معناشناسی روایات صعب و مستصعب (3)

در بعضی از روایات، مصادیقی از احادیث صعب و مستصعب ذکر شدهاند که توجّه به خصوصیات این مصادیق می‌تواند فهم صحیح از این دو عبارت را منجر شود:
پنجشنبه، 2 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معناشناسی روایات صعب و مستصعب (3)
معناشناسی روایات صعب و مستصعب (3)

نویسنده : محسن خوش‌فر



 

مصادیق صعب و مستصعب در روایات

در بعضی از روایات، مصادیقی از احادیث صعب و مستصعب ذکر شدهاند که توجّه به خصوصیات این مصادیق می‌تواند فهم صحیح از این دو عبارت را منجر شود: مُحَمَّدُ بْنُ الْـحسَنِ الصَّفَّارُ، عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَی، عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَرَأْتُ عَلَیْهِ آیَةَ الْخُمُسِ، فَقَالَ: مَا کَانَ للهِ فَهُوَ لِرَسُولِهِ وَ مَا کَانَ لِرَسُولِهِ فَهُوَ لَنَا. ثُمَّ قَالَ: وَ الله، لَقَدْ یَسَّرَ الله عَلَی الْـمُؤْمِنِینَ أَرْزَاقَهُمْ بِخَمْسَةِ دَرَاهِمَ جَعَلُوا لِرَبِّهِمْ وَاحِداً وَ أَکَلُوا أَرْبَعَةً أَحِلَّاءَ. ثُمَّ قَالَ: «هَذَا مِنْ حَدِیثِنَا، صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَا یَعْمَلُ بِهِ وَ لَا یَصْبِرُ عَلَیْهِ إِلَّا مُمْتَحَنٌ قَلْبُهُ لِلْإِیمَانِ؛ عمران بن موسی گوید که آیه خمس را بر امام موسی کاظم علیه السلام خواندم. حضرت فرمود: آن چه برای خداست، مخصوص رسول اوست و آن چه برای رسول اوست، مخصوص ماست. سپس فرمود: به خدا قسم، خدا بر مؤمنان آسان کرده است که خمس روزیشان را برای پروردگارشان قرار دهند و بقیه را خود استفاده کنند. سپس فرمود: این از سخنان صعب و مستصعب ماست که عمل به آن و صبر بر آن نمی‌کند مگر کسی که قلب او برای ایمان، امتحان شده باشد. (بصائر الدرجات ، ص 29) در این جا حضرت می‌فرماید: «هذا من حدیثنا صعب مستصعب، لایعمل به و لایصبر علیه الا ممتحن قلبه للایمان». از این که عبارت روشن می‌شود که مصداق حدیث صعب و مستصعب، غیر قابل فهم و مشکل الفهم بودن آن نیست؛ زیرا که فهم این که خمس اموال برای حضرات است، برای همگان بسیار قابل فهم است، بلکه قبول کردن چنین مقام و جایگاه و کمالی برای معصومان است که برای همگان قابل تحمّل نیست و فقط افرادی که از لحاظ ایمان دارای قلبی ممتحن باشند، آن را می‌پذیرند و به این دستور عمل می‌کنند. در نتیجه، این روایت مؤیّدی برای گروه دوم از شارحان است. مورد دیگر روایتی است که در تفسیر فرات کوفی (ص 55) آمده که به دلیل طولانی بودن، خلاصه آن ذکر می‌شود. اصبغ بن نباته، همین حدیث صعب و مستصعب را از امیر المؤمنین علیه السلام می‌شنود و به میثم می‌رساند. و میثم نیز به نزد حضرت می‌آید و از ایشان در مورد آن می‌پرسد. بعد حضرت برای توضیح حرف خویش مثال‌هایی را به عنوان موارد صعب و مستصعب که هر کسی قابلیت تحمّل آن را ندارد، بیان می‌کند که فهم هیچ کدام از آن‌ها مشکل نیست و غموضی در آن‌ها نیست، بلکه قبول کردن آن‌ها مشکل است. مثلاً قضیه خلیفة اللهی حضرت آدم برای ملائک، از این موارد دانسته شده است، در حالی که ملائک در فهم کلام خداوند و عملی که می‌خواهد انجام دهد، مشکلی نداشتند، بلکه قبول کردن چنین مطلبی برای ایشان دشوار بود. و یا به قضیه «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» در روز غدیر خم اشاره می‌کند که واضح است فهم این عبارت، مشکل نیست، بلکه قبول ولایت حضرت برای مردم دشوار بوده است. این قراین نیز مؤیّد گروه دوم از شارحان است نه گروه اوّل.

ارتباط میان «حدیث» و «امر»

اوّلاً، وحدت سیاق بین روایات دو دسته که یک مطلب را برای «امر» و «حدیث» بیان می‌کنند، ایجاب می‌کند که منظور از امر و حدیث، یکی باشد. ثانیاً، نقل‌های دیگری وجود دارد که می‌فهماند که میان حدیث و امر، رابطه تطابق وجود دارد. از جمله: مُحَمَّدُ بْنُ الْـحسَیْنِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «إِنَّ حَدِیثَنَا، صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا ثَلَاثٌ، نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ الله قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ». ثُمَّ قَالَ: یَا أَبَا حَمْزَةَ، أَ لَا تَرَی أَنَّهُ اخْتَارَ «لِأَمرِنَا» مِنَ الْـمَلَائِکَةِ الْـمُقَرَّبِینَ وَ مِنَ النَّبِیِّینَ الْـمُرْسَلِینَ وَ مِنَ الْـمُؤْمِنِینَ الْـمُمْتَحَنِینَ؛ امام باقر علیه السلام فرمود: به راستی، حدیث ما، صعب است و مستصعب. آن را تحمّل نیاورد جز فرشته ای مقرّب یا پیغمبری مرسل یا بنده ای که خدا دلش را به ایمان آزموده است. سپس فرمود: ای ابو حمزه، آیا نمی‌بینی که خدا برای امر ما، از ملائکه، مقرّبان آن‌ها را و از انبیا، رسولان آن‌ها را و از مؤمنان، امتحان شدگان آن‌ها را انتخاب کرد؟ (بصائر الدرجات ، ص 25) این روایت نشان می‌دهد که منظور از حدیث که فقط سه دسته آن را قبول می‌کنند، همان امر حضرات است که در قسمت اوّل گفتیم، منظور ولایت، مقامات و کمالات آنهاست. لذا ارتباطی بین این روایات و غیر قابل فهم بودن برخی از احادیث و اخبار معصومان، و یا صعب الفهم بودن آن‌ها نیست، بلکه روایات ظهور در این دارد که منظور از احادیث، احادیثی است که بیان‌گر کمالات و مقامات حضرات است. و از مؤیدات دیگر این نظر این که در روایت ذیل نیز میان حدیث و امر، ارتباط بر قرار شده است که لازمه ارتباط دو فقره حدیث، اتّحاد معنایی حدیث و امر است: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ، عَنِ الْـحسَنِ بْنِ حَمَّادٍ الطَّائِیِّ، عَنْ سَعْدٍ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: «حَدِیثُنَا، صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ أَوْ مَدِینَةٌ حَصِینَةٌ». فَإِذَا وَقَعَ أَمْرُنَا وَ جَاءَ مَهْدِیُّنَا علیه السلام کَانَ الرَّجُلُ مِنْ شِیعَتِنَا، أَجْرَأَ مِنْ لَیْثٍ وَ أَمْضَی مِنْ سِنَانٍ، یَطَأُ عَدُوَّنَا بِرِجْلَیْهِ وَ یَضْرِبُهُ بِکَفَّیْهِ. وَ ذَلِکَ عِنْدَ نُزُولِ رَحْمَةِ الله وَ فَرَجِهِ عَلَی الْعِبَادِ ( بصائر الدرجات ، ص 24). تا این جا واضح شد که در نقل‌هایی که «انّ احادیثنا، صعب مستصعب» با عبارت «لا یحتمله الا ملک مقرّب او نبی مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان» آمده، معنای اوّل، مورد نظر نیست، بلکه دو معنای دیگر مورد نظر است.
احادیث با عبارت «لایحتمله ملک مقرّب و لا بنی مرسل»
أبی ـ رحمة الله ـ قال: حدّثنا أحمد بن إدریس، عن الحسین بن عبد الله، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن بعض أهل المدائن ، قَالَ: کَتَبْتُ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام: رُوِیَ عَنْ آبـَائِکُمْ: «أَنَّ حَدِیثَکُمْ، صعْبٌ مسْتَصْعَبٌ، لَا یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ». قَالَ: فَجَاءَهُ الْـجوَابُ: إِنَّـمَا مَعْنَاهُ: أَنَّ الْـمَلَکَ لَا یَحْتَمِلُهُ حَتَّی یُخْرِجَهُ إِلَی مَلَکٍ مِثْلِهِ وَ لَا یَحْتَمِلُهُ نَبِیٌّ حَتَّی یُخْرِجَهُ إِلَی نَبِیٍّ مِثْلِهِ وَ لَا یَحْتَمِلُهُ مُؤْمِنٌ حَتَّی یُخْرِجَهُ إِلَی مُؤْمِنٍ مِثْلِهِ. إِنَّـمَا مَعْنَاهُ: أَنَّهُ لَا یَحْتَمِلُهُ فِی قَلْبِهِ مِنْ حَلَاوَةِ مَا هُوَ فِی صَدْرِهِ حَتَّی یُخْرِجَهُ إِلَی غَیْرِهِ ؛ محمّد بن عیسی بن عبید، از شخصی از مردم مداین نقل نموده که: به أبو محمّد، امام یازدهم علیه السلام نوشتم: از أجداد بزرگوار شما علیهم السلام برای ما روایت شده که فرموده اند: براستی، حدیث شما، صعب و مستصعب است، آن گونه که نه فرشته مقرّب و نه پیغمبر مرسل، و نه مؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزموده، هیچ یک تاب تحمّل آن را ندارند. گوید: پاسخی برایش آمد بدین گونه: همانا، معنای آن این است که فرشته در باطن خویش آن را نگه نمی دارد تا به فرشته ای مانند خود عرضه کند، و پیغمبر آن را تحمّل نمی کند تا به پیغمبر دیگری مانند خود رساند، و مؤمنی آن را اندوخته نمی سازد تا به مؤمن دیگری مانند خود دهد. یعنی، در قلبش شیرینی آن چه را که در سینه دارد، نگه نمی دارد تا به غیر خود برساند (معانی الأخبار، ص 188). در این روایت، حضرت معنای عبارت وارد شده را توضیح داده که آن سه دسته، حدیث صعب مستصعب را تحمّل نمی‌کنند و به فرد دیگری نمی‌رسانند مگر این که به فردی همانند خود می‌گویند که او هم قابلیت تحمّل را دارد. بنا بر این، این که بعضی تصوّر کرده‌اند که عبارت «لایحتمله ملک مقرّب و لابنی مرسل و لا عبد ممتحن» این را می‌فهماند که سخنانی از معصومان وجود دارد که حتی این سه دسته هم آن را نمی‌فهمند و در نتیجه، مراتب مختلف بودن فهم کلمات حضرات را استفاده کرده‌اند، برداشت غلطی از روایت است که با توضیح خود حضرات منافات دارد؛ زیرا کلام معصوم این را می‌فهماند که آن 3 دسته، آن مطالب را می‌فهمند و قبول دارند، ولی آن‌ها را بر کسی غیر از هم‌کیش و هم‌مسلک خود نمی‌گویند و در نتیجه، حضرت برای رفع همین توهّم که کسی فکر نکند که حتی این سه دسته هم احادیث را نمی‌فهمند، این گونه روایت را توضیح داده است.

این‌همانی روایات بدون استثناء، با روایات تقیّه

آن دسته از روایات که بدون ذکر «الا» استثنائیه بیان شدهاند، عبارت دیگری از روایاتی است که در آن دستور به تقیه مطرح شده‌اند؛ زیرا در ضمن همین روایات، امر به تقیه نیز شده است و فرموده‌اند که این سه دسته نباید به غیر هم‌کیش خویش که آن احادیث را قبول نمی‌کنند، مطالب را بگویند. مانند روایت زیر: حدّثنا سلمة بن الخطاب، عن القاسم بن یحیی، عن جده عن أبی بصیر و محمّد بن مسلم، عن أبی عبد الله علیه السلام قَالَ: خَالِطُوا النَّاسَ بِمَا یَعْرِفُونَ وَ دَعُوهُمْ مِمَّا یُنْکِرُونَ وَ لَا تَحْمِلُوا عَلَی أَنْفُسِکُمْ وَ عَلَیْنَا «إِنَّ أَمْرَنَا، صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ الله قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ»؛ امام صادق علیه السلام فرمود: با مردم با آن چه می‌دانند معاشرت کنید و آن‌ها را در آن چه قبول نمی‌کنند رها کنید و باری را به گردن خود و ما قرار ندهید؛ چرا که همانا امر ما، صعب و مستصعب است و آن را جز ملک مقرّب و نبی فرستاده شده و مؤمنی که خدا قلب او را برای ایمان امتحان کرده باشد، قبول نمی‌کند. (بصائر الدرجات، ص 26) و در نتیجه، روایاتی که با عبارت «لایحتمله ملک مقرّب و لا نبی مرسل...» آمده است، قابل تطبیق بر هر سه معنا است. ولی از آن جایی که که در روایات دیگر، منظور از حدیث صعب مستصعب، معنای اوّل نمی‌توانست باشد، لذا به دلیل هماهنگی سخنان معصومان، در این جا نیز همان مورد دوم و سوم معنایی مورد نظر است.

بررسی روایات با عبارت «انّ علم العلماء، صعب مستصعب»

دسته سوم روایات، با عبارت «انّ علم العلماء، صعب مستصعب» است: أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ، عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَی، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ، عَنْ أَبِی عَبْدِ الله علیه السلام قَالَ: ذُکِرَتِ التَّقِیَّةُ یَوْماً عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ الْـحسَیْنِ علیه السلام فَقَالَ: وَ الله، لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْـمَانَ، لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخَی رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله بَیْنَهُمَا، فَمَا ظَنُّکُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ؟ «إِنَّ عِلْـمَ الْعُلَمَاءِ، صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ» لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ الله قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ». فَقَالَ: وَ إِنَّـمَا صَارَ سَلْـمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ، لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ، فَلِذَلِکَ نَسَبْتُهُ إِلَی الْعُلَمَاءِ؛ امام صادق علیه السلام فرمود: یک روز نزد علی بن حسین علیه السلام، تقیّه یاد آور شد، فرمود: به خدا، اگر ابوذر آن چه را در دل سلمان بود می دانست، او را می کشت با این که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن دو را با هم برادر کرده بود. پس در باره مردم دیگر چه گمانی می برید؟ به راستی، علم علماء، دشوار و سخت‌گیر است، تحمّل آن را ندارد جز پیغمبر مرسل یا فرشته مقرّب یا بنده ای که خدا دلش را به ایمان آزموده است. ( الکافی، ج 1، ص 401) پس فرمود: همانا سلمان، از علما است، چون مردی است از خاندان ما و از این رو، او را در ردیف علما یاد کردم. در این روایت نیز صحبت از نفهمیدن نیست، بلکه حتی اگر ابوذر بفهمد که در درون سلمان چیست، باز او را تکفیر می‌کند. و این به خاطر این است که سلمان مقاماتی و کمالاتی دارد که ابوذر در قبول کردن آن‌ها دچار مشکل است. و حتی فقره آخر روایت که می‌گوید: «انّما صار سلمان من العلماء لانّه امرؤ منّا اهل البیت فلذلک نسبته الی العلما» بیان‌گر ارتباط معنایی این روایات با روایات احادیث صعب مستصعب است؛ زیرا حضرات، سلمان را در ردیف خود جای داده‌اند و لذا به جای عبارت «انّ علم العلماء صعب مستصعب» می‌توان «انّ حدیث سلمان، صعب مستصعب» قرار داد و معنا کرد. در نتیجه، در این روایت نیز معنای اوّل، مورد نظر نیست.

ارتباط معنایی گروه دوم و سوم

نکته‌ای که در مورد دو معنای دوم و سوم، یعنی ولایت، مقامات و کمالات حضرات، باید بیان کرد این که معنای دوم، مصداق اتم و اکمل معنای سوم است؛ زیرا ولایت حضرات، بالاترین مصداق مقامات و کمالات آنهاست. لذا می‌توان گفت که تمامی روایات حدیث صعب و مستصعب، معنای سوم را مورد نظر دارند و در آن روایاتی هم که ولایت بخصوص ذکر شده است، از باب بیان مصداق اتم و اکمل است و این دو معنا، با هم منافاتی نخواهند داشت.

فضای تقیّه، قرینه‌ای در فهم مراد

نکته دیگر این که در تمامی احادیث این باب، فضای تقیه و دستور به پنهان کردن احادیث و امر (مگر برای هم‌کیشان و کسانی که قبول می‌کنند) به چشم می‌خورد؛ اگر منظور، فضایل حضرات نباشد بلکه حدیث‌های غیر قابل فهم و یا مشکل الفهم باشد،
 نباید این گونه فضای تقیه در آن‌ها به چشم بخورد؛ زیرا در تعالیم دیگر حضرات داریم که: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْـرٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ الله علیه السلام: أَنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله خَطَبَ النَّاسَ فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ، فَقَالَ: نَضَّرَ الله عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا. فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِ لَی مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ. ثَلَاثٌ لَا یُغِلُّ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ: إِخْلَاصُ الْعَمَلِ للهِ وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْـمُسْلِمِینَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ، فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِیطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ. الْـمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ تَتَکَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ یَسْعَی بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ؛ امام صادق علیه السلام فرمود: پیغمبر صلی الله علیه و آله در مسجد خیف برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: خدا یاری کند [شاد و خرّم کند] بنده ای را که سخن مرا بشنود و در گوش گیرد و حفظ کند و به کسانی که نشنیده اند برساند. چه بسا حامل (رساننده) علمی که خود دانا نیست و چه بسا حامل علمی که به داناتر از خود رساند (یعنی بسا شنوندگانی پیدا شوند که معنای سخن مرا از رساننده و مبلّغ آن، بهتر درک کنند). سه خصلت است که دل هیچ فرد مسلمانی با آن خیانت نکند: 1. خالص نمودن عمل برای خدا 2. خیرخواهی پیشوایان مسلمین، 3. همراه بودن با جماعت مسلمین؛ زیرا دعوت مسلمین، افراد پشت سرشان را هم شامل می شود (پس هر که هم‌راه جماعت باشد در سود آن‌ها شریک است). مسلمین همه برادرند، خونشان برابر است (پس اگر شخص اوّل آن‌ها کوچک‌ترینشان را به ناحق بکشد، باید کشته شود) و پست ترین فردشان در برقراری پیمانشان کوشش می کند (یعنی پست ترین فرد مسلمان می‌تواند در مواد امان نامه هر قرار دادی با کفّار، شرکت و دخالت کند و در وفای آن کوشا باشد). ( الکافی، ج 1 ص 403) مفاد این روایت این است که چه بسا کلامی برای کسی کاملاً فهمیده نشود و به دیگران منتقل کند و آن‌ها از او بهتر بفهمند و هیچ مشکلی و مانعی هم پیش نمی‌آید. لذا روح تقّیه موجود در این احادیث نیز قرنیه‌ای دیگر است که نشان می‌دهد منظور از احادیث صعب و مستصعب، مواردی مربوط به ولایت و فضایل اهل بیت است.

علل به خطا رفتن شارحان

در این جا عمده عللی که باعث شده عدّه کثیری از علما، معنای اوّل ذکر شده در باره این روایات را بپذیرند ذکر می‌کنیم. این دلایل خود از آسیب‌های فهم حدیث است که باید مورد نظر پژوهش‌گران متون دینی قرار بگیرد تا در موارد مشابه دچار فهم نادرست از روایات نشوند.

1. فارسی‌زدگی

این که لفظ صعب و مستصعب، در زبان فارسی به معنای مشکل و غیر قابل فهم است، یکی از علل فهم نادرست روایات بوده است؛ زیرا تذکّر دادیم که به هر امری که فهمش مشکل باشد، در فارسی، صعب می‌گویند ولی معنای عربی آن دقیق‌تر است و با معنای آن در زبان پارسی فرق‌هایی دارد و لازم است پژوهش‌گران برای فهم متون دینی، به معنای مستعمل در زبان عربی مراجعه کنند و به معنای مرتکز ذهنی خود که در فارسی استعمال می‌کنند، اتّکا نکنند.

2. عدم فحص دقیق و تشکیل خانواده حدیث

نکته دیگر این که عدّه‌ای به محض دیدن یک روایت آن را معنا می‌کند در حالی که مسلّم است که در بعضی نقل‌های روایات، تغییرات بسیاری رخ داده است که با توجّه به خانواده حدیث باید آن‌ها را پیدا کرد تا با استفاده از مجموع آن روایات، فهم صحیح از مراد شارع به دست آید. این پدیده، در معاصران بیشتر به چشم می‌خورد به طوری که مراجعه به متون محدّثان متقدّم و فهم آن‌ها نشان می‌دهد که ایشان هرگز این روایات را به معنای اوّل ذکر شده معنا نکرده‌اند، بلکه با در نظر گرفتن خانواده حدیث، فهم صحیحی از روایات ارائه کرده‌اند.

نتیجه

بررسی معنایی روایات اهل بیت، نیازمند بررسی تمامی نقل‌های مختلف روایات هم‌مضمون است تا از این طریق، به قرینه‌های موجود در زمان صدور روایت، پی برده شود. و از سوی دیگر، باید به معنای دقیق عبارات و کلمات در نزد مخاطبان روایات که به زبان عربی تکلّم می‌کرده‌اند، دقّت بشود، نه این که غیر عرب‌زبانان به دلیل رسوخ معنایی کلمه‌ای در زبان محاوره‌ای آن‌ها، همان معنا را به روایات تحمیل کنند. در راستای این نکات، یکی از روایات در منابع شیعه با این عنوان که «احادیث ائمّه، صعب و مستصعب هستند»، بررسی شد و این نکته به دست آمد که سه نظر عمده در باره معنای این روایات مطرح شده است. عدّه‌ای آن را به معنی مشکل الفهم بودن کلام حضرات می‌دانستند که این نظر با استعمال لغوی و دیگر قرینه‌هایی که از روایات به دست آمد، سازگاری نداشت. گروهی هم آن‌ها را ناظر به فضایل و کمالات حضرات می‌دانستند که این نظر دارای مؤیدات فراوان و قطعی بود. و برخی نیز روایات را ناظر به بحث ولایت ائمّه می‌دانستند که این نظر مصداقی از نظر دوم بود. در ضمن نقل‌های مختلف این روایات و وجه جمع آن‌ها نیز بیان شد، به گونه‌ای که اتّحاد معنایی تمامی این احادیث علی رغم اختلاف‌های بیانی آن‌ها، برای خواننده آشکار شده است.
کتابنامه::
بحار الأنوار، علامه مجلسی، بیروت: مؤسّسة الوفاء، 1404 ق، 110 جلد. ـ رجال الکشی، محمّد بن عمر کشی، مشهد: انتشارات دانشگاه، 1348. ـ بصائر الدرجات، محمّد بن حسن بن فروخ صفّار، قم: کتاب‌خانه آیة الله مرعشی، 1404 ق. ـ نهج البلاغه، سید رضی، قم: دار الهجره. ـ معانی الأخبار، شیخ صدوق، قم: انتشارات جامعه مدرّسین، 1361. ـ الکافی، ثقة الاسلام کلینی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1365. ـ ترجمه نهج البلاغه، محمّد علی انصاری قم، منشورات نوین . ـ اصول کافی، ترجمه: محمّدباقر کمره ای ، انتشارات اسوه . ـ اصول کافی، ترجمه: حاج سیّد جواد مصطفوی، کتاب‌فروشی علمیه اسلامیه . ـ کتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدی، قم: دار الهجرة، 1409. ـ مجموعه رسائل در شرح احادیثی از الکافی، محمّد حسن درایتی، قم: دار الحدیث. ـ الذریعة الی حافظ الشریعة، رفیع الدین محمّد بن محمّد مؤمن گیلانی، قم: دار الحدیث. ـ شرح الکافی، الأصول و الروضة، محمّد صالح مازندرانی، المکتبه الاسلامیه، 1342. ـ الوافی، ملا محسن فیض کاشانی، کتاب‌خانه امیر المؤمنین علیه السلام، 1406 ق. ـ مرآة العقول، محمّدباقر مجلسی. ـ تفسیر فرات کوفی، فرات بن ابراهیم الکوفی، مؤسّسة الطبع و النشر، 1410 ق. ـ المصباح المنیر، احمد بن محمّد بن علی الفیومی، بیروت: المکتبه العنصریه، چاپ سوم، 1420 ق. ـ اقرب الموارد، سعید الخوری الشرتونی، دار الاسوة، چاپ اوّل، 1374. ـ معجم مقاییس اللغة، احمد بن فارس بن زکریا، بیروت: دار الجیل، 1420 ق. ـ اختیار مصباح السالکین، میثم بن علی بن میثم البحرانی، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی، چاپ اوّل، 1408 ق. ـ آسیب‌شناسی حدیث، عبد الهادی مسعودی، جزوه درسی دانشکده علوم حدیث قم.
منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 8و9..

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط