شش دليل بر ايمان ابوطالب علیه السلام
1 - ابو طالب قبل از بعثت پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) به خوبى مي دانست كه فرزند برادرش بمقام نبوت خواهد رسيد زيرا مورخان نوشتهاند در سفرى كه ابو طالب با كاروان قريش به شام رفت برادرزاده دوازدهساله خود محمد را نيز با خويش همراه برد ، در اين سفر علاوه بر كرامات گوناگونى كه از او ديد ، همينكه كاروان با راهبى بنام بحيرا كه ساليان درازى در صومعه مشغول عبادت بود و آگاهى از كتب عهدين داشت و كاروانهاى تجارتى در مسير خود بزيارت او ميرفتند برخورد كردند ، در بين كاروانيان ، محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) كه آن روز دوازده سال بيش نداشت نظر راهب را بخود جلب كرد.
بحيرا پس از اندكى خيره شدن و نگاههاى عميقانه و پر معنى بهاو گفت اين كودك به كدام يك از شما تعلق دارد ؟ جمعيت به ابو طالب اشاره كردند او اظهار داشت برادرزاده من است.
بحيرا گفت اين طفل آينده درخشانى دارد اين همان پيامبرى است كه كتابهاى آسمانى از رسالت و نبوتش خبر دادهاند و من تمام خصوصيات او را در كتب خواندهام ! ابو طالب پيش از اين برخورد و برخوردهاى ديگر از قرائن ديگر نيز به نبوت پيامبر اكرم و معنويت او پى برده بود.
طبق نقل دانشمند اهل تسنن شهرستانى ( صاحب ملل و نحل ) و ديگران در يكى از سالها آسمان مكه بركتش را از اهلش باز داشت و خشكسالى سختى به مردم روى آورد ، ابو طالب دستور داد تا برادرزادهاش محمد را كه كودكى شير خوار بود حاضر ساختند پس از آنكه كودك را در حالى كه در قنداقهاى پيچيده شده بود به او دادند در برابر كعبه ايستاد و با تضرع خاصى سه مرتبه طفل شير خوار را بطرف بالا انداخت و هر مرتبه مىگفت : پروردگارا ! بحق اين كودك باران پر بركتى بر ما نازل فرما چيزى نگذشت كه تودهاى ابر از كنار افق پديدار گشت و آسمان مكه را فرا گرفت ، سيلاب آنچنان جارى شد كه بيم آن مىرفت مسجد الحرام ويران شود.
سپس شهرستانى مىنويسد همين جريان كه دلالت بر آگاهى ابو طالب از رسالت و نبوت برادرزداهاش از آغاز كودكى دارد ايمان وى را به پيامبر مىرساند و اشعار ذيل را بعدها ابو طالب به همين مناسبت سروده است : و ابيض يستسقى الغمام بوجهه ثمال اليتامى عصمة للارامل او روشن چهرهاى است كه ابرها به خاطر او مىبارند ، او پناهگاه يتيمان و حافظ بيوه زنان است.
يلوذ به الهلاك من آل هاشم فهم عنده فى نعمة و فواضل هلاك شوندگان از بنى هاشم به او پناه مىبرند ، و بوسيله او از نعمتها و احسانها بهره مىگيرند.
و ميزان عدل لا يخيس شعيرة و وزان صدق وزنه غير هائل او ميزان عدالتى است كه يك جو تخلف نمىكند ، و وزن كننده درستكارى است كه توزين او بيم اشتباه ندارد .
جريان توجه قريش را در هنگام خشكسالى به ابو طالب و سوگند دادن ابو طالب خدا را بحق او علاوه بر شهرستانى بسيارى از مورخان بزرگ نقل كردهاند ، علامه امينى در الغدير آنرا از كتاب شرح بخارى و المواهب اللدنيه و الخصائص الكبرى و شرح بهجة المحافل و سيره حلبى و سيره نبوى و طلبة الطالب نقل كرده است.
2 - به علاوه در كتب معروف اسلامى اشعارى از ابو طالب در اختيار ما است كه مجموعه آنها در ديوانى بنام ديوان ابو طالب گردآورى شده است كه تعدادى از آنها را در ذيل مىآوريم : و الله لن يصلوا اليك بجمعهم حتى اوسد فى التراب دفينا اى برادرزاده تا ابو طالب در ميان خاك نخوابيده و لحد را بستر نساخته هرگز دشمنان به تو دست نخواهند يافت فاصدع بامرك ما عليك غضاضة و ابشر بذاك و قر منك عيونا بنابراين از هيچ چيز مترس و ماموريت خود را ابلاغ كن بشارت ده و چشمها را روشن ساز ! و دعوتنى و علمت انك ناصحى و لقد دعوت و كنت ثم امينا مرا بمكتب خود دعوت كردى و خوب ميدانم كه هدفت تنها پند دادن و بيدار ساختن من بوده است ، تو در دعوت خود امين و درستكارى و لقد علمت ان دين محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) من خير اديان البرية دينا من هم اين را دريافتم كه مكتب و دين محمد بهترين دين و مكتبها است ! و نيز گفته است ، ا لم تعلموا انا وجدنا محمدا رسولا كموسى خط فى اول الكتب اى قريش آيا نمىدانيد كه ما محمد را همانند موسى پيامبر و رسول خدا مىدانيم و نام و نشان او در كتب آسمانى قيد گرديده است ( و ما آنرا يافتهايم ) .
و ان عليه فى العباد محبة و لا حيف فى من خصه الله فى الحب بندگان خدا علاقه ويژهاى بوى دارند و نسبت به كسى كه خدا او را بمحبت خود اختصاص داده است اين علاقه بىمورد نيست . ابن ابى الحديد پس از نقل قسمت زيادى از اشعار ابو طالب ( كه ابن شهر آشوب در متشابهات القرآن آنها را سه هزار بيت ميداند ) مىگويد : از مطالعه مجموع اين اشعار براى ما هيچگونه ترديدى نخواهد ماند كه ابو طالب بمكتب برادرزادهاش ايمان داشته است.
3 - احاديثى از پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) نيز نقل شده كه گواهى آن حضرت را به ايمان عموى فداكارش ابو طالب روشن ميسازد از جمله طبق نقل نويسنده كتاب ابو طالب مؤمن قريش : چون ابو طالب در گذشت پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) پس از تشيع جنازه او ضمن سوگوارى كه در مصيبت از دست دادن عمويش مىكرد ، مىگفت : وا ابتاه ! وا ابا طالباه ! وا حزناه عليك ! كيف اسلو عليك يا من ربيتنى صغيرا ، و اجبتنى كبيرا ، و كنت عندك بمنزلة العين من الحدقه و الروح من الجسد .
واى پدرم ! واى ابو طالب ! چقدر از مرگ تو غمگينم ؟ چگونه مصيبت تو را فراموش كنم اى كسى كه در كودكى مرا پرورش دادى ، و در بزرگى دعوت مرا اجابت نمودى ، و من در نزد تو همچون چشم در حدقه و روح در بدن بودم.
و نيز پيوسته اظهار مىداشت:ما نالت منى قريش شيئا اكرهه حتى مات ابو طالب.
قريش هيچگاه نتوانست مكروهى بر من وارد كند مگر زمانى كه ابو طالب از جهان رفت.
4 - از طرفى مسلم است كه سالها قبل از مرگ ابو طالب پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) مامور شد هيچگونه رابطه دوستانه با مشركان نداشته باشد ، با اين حال اين همه اظهار علاقه و مهر به ابو طالب نشان مىدهد كه پيامبر او را معتقد به مكتب توحيد مىدانسته است و گر نه چگونه ممكن بود ديگران را از دوستى با مشركان نهى كند و خود با ابو طالب تا سر حد عشق ، مهر ورزد ؟ !
5 - در احاديثى كه از طرق اهل بيت رسيده است نيز مدارك فراوانى بر ايمان و اخلاص ابو طالب ديده مىشود كه نقل آنها در اينجا بطول مىانجامد اين احاديث آميخته با استدلالات منطقى و عقلى است مانند روايتى كه از امام چهارم (عليهالسلام) نقل گرديده است كه حضرتش پس از اين كه در پاسخ سؤالى اظهار مىدارد ابو طالب مؤمن بود ميفرمايد : ان هنا قوما يزعمون انه كافر سپس فرمود وا عجبا كل العجب ا يطعنون على ابى طالب او على رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) و قد نهاه الله ان تقر مؤمنة مع كافر غير آية من القرآن و لا يشك احد ان فاطمة بنت اسد رضى الله تعالى عنها من المؤمنات السابقات فانها لم تزل تحت ابى طالب حتى مات ابو طالب رضى الله عنه.
يعنى راستى در شگفتم كه چرا برخى مىپندارند كه ابو طالب كافر بوده است ! آيا نمىدانند كه با اين عقيده بر پيامبر و ابو طالب طعنه مىزنند ؟ مگر نه اين است كه در چندين آيه از آيات قرآن از اين موضوع منع شده است كه زن بعد از اسلام آوردن در قيد زوجيت كافر خود نماند و اين مسلم است كه فاطمه بنت اسد از پيشگامان در اسلام است و تا پايان عمر ابو طالب همسرش بود.
6 - از همه اينها گذشته اگر در هر چيز ترديد كنيم در اين حقيقت هيچكس نمي تواند ترديد كند كه ابو طالب از حاميان درجه اول اسلام و پيامبر بود حمايت او از پيامبر و اسلام بحدى بود كه هرگز نمىتوان آنرا با علايق و پيوندهاى خويشاوندى و تعصبات قبيلهاى تفسير كرد.
منبع: تفسیر نمونه : سوره انعام آیات 26- 1
بحيرا پس از اندكى خيره شدن و نگاههاى عميقانه و پر معنى بهاو گفت اين كودك به كدام يك از شما تعلق دارد ؟ جمعيت به ابو طالب اشاره كردند او اظهار داشت برادرزاده من است.
بحيرا گفت اين طفل آينده درخشانى دارد اين همان پيامبرى است كه كتابهاى آسمانى از رسالت و نبوتش خبر دادهاند و من تمام خصوصيات او را در كتب خواندهام ! ابو طالب پيش از اين برخورد و برخوردهاى ديگر از قرائن ديگر نيز به نبوت پيامبر اكرم و معنويت او پى برده بود.
طبق نقل دانشمند اهل تسنن شهرستانى ( صاحب ملل و نحل ) و ديگران در يكى از سالها آسمان مكه بركتش را از اهلش باز داشت و خشكسالى سختى به مردم روى آورد ، ابو طالب دستور داد تا برادرزادهاش محمد را كه كودكى شير خوار بود حاضر ساختند پس از آنكه كودك را در حالى كه در قنداقهاى پيچيده شده بود به او دادند در برابر كعبه ايستاد و با تضرع خاصى سه مرتبه طفل شير خوار را بطرف بالا انداخت و هر مرتبه مىگفت : پروردگارا ! بحق اين كودك باران پر بركتى بر ما نازل فرما چيزى نگذشت كه تودهاى ابر از كنار افق پديدار گشت و آسمان مكه را فرا گرفت ، سيلاب آنچنان جارى شد كه بيم آن مىرفت مسجد الحرام ويران شود.
سپس شهرستانى مىنويسد همين جريان كه دلالت بر آگاهى ابو طالب از رسالت و نبوت برادرزداهاش از آغاز كودكى دارد ايمان وى را به پيامبر مىرساند و اشعار ذيل را بعدها ابو طالب به همين مناسبت سروده است : و ابيض يستسقى الغمام بوجهه ثمال اليتامى عصمة للارامل او روشن چهرهاى است كه ابرها به خاطر او مىبارند ، او پناهگاه يتيمان و حافظ بيوه زنان است.
يلوذ به الهلاك من آل هاشم فهم عنده فى نعمة و فواضل هلاك شوندگان از بنى هاشم به او پناه مىبرند ، و بوسيله او از نعمتها و احسانها بهره مىگيرند.
و ميزان عدل لا يخيس شعيرة و وزان صدق وزنه غير هائل او ميزان عدالتى است كه يك جو تخلف نمىكند ، و وزن كننده درستكارى است كه توزين او بيم اشتباه ندارد .
جريان توجه قريش را در هنگام خشكسالى به ابو طالب و سوگند دادن ابو طالب خدا را بحق او علاوه بر شهرستانى بسيارى از مورخان بزرگ نقل كردهاند ، علامه امينى در الغدير آنرا از كتاب شرح بخارى و المواهب اللدنيه و الخصائص الكبرى و شرح بهجة المحافل و سيره حلبى و سيره نبوى و طلبة الطالب نقل كرده است.
2 - به علاوه در كتب معروف اسلامى اشعارى از ابو طالب در اختيار ما است كه مجموعه آنها در ديوانى بنام ديوان ابو طالب گردآورى شده است كه تعدادى از آنها را در ذيل مىآوريم : و الله لن يصلوا اليك بجمعهم حتى اوسد فى التراب دفينا اى برادرزاده تا ابو طالب در ميان خاك نخوابيده و لحد را بستر نساخته هرگز دشمنان به تو دست نخواهند يافت فاصدع بامرك ما عليك غضاضة و ابشر بذاك و قر منك عيونا بنابراين از هيچ چيز مترس و ماموريت خود را ابلاغ كن بشارت ده و چشمها را روشن ساز ! و دعوتنى و علمت انك ناصحى و لقد دعوت و كنت ثم امينا مرا بمكتب خود دعوت كردى و خوب ميدانم كه هدفت تنها پند دادن و بيدار ساختن من بوده است ، تو در دعوت خود امين و درستكارى و لقد علمت ان دين محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) من خير اديان البرية دينا من هم اين را دريافتم كه مكتب و دين محمد بهترين دين و مكتبها است ! و نيز گفته است ، ا لم تعلموا انا وجدنا محمدا رسولا كموسى خط فى اول الكتب اى قريش آيا نمىدانيد كه ما محمد را همانند موسى پيامبر و رسول خدا مىدانيم و نام و نشان او در كتب آسمانى قيد گرديده است ( و ما آنرا يافتهايم ) .
و ان عليه فى العباد محبة و لا حيف فى من خصه الله فى الحب بندگان خدا علاقه ويژهاى بوى دارند و نسبت به كسى كه خدا او را بمحبت خود اختصاص داده است اين علاقه بىمورد نيست . ابن ابى الحديد پس از نقل قسمت زيادى از اشعار ابو طالب ( كه ابن شهر آشوب در متشابهات القرآن آنها را سه هزار بيت ميداند ) مىگويد : از مطالعه مجموع اين اشعار براى ما هيچگونه ترديدى نخواهد ماند كه ابو طالب بمكتب برادرزادهاش ايمان داشته است.
3 - احاديثى از پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) نيز نقل شده كه گواهى آن حضرت را به ايمان عموى فداكارش ابو طالب روشن ميسازد از جمله طبق نقل نويسنده كتاب ابو طالب مؤمن قريش : چون ابو طالب در گذشت پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) پس از تشيع جنازه او ضمن سوگوارى كه در مصيبت از دست دادن عمويش مىكرد ، مىگفت : وا ابتاه ! وا ابا طالباه ! وا حزناه عليك ! كيف اسلو عليك يا من ربيتنى صغيرا ، و اجبتنى كبيرا ، و كنت عندك بمنزلة العين من الحدقه و الروح من الجسد .
واى پدرم ! واى ابو طالب ! چقدر از مرگ تو غمگينم ؟ چگونه مصيبت تو را فراموش كنم اى كسى كه در كودكى مرا پرورش دادى ، و در بزرگى دعوت مرا اجابت نمودى ، و من در نزد تو همچون چشم در حدقه و روح در بدن بودم.
و نيز پيوسته اظهار مىداشت:ما نالت منى قريش شيئا اكرهه حتى مات ابو طالب.
قريش هيچگاه نتوانست مكروهى بر من وارد كند مگر زمانى كه ابو طالب از جهان رفت.
4 - از طرفى مسلم است كه سالها قبل از مرگ ابو طالب پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) مامور شد هيچگونه رابطه دوستانه با مشركان نداشته باشد ، با اين حال اين همه اظهار علاقه و مهر به ابو طالب نشان مىدهد كه پيامبر او را معتقد به مكتب توحيد مىدانسته است و گر نه چگونه ممكن بود ديگران را از دوستى با مشركان نهى كند و خود با ابو طالب تا سر حد عشق ، مهر ورزد ؟ !
5 - در احاديثى كه از طرق اهل بيت رسيده است نيز مدارك فراوانى بر ايمان و اخلاص ابو طالب ديده مىشود كه نقل آنها در اينجا بطول مىانجامد اين احاديث آميخته با استدلالات منطقى و عقلى است مانند روايتى كه از امام چهارم (عليهالسلام) نقل گرديده است كه حضرتش پس از اين كه در پاسخ سؤالى اظهار مىدارد ابو طالب مؤمن بود ميفرمايد : ان هنا قوما يزعمون انه كافر سپس فرمود وا عجبا كل العجب ا يطعنون على ابى طالب او على رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) و قد نهاه الله ان تقر مؤمنة مع كافر غير آية من القرآن و لا يشك احد ان فاطمة بنت اسد رضى الله تعالى عنها من المؤمنات السابقات فانها لم تزل تحت ابى طالب حتى مات ابو طالب رضى الله عنه.
يعنى راستى در شگفتم كه چرا برخى مىپندارند كه ابو طالب كافر بوده است ! آيا نمىدانند كه با اين عقيده بر پيامبر و ابو طالب طعنه مىزنند ؟ مگر نه اين است كه در چندين آيه از آيات قرآن از اين موضوع منع شده است كه زن بعد از اسلام آوردن در قيد زوجيت كافر خود نماند و اين مسلم است كه فاطمه بنت اسد از پيشگامان در اسلام است و تا پايان عمر ابو طالب همسرش بود.
6 - از همه اينها گذشته اگر در هر چيز ترديد كنيم در اين حقيقت هيچكس نمي تواند ترديد كند كه ابو طالب از حاميان درجه اول اسلام و پيامبر بود حمايت او از پيامبر و اسلام بحدى بود كه هرگز نمىتوان آنرا با علايق و پيوندهاى خويشاوندى و تعصبات قبيلهاى تفسير كرد.
نمونه زنده آن داستان شعب ابو طالب است همه مورخان نوشتهاند هنگامى كه قريش پيامبر و مسلمانها را در يك محاصره اقتصادى و اجتماعى و سياسى شديد قرار دادند و روابط خود را با آنها قطع كردند ابو طالب يگانه حامى و مدافع حضرت سه سال از همه كارهاى خود دست كشيد و بنى هاشم را به درهاى كه در ميان كوههاى مكه قرار داشت و به شعب ابو طالب معروف بود برد و آنجا سكنى گزيد.
فداكارى را به جائى رسانيد كه اضافه بر ساختن برجهاى مخصوصى بخاطر جلوگيرى از حمله قريش هر شب پيامبر را از خوابگاه خود بلند مىكرد و جايگاه ديگرى براى استراحت او تهيه مىنمود و فرزند دلبندش على (عليهالسلام) را بجاى او مىخوابانيد و هنگامى كه على (عليهالسلام) مىگفت پدر جان من با اين وضع بالاخره كشته خواهم شد پاسخ ميدهد عزيزم بردبارى را از دست مده هر زنده بسوى مرگ رهسپار است من ترا فداى فرزند عبد الله نمودم جالب توجه اينكه على (عليهالسلام) در جواب پدر مىگويد پدر جان اين كلام من نه بخاطر اين بود كه از كشته شدن در راه محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) هراسى دارم بلكه بخاطر اين بود كه ميخواستم بدانى چگونه در برابر تو مطيع و آماده براى يارى احمدم ما معتقديم هر كس تعصب را كنار گذاشته و بيطرفانه سطور طلائى تاريخ را درباره ابو طالب مطالعه كند با ابن ابى الحديد شارح نهج البلاغه هم صدا شده و مىگويد : و لو لا ابو طالب و ابنه لما مثل الدين شخصا و قاما فذاك بمكة آوى و حامى و هذا بيثرب جس الحماما هر گاه ابو طالب و فرزند برومندش نبود هرگز دين و مكتب اسلام بجاى نميماند و قد راست نمىكرد ابو طالب در مكه بيارى پيامبر شتافت و على (عليهالسلام) در يثرب ( مدينه ) در راه حمايت از اسلام در گرداب مرگ فرو رفتمنبع: تفسیر نمونه : سوره انعام آیات 26- 1
/ج