شهیدان ایرانی عاشورا

امام حسین و معرفی یاران خود
يکشنبه، 8 مرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهیدان ایرانی عاشورا
شهیدان ایرانی عاشورا

 

نویسنده: غلامحسین صمیمی



 
«کربلا» قرارگاه عاشقان است و جلوه گاه شیدائیان و کعبه آزادگان جهان و بستر شاهدان همیشه جاویدان و جویبار زیبای لاله های سرخ و «عاشورا»، خروش بیداری عمومی است، از رؤیای سنگین غفلت که هر سال بر ساحل بندگی پروردگار فرو می غلتد و به خط سرخ «شهادت» جانی تازه می بخشد.
هر چند پیشوایان پاک شیعه، همه الگوی اند و راهنما و ریسمان نجات برای بندگان خدا، امّا امام حسین (علیه السلام) تافته ای است جدا بافته از ریسمان حق. چراکه او درد آشنای ستم دیدگان و محرومان است و آینه ای شفاف در افق ستیز با خودکامگی و یارانش نیز شمع هایی بر افروخته و جاویدند بر بلندای تاریخ و نمونه هایی بی همتا که هیچ عالم و زاهد و فرهیخته و شیدا و حتی شهیدی، در میدان سعادت و رهایی و ستم ستیزی و حق جویی، و همه الگوهای معرفتی و اخلاقی و سیاسی و اجتماعی، با آنان هماورد نیست و به راستی که آنان نمونه اند و بی همتا.
و چنین بودند که امام حسین (علیه السلام) شب عاشورا، در حالی که فضای درون خیمه از حضور خود و یاران وفادارش عطرآگین گشته و بیرون خیمه نیز از تابش نور ماه شب دهم محرّم سفید پوش شده و صحنه ای بس زیبا و ملکوتی به بلندای همه تاریخ بشر پدید آمده بود، در معرفی یاران خود فرمود:
«لا أعلم أصحاباً اولی، و لاخیراً من أصحابی و لا أهل بیت أبرّ و لا أوصل من اهل بیتی، فجزاکم الله عنّی جمیعاً خیراً، ألاوإنی لا أظن یوماً لنا من هؤلاء؛ (1) من یارانی برتر و بهتر از یاران خودم نمی شناسم و نیز اهل بیتی بزرگ منش تر و نزدیک تر از اهل بیتم سراغ ندارم. خداوند از جانب من به همه شما پاداشی نیکو دهد؛ چه امروز آخرین روز زندگی ما در این دنیاست».
پس از ظهر هم که جنگ به لحظات حساس و دشوار خود می رسید و یاران در برابر انبوه دشمن که چون دریایی قیرگون گستره صحرای سوزان نینوا را در هاله ای سیاه فرو برده است، دلیرانه می ایستند و یکی پس از دیگری به زمین می افتند و به شهادت می رسند، هجرانشان بر امام حسین (علیه السلام) ناگوار می نماید؛ چنان که می فرماید:
«عند الله أحتسب نفسی و حماة أصحابی؛ (2) من حساب خود و یاران فداکارم را به پروردگار وامی گذارم».

دلدادگان ولایت

در این میان، بخشی بزرگ از حماسه و شور و جان فشانی در صحنه پایداری عاشورا، از آن موالیان است، چه وابستگان به بنی هاشم که همراه با اهل بیت (علیهم السلام) از مدینه به کربلا آمده بودند و چه وابستگان به قبایل اصحاب امام حسین (علیه السلام) که از کوفه اعزام شده بودند.
واژه «مولی» و «موالی» و «موالیان» در معانی ای چون: «هم پیمان» و یا «بسته» به قبیله رخ می نماید و نه در مفاهیمی مانند «غلام» و «برده» که در ترجمه های عامیانه به چشم می آید. و اخیراً که به مسائل تاریخی با رویکردی کاوشگرانه تر نگریسته می شود، توجه بدین مفهوم بیشتر دیده می شود و چنان که مرحوم علامه شعرانی نیز در ترجمه «نفس المهموم»، اثر ارزنده مرحوم محدث قمی، می نویسد:
«مولی، را در این کتاب به معنای «بسته» ترجمه می کنیم. موالی جمع «مولی» به بستگان یعنی کسی که عرب نیست و یا به یکی از قبایل عرب بسته می شود و یا پیمان می بندد و آن طایفه ملزم
می شدند که او را حفظ کنند و میراث او برند و اگر جنایتی کند، غرامتش را بپردازند که در فقه نیز «ولاء عتق» و «جریره» گویند».(3)
با این همه واژه یاد شده، شامل غیر اعراب است، چه ایرانیان ساکن در سرزمین های اسلامی و چه رومیان و عبریان و سیاه پوستان آفریقایی. امّا چون ایرانیان بیش ترین جمعیّت موالی ساکن کوفه را تشکیل می دادند، منظور از «مولی» که در منابع تاریخی مربوط به حماسه عاشورا دیده می شود، تنها شامل ایرانیان است؛ مگر کسانی که به برخی قراین چون داشتن پسوندی خاص و یا ویژگی ظاهری مانند «اسود» بودن ــ که غالباً شامل سیاه پوستان آفریقایی تبار در صحنه کربلا است ــ شناخته می شوند.
کاربرد واژه مولی و موالی، به دوران امام حسین (علیه السلام) می رسد؛ زیرا چنین واژه ای در عصر پیامبر (صلّی الله علیه و آله) غالباً شامل همان برده های آفریقایی تبار و افرادی از دیگر اقوام است که در حادثه ای به سلک بردگی می افتادند. پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) هم که مورخان از شرکت موالی کوفه در سپاه «مختار بن ابی عبید ثقفی» سخن می گویند، باز سخن از ایرانیان است و در سپاهی هم که به فرماندهی «ابراهیم بن مالک اشتر» به انگیزه انتقام خون امام حسین (علیه السلام) و یاران شهیدش برای نبرد با سپاه شام می رود، جز سخن فارسی به گوش نمی رسد(4) و ابراهیم اشتر نیز موالی را بهترین مرزبانان پارس و مناسب ترین گزینه برای پیروزی می شمرد.(5)
روشن است که موالی کوفه غالباً ایرانیان اند و موالی حاضر در میدان کربلا نیز همان ایرانیان ساکن کوفه اند؛ همانان که بیداد خلفا، به ویژه بنی امیه را بر موالی به چشم می بینند و دادگری
امیرمؤمنان (علیه السلام) را هم به خاطر دارند و با دلی لبریز از عشق به عدالت علوی، امام حسین (علیه السلام) را تجسم عینی حقیقت به عصر خویش می یابند و چون پروانه به گرد شمع ولایت می چرخند و با نثار خون خود به جویبار هستی، شقایق سرخ می آفرینند و به نسل انسان در پهنه گیتی، رمز زیبا زیستن می آموزند، آنان نمونه مؤمنان بیدار و عصاره انسانیت در عصر خویش اند و الگوی شرف و غیرت تا همیشه تاریخ.
حدود سیزده تن از این شرافت پیشگان، ایرانی اند که در حماسه جاوید عاشورا، نقشی ماندگار دارند که در این نوشتار به بررسی احوال سه تن از آنان بسنده می شود. البته نام برخی از آنان در منابع کهن موجود است و برخی نیز در منابع دوران صفویّه مانند بحارالانوار و تنی چند هم در کتب تاریخی پس از آن که غالباً فارسی اند و خالی از پژوهش و به انگیزه گریاندن و برانگیختن حزن و اندوه و بدون توجه به بعد حماسی و انقلابی و ارزش الگوگیری که در میان همه حماسه های جهان تا بدین روز، دارای ابعادی ژرف و منحصر به فرد است. از این رو، در بررسی آنان به ضعف و قوت حضورشان بر پایه مأخذ نیز اشاره می شود.

1.اَسلَم بن عَمرو

او از موالیان امام حسین (علیه السلام) است. پدرش از ترکان ایران بود که به زور به سپاه ساسانی برده می شود. در فتح همدان به دست مسلمانان می افتد و به مدینه برده می شود و به قبیله بنی هاشم می پیوندد. اسلم، خود زاده شده شهر مدینه است. نزد خاندان وحی و در بوته تعلیمات اهل بیت (علیهم السلام) رشد می کند. عشقی ویژه به آموختن قرآن کریم و احکام اسلام دارد. در جنگ صفین در رکاب امیرمؤمنان (علیه السلام) با سپاه معاویه نبرد می کند. هنوز نوجوانی بیش نیست که از قاریان قرآن شمرده می شود.(6) پس از شهادت حضرت علی (علیه السلام) نیز نزد خاندان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) می ماند و به آنان خدمت می کند. وی کاتب امام حسین (علیه السلام) است. همراه با کاروان اباعبدالله (علیه السلام) به کربلا می آید و در ردیف مدافعان اسلام ناب قرار می گیرد. به میدان می آید و رجز می خواند:
أمیری حسین و نعم الأمیر
سرور فؤاد البشیر النذیر (7)
«امیر من، حسین است و چه نیکو سالاری است، مایه شادمانی دل رسول خدا است!».
بر اساس آنچه از منابع کهن تاریخی به دست می آید، این رجز منسوب به یکی دیگر از شهیدان نوجوان (عمرو بن جناده انصاری) در صحنه نینواست و فقط مرحوم سماوی آن را از
زبان اسلم بن عمرو یاد می کند که البته مطالب وی دارای ارزش ویژه تاریخی نیست. مورخان می نویسند:
«پس جوانی ترک برای نبرد به میدان می آید که قاری قرآن کریم است و به زبان عربی آگاه است و او از موالی و بستگان به امام حسین (علیه السلام) است».(8)
او می جنگد، مجروح می شود و به زمین می افتد. امام حسین (علیه السلام) بر بالینش می آید. أسلم چشم می گشاید. با دیدن چهره نورانی امام (علیه السلام) تبسّم می کند و می گوید: «کیست چون من که فرزند رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) صورت به صورتش نهاده باشد؟!».(9) سپس جان به جانان می سپارد.

2.رافع بن عبدالله

نام رافع در منابع پس از بحارالانوار آمده است، اما در بیشتر مآخذ متأخر، از جمله «تنقیح المقال» از او یاد می شود. با این همه، چون در مآخذ کهن و حتی منابع دوران صفویه(10) و به ویژه آثار مرحوم علامه مجلسی نامی از او نمی رود، احتمال حضورش در کربلا ضعیف است.
رافع، وابسته به قبیله أزد و همراه مسلم ازدی است. روز عاشورا به اردوی امام حسین (علیه السلام) می پیوندد. «مسلم ازدی» کمی پیش از ظهر عاشورا به شهادت می رسد و امام (علیه السلام) همراه با یاران دیگر نماز می گزارد. رافع بعد از نماز ظهر و پس از شهادت «حبیب بن مظاهر»، به شهادت می رسد.(11)

3.زاهر

زاهر، تربیت شده مکتب شیعی و آزاد شده «عمرو بن حمق خزاعی» است. وی از شیفتگان خاندان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) است.
«محمد بن سنان زاهری»، محدث معروف شیعی، از نسل او است. زاهر همراه با عمرو بن حمق خزاعی است. چون عمرو به دست معاویه به شهادت می رسد، زاهر جنازه اش را دفن می کند.(12)
به سال شصت هجری برای انجام حج به مکه می رود، امام حسین (علیه السلام) را ملاقات می کند، از عزم آن حضرت برای سفر به عراق آگاهی می یابد. او که شوق جهاد با منحرفان و شهادت در راه معبود را از دوران بسیار دور در مکتب سرخ علوی، از صحابی بزرگ «عمرو بن حمق
خزاعی» به نیکی آموخته است، بی درنگ به کاروان امام حسین (علیه السلام) می پیوندد و به سوی کربلا حرکت می کند. او در صف پیادگان سپاه امام (علیه السلام) قرار دارد، در نبردی دلاورانه، در اولین هجوم لشکر یزید به شهادت می رسد.(13)
در «زیارت ناحیه مقدسه» هم که منسوبه به امام زمان (عج) است، نام زاهر دیده می شود:
«السلام علی زاهر مولی عمرو بن حمق الخزاعی؛ (14) سلام بر زاهر، هموکه آزاد شده ی عمرو بن حمق خزاعی است».

پی‌نوشت‌ها:

1.تاریخ طبری، ج 5، ص 418؛ مقتل أبومخنف الأزدی، ص 107؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، تحقیق: حاج میرزا حسن غفاری، ج 5، ص 95؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، شیخ طوسی، ج 1، ص 655؛ المسائل العبریة، شیخ مفید، ص 71؛ الارشاد، ص 91؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 4، ص 57؛ مثیر الاحزان، ابن نماء الحلّی، ص 38؛ ینابیع المودة، ج 3، ص 65.
2.تاریخ طبری، ج 5، ص 44؛ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 71؛ بحارالانوار، ج 45، ص 26 و 37.
3.نفس المهموم، (چاپ قدیم)، ص 145.
4.الأخبار الطوال، ابوحنیفه دینوری، ص 288.
5.تاریخ طبری، ج 5، ص 147؛ الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 285.
6.المناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 104؛ مقتل الحسین (علیه السلام)، محمد تقی آل بحرالعلوم، ص 308.
7.أبصار العین فی انصار الحسین (علیه السلام)، ص 95.
8.تاریخ طبری، ج 3، ص 280؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 24، اعیان الشیعه، محسن امین، ج 1، ص 407.
9.بحارالانوار، ج 45، ص 31.
10.غیر از کتاب روضة الشهدا که از منابع داستانی است و فاقد ارزش تاریخی.
11.تنقیح المقال، ص 188؛ ابصار العین، ص 185؛ مقتل الحسین (علیه السلام)، ص 419.
12.الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 184.
13.تاریخ طبری، ج 5، ص 141؛ نهایة الأرب، نویری، ج 20، ص 463؛ الفتوح، ج 5، ص 62.
14.زیارت ناحیه مقدسه، ص 4.
توجه: در برخی منابع مانند: طبری و الکامل، از دو چاپ بهره گرفته شده است.

منبع:نشریه فرهنگ کوثر، شماره 84.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط