و ناگهان انفجار!

آنها دیگر مهار نتایج اکتشافاتشان را در اختیار نداشتند؛ حالا این مهار در دست نظامیان و سیاستمداران بود. رودولف پایرلز، 40 سال بعد در خاطراتش می نویسد:
سه‌شنبه، 31 مرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
و ناگهان انفجار!
و ناگهان انفجار!





 
با پیدایش بمب اتم، این پرسش شکل گرفته بود که:
آیا فیزیکدانان به ساحران مبدل شده بودند؟
آنها دیگر مهار نتایج اکتشافاتشان را در اختیار نداشتند؛ حالا این مهار در دست نظامیان و سیاستمداران بود. رودولف پایرلز، 40 سال بعد در خاطراتش می نویسد: «ما فکر می کردیم که رهبران سیاسی ما مردانی منطقی و خردمند هستند و با احساس مسئولیت تصمیم خواهند گرفت. امروز که گذشته را مرور می کنم، می بینم که این باور خیلی خوشبینانه بود... و در روشن بینی آنها دچار توهّم بوده ایم».
در این ایام، باب ویلسون، تنها دانشمند نگران نبود. نیلس بور، دانشمند دانمارکی، که در 1943 به جمع لوس آلاموس پیوسته بود، برای همکارانش مرجع عالی اخلاقی بود. او در 1913 نخستین مدل ساختمان اتم را ارائه داده بود و در 1922 جایزه ی نوبل فیزیک را برده بود. همان طور که قبلاً روایت شد، او در کپنهاگ یک «مؤسسه ی فیزیک نظری» ایجاد کرده بود، که بسیاری از دانشمندان دنیا برای کار و تحقیق به آنجا آمده بودند. او در لوس آلاموس به ابعاد برنامه ی در دست اجرا پی برد و بلافاصله به مسائل پس از جنگ اندیشید.
در بهار 1944، نیلس بور به واشینگتن می رود و دوست قدیمیش فلیکس فرانکفورتر (1) را که قاضی دیوان عالی بود و پرزیدنت روزولت را به خوبی می شناخت، پیدا می کند. بور، او را از دلمشغولیهایش آگاه می کند؛ اگر از جوّ کنونی همکاری میان متفقین استفاده نشود، بعد از جنگ، ترتیب دادن مذاکره ای بین المللی، خصوصاً میان ایالات متحده ی آمریکا، بریتانیای کبیر و اتحاد جماهیر شوروی، براساس تفاهم متقابل، امکان پذیر نخواهد شد. بدون وارد شدن در جزئیات فنی، دولت شوروی را باید در جریان برنامه ی اتمی انگلیس و امریکا گذاشت؛ و اضافه می کند، باید به شوروی مبادله ی اطلاعات و توافق بین المللی برای استفاده و کنترل انرژی هسته ای را پیشنهاد کرد. نیلس بور مطمئن است که روسها همه ی اطلاعات پایه را در اختیار دارند و بلافاصله بعد از جنگ، وسایل لازم برای اجرای برنامه ای مشابه را خواهند داشت. اگر خیلی دست روی دست بگذاریم این فرصت طلایی از دست خواهد رفت. فرانکفورتر این دیدگاه بور را به اطلاع پرزیدنت روزولت می رساند و او تحت تأثیر ایده های دانشمند دانمارکی قرار می گیرد. روزولت به نیلس بور پیشنهاد می کند که ایده هایش را با وینستون چرچیل که مشکل تر از او متقاعد می شود، در میان بگذارد.
نیلس بور راهی انگلستان می شود و در ماه مه 1944 با چرچیل که سخت مشغول تدارک برنامه ی پیاده کردن نیرو در سواحل نورماندی است، ملاقات می کند. گفت وگوهایشان بد پیش می رود. چرچیل حرفهای بور را نمی فهمد؛ او از پیشنهاد تماس با اتحاد جماهیر شوروی وحشت کرده است. او مخالف کنترل بین المللی است و می خواهد راز، مطلقاً مکتوم بماند. به نظرش، انگلیس و امریکا در این زمینه دهها سال جلوترند. او فکر می کند که امتیازی با این ماهیت حتماً باید حفظ شود تا ایالات متحده ی امریکا و بریتانیای کبیر در امور دنیا نفوذی سرنوشت ساز داشته باشند. او حتی از همکارانش می خواهد که نیلس بور را تحت نظر داشته باشند و به آنها می گوید: چگونه سرش را توی این کار کرده است؟ (2) بور، اواخر اوت، پس از بازگشت از لندن، به دیدار روزولت می رود؛ اما در کنفرانس کِبِک در پاییز 1944، دیدگاه چرچیل بر دیدگاه روزولت غالب می شود. نیلس بور سعی می کند یک بار دیگر در بهار 1945 با روزولت ملاقات کند، اما رئیس جمهور آمریکا روز 12 آوریل به طور ناگهانی درمی گذرد.
لئوزیلارد، که به خاطر داریم بانی نگارش نامه ی اینشتین به روزولت بود، در بهار 1945 پرسشهایی از خودش می کند: او از خود می پرسد آیا آزمایش بمبهای اتمی و استفاده کردن از آنها عاقلانه است؟ در پاسخ خواهد گفت: «در آغاز ما انگیزه ی قوی برای ساختن بمب [اتمی] داشتیم، زیرا گمان می کردیم که آلمانیها در این کار از ما جلوترند و تنها راه بازداشتن آنها از ریختن بمبها بر سر ما این بود که ما هم بمبهای آماده ای داشته باشیم. اما حالا که جنگ با پیروزی متفقین به پایان رسیده است، هدفی که ما برای آن کار می کردیم دیگر روشن نیست». زیلارد تصمیم می گیرد، به رغم سرّی بودن موضوع، یک بار دیگر به رئیس جمهور امریکا نامه بنویسد. به دیدن اینشتین می رود و از او می خواهد که نامه ای برای درخواست ملاقات حضوری بنویسد و آن را برای تعیین وقت مصاحبه ای با رئیس جمهور نزد خانم روزولت می برد. او گزارشی تهیه می کند، خانم روزولت وقتی برای ملاقات تعیین می کند، اما پرزیدنت روزولت پیش از روز موعود می میرد. هاری ترومن (3)، معاون رئیس جمهور، جانشین او می شود. کمتر از یک ساعت پس از تحویل گرفتن وظایف جدید، وزیر جنگ اچ. ال. استیمسون (4) او را ــ که هیچ اطلاعی از آنچه در حال آماده شدن بود نداشت ــ در جریان برنامه ی بزرگ و مسائلی که مطرح می کند، می گذارد. در 1945 فعالیت هسته ای با مجموع فعالیت بخش صنعتی اتومبیل امریکا در آن دوره برابر شده بود.
زیلارد، در صدد برمی آید با ترومن ملاقات کند. از طرف رئیس جمهور به او گفته می شود که با جیمز برنز (5)، که وزیر جدید امور خارجه خواهد شد، ملاقات کند. زیلارد همراه با هارولد اوری و و. بارتکی (6) با ترن شبانه برای دیدار با جی. برنز، 28 مه 1945، به اسپارتنبورگ (7) در کارولینای جنوبی می رود؛ او گزارشش را به نامزد پُست وزارت امورخارجه می دهد و دیدگاههایش را درباره ی بمب پس از جنگ برایش شرح می دهد، او، برای آنکه ایالات متحده ی امریکا نتواند از بمب استفاده کند، از طرح کنترل بین المللی دفاع می کند. توضیح می دهد که اگر از بمب در جنگ استفاده شود، اتحاد جماهیر شوروی نیز ناگزیر به یک قدرت اتمی مبدل خواهد شد. برنز به او پاسخ می دهد که ژنرال گروز او را خاطرجمع کرده است که در روسیه، اورانیوم وجود ندارد. زیلارد به او می گوید این حرف پوچی است، اما برنز فکر می کند که اتحاد جماهیر شوروی با مشاهده ی قدرت انفجاری بمب، تحت تأثیر قرار گرفته و معقول تر خواهد شد. مرد سیاست به مرد علم می گوید که اگر از بمب استفاده نشود، مثل این است که آن همه تلاشها بی نتیجه مانده باشد. برای ساختن بمب، دو میلیارد دلار هزینه شده است؛ کنگره می خواهد نتایج همه ی این مخارج را به چشم ببیند. مرد علم سعی می کند توضیح دهد که استفاده از بمب، راه را برای مسابقه ی تسلیحاتی میان ایالات متحده ی امریکا و اتحاد جماهیر شوروی باز خواهد کرد و پایان راه به ویرانی دو کشور منتهی خواهد شد، اما موفق نمی شود وزیر امور خارجه ی آینده را متقاعد کند.
در طول این ماههای سرنوشت ساز با چند تن از دانشمندان مهاجرِ «طرح مانهاتان» مشورت می شود. دو تِز اصلی ابراز می شود: بعضیها فکر می کنند که بمب اتمی نباید به کار رود و باید اسرارآمیز باقی بماند؛ دیگران بر این عقیده اند که از بمب باید استفاده شود، تا اینکه در هر کشوری افکار عمومی بتواند به مسائل جدیدی که این بمب، مطرح می کند، آگاهی پیدا کند. در دانشگاه شیکاگو، آرثر کمپتون، کمیته ای به ریاست جیمز فرانک(8) تشکیل داد. این کمیته مسئولیتهای ایالات متحده ی امریکا را در دنیای پس از جنگ و لزوم نظارتی بین المللی را که جز در جوّ اعتماد متقابل تحقق نمی یابد، گوشزد کرد. این کمیته با به کار بردن بمب علیه ژاپن بدون اخطار قبلی مخالفت می ورزد و پیشنهاد می کند که در منطقه ای غیرمسکون، قدرت بمب در حضور ناظران بین المللی به نمایش گذاشته شود. این گزارش به اچ. ال. استیمسون داده شد. برای این شخص یک چنین نمایشی ناممکن بود، زیرا در این ایام ایالات متحده ی امریکا فقط دو بمب در اختیار داشت، و او از آن بیمناک بود که در صورت ناموفق بودن نمایش قدرت، امریکا قافیه را ببازد. جنگ با ژاپن به نفع امریکا در حال پایان گرفتن بود، اما استیمسون بر این باور بود که اگر دو بمب موجود را بر سر آماجگاههای ژاپنی فروریزد، هم جان بسیاری از سربازان امریکایی نجات خواهد یافت و هم اینکه ژاپن بی قید و شرط تسلیم خواهد شد. زیلارد سرانجام پی می برد که دانشمندان نخواهند توانست سیاستمداران را متقاعد کنند. با این همه، او می خواهد این اعتراض وجدان را از غربت بیرون بیاورد. او نامه ی سرگشاده ای خطاب به رئیس جمهور امریکا نوشت که پای آن را 68 تن از دانشمندان سهیم در «طرح مانهاتان» امضاء کرده بودند. این نامه ی سرگشاده خطر یک مسابقه ی تسلیحات هسته ای را چنانچه ایالات متحده ی امریکا از بمب اتمی استفاده کند، خاطرنشان می کند و خواستار آن است که در هر حال ژاپنیها می باید قبلاً از نیّات امریکا آگاه گردند، تا شاید بخواهند تسلیم شوند.
آلمان روز 8 مه 1945 تسلیم می شود. تنها ژاپن هنوز در جنگ است. پایان جنگ، قریب الوقوع به نظر می رسد. قرار است پرزیدنت ترومن در ماه ژوئیه در پوتسدام نزدیک برلین با چرچیل و استالین ملاقات کند، تا درباره ی سازمان اروپای بعد از جنگ مذاکره کنند. استالین به هنگام کنفرانس یالتا [4 فوریه ی 1945] تعهد کرده بود که سه ماه بعد از شکست هیتلر، به نوبه ی خودش با ژاپن وارد جنگ شود. ترومن تاریخ کنفرانس پوتسدام را به عقب می اندازد تا پیش از آن از نتیجه ی آزمایش آلاموگوردو (9) آگاه شود. کنفرانس پوتسدام روز 17 ژوئیه گشایش می یابد. ترومن، پس از مشاوره با همکاران اصلیش، با چرچیل تصمیم می گیرد که به طرز غیرمترقبه ای به استالین خبر دهد که ایالات متحده ی امریکا و بریتانیای کبیر اکنون یک سلاح نیرومند و جدید در اختیار دارند؛ فقط همین، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. روز 24 ژوئیه، در پایان جلسه ی آن روز، در حالی که اعضای سه هیئت نمایندگی منتظر رسیدن اتومبیلهایشان هستند، ترومن به استالین و به مترجمش پاولو (10) نزدیک می شود. جریان آن را در خاطراتش چنین می نویسد: «من به استالین، ضمن صحبتهایم گفتم که ما حالا یک سلاح جدید با قدرت تخریبی غیرعادی در اختیار داریم. استالین هیچ اعتنای مخصوصی نشان نداد، فقط گفت، از شنیدن این خبر خوشحال است و امیدوار است که ما از این سلاح علیه ژاپنیها حسن استفاده کنیم.» آندره گرومیکو (11)، وزیر امور خارجه سابق شوروی در خاطراتش که اخیراً منتشر شده است روایت می کند که استالین از همان پوتسدام به ای. وی. کورچاتوف (12)، مسئول طرح اتمی شوروی دستور داد که در کارهایش تسریع کند.
در پایان کنفرانس، به نام دولتهای ایالات متحده ی امریکا، بریتانیای کبیر و چین اعلامیه ای منتشر شد که در آن از دولت ژاپن خواسته شده بود که بی قید و شرط تسلیم شود.
کمیته ای زیر نظر استیمسون، وزیر جنگ، مأمور بررسی نحوه ی استفاده از بمب و انتخاب دو آماجگاه شد. ژنرال گروز، شهر تاریخی کیوتو را که معبدها و آثار تاریخیش تا آن وقت از گزند جنگ در امان مانده بود در صدر فهرست آماجگاههای احتمالی قرار می دهد. استیمسون شهر کیوتو را از گذر روایتهای شرق شناسان جوان می شناسد. کمیته، این انتخاب را رد می کند. دو آماجگاه منتخب، شهرهای بندری هیروشیما و ناگازاکی خواهند بود.
روز6 اوت 1945، ساعت 8 و 15 دقیقه بامداد، یک بمب اورانیوم 235، از مخزن بمب افکن ب 29 موسوم به انولاگِی (13) بر فراز بندر عظیم هیروشیما رها می شود. شمار قربانیان برحسب برآوردها از 60 هزار تا 200 هزار نفر متغیّر است. اکثر قربانیان در اثر تصاعد گاز و گرمای حاصل از انفجار مرده اند، اما این مرگهای آنی یا تدریجی ناشی از تشعشعات هسته ای هستند که بعدها افکار عمومی جهانیان را تکان خواهند داد. بمب اتمی دوم با خرج پلوتونیوم، از نوع بمبی که در آلاموگوردو آزمایش شده بود، روز 9 اوت روی بندر ناگازاکی رها می شود، که موجب مرگ 70 هزار نفر می گردد.
شب 9 به 10 اوت، امپراتور ژاپن اجلاس شورای عالی نظامی و هیئت وزیران را در پناهگاه بِتُنی زیر کاخ سلطنتی توکیو تشکیل می دهد. ساعت دو بامداد، پس از گفت و گویی منتشنج، نخست وزیر از امپراتور که تا آن وقت خاموش مانده بود استدعا می کند که تصمیمش را اعلام کند. امپراتور مصلحت را در این می بیند که اتمام حجت پوتسدام پذیرفته شود.
بمباران هیروشیما و ناگازاکی تنها بمبارانهای جنگ جهانی دوم نبودند که چنان رقم سنگینی قربانی گرفته باشند. بمباران توکیو در 9 و10 مارس 1945، با بمبهای آتشزا، بیش از 83 هزار نفر کشته بر جای گذاشت. بمباران در سدن با 3400 فروند بمب افکن انگلیسی و امریکایی در شب 13 و 14 فوریه ی 1945، به موجب برآوردها، بین 135 هزار تا 250 هزار قربانی گرفت. اما آنچه فرق می کرد این بود که هر یک از دو بندر ژاپنی، هر بار تنها با یک بمب، از نوعی تا آن وقت ناشناخته، تخریب شده بود. با وصف این، اگر مطبوعات آن دوره، مثلاً روزنامه های فرانسوی را که در ماه اوت 1945 منتشر شده اند ورق بزنیم در آنها جز ابراز سبکباری از تسلیم شدن ژاپن و خاتمه یافتن جنگ در شرق دور، هیچ نشانه ای که بر تقبیح اخلاقی دلالت کند، نمی یابیم.
(توضیح تصویر): مرکز شهر هیروشیما پس از انفجار بمب اتمی
در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم، مخصوصاً در ایالات متحده ی امریکا، درباره ی ملاحظاتی که مهم ترین نقش را در تصمیم گیری پرزیدنت ترومن در فروریختن دو بمب اتمی داشته اند، بحثهای زیادی شده است، که می توان آنها را در چند جمله ی زیر خلاصه کرد: تمایل به اینکه قبل از خاتمه ی جنگ از سلاح جدیدی که فوق العاده گران تمام شده بود استفاده شود؛ اهتمام به خاتمه دادن به جنگ، بدون تحمل تلفات انسانی در صفوف سربازان امریکایی؛ اراده ی قدرت نمایی ایالات متحده ی امریکا با پیش بینی برخوردهای پس از جنگ و کاستن از سهم اتحاد جماهیر شوروی در پیروزی بر ژاپن.

پی نوشت ها :

1. Felix Frankfurter.
2.در متن به انگلیسی؛? How did he come into the business؟
3. H. Truman.
4. H. L. Stimson.
5. James Byrnes.
6. W. Bartky.
7. Spartenburg.
8. James Franck.
9. Alamogordo.
10. Pavlov.
11. Andre Gromyko.
12. I. V. Kurchatov.
13. Enola Gay.

منبع: سرگذشت اتم، شماره 2034

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط