امام جواد(ع)

* ابویحیی صنعانی می گوید: روزی در محضر امام رضا (ع) بودم. فرزند خردسال را آوردند. امام فرمودند: این مولودی است که برای شیعیان ما با برکت تر از او زاده نشده است.» * امام جواد(ع) شش سال و چند ماهه بود که پدرش را شهید کردند. میان شیعیان به خاطر کمی سن امام، اختلاف افتاد. در موسم حج، هشتاد نفر از علما و فقهای بغداد و شهرهای دیگر رهسپار حج شدند و به قصد دیدار امام جواد(ع)
دوشنبه، 19 تير 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امام جواد(ع)

    امام جواد(ع)
امام جواد(ع)


 

پدید آورنده : سیده فاطمه موسوی




 
* ابویحیی صنعانی می گوید: روزی در محضر امام رضا (ع) بودم. فرزند خردسال را آوردند. امام فرمودند: این مولودی است که برای شیعیان ما با برکت تر از او زاده نشده است.»
* امام جواد(ع) شش سال و چند ماهه بود که پدرش را شهید کردند. میان شیعیان به خاطر کمی سن امام، اختلاف افتاد. در موسم حج، هشتاد نفر از علما و فقهای بغداد و شهرهای دیگر رهسپار حج شدند و به قصد دیدار امام جواد(ع) به مدینه رفتند. وارد خانه امام صادق(ع) که خالی بود، شدند. عبدالله بن موسی، عموی امام جواد(ع) وارد شد و در بالای مجلس نشست. یک نفر بر پا خاست و گفت: این پسر رسول خداست؛ هر کس سؤالی دارد، از او بپرسد. چند نفر از حاضران سؤالاتی کردند که او پاسخ های نادرستی داد.
گفتند: اگر ابوجعفر[امام جواد] می توانست جواب مسایل ما را بدهد، عبدالله نزد ما نمی آمد و جواب های نادرست نمی داد.
در این هنگام امام وارد شد و نشست. آنها سؤالات خود را از امام پرسیدند و پاسخ های کاملی شنیدند. گفتند: عموی شما جواب های دیگری به سؤالات ما داد.
امام فرمود: ای عمو! در پیشگاه خدا بسیار سخت و بزرگ است که فردا در پیشگاه او بایستی و به تو بگوید: با آن که در میان امت، داناتر از تو وجود داشت، چرا برای بندگانم به آنچه نمی دانی، فتوا صادر کردی؟
* دایه اش به او گفت: تو را در اندیشه و تفکر می بینم، گویا بزرگ شده ای؟
پاسخ داد: دایه جان! عیسی بن مریم بیمار می شد، در حالی که خردسال بود، پس داروی درد خود را برای ماردش توصیف می کرد و هنگامی که آن را میل می کرد، می گریست.
مادرش می گفت: پسرکم تو را به آنچه خودت به من آموختی، درمان کردم!
حضرت عیسی به مادرش می گفت: حکم، حکم پیامبرانه و خلق و خو، خلق و خوی کودکانه است.
* بزرگان عباسی از توجه مأمون به امام جواد(ع) در هراس بودند. پس برای این که به مأمون ثابت کنند که این نوجوان از فهم و درک درست و دانش بالایی برخوردار نیست، یحیی بن اکثم قاضی القضات وقت که در دانش سرآمد همه بود را برای مناظره با امام برگزیدند. یحیی در مجلس مأمون از امام سؤال کرد: ایا اجازه دارم سؤالی بکنم؟
حضرت فرمود: اگر می خواهی بپرس.
یحیی گفت: درباره ی شخصی که مُحرِم بوده و در آن حال حیوانی را شکار کرده است، چه می گویید؟ امام فرمودند: ایا این شخص، شکار را در بیرون حرم امن الهی کشته یا در حرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمداً کشته یا به خطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ برای اولین بار چنین کاری کرده یا قبلاً صید کرده بود؟ صید کشته شده از پرندگان بوده یا از غیر پرندگان؟ از صیدهای کوچک بوده یا بزرگ؟ محرم بر کشتن صید اصرار دارد یا پیشمان است؟ کشتن در شب بوده یا روز؟ در حال کشتن صید، محرم به احرام عمره بوده یا حج؟
یحیی بن اکثم، مات و متحیر گشت و آثار ناتوانی و شکست در چهره اش پیدا شد. او به گونه ای به لکنت افتاد که همه اهل مجلس، متوجه حیرت و سرگردانی اش گردیدند.
* شخصی به سرقت اعتراف کرد و از معتصم خواست که حکم خدا را در مورد او اجرا کند. معتصم از فقها پرسید: دست دزد از کجا باید قطع شود؟
ابن ابی دؤاد قاضی القضات دستگاه عباسی گفت: از مچ دست. معتصم گفت به چه دلیل؟ ابن ابی دؤاد گفت: چون در ایه پنج سوره مائده ایه تیمم منظور از دست، تا مچ دست است.
گروهی دیگر گفتند: دست دزد باید از آرنج قطع شود چون در ایه شش سوره ی مائده ایه وضو منظور از دست تا آرنج است.
معتصم از امام جواد پرسید: نظر شما در این مسأله چیست؟
امام فرمود: این ها نظر دادند، مرا معاف بدار.
معتصم امام را قسم داد که نظرش را بگوید.
امام فرمود: چون قسم دادی، نظرم را می گویم. اینها در اشتباهند، زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه ی دست باید باقی بماند.
معتصم گفت: به چه دلیل؟
امام فرمود: زیرا رسول خد(ص) فرمودند: سجده بر هفت عضو بدن تحقق می پذیرد: صورت (پیشانی)، دو کف دست، دو سر زانو و دو پا (دو انگشت بزرگ پا) بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستی برای او نمی ماند تا سجده نماز را به جا آورد. و نیز خدای متعال می فرماید: و اِنّ المساجدَ لله فلاتَدعُوا مَعَ اللهِ احَداً: سجده گاه ها (هفت عضوی که سجده بر آنها انجام می گیرد) از آن خداست، پس هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید (و عبادت نکنید) و آنچه برای خداست قطع نمی شود.»
 
معتصم جواب امام را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع کردند.
ابن ابی دؤاد که نزد حاضران شرمنده شده بود، چند روز بعد نزد معتصم رفت و گفت: از باب خیرخواهی، به شما تذکر می دهم که جریان چند روز قبل به صلاح حکومت شما نبود، زیرا در حضور دانشمندان و مقامات عالی مملکتی فتوای ابوجعفر، یعنی فتوای کسی را که نیمی از مسلمانان او را خلیفه و شما را غاصب حق او می دانند، بر فتوای دیگران ترجیح دادی و این خبر میان مردم منتشر و خود دلیل قاطعی بر حقانیت او نزد شیعیان شد.
معتصم که خود در پی از میان برداشتن امام بود با سخنان ابن ابی دؤاد بیش تر تحریک شد و درصدد قتل امام برآمد.
منابع
فرهنگ جامع سخنان امام جواد(ع) ، تألیف گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، ترجمه: مسلم صاحبی.
سیره پیشوایان (نگرشی بر زندگانی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امامان معصوم‰ ) مهدی پیشوایی.
ماهنامه دیدار آشنا شماره 109




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط