يک شب مهمان ارواح !

صداهاي عجيب و غريب که فقط در تاريکي شب شنيده مي شوند، نجواهاي رمزآلودي که با باد در گوشه و کنار قلعه مي پيچند و سنگيني نگاه هاي خيره اي که به نظر مي رسد تمام حرکات شما را در زير نظر دارند. همه اينها جزو ادعاهاي ترسناک افرادي است که يک شب را در قلعه هاي ارواح گذرانده اند؛ قلعه هاي قديمي اي که شايعه هاي زيادي درباره حضور اشباح در آنها شنيده مي شود. در ميان اين قلعه ها، نام بعضي از آنها با افسانه ها و داستان هاي
دوشنبه، 22 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يک شب مهمان ارواح !

يک شب مهمان ارواح !
يک شب مهمان ارواح !


 

نويسنده: مولود شاه کرمي




 
ماجراجويان زيادي براي تجربه ترس و وحشت به مشهورترين قلعه هايي که ادعا مي شود در آنها روح ديده شده، مي روند
صداهاي عجيب و غريب که فقط در تاريکي شب شنيده مي شوند، نجواهاي رمزآلودي که با باد در گوشه و کنار قلعه مي پيچند و سنگيني نگاه هاي خيره اي که به نظر مي رسد تمام حرکات شما را در زير نظر دارند. همه اينها جزو ادعاهاي ترسناک افرادي است که يک شب را در قلعه هاي ارواح گذرانده اند؛ قلعه هاي قديمي اي که شايعه هاي زيادي درباره حضور اشباح در آنها شنيده مي شود. در ميان اين قلعه ها، نام بعضي از آنها با افسانه ها و داستان هاي ترسناک آميخته شده و اشباح موجود در اين قلعه ها به عنوان عامل اصلي همه اتفاقات غيرطبيعي و عجيبي که در آنها مي افتد شناخته مي شوند.
 

قلعه ليپ
 

اين قلعه ترسناک که به قلعه خون آلود مهشور شده، بدون شک يکي از ترسناک ترين قلعه هايي است که ادعا مي شود در آن شبح ديده شده است. داستان اين قلعه به 479 سال پيش بر مي گردد. سال 1532 دو برادر که يکي از آنها جنگجو و ديگري يک کشيش بود با هم اختلاف پيدا کردند. برادري که جنگجو بود به سوي قلعه ليپ رفت و وارد کليساي کوچک اين قلعه يعني جايي که برادر کشيش اش در آنجا بود شد و با يک ضربه شمشير او را از پا درآورد. از آن موقع به بعد همه قلعه ليپ را به نام قلعه، خون آلود مي شناسند. ماجراي کشته شدن اين برادر از يک طرف و داستان اينکه در اين قلعه سياه چال بسيار وحشتناکي در عمق دو متر و نيمي زمين قرار داشته که زندانيان را در آن مي انداختند از طرف ديگر باعث شد تا رفته رفته قلعه خون آلود به يکي از ترسناک ترين قلعه هاي جهان تبديل شود. البته اين فقط يک روي سکه بود چرا که خيلي ها مدعي بودند که در قلعه ليپ، موجود ترسناکي به اسم شيطان سياه را ديده اند. به ادعاي آنها، اين موجود ترسناک به اندازه يک گوسفند است با سري شبيه به سر انسان و چشم هاي گود رفته اي که دور تا دورش پر از مو است. به اين ترتيب قلعه خون آلود هم به يکي از مکان هاي مورد علاقه براي افرادي که به دنبال اشباح هستند تبديل شده است؛ نکته عجيب اينجاست که اکثر افرادي که شب تا صبح را در اين قلعه سپري کرده اند ادعا کرده اند که شاهد حوادث غيرطبيعي بسياري بوده اند.

قلعه چيليلينگهام
 

قلعه چليلينگهام در انگليس يکي ديگر از معروف ترين قلعه هاي ارواح به شمار مي رود که ادعا مي شود روح هاي زيادي در اين مکان رفت و آمد مي کنند. مشهورترين روح اين قلعه «پسر آبي» نام دارد که بعضي از اوقات به او پسر تابناک هم مي گويند. پسر آبي بيشتر در اتاق صورتي که اقامتگاه خصوصي ساکنان اين قلعه به شمار مي رفت ديده شده است. افرادي که شب را در اين قلعه گذرانده اند مدعي اند وقتي نيمه شب فرا مي رسد و زنگ ساعت به صدا در مي آيد گريه هاي يک روح که بيشتر شبيه به گريه يک کودک است از ديوار سه متري برج و راهروي کناري آن شنيده مي شود. بعد شبحي آبي رنگ در کنار يک تختخواب قديمي ظاهر مي شود که شبيه به پسر بچه اي است که لباس آبي به تن کرده است. آنهايي که ادعا مي کنند پسر آبي را از نزديک ديده اند مي گويند او شبيه به بچه هاي دوره شاه چارلز دوم لباس پوشيده است. نکته جالب اينجاست که در دهه 1920 براي بازسازي قلعه مجبور شدند بخشي از ديوارهاي آن را خراب کنند که در نهايت حيرت، اسکلت پسر بچه اي با بقاياي لباس آبي کشف شد. از ديگر ارواح اين قلعه مي توان به روح ليدي مردي برکلي، همسر لرد گري صاحب قلعه اشاره کرد. مي گويند لرد به همسرش خيانت کرد و از خانه گريخت براي همين ليدي مري حتي پس از مرگ هم به دنبال همسر خود در قلعه مي گردد. هچنين بسياري مدعي اند در کتابخانه قلعه، نجواي مردانه اي را مي شنوند در حالي که هيچ کس در آنجا ديده نمي شود و اگر حاضران سعي کنند که صدا را بشنوند اين نجوا آرام و آرام تر مي شود.

قلعه آروندل
 

آروندل يکي از مشهورترين قلعه هاي انگليس است. تاريخ اين قلعه به قرون وسطي باز مي گردد. اين قلعه زماني محل سکونت بسياري از خانواده هاي ثروتمند انگليسي به شمار مي رفت. البته آروندل در حال حاضر هم محل زندگي دوک نورفولک و خانواده اش است. با اين حال شايعات زيادي درباره اينکه ارواح زيادي در آن جا زندگي مي کنند شنيده مي شود. به ادعاي آنهايي که در جست و جوي ارواح شب را در منطقه گذرانده اند، يکي از روح هاي ديده شده در قلعه آروندل متعلق به يک زن جوان است. مي گويند شب هاي مهتابي شبح يک زن جوان روي برج هيورنز، يکي از برج هاي قلعه نمايان مي شود. بسياري بر اين باورند که روح زن جوان متعلق به يکي از ساکنان قلعه بوده که زماني در آنجا زندگي مي کرده و خودش را از بالاي قلعه به پايين انداخت و کشته شد. روح يک پسر کوچک از ديگر ارواح ساکن در قلعه است ؛ پسري که 200 سال پيش در آشپزخانه قلعه کار مي کرد و هميشه از سرآشپز کتک مي خورد تا اينکه بالاخره يک روز آن قدر کتک خورد که بي حال روي زمين افتاد و ديگر به هوش نيامد. از آن موقع به بعد هميشه روح پسر بچه در آشپزخانه اين قلعه ظاهر مي شود و با دست کشيدن روي وسايل آشپزخانه صداهاي ترسناکي توليد مي کند. يکي ديگر از ارواح قلعه، در کتابخانه ديده مي شود که به مرد آبي مشهور شده است. به ادعاي بسياري روح مرد آبي متعلق به مردي است که در زمان شاه چارلز دوم در قلعه آروندل زندگي مي کرد. آخرين روحي که ادعا مي شود در قلعه آروندل ديده شده مربوط به بخش خدمتکارها مي شود. در يکي از شب هاي سال 1958 يکي از خدمتکاران اين قلعه از پل متحرک کنار قلعه بالا رفت تا چراغي را که در بالاي آن قرار داشت خاموش کند. اين خدمتکار بعد از اينکه از روي پل پايين آمد در تاريکي شب متوجه مردي با موهاي بلند و لباس خاکستري شد. اما ادعا مي شود همين که به او نزديک شد مرد ناپديد شد و به اين ترتيب يک شبح ديگر به جمع شبح هاي قلعه اضافه شد.

قلعه مارگام
 

حدود 100 سال است، مردمي که در جنوب ولز و در نزديکي پل تالبوت زندگي مي کنند، قلعه متروک مارگام را جايي نفرين شده مي دانند ؛ مکاني که به ادعاي ساکنان قديمي اين منطقه، سال هاست که محل رفت و آمد ارواح است. به ادعاي مردم منطقه، بارها صداي جيغ هاي وحشتناکي از اين قلعه شنيده شده است ؛ حتي گاهي اوقات، چيزي شبيه به غبار و مه سرد روي ديوارها نقش مي بندد و بعد شروع به چکه کردن مي کند. سردي اين مه آن قدر زياد است که تا مغز استخوان نفوذ مي کند. اما راز قلعه مارگام که آن را تبديل به يکي از وحشتناک ترين قلعه هاي جهان کرده است در چيست؟ در سال هاي بسيار دور، زن جواني که صاحب قلعه بود خيلي ناگهاني از دنيا رفت و هيچ وقت معلوم نشد که علت مرگ صاحب قلعه چه چيزي بوده است. بسياري بر اين عقيده بودند که مرگ زن جوان يک قتل بوده و عده اي هم مي گفتند که او خودش به زندگي اش پايان داده است. به اين ترتيب راز مرگ صاحب قلعه مارگام براي هميشه با خود او به گور رفت. اما اين همه ماجرا نبود چرا که از آن موقع به ادعاي افراد محلي صداهاي عيجب و غريبي از داخل قلعه شنيده مي شد. براي همين، حدود صد سال است که ديگر هيچ کس حاضر به زندگي در اين قلعه اسرار آميز نشده است. هر چند در قلعه مارگام هيچ کسي زندگي نمي کند اما بعضي از تورهاي مسافرتي براي آن دسته از افرادي که دنبال ترس و هيجان مي گردند برنامه اي ترتيب داده اند تا آنها بتوانند يک روز را تا ساعت 7 شب يا حتي تمام شب را در آنجا سپري کنند. البته اين قلعه هيچ جاي خوابي ندارد و ماجراجوياني که به دنبال ترس و هيجان هستند مي توانند در هر گوشه از قلعه که دوست دارند شب را به صبح برسانند ؛ البته اگر به خاطر ترس و وحشت زياد بتوانند چشم روي هم بگذارند.

قلعه کارئو
 

قلعه کارئو از قلعه هاي مشهور ارواح در ولز است. مردم ولز مدعي اند که اين قلعه مخوف هم محل رفت و آمد ارواح بسياري است اما در اين بين سه روح از همه مشهورتر هستند. يکي از اين ارواح متعلق به پرنسس زيبايي است که هنري اول به او علاقه مند شد آنها با يکديگر ازدواج کردند اما بعد از اينکه پرنسس براي پرنس فرزند پسري به دنيا آورد، آنها از يکديگر جدا شدند و هنري اول پرنسس را به ولز فرستاد و او در آنجا با جرالد دووندسور که خيلي بزرگتر از خودش بود ازدواج کرد. قلعه جزئي از جهيزيه پرنسس به شمار مي رفت. مدتي گذشت تا اينکه کارئو به تسخير پرنس ولز «اوين » در آمد اما پرنسس روي اين موضوع پافشاري کرد که هر طور شده بايد قلعه را پس بگيرند و از اين رو شش سال طول کشيد تا جرالد موفق به اين کار شد اما متأسفانه جان خود را در اين نبرد از دست داد و بعد از آن هميشه پرنسس در انتظار بازگشت همسر خود بود. ادعاهاي بسياري درباره ديده شدن پرنسس در اين قلعه وجود دارد. در يکي از گزارش ها آمده است که يک روز گروهي از کودکان را براي بازديد به اين مکان بردند و عکس يادگاري گرفتند. بعد از چاپ عکس، تصوير زني با صورت سفيد در کنار بچه ها ديده مي شد در حالي که در زمان گرفتن عکس چنين کسي در آنجا حضور نداشت. روح «سر رونالدريز» که در قرن هفدهم در قلعه کارئو زندگي مي کرد هم يکي ديگر از ارواح معروف اين مکان است. در داستان ها آمده که سر رونالد به دست بوزينه خانگي اش کشته شد و بعد از مرگ او بسياري ادعا مي کنند که روح سر رونالد و بوزينه اش را با هم در نقاط مختلف قلعه ديده اند.

قلعه بران
 

سال 1897 برام استوکر، نويسنده ايرلندي داستان بسيار وحشتناکي به نام کنت دراکولا نوشت. هر چند دو قرن از نوشتن اين داستان مي گذرد اما دراکولاها به يکي از موضوعات مورد علاقه انسان ها تبديل شدند و حتي تحقيقات زيادي درباره اينکه آيا اين موجودات حقيقت دارند يا نه انجام شده است.
قلعه بران جايي بين مرز ترانسيلوانيا و والاشيا بنا شده است. اين قلعه از آن مکان هايي است که رابطه تنگاتنگي با داستان داراکولا ها دارد و براي همين به آن نام قلعه دراکولا را داده اند. بسياري از مردم پنسيلوانيا معتقدند که در گذشته هاي دور، يک دراکولاي واقعي در اين قلعه زندگي مي کرد. مردم محلي بر اين باورند که در قرن پانزدهم حاکم اين سرزمين يعني شاه ولاد، خود کنت دراکوا بود ؛ چرا که او در زمان فرمانروايي هزاران نفر را به کام مرگ کشاند تا قدرت و سيطره خود را بيشتر کند. مي گويند حتي گاهي اوقات شکنجه هايي که او به اسيران خود مي داد ماه ها به طول مي انجاميد تا باعث مرگ افراد شود. از اين رو، بوميان منطقه بر اين عقيده اند که قلعه کنت دراکولا از جمله نقاطي است که اشباح در آن رفت و آمد دارند. همچنين وقتي ماري ملکه روماني از دنيا رفت، به وصيت خود ملکه، قلب او را در يک جعبه از جنس طلا گذاشتند و در قلعه بران نگهداري کردند.
همين موضوع باعث شد تا محلي ها بيشتر مطمئن شوند که اين قلعه بعد از سلطنت ولاد و مرگ ملکه به جايي براي زندگي اشباح تبديل شده است. با اين حال هر سال گردشگران زيادي براي ديدن قلعه بران به روماني سفر مي کنند. نکته جالب اينجاست که براي آنهايي که دوست دارند دلهره و ترس را از نزديک تجربه کنند کلبه هاي کوچکي در نزديکي قلعه ساخته و به شکل وحشتناکي هم تزئين شده است تا داستان دراکولاي قلعه بران واقعي تر جلوه کند.
منبع: نشريه همشهري سرنخ شماره 113



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.