همان درگيري مسلحانه کشته شده است. به همين خاطر نحوه شليک گلوله ها در لحظه اعدام به گونه اي است که گويي وي مي توانسته با سلاح از جان خود دفاع کند در صورتي که اين يک دروغ بزرگ است. روز دهم اکتبر مقامات به خبرنگاران و عکاسان اجازه دادند از مرگ اين اسطوره خبر و عکس تهيه کنند.

محبوب ترين نقل قول هاي گوارا
 

در يکي از مبارزات چريکي عليه نيروهاي سانچز موسکرا (کوبا) حمله آسم، مرا ناتوان کرده بود. روي زمين نشسته بودم و احساس مي کردم قلبم از جا کنده مي شود و مرگ نزديک است. نه مي توانستم راه بروم نه مي توانستم اسلحه دست بگيرم. يکي از سربازان جوان من کنارم نشست و گفت : «نترس فرمانده ! ما کنار هم کشته خواهيم شد ! » اما من اصلاً دوست نداشتم در آن شرايط کشته شوم. احساس مي کردم يک انسان ترسو هستم. ولي با رشادت سربازان و بهبود حالم دوباره همه چيز به نفع ما شد و آن روز به پيروزي رسيديم. اگر غير از اين بود هرگز خودم را نمي بخشيدم !
*اگر سوال شما اين است که آيا من عضو رسمي حزبي با اين گرايشات هستم، جواب من منفي است. حضور من در کوبا فقط براي آزادي بخشي از خاک آمريکاي جنوبي از دست ظالماني است که هر روز بر جنايات خود عليه مردم بي دفاع اين منطقه مي افزايند. من هرگز نگفتم مخالف تشکيل دولت مرکزي با برقراري ارتباطات اقتصادي با کشورهاي مختلف هستم. من هم دوست دارم اين کشور (کوبا) پيشرفت کند و به رؤياهاي مردمانش جامعه عمل بپوشاند! (مصاحبه تلويزيوني چه)
*ما نبايد به دشمن فرصت نفس کشيدن بدهيم. مهم نيست او به کجا فرار مي کند بايد سايه سرد ما را روي سرش احساس کند. هر لحظه که دشمن احساس آرامش کند شکستي براي ما ثبت مي شود.
*نتيجه هر انقلابي پيروزي يا مرگ است. (خطاب به کاسترو قبل از ترک کوبا)
*شايد بيشتر آدم ها از من به عنوان يک ماجراجو ياد کنند. اين درست است من ماجرا جو هستم و جانم را به خطر مي اندازم تا از پلشتي ها و ابتذال روحم خلاص شوم!
*بهتر است ايستاده بميرم تا روي زانوهامان زندگي کنيم !
*احمقانه است که فکر کنيم يک انقلابي راه عشق ورزي را نمي داند !
*وقتي يک شورشي به نتيجه مي رسد که قدرت خود را از مردم کسب کرده باشد.
*يک گروه شورشي شايد تسليحات نظامي ارتشي ها را نداشته باشد اما قادر است با شجاعت بر آنها پيروز شود چون اهداف والاتري دارد.
*بياييد کمي واقع بين باشيم : هميشه بايد طالب غيرممکن بود !
*ما بايد تا پاي جان مبارزه کنيم تا آيندگان باور کنند عشق به انسانيت نمرده است.
*براي رسيدن به آرزوها بايد پاک باخته بود !
*بزرگ ترين پيروزي زماني است که به مردم جهان نشان دهيم چند نفر در دنيا با گرسنگي و تنگ دستي روزگار مي گذرانند. تنها در اين صورت مي توانيم به همديگر کمک کنيم و دنياي بهتري داشته باشيم !
حرف مفت يعني حرفي که بدان عمل نشده است !
منبع: نشريه همشهري سرنخ، شماره 99.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.