رقابت دو ابرقدرت

فرسایش تأثیر امریکا در جهان
چهارشنبه، 11 مرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رقابت دو ابرقدرت
 رقابت دو ابرقدرت
 

نویسنده: موریس واعیس
ترجمه: سید حامد رضیئی


 
جهان از 1975 تا 1985 میلادی مرحله جدید از دوران تنش بین المللی را که از دلایل و پیچیدگی های خاصی برخوردار بود، پشت سر گذاشت. بحران اقتصادی به وجود آمده روابط بین المللی را دچار مشکلات زیادی کرد. شرایط سیاسی و نقش رهبران اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده امریکا از اهمیت خاص خود برخوردار بود.

فرسایش تأثیر امریکا در جهان

مسئله واتر گیت، کناره گیری نیکسون از ریاست جمهوری امریکا درهشتم اوت 1974 و آسیب های زیادی که پیامد جنگ ویتنام برای امریکا به وجود آورده بود باعث آگاهی توده مردم، بحران اجتماعی و سیاست خارجی این کشور گردید. به نظر می رسید که امریکا در سال های 1973-1974 از یادآوری خاطره تلخ دخالت در امور کشورهای دیگر همچون ویتنام از مسئولیت جهانی خود صرف نظر کرده و ناظر فرسایش امکانات و تاثیرگذاری خود در جهان است. در این زمان امریکا قدرت اقتصادی و راهبری خود را از دست داده و عقب نشینی سیاسی آن آشکار بود. تنها فعالیت سیاسی این کشور توافق های کمپ دیوید در هفدهم سپتامبر 1978 در خاورمیانه بود.
ناکارآمدی امریکا در برابر ناآرامی هایی که در ایران به وجود آمده بود، در برابر مسئله گروگان گیری اعضای سفارت این کشور در چهارم نوامبر 1979 در تهران و در برابر حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان کاملاً آشکار شد. امریکا با تکیه بر قدرت نظامی خود سعی کرد در بیست و پنجم آوریل 1980 برای نجات اعضای سفارت خود در تهران اقدام به حمله هوایی به ایران کند که با شکست و افتضاح مواجه شد. در بین گروه های در رأس قدرت امریکا اختلافات زیادی وجود داشت و کارتر هم با دیدگاه خاص اخلاقی خود بیشتر در فکر حقوق بشر بود و ساخت بمب نوترونی این کشور به دست فراموشی سپرده شد و در نتیجه ناکارآمدی و افول آمریکا بیشتر احساس شد. دگرگونی و تحولی خاص در زمانی کارتر به وجود آمده بود و در ژانویه 1980 چین تصور می شد که هر نوع اقدام و تلاش برای کنترل خلیج فارس در حکم حمله به منافع حیاتی امریکا تلقی خواهد شد.
ایالات متحده امریکا قدرت دوباره خود به عنوان رهبری جهان را با انتخاب رونالد ریگان (1980-1988) به ریاست جمهوری به دست آورد. رئیس جمهوری جدید توانست با اصلاحات و ازدیاد تسلیحات اتمی، قدرت گذشته امریکا را، دوباره در برابر اتحاد جماهیر شوروی و بنا به گفته ریگان با «امپراطوری شرّ»، کسب کند.

مناطق گسترش تاثیرات شوروی

لئونید برژنف رهبر اتحاد جماهیر شوروی به دنبال بیماری سخت در نوامبر 1982 درگذشت و جانشینان وی که از سوسیالیست های نسل اول شوروی بودند، یکی بعد از دیگری درگذشتند. یوری ولادیریمویچ آندروپوف (نوامبر 1982 تا فوریه 1984) و کنستانتین چرننکو (فوریه 1984 تا مارس 1985) (1) در رأس قدرت اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفتند. به خاطر عدم روابط و اعتماد بین گروه های رهبران شوروی و ایالات متحده برای مدتی مذاکرات بین دو ابرقدرت قطع شد. اتحاد جماهیر شوروی در طی این مدت توانست با هجوم غیرمستقیم به کشورهای جهان سوم از قدرت جمهوری خلق چین در این کشورها کاسته و در راه گسترش امپراتوری وسیع خود تلاش کند. شوروی توسط کوبا به آنگولا و اتیوپی حمله کرد و در سال 1979 رسماً برای حمایت حکومت نوپای «جمهوری خلق افغانستان» به آن کشور لشکر کشید. اتحاد جماهیر شوروی غالباً به طور غیرمستقیم و از طریق جمهوری های خلق آلمان شرقی، لیبی، کوبا، ویتنام برای گسترش کمونیسم به کشورهای دیگر حمله کرد. شوروی هرگز از قدرت مستقیم خود استفاده نمی کرد بلکه از طریق کمک ها و نظارت های اقتصادی و نظامی بهره برداری می کرده و با کشورهای دوردست پیمان های مختلف کمک های نظامی و اقتصادی امضا کرد. کارها به گونه ای پیشرفت کرد که مسکو با توجه به عدم تعهد امریکا در کشورهای جهان و با کمک جمهوری های خلق در حال پیشروی و گسترش مکتب خود بود.

رقابت شرق و غرب

بحران موجود در روابط بین شوروی و آمریکا توانست به توافق دوجانبه برای اجتناب از هر نوع رویارویی نظامی برسد ولی باعث ایجاد تنش های بیشتر بین المللی توسط دوابرقدرت گردید. علائم بحران کاملاً واضح و روشن بود و باعث لغو کلیه توافق های تجاری، تقلیل تعداد توافق های نظامی و به خصوص کم رنگ تر شدن ملاقات های امریکا و شوروی گردید. کنگره امریکا در دسامبر 1974 از شوروی خواست تا با یهودی های شوروی که مایل به مهاجرت به کشور ثالثی هستند، موافقت کند. در اجلاس وین در ژوئن 1970 بین کارتر و برژنف و در نوامبر 1985 بین گورباچف و ریگان صحبتی از مهاجرت یهودیان به عمل نیامد. امریکا در بازی های المپیک 1980 که در مسکو برگزار شد، شرکت نکرد و اتحاد جماهیر شوروی هم متقابلاً به همراه سیزده جمهوری خلق در بازی های المپیک 1984 لس آنجلس شرکت نکرد. «جنگ سرد جدیدی» بر روابط بین الملل سایه افکنده بود. الکساندر سولژنیتسین نویسنده ناراضی شوروی چند روز قبل از کنفرانس هلسینکی اظهار داشت که تنش زدایی نوعی فریب و نیرنگ است. پیش بینی های بدبینانه بعد از کنفرانس هلسینکی آشکار شد و کنفرانس بلگراد که در اکتبر 1977 که بعد از کنفرانس مذکور و برای تقویت آن تشکیل شده بود، به خاطر تعارضی که در مورد حقوق بشر بین شوروی و آمریکا به وجود آمده بود، با شکست کامل مواجه شد.
امریکا، شوروی را سرزنش می کرد که از دوران تنش زدایی سوء استفاده کرده و با استفاده از وضع موجود بعد از جنگ دوم جهانی، در راه بهره برداری یک طرفه بوده است. شوروی در حال گسترش اردوگاه خود در آسیای جنوب شرقی و آفریقا بود و توافق های همکاری های دوجانبه موقعیت را به گونه ای فراهم کرده بود که کشورهای تحت سیطره در مناطق مذکور از تکنولوژی و غلات غرب استفاده می کردند. کشورهای اروپای غربی به شوروی اعتراض کردند که از دوران تنش زدایی برای ادامه تلاش در راه تسلیحات خود، بهره برداری می کند.

مسابقات تسلیحاتی

امریکا و شوروی به دنبال «مذاکرات درباره محدود کردن تسلیحات راهبردی» برای محدودسازی موشک های بین قاره ای در سال 1972 به توافق رسیدند. اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بدون نقش توافق سالت اول، دیوانه وار به نوسازی تجهیزات زرادخانه خود پرداخت، موشک های خود را سه برابر کرده و با موفقیت تمام موشک های نسل جدید چند کلاهک اتمی را بعد از آزمایش های موفق ارائه داد. علاوه بر این شوروی پا را از محدودیت های توافق سالت اول فراتر گذاشته و موشک هایی با برد چهار تا پنج هزار کیلومتر به نام اس-اس بیست SS20 ساخت که قادر بودند تمام اروپای غربی را هدف قرار داده و اولین آزمایش آن ها در سال 1975 همزمان با کنفرانس هلسینکی صورت گرفت.
طبق گزارش «مؤسسه بین المللی راهبردی لندن» (2) اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه 1980 اولین قدرت هسته ای جهان معرفی شد. شوروی که به دنبال پیمان ورشو برتری نیروهای متعارف خود در اروپا را به اثبات رسانیده بود، بعد از این جریان و از ابتدای سال 1977 در محدوده وسیعی از اروپای شرقی سیصد و سی موشک اس - اس بیست SS20 خود را مستقر کرد. تهیه زرادخانه اتمی با این عظمت مستلزم هزینه زیادی بود، به نحوی که پانزده درصد از تولید ناخالص ملی اتحاد جماهیر شوروی طبق آمار خود آن ها و پنج درصد از تولید ناخالص ایالات متحده امریکا هزینه تسلیحات نظامی شده بود. نیروی ضربتی و قدرت اتمی تهیه شده قادر بود ده ها بار سرتا سر کره زمین را نابود کند. در واقع تصوری که در زمان نیکسون برای تساوی تسلیحات اتمی دوران تنش زدایی بین دو ابرقدرت وجود داشت، ناموفق بود.
مذاکرات درباره محدود کردن تسلیحات اتمی بعد از این جریان با مشکلات زیادی مواجه شد. گفتمان شوروی درباره خلع سلاح منعکس کننده تفکرات رهبران این کشور بود که هزینه بیشتری را به اقتصاد شوروی اختصاص دادند و فکر می کردند که رقیب قدرتمند آن ها مترصد اوضاع نیست؛ در واقع شوروی در حال رفع تأخیر استراتژیکی خود بود. با وجود همه این ها دور جدید مذاکرات درباره محدود کردن تسلیحات راهبردی به نام سالت دوم (3) از پانزدهم تا هجدهم ژوئن 1979 در وین ادامه داشت و قرارداد مختصر آن توسط لئونید برژنف و جیمی کارتر به امضا رسید. طبق این قرارداد تعداد موشک های هسته ای برای هر یک از دو ابرقدرت دو هزار و دویست و پنجاه فروند تعیین شد (=یکهزار و سیصد و بیست فروند موشک های بالیستیکی چند کلاهکی و هشتصد و بیست موشک قاره پیمای زمین به زمین و پایه های پرتاب موشک های بین قاره ای برای هر یک از دو ابرقدرت)؛ شوروی طبق این قرارداد مجبور به نابودی موشک های مازاد خود شد. پیمان سالت دوم نتوانست رقابت تسلیحاتی دو ابرقدرت را کاهش دهد ولی جلوی پیشرفت بیشتر آن را گرفت. سنای امریکا از تأیید قراردادی که منافع بیشتر شوروی مد نظر قرار گرفته بود، خودداری کرد. در اکتبر 1973 در وین مذاکراتی درباره «تقلیل و توازن قدرت متقابل» (4) با شرکت دوازده کشور عضو ناتو و هفت کشور عضو پیمان ورشو برگزار شد که پیشرفتی نداشت. ملاقات های مکرر آن ها نتوانست تعداد و ارزش واقعی تسلیحات دو اردوگاه را ارزیابی کرده و یا نسبت به تقلیل تسلیحات طرفین اقدامی صورت دهد و یا اینکه قادر به ایجاد نظام کنترل مورد تأیید آن ها باشد. مذاکراتی که در سی ام نوامبر 1981 در ژنو درباره نیروهای هسته ای میان بُرد (5) صورت گرفته بود، نتیجه مثبتی در بر نداشت. مذاکرات «محدودسازی سلاح های راهبردی» (6) در بیست و نهم ژوئن 1982 در ژنو شروع شد ولی به خاطر وجود موشک های اروپایی (پانصد فروند موشک کروز و پرشینگ دو) بلافاصله به بن بست کشیده شد.

موشک های اروپایی و اقدامات دفاعی راهبردی

موشک های سه کلاهکی هسته ای شوروی به نام SS20 با برد پنج هزار کیلومتر به فاصله های یکصد و پنجاه کیلومتری به تدریج در کشورهای اروپای شرقی مستقر شده بود و کشورهای اروپای غربی را هدف گیری کرده بود، هواپیماهای بمب افکن شوروی پشتیبان آن ها و در واقع هشداری به ساکنان اروپای غربی بود. هرچند که موشک های شوروی به دنبال قرارداد سالت دوم و به خاطر محدودیت برد موشک های بیشتر از پنج هزار و پانصد کیلومتر قادر به هدف گیری امریکا نبود ولی تهدیدی برای کشورهای اروپای غربی به حساب می آمدند.
ناتو به دنبال سخنرانی هشداردهنده هلموت اشمیت صدراعظم آلمان غربی در اکتبر 1977 و ملاقات سران کشورهای صنعتی در اجلاس غیر رسمی گوادلوپ در ژانویه 1979 استقرار موشک های SS20 در اروپای شرقی را به باد انتقاد گرفت و در دسامبر 1979 تصمیم جدیدی گرفته شد، بدان معنا که در مرحله اول باب مذاکرات با شوروی در این باره را شروع کنند و در صورت عدم موافقت شوروی در مرحله دوم به نوسازی و تقویت تسلیحات اتمی خود در اروپا بپردازند. جنگ افزارهای تاکتیکی امریکایی تا قبل از این زمان در انبارهای کشورهای اروپایی قرار گرفته بود و هیچ وقت به فکر هدف گیری اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اقماری آن نبودند. استقرار موشک های میان برد آمریکایی تک کلاهکی در اروپا شامل یکصد و هشت موشک پرشینگ دو با بُرد یکهزار و هشتصد کیلومتر و چهار صد و شصت و چهار موشک از طریق دریا با برد دو هزار و پانصد کیلومتر که به راحتی می توانست سرزمین اتحاد جماهیر شوروی را با ضربه های هسته ای بسیار قوی و از نزدیک هدف گیری کند. اتحاد جماهیر شوروی هم به نوبه خود تلاش کرد در برابر چنین تصمیمی عکس العمل نشان داده و با تقلیل تسلیحات اتمی و تبلیغات علیه امریکا مخالفت کند. در هجدهم نوامبر 1981 رونالد ریگان تفکر «انتخاب صفر» را پیشنهاد کرد که مربوط به انهدام موشک های شوروی در مقابل جمع آوری موشک های پرشینگ و کروز از خاک اروپای غربی بود. از 1981 تا 1983 موج ناآرامی در اروپا و به خصوص در آلمان و انگلستان به چشم می خورد. بعد از انتخابات آلمان در مارس 1983 و پیروزی حزب اتحاد دموکرات مسیحی اولین موشک پرشینگ دو در آخر سال 1983 در آلمان غربی مستقر شدند. اگر این امر برای پیمان ناتو موفقیت غیرقابل تصور و پیش بینی نشده ای بود، شکست کاملی برای شوروی محسوب گردیده و باعث توقف کامل مذاکرات درباره خلع سلاح و اعلام تلاش در راه ازدیاد تسلیحات اتمی این کشور گردید؛ در نتیجه توافق بین دو ابر قدرت جای خود را به نحو قابل توجهی به رویارویی و مسابقات تسلیحاتی داد. امریکا برای پایان دادن به مسابقات تسلیحاتی و توازن ترس برای ساکنان دو کشور «جنگ ستارگان» (7) را مطرح کرد.
در بیست و سوم مارس 1983 رونالد ریگان «ابتکار عمل دفاع راهبردی» (8) طرحی برای استقرار سپر فضایی درمقابل حمله موشک های بالیستیکی شوروی اعلام کرد. ریگان می خواست بدین وسیله تفکر ساکنان ایالت متحده و حتی بشریت را از خطر و ترس حمله موشک های هسته ای آزاد کند. برای این منظور باید یک سیستم دفاعی هسته ای تا سال 2000 در فضا به نحوی قرار داده شود که جلوی تسلیحات هسته ای دفاعی را گرفته و قبل از اینکه وارد فضا و خاک ایالات متحده امریکا شوند، آن ها را در فضا نابود کند.
هزینه چنین سپر فضایی بالغ بر بیست و شش میلیارد دلار برای نوآوری فناوری هسته ای برآورده شده بود که به ناپایداری و انصراف دو جانبه انجامید و در واقع خطر احتمالی دیگری در راه جداسازی منافع استراتژیک ایالات متحده و کشورهای اروپای غربی بود و بالاخره چنین سپری اتحاد جماهیر شوروی را به چالش می کشید. دولتمردان و رهبران ایالات متحده امریکا در راه انصراف از چنین برنامه ای تلاش کرده و راه را برای سرگیری مذاکرات خلع سلاح هموار کردند.
کشورهای دیگری غیر از شوروی و امریکا در مسابقات تسلیحاتی شرکت داشتند. هزینه ای نظامی امریکا در سال 1981 بالغ بر چهار صد و پنجاه میلیارد دلار بود که در هر دقیقه ای از این سال مبلغ دو میلیون دلار صرف تسلیحات نظامی شد. فروش تسلیحات یکی از پست های کلیدی تجارت جهانی بود. اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده امریکا هفتاد و دو درصد از فروش تسلیحات جهانی را در اختیار داشتند و هیجده درصد بقیه در اختیار فرانسه و بریتانیا بود. خریداران عمده تسلیحات نظامی کشورهای خاورمیانه با پنجاه و هفت درصد، کشورهای افریقایی سیزده و کشورهای امریکایی لاتین دوازده درصد بودند.
مشکلاتی که در مذاکرات درباره خلع سلاح بین امریکا و شوروی به وجود آمد که با تنش های روابط بین المللی همراه بود. اصل عدم مداخله سیاسی در امور دو بلوک شرق و غرب بین آن ها نقض گردیده بود زیرا ایالات متحده آمریکا از شهروندان ناراضی کشورهای اردوگاه شرق حمایت می کرد و اتحاد جماهیر شوروی هم متقابلاً در امور داخلی نیکاراگوئه که در حیطه نفوذ امریکا بود دخالت کرد. بحران روابط امریکا و شوروی نشانگر پایان سلطه و حاکمیت مشترک دو ابرقدرت در جهان بود. تاثیرگذاری آن ها با ظهور کشورهای قدرتمند جدیدی همچون چین، ژاپن، اتحادیه اروپا، اوپک و کشورهای غیرمتعهد رو به افول گذاشته بود. دو ابرقدرت به سختی توانستند مناقشات کشورهای اقماری خود را کنترل کرده و یا اینکه بر عوامل و دست اندرکاران مناطق دیگر و حتی تروریسم سلطه داشته باشند.

پی نوشت ها :

1. انقلاب بلشویک ها به رهبری لنین در سال 1917 میلادی به جای خاندان رومانوف حکومت روسیه را تحت عنوان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی شوروی به دست گرفت و در سال 1991 از هم پاشیده و پانزده جمهوری مستقل به وجود آمد. رهبران اتحاد جماهیر شوروی در طی هفتاد و چهار سال عبارتند از: ولادیمیر ایلیچ لنین (1870-1924) مدت رهبری هفت سال؛ جوزف استالین (1979-1953) مدت رهبری بیست و نه سال؛ نیکیتا سرگیویچ خروشچف (1984-1971) مدت رهبری یازده سال؛ لئونید برژنف (1906-1982) مدت رهبری هیجده سال؛ یوری ولادیریمویچ آندروپوف (1914-1984) مدت رهبری حدود دو سال، کنستانتین استینویچ چرننکو (1911-1985) مدت رهبری سیزده ماه و میخائیل گورباچف (متولد 1931) مدت رهبری شش سال (1985-1991)-م.
2. institu international d etudes strategiques de Londres
3. SSALT II=second strategic Arms Reduction Talks
4. MBFR=Mutual Balanced Forces Rduction
5. FNI=forces nuclearires a portee intermediaire
6. START=strategic Arms Rdeuction Talks
7. سیاست زیگان در مورد دفاع از قدرت نظامی ایجاد دکترین «صلح در قدرت» (peace through strength) نشأت گرفت و ابتکار عمل دفاع راهبردی توسط رقبا و مخالفان وی به نام جنگ ستارگان «star wars» مشهور شد ولی در واقع هدف ریگان ایجاد و تقویت سیستم دفاعی موشکی قوی بود تا بتواند ایالات متحده را در برابر حملات موشک های هسته ای شوروی آسیب ناپذیرکند-م.
8. SDI=strategic Defence initiative = (IDS=l initiative de Defence strategique)

منبع: واعیس، موریس؛ تاریخ روابط بین الملل از 1945 تا 2008، تهران: امیر کبیر، 1390.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط