رشدیه در بیروت

در آن روزها روزنامه های بسیار در ایران و خارج از کشور به زبان فارسی منتشر می شد. روزنامه های داخل کشور جز چاپلوسی و تملق برای ناصرالدین شاه و درباریان چیز دیگری نمی نوشتند.
چهارشنبه، 1 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رشدیه در بیروت
 رشدیه در بیروت

نویسنده: محمود حکیمی



 

سفر به بیروت

میرزا حسن از آن روز به بعد خود را آماده سفر به کشور عراق می کرد اما در همان زمان هم تلاش می کرد که از لحظات زندگی خویش استفاده کند و به مطالعه روزنامه و کتاب ادامه می داد. در آن روزها روزنامه های بسیار در ایران و خارج از کشور به زبان فارسی منتشر می شد. روزنامه های داخل کشور جز چاپلوسی و تملق برای ناصرالدین شاه و درباریان چیز دیگری نمی نوشتند. مرحوم سید محمد محیط طباطبایی در کتاب تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران در مورد وضع مطبوعات وضع مطبوعات آن زمان می نویسد:
«در سال های آخر سلطنت ناصرالدین شاه که شاه به قدرت تأثیر مطبوعات در پرورش افکار عمومی و میزان نفوذ افکار عمومی در مسیر حوادث سیاسی بیش تر پی برده بود و روزنامه های خارج را برای او می آوردند و ترجمه های آن ها را بر او می خواندند از این بابت خیلی رنج می برد و گاهی که چیزی مخالف طبع خود در روزنامه ای می یافت دستور می داد آن را حضورا بسوزانند.» (1)
در سال 1296 هـ.ق، رئیس ایتالیایی نظمیه (پلیس) که کنت دومونته فرته (2) نام داشت، کتابچه ای تحت عنوان قانون خود را نوشت و آن را به شاه تقدیم کرد. شاه نیز با علاقه بسیار مقرراتی را که او با هدف قانونی کردن اختناق و سرکوب تهیه کرده بود پذیرفت و بر آن صحه گذاشت. در این قانون آمده بود:
«...کسی که کتابی انتشار دهد که بر ضد مذهب یا دولت بوده باشد از پنج ماه الی پنج سال حبس خواهد شد...کسی که جسارت نموده در ضد پادشاه اعلانات و نوشتجات در کوچه ها بچسباند، برحسب تقصیر او، از یک ماه الی پنج سال حبس خواهد شد... کسی که بر خلاف پادشاه یا قانون حرف بزند...[یا] تحریک بد در نظر داشته باشد، بعد از تحقیق و ثبوت از یک سال الی پنج سال به درجه تقصیرات با زنجیر محبوس خواهد شد.» (3)
در آن دوران با دستور ناصرالدین شاه در مورد سانسور روزنامه هیچ روزنامه ای در ایران حق نداشت اخبار واقعی را به اطلاع مردم برساند میرزا علی اصغر خان امین السلطان، صدر اعظم کشور در آن زمان قدرت بسیار داشت و پیوسته شاه را از مطبوعات فارسی خارج کشور می ترساند و ما باید او را بهتر بشناسیم.
«میرزا علی اصغرخان پسر آقا ابراهیم امین السلطان در سال 1275هـ.ق در تهران متولد شد. پدر وی از درباریان مورد عنایت ناصرالدین شاه بود و از همین رو وی توانست مقامی ارجمند در دستگاه پادشاه مستبد قاجار به دست آورد. پس از فوت پدرش آقا ابراهیم در سال 1300هـ.ق، ناصرالدین شاه لقب امین السلطان را به او واگذار کرد. میرزا حسن خان اعتماد السطلنه، وزیر انطباعات ناصرالدین شاه در خاطرات خود او را مردی طمعکار، فاسد و وابسته به بیگانه معرفی کرده است. میرزا علی خان امین الدوله نیز از مخالفان سر سخت وی بود. با وجود این وی توانست اعتماد شاه را جلب نماید و تا سال 1313هـ.ق (سال ترور و مرگ ناصرالدین شاه) صدر اعظم قدرتمند ایران بود. وی در سال 1305 لقب اتابک اعظم را دریافت کرد.»
با وجود سختگیری شدید شاه و صدر اعظم در مورد ورود روزنامه های خارج کشور، برخی از فرهیختگان نظیر میرزا حسن توسط دوستان خویش بعضی از شماره های آن روزنامه ها را به دشواری به دست آوردند. آن روزنامه ها را معمولا حبل المتین (به سر دبیری سید جلال الدین کاشانی) در کلکته منتشر می شد اختر، ثریا و شمس در اسلامبول منتشر می می شدند. روزنامه حکمت و چهره نما در مصر به چاپ رسیدند. مشهورترین روزنامه فارسی زبان خارج از کشور روزنامه اختر بود. این روزنامه به سال 1292هـ.ق (1875م) به تشویق میرزا نجفقلی خان تبریزی و به مدیریت آقا محمد طاهر تبریزی تأسیس گردید.
برخی از شماره های این روزنامه به دست میرزا حسن می رسید و او با دقت آن ها را مطالعه می کرد. وی از طریق این روزنامه بود که از وضع آموزش و پرورش کشورهای دیگر آگاه شد. در یکی از شماره های روزنامه اختر آماری به چاپ رسیده بود که وی پس از خواندن آن سخت تکان خورد. در آن مقاله آمده بود که "در اغلب کشورهای اروپا از هر هزار تن ده نفر بی سوادند ولی در ایران از هر هزار تن ده نفر باسوادند."
در آن مقاله شیوه غلط آموزش در مکتبخانه ها عامل اصلی آن عقب ماندگی معرفی شده بود. شیوه ای که اغلب موجب فرار شاگردان از درس و دفتر و کتاب می گردد. خواندن این مقاله موجب شد که میرزا حسن یکباره از تصمیمی که پدرش برای ادامه تحصیل او گرفته بود متصرف شود. در کتاب سوانح عمر نگارش شمس الدین رشدیه فرزند وی می خوانیم:
«او که به این نقیصه بزرگ و اساسی اذعان داشت، از وقتی که این روزنامه را خواند نیتش عوض شد و از مسافرت به نجف منصرف [گردید] و به خیال افتاد که به اسلامبول یا مصر یا بیروت برود و مقدمات رسیدن به آروزی دیرینه اش را که اصلاح اصول تعلیم و تربیت بود فراهم سازد. با پدر خلوت کرده با بیان صغرا و کبرای مفصل بالاخره موافقت او را در مسافرت خود به یکی از دو شهر [در کشور] مصر و یا بیروت در لبنان جلب کرد. بالاخره پدر هم او را متوکلا علی الله روانه بیروت نمود.» (4)
میرزا حسن در بیروت مدتی به آموختن مکالمه زبان عربی مشغول بود و در همان حال به دنبال یافتن مرکزی برای ادامه تحصیل بود و سرانجام در سال 1289هـ.ق در دارالمعلمین بیروت نامنویسی کرد. درالمعلمین بیروت به وسیله چند فرانسوی آگاه به شیوه های نوین تدریس اداره می شد. میرزا حسن در این مرکز گذشته از اینکه با علوم جدید تا حدودی آشنا شد روش های تدریس درست و نتیجه بخش را نیز آموخت. او پس از گذراندن دو سال تحصیل در آن دارالمعلمین عازم استامبول شد. وی در استامبول از چند مدرسه بازدید کرد و اگرچه شیوه های تدریس در آن مدارس را بسیار پیشرفته تر از مکتبخانه های ایران یافت اما با وجود این چندان رضایتی از آن ها نداشت در آنجا بود که وی با چند تن از ایرانیان مقیم ایروان آشنا شد.(5) آنان از او خواستند که به ایروان برود و در آنجا مدرسه ای را جهت کودکان ایرانی های مقیم آنجا تأسیس نماید.
میرزا حسن در خاطرات خود می نویسد که پس از آنکه از بیروت به استامبول و از استامبول به ایروان رفت، در آن شهر به یاری برادر ناتنی اش، نخستین مدرسه را به سبک جدید دایر کرد. می نویسد:
«اخوی مادریم حاج ملاعلی...در مدرسه طلاب آنجا مثل دیگر مکتبداران، مکتبی داشتند خواستم همان مکتب او را رسمیت دهم و به صورت مدرسه ای با پروغرام (برنامه) مخصوص در آورم. اما علما مانع شدند گفتند تأسیس مکاتب و مدارس خارج از رویه اسلام را در این محل، اجازه شرعی نیست پس در خارج از مدرسه عمارتی اجاره کرده، اخوی و شاگردانش را به آنجا منتقل نمودیم.» (6)
میرزا حسن پس از مدتی لقب رشدیه را پذیرفت و از آن پس معلمین او را رشدیه می نامیدند. او مدرسه خود را نیز مدرسه رشدیه نامید.

پی نوشت ها :

1. محیط طباطبایی، تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران، (تهران: بعثت، 1366)، ص48.
2. Conte de Monte Ferte.
3. ناصرالدین پروین، تاریخ روزنامه نگاری ایرانیان، ج1، (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1377)، ص 179.
4. سوانح عمر، ص 19.
5. ایران شهر مرکزی ارمنستان و از شهرهای آباد روسیه در آن زمان بود.
6. من خاطرات میرزا حسن رشدیه را نخوانده ام. آنچه را که در اینجا آوردم ازکتاب مشروطه ایرانی، تألیف ماشاء الله آجودانی (ص 261) نقل کردم.

منبع: حکیمی، محمود؛ (1387)، با پیشگامان آزادی، اندیشه ها و کوشش های فرهنگی و سیاسی حاج میرزا حسن رشدیه ی تبریزی، تهران: قلم، چاپ دوم، 1387.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط