نویسنده: محمد محسن مصحفی
موضع گیری رسمی مسکو
درج سخنان مهم برژنف در روز 28 آبان 1357 (19 نوامبر 1978) در نشریه پراودا درباره ایران، از نکات قابل توجه است. او در این سخنان ضمن تأکید بر روابط مبتنی بر حسن هم جواری با ایران و مخالفت مؤکد با مداخله خارجی در امور ایران، هرگونه دخالت در امور ایران را که در همسایگی اتحاد شوروی قرار دارد، از سوی اتحاد شوروی دارای تأثیر جدی بر علایق امنیتی کشور متبوع خود عنوان کرد. (1)اگر چه در تاریخ هفتم دسامبر 1978 واشنگتن مجبود شد به طور رسمی عدم دخالت خود را در امور ایران اعلام کند، اما سیاستمداران شوروی مطمئن بودند که عملکرد واشنگتن با گفته اش در قبال ایران متفاوت خواهد بود. نگرانی آنها چندان هم بی مورد نبود. واشنگتن همچنان به رژیم شاه کمک می کرد. با این وجود سیاستمداران آمریکایی، جدی بودن اتحاد شوروی در مواضع خود را همیشه در نظر داشتند. ضمن این که اتحاد شوروی در خصوص دخالت احتمالی نظامی آمریکا در ایران به روشنی هشدار داده بود. این امور واشنگتن را مجبور کرد برای استوار نمودن موقعیت خود در ایران راه های دیگری را جستجو نماید. از جمله آمریکا برای دخالت در امور داخلی ایران خواستار استفاده از مکانیزم ناتو بود.(2) این البته می توانست موجبات نگرانی عمده تری را برای مسکو فراهم آورد. در صورت مداخله ناتو یا استقرار نیروهای این پیمان نظامی در ایران، مرزهای جنوبی شوروی حقیقتا به مرزهای بحران و خطر تبدیل می شد. به این ترتیب پذیرش این تحلیل که هدف از هشدار مسکو به آمریکا، اقدامی با هدف تسهیل سقوط رژیم شاه بوده چندان قابل قبول به نظر نمی رسد. روسها با وجود نارضایتی ها و گلایه ها مجموعاً مایل به حفظ وضع موجود در ایران بودند و علاوه بر خطر احتمالی حضور نظامی آمریکا در ایران، از روی کار آمدن رژیمی غربگراتر در ایران بیمناک بودند.
در راستای همین سیاست، دیپلمات های شوروی از انتقال دیدگاههای خود مبنی بر هدایت مخفیانه اغتشاشات و ناآرامی ها از سوی آمریکایی ها و برخی ایادی ایرانی آنها به مقامات تهران غفلت نمی کردند. از سوی دیگر نحوه واکنش آمریکایی ها در ایران که از نگاه مسکو مخفی نمی ماند از نوعی اعتماد به نفس یا تسلط آنها بر روند تحولات حکایت می کرد. این امر در دستگاه تحلیل سیاسی شوروی علامت دیگری از وجود احتمالی طرح های آمریکایی برای ایران به حساب می آمد. حتی ژنرال هایزر هم که در انوج ناآرامی ها در زمستان 57 وارد تهران شده بود، روند تحولات را چندان به سود منافع ابرقدرت رقیب نیافت. مجموعاً اوضاع ایران نگران کننده بود؛ اما خطری از ناحیه مسکو در این زمینه دیده نمی شد. مأموریت ژنرال هایزر در مرحله اول این بود که مانع کودتای ژنرال ها شود. هایزر آمده بود به آنها بگوید: دولت هر که می خواهد باشد، مال بختیار، سنجابی یا بازرگان، کودتا در کار نیست.(3) هر چند درباره مأموریت او در ایران گمانه های مختلف و گاه متضادی وجود دارد.
با وجود این احتمال دخالت ارتش که کاملا آمریکایی محسوب می شد تا روزهای آخر عمر رژیم وجود داشت. ارتش نیز از عواملی بود که شانس مسکو برای احتمال تأثیرگذاریش در وقایع ایران را ضعیف تر می ساخت و از سوی دیگر باقی ماندن ایران در فردای تحول سیاسی – نتیجه هر چه که باشد – در اردوگاه غرب را تضمین می کرد. این تکیه و اعتماد به ارتش در واشنگتن نیز وجود داشت. جیمی کارتر در جریان مذاکرات سران 4 کشور غربی در گوادلوپ در بررسی وضعیت ایران و خطاب به سران کشورهای آلمان، فرانسه و انگلیس می گوید: «شاه دیگر نمی تواند بماند... ما لازم نیست نگران باشیم، برای این که نظامی ها هستند. آنها هستند که وضع را در دست می گیرند.»(4)
در ماه ها و روزهای مورد بحث اگر چه نقش روحانیت در جنبش استبدادستیز مردم ایران آشکار و برجسته است، اما تصور شکل گرفتن حکومتی توسط روحانیون و مذهبی ها از ذهن سیاسیون ایرانی و بیگانه به سختی عبور می کرد. از این روست که در تحلیل روسها، تشدید ناآرامی ها در ایران با توجه به محدودیت های اعمال شده از ناحیه رژیم برای مارکسیست ها و فعالان چپ از یک سو و نداشتن امکان یا توانایی نزد روحانیون برای در دست گرفتن قدرت از سوی دیگر، منجر به آن می شد که آمریکایی ها باز هم دست بالاتر را در عرصه تحولات سیاسی ایران و در رقابت منطقه ای با شوروی ها حفظ کنند و از آنجا که بر خلاف روسها، آنها توان تأثیرگذاری بر عرصه سیاسی و اجتماعی ایران را داشتند، تغییرات و تحولاتی را رقم زنند که بیش از پیش در خدمت منافع آمریکا و غرب باشد. کلاوس ولف سفیر آلمان شرقی در تهران می گوید: «هنوز افراد وابسته به تز کمونیزم بین الملل در این کشور (ایران) وجود دارند ولی در حال حاضر هیچ گونه امکانی برای فعالیت آنها وجود ندارد و نمی توانند به طور علنی وارد صحنه سیاست شوند.» (5)
در این که شوروی ها نسبت به سرنوشت کمونیست ها در ایران بی علاقه بودند هم هیچ چیز غیر عادی وجود نداشت، زیرا بیست سال پیش از این تاریخ سیاست شوروی در جهان سوم بر مبنای روابط با دولت ها قرار داشت و کمونیست های محلی که تقریبا در همه کشورها ضعیف شده بودند، بهای این نزدیکی را می پرداختند. اما در مورد ایران پس از وقایع سال 1332 دیگر شوروی ها از حزب توده پشتیبانی مؤثری نکردند و سران حزب مزبور برای روز مبادا در آلمان شرقی و بلغارستان و عراق (در زمان عبدالکریم قاسم) نگهداری شدند. (6)
تنها در پاییز 1357 که قیام های گسترده در شهرهای بزرگ ایران به استقرار حکومت نظامی منجر شد، نظر شوروی ها تغییر کرد و کارشناسان مسائل ایران از بحرانی که رژیم را فرا گرفته سخن گفتند و به حزب توده فشار آوردند که با روحانیون ارتباط برقرار کند.
نخستین واکنش رسمی دولت شوروی به رویدادهای ایران اظهارات لئونید برژنف دبیر کل حزب کمونیست بود. او در آبان 1357 علت بحران ایران را دخالت آمریکا در امور ایران دانست و گفت: «شوروی همسایه ایران به استقلال این کشور احترام می گذارد و هیچ گونه دخالت خارجی را تحمل نمی کند.» سرانجام هشت روز پس از خروج شاه از ایران در دی ماه 1357، روزنامه پراودا کشف کرد که ایران از رژیمی استبدادی که زجرش می داده نجات یافته است. در این هنگام شوروی شاه را مستقیما به خودکامگی متهم کرد و انگیزه اش را بلندپروازی های شخصی و استبدادی دانست نه اصلاحات اجتماعی. (7)
علت این که شوروی دیرهنگام پی به واقعیت انقلاب ایران برد چه بود؟ دولت شوروی از روابط بازرگانی و اقتصادی خود با رژیم شاه سود سرشاری می برد و به هیچ وجه مایل نبود خللی در آن وارد شود. وانگهی هرگز نسبت به عقاید مذهبی و روحانیت نظر خوشی نداشت. این رژیم از ابتدای تأسیس به مبارزه جدی با عقاید مذهبی و ترویج شعار «مذهب افیون ملت هاست» پرداخته بود. اما بلافاصله با برگشتن ورق در صدد برآمد تا روابط حسنه خود را با ایران حفظ کند. ولادیمیر وینو گرادف سفیر شوروی هنگام انقلاب ایران مرتباً در محافل مختلف این جمله را تکرار می کرد: «انقلاب مستضعفین همان انقلاب پرولتاریاست که مارکس پیش بینی کرده بود [!]» (8)
نتیجه
بر اساس اسناد و مدارک مورد مطالعه به نظر می رسد بر خلاف ادعای حکومت شاه، نقش چندانی در کارگردانی اغتشاشات منجر به سقوط رژیم، برای اتحاد شوروی قابل تصور نیست. برای سالها کمونیست ها مسبب بسیاری از ناهنجاری ها، اعتراضات یا اغتشاشات در داخل ایران معرفی می شدند. اگر چه حکومت می دانست تأکید بر این نکته احساسات مردم مسلمان ایران را تحریک خواهد کرد، اما واقعیت آن است که در شرایط برخاسته از منطق جنگ سرد، در صورت حذف شوروی از معادله، برای حکومت، فهم ریشه بحران و نارضایتی مداوم عمومی چندان آسان نبود. از همین روست که در سالهای پایانی عمر رژیم، که خصلت مذهبی حرکت مردم برجسته و آشکار می شود، حکومت تلاش می کند در تحلیل های خود پیوندی، غیر قابل باور، میان روحانیون و کمونیست ها برقرار کند. به این دلیل است که اصطلاح «ارتجاع سرخ و سیاه» را وارد گفتمان سیاسی خود می کند. با وجود رویکرد تبلیغی رژیم و به رغم شرایط عمومی حاکم بر روابط بین الملل در سال وقوع انقلاب ایران، مسکو تمایل چندانی برای تغییر و تحول سیاسی در ایران نشان نمی دهد. در کنار عدم تفاهم و درک سیاسی بین دو همسایه که گاه تا مرز سرد شدن روابط نیز پیش می رود، علایق اقتصادی و بازرگانی دو کشور بسیار بیش از آن است که از دو کشور عضو دو بلوک سیاسی متخاصم می توان انتظار داشت. در شرایطی که مسکو ایران را به عنوان عضوی از بلوک غرب پذیرفته، رسیدن به چنین سطحی از مناسبات و چنین حجمی از مبادلات اقتصادی می توانست رضایت خاطر مسکو را فراهم کند. دیگر کشورهای بلوک شرق نیز با تفاوت هایی دنباله رو مسکو در تنظیم رابطه با تهران بودند. داد و ستد اقتصادی این کشورها با ایران نیز وضعیت مناسبی داشت. به هر حال تضمین شاه به روسها مبنی بر این که از خاک ایران، کشور سومی، شوروی را هدف قرار نخواهد داد، مبنای قابل قبولی برای تنظیم رابطه با تهران به دست شوروی می داد. هر چند برخی رفتارهای سیاسی دو کشور در خاورمیانه و خلیج فارس یا حتی مرزهای دو جانبه اعتراض و تکدر خاطر طرفین را باعث می شد، اما این مانع از آن نبود که برای مثال بخش قابل توجهی از امکانات لجستیکی ارتش غربگرای ایران ساخت شوروی باشد. به این ترتیب در کشور می دانستند تنش های سیاسی بین خود را چگونه کنترل کنند تا از سطحی فراتر نرود. مسکو، انقلاب سفید شاه را مورد حمایت قرار داده از حمایت کمونیست های محلی صرفنظر می کرد تا سهم خود را برای حفظ رابطه با تهران پرداخته باشد.اما بی تردید این همه در شرایط عادی نمی توانست به مفهوم حمایت مسکو از رژیمی سراسر غربی در مرزهای جنوبی خود باشد. در شرایطی عادی حتی ایجاد اغتشاش و بلوا در یکی از کشورهای بلوک متخاصم می توانست نوعی موفقیت تلقی شود. اما به نظر می رسد چنین وضعیتی قابل تطبیق بر ایران در آستانه انقلاب نیست. مسکو زمانی که بسیار دیرهنگام به نقش محوری مذهب و روحانیت در حرکت مردم ایران پی برد، موافق تغییر سیاسی در ایران نبود. چرا که حرکت مذهبی را حرکتی واپس گرا می دانست. اما پیش از آن و قبل از به رسمیت شناختن ماهیت مذهبی نهضت، از نگاه شوروی و بلوک شرق، مقصر اصلی در بی ثبات کردن حکومت شاه، غرب و به ویژه آمریکا بود. از نگاه آنها هدف آمریکایی ها می توانست طیف وسیعی از طرح ها و سناریوها را در بر گیرد. در خفیف ترین حالت، هدف آمریکا می توانست تلاش برای جایگزین کردن مهره ای دیگر با شاه باشد که به شدت اقبال عمومی را از دست داده بود. این سناریو در صورت تحقق دست کم آینده مبهمی برای مناسبات کم و بیش آرام تهران – مسکو رقم می زد.
اما احتمالات دیگر برای شوروی پرمخاطره تر به نظر می رسید. ممکن بود آمریکا در صدد روی کار آوردن مهره ای در ایران باشد که بیشتر به منویات جهان غرب تن دهد. اجرای این سناریو، علاوه بر مناسبات اقتصادی، روابط سیاسی دو کشور را وارد تنش جدید می کرد و می توانست تعادل قوا را به طرز محسوسی به زیان مسکو در هم بریزد. اما بدترین احتمال از نگاه شوروی، استقرار نیروهای نظامی آمریکایی در ایران به بهانه بازگرداندن آرامش و ثبات به یک کشور هم پیمان بود. برخی اظهارنظرهای مقامات آمریکایی و ابراز تمایل آنها به بهره بردن از سربازان پیمان ناتو برای مهار بحران ایران، این ذهنیت را در مسکو تقویت می کرد.
اگر چه نهایتا هیچ کدام از این سناریوها امکان تحقق نیافت، اما واقعیت آن است که برای مدتها، این تحلیل از اهداف دشمن مستقیم – یعنی آمریکا – مبنای تصمیم سازی و عمل مسکو در قبال تحولات ایران بود. مسکو از آنجا که امکانی برای تأثیرگذاری در ایران برای خود متصور نمی دید و ناچار بود به نقش یک تماشاگر صرف بسنده کند، اولویت را در حفظ وضع موجود در صحنه سیاسی ایران می دید. به عبارت دیگر از نگاه مسکو، سرانجام تحولاتی که به خواست غرب و آمریکا در ایران جریان داشت، چندان روشن نبود اما در عین حال تردیدی نیز وجود نداشت که سرانجام این تحولات به منافع اندک شوروی در ایران لطمه می زد. در این شرایط مسکو راضی به حفظ وضع موجود کم و بیش قابل قبول در ایران بود. به همین دلیل تا اوج گیری نهضت حتی رسانه های شوروی نیز از پوشش اخبار ناآرامی های ایران به نفع حکومت شاه پرهیز می کردند تا بهانه ای برای دلخوری و گلایه حکومت ایران ایجاد نکنند.
پینوشتها:
1– کولایی، الهه، همان، ص 169.
2– بایمت اف، لقمان، همان، صص 69 – 68.
3– بختیار، شاپور، همان، ص 118.
4– هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، انقلاب ایران به روایت رادیو بی بی سی، چ دوم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 323.
5– بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، شماره 28212، تاریخ ناخوانا.
6– هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، همان، ص 418.
7– همان، ص 483 – 482.
8– همان، ص 484.
/ج