عکس العمل امام خمینی(ره)
وقتی لایحه تصویب شد، ساواک به روزنامه ها دستور داد از انعکاس خبر جلوگیری کنند. لذا این موضوع به روزنامه های محلی منعکس نشد. اولین کسی که مسئله را به اطلاع امام رساند، آقای پیشوایی (از روحانیون شیراز) بود. کماظمی که نماینده کازرون بود، جزو مخالفان صحبت کرد و حتی پیشنهاد اصلاحی هم داد، ولی تصویب نشد. وی لایحه را به اطلاع آقای پیشوایی رساند و آقای پیشوایی هم به حضرت امام خبر داد. به غیر از آن، موضوع توسط برخی از نمایندگان مخالف به شیخ فضل الله محلاتی که در تهران بودند، اطلاع داده شد. ایشان هم خدمت حضرت امام رسید و امام دستور دادند که به تهران بروند و موضوع را از داخل مجلس و روزنامه رسمی به دست آورند... آقای هاشمی رفسنجانی را نیز نزد آقای فلسفی به تهران فرستادند. آقای فلسفی هم ایشان را به سید جعفر بهبهانی (پسر آیت الله بهبهانی) معرفی کردند و توانستند اصل لایحه را از مجلس به دست آورند و به حضرت امام برسانند. (1)پس از آن، امام خمینی موضعی سخت علیه رژیم شاه گرفت. ایشان که از نخستین سالهای دهه 1340، آشکارا مبارزه علیه رژیم شاه و دولت آمریکا را آغاز کرده و به تازگی از زندان آزاد شده بود، پس از آگاهی از مصوبه جدید مجلس شورای ملی، طی نطقی در چهارم آبان 1343 در قم، بزرگ ترین مخالفت را به عمل آورد و در مراسمی با حضور هزاران نفر از اقشار مختلف مردم، تصویب قانون کاپیتولاسیون به وسیله نمایندگان مجلس را افشا و محکوم کرد. (2)
بدون تردید محکم ترین و استوارترین موضع گیری در ارتباط با حفظ منافع ملی ایران در آن دوره تاریخی، از طرف امام خمینی اتخاذ شد. ایشان بدون توجه به رقابت های جناحی احزاب دولتی در آن دوره، موضعی اتخاذ کردند که دقیقا منطبق با مصلحت ملی ایران بود. (3)
جیمز بیل (محقق آمریکایی)، در کتاب خود در این مورد می نویسد: «روشنفکران مذهبی و غیر مذهبی ایران، به شدت با لایحه مضونیت خارجیان از تعقیب قانونی مخالف بودند. یکی از رهبران مذهبی در 26 اکتبر 1964 (4 آبان 1343) یک روز بعد از تضویب وام دویست میلیون دلاری برای تجهیزات نظامی و سالروز چهل و پنجمین سال تولد شاه، قد علم کرد و به طور علنی این موافقت نامه را محکوم نمود. نام این سخنران آیت الله روح الله خمینی بود. این سخنرانی پرشور او یکی از مهم ترین و تحریک کننده ترین بیانات سیاسی ایراد شده در ایران در این قرن می باشد.» (4)
امام خمینی در سخنرانی خود در چهارم آبان ماه 1343 فرمودند: «قانونی در مجلس برده اند، در آن قانون ما را ملحق کردند به پیمان وین... که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده هایشان، با کارمندهای فنی شان، با کارمندان اداری شان، با خدمه شان، با هر کس که بستگی به آنها دارد، اینها از هر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند. اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی، مرجع تقلید را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد او را بگیرد! دادگاه های ایران حق ندارند محاکمه کنند! بازپرسی کنند! باید برود آمریکا! آنجا در آمریکا اربابها تکلیف را معین کنند! دولت سابق این لایحه را تصویب کرده بود و به کسی نگفت. دولت حاضر این تصویب نامه را در چند روز پیش از این برد به مجلس، در چند وقت پیش از این به سنا بردند و با بک قیام و قعود مطلب را تمام کردند و باز نقس شان درنیامد. در این چند روز، این تصویب نامه را بردند به مجلس شورا و در آنجا صحبت هایی کردند، مخالفت هایی شد، بعضی از وکلا هم مخالفت هایی کردند، صحبت هایی کردند لیکن مطلب را گذراندند، با کمال وقاحت گذراندند، دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد. ملت ایران را از سگ های آمریکایی پست تر کردند. اگر چنانچه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می کنند. اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست می کنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی، شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگ ترین مقام را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد... ایران، خودش را فروخت برای این دلارها... ما را جزء دول مستعمره حساب کرد، ملت مسلمان ایران را در دنیا از وحشی ها عقب مانده تر معرفی کرد. چرا؟ برای این که می خواستند وام بگیرند، یک وام دویست میلیون دلاری از آمریکا تقاضا کردند... ما با این مصیبت چه بکنیم؟ روحانیون با این مطلب چه بکنند؟ به کجا پناه ببرند؟ عرض خودشان را به چه ممکلتی برسانند؟»(5)
جیمز بیل نیز ادامه سخنان امام خمینی را به این صورت نقل می کند: «رئیس جمهور آمریکا باید بداند که منفورترین فرد در جهان در چشم مردم ماست. او به دلیل جنایاتی که علیه این ملت اسلامی انجام داده، منفورترین برده برای مردم ماست. امروز قرآن مخالف اوست، مردم ایران مخالف او هستند... مستشاران آمریکایی مصونیت می گیرند و برخی از وکلای بیچاره مجلس ما فریاد زده اند: از این دوستان ما خواهش کنید این قانون را به ما تحمیل نکنند، ما را نفروشند، ما را مستعمره نکنند.» (6)
در حقیقت این آمریکایی ها بودند که در مورد تصویب و یا عدم تصویب لایحه ای در مجلس ایران تصمیم می گرفتند و به عبارتی با نمایندگان مردم مثل نوکران خود رفتار می کردند و با ایران رفتار یک کشور مستعمره را داشتند؛ امری که پیش از آن کشورهایی مثل انگلیس و روسیه این رفتار را با مردم ایران داشتند. تصمیم گیری در مورد تصویب و یا عدم تصویب لایحه ای که با منافع و مصالح ملی ایران ارتباط داشت، به عهده یک دولت خارجی بود و نمایندگان مردم در حالتی از استیصال و آن هم با خواهش از بیگانه می خواستند از تصمیم خود در این زمینه منصرف شوند. این امر عمق فاجعه را نشان می داد فاجعه ای که منصور با شعارهای عوام فریبانه و در پوشش الفاظ اصلاح گرایانه مقدماتش را فراهم آورده بود. به واقع منظور او از اصلاحات، چیزی جز اجرای رهنمودهای آمریکایی ها در ایران نبود. (7)
در همان روز، امام خمینی یک پیام خطاب به ملت ایران صادر کردند که در صدر آن آیه «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» آمده بود. در این پیام گفته شده بود که مجلس و دولت، در حقیقت وحشی بودن مردم ایران را به مقامات آمریکا اعلان کرده اند. ایشان خاطرنشان کردند که ملت ایران را در زمره عقب افتاده ترین کشورهای دنیا قلمداد نموده اند؛ و بلکه ملت ایران از عقب مانده ترین ملت های دنیا هم پست تر شده است. از نظر ایشان، لایحه کاپیتولاسیون توهینی به ارتش و دادگاه های ایران بود: «اکنون من اعلام می کنم که این رأی ننگین مجلسین، مخالف قرآن و اسلام و قانونیت ندارد، مخالف رأی ملت مسلمان ایران است. وکلای مجلسین وکیل ملت نیستند، وکلای سرنیزه هستند. رأی آنها در برابر ملت و اسلام و قرآن هیچ ارزشی ندارد و اگر اجنبی ها بخواهند از این رأی کثیف سوء استفاده کنند، تکلیف ملت تعیین خواهد شد.»
در ادامه این پیام، سیاست های انگلیس در ایران به شدت مورد حمله قرار گرفت. در کنار این کشور، به آمریکا و اسرائیل نیز به همان شدت حمله شد. امام از ملت و ارتش و علما خواستند که زیر بار ننگ چنین تصویب نامه ای نروند. ایشان از همه مردم خواستند که علیه مصونیت مستشاران نظامی آمریکا قیام کنند و همه نیروها در این زمینه با یکدیگر توافق نمایند. بعد از این ماجراها بود که امام خمینی بازداشت و سپس به ترکیه و بعد هم به عراق تبعید شدند. (8)
با انتشار خبر تصویب لایحه مصونیت که نقض آشکار حاکمیت و استقلال قوه قضائیه ایران و مهمتر از آن جریحه دار کردن غرور ملی مردم ایران بود، مردم احساس می کردند خلوت خانه و حیثیت شان در گرو آمریکاییان است.(9)
جیمز بیل، در این زیمینه می نویسد: «آیت الله خمینی، کمی بعد از آن که به تبعید فرستاده شد، در اعلامیه ای این سئوالات را مطرح ساخت: آیا ایرانی ها از آنچه که این روزها در مجلس روی می دهد باخبرند؟... آیا می دانند که مجلس سند بردگی ایران را از تصویب گدرانده است؟ ایشان در بخش دیگری از این اعلامیه گفت: آمریکا سعی کرد این موافقت نامه مربوط به مصونیت ابتاع آمریکایی را به دولت های پاکستان، اندونزی، ترکیه و آلمان غربی نیز تحمیل کند. اما در حالی که تمامی این کشورها این طرح آمریکا را رد کردند، ایران با فرمانبرداری تمام با آن موافقت کرد. [امام ] خمینی همچنین در ماه آوریل سال 1967، در اعلامیه ای که در سطح وسیعی منتشر شد و خطاب به هویدا (نخست وزیر) بود، این لایحه مصونیت اتباع آمریکایی را به این شکل توصیف کرد: «من تمام این مدت به این دلیل در تبعید بوده ام که با مصونیت اتباع آمریکایی که عملی علیه حاکمیت ایران است، مخالفت کرده ام. این موافقت نامه بر خلاف استقلال مذهب و قانون اساسی کشور است... دادن مصونیت به اجانب، شاهدی بر ضعف و تسلیم بدون قید و شرط ماست.»(10)
تیمسار فردوست، ماجرای بازداشت و تبعید امام خمینی را چنین تعریف می کند: «منصور برنامه های مهمی به سود غرب داشت که یکی از آنها کاپیتولاسیون بود که با مقاومت جدی امام خمینی مواجه شد. مخالفت های ایشان با نقوذ آمریکا و غرب و اقدامات محمدرضا، در دوران دولت منصور شدت گرفت و بالاخره به تبعید به ترکیه منجر گردید. همان طور که منصور به دستور آمریکا و با اختیارات ویژه به صدارت رسید، تبعید امام خمینی نیز دستور مستقیم آمریکا بود. تصور من این است که شخص محمدرضا به این کار تمایلی نداشت و بهتر است بگویم از انجام آن واهمه داشت. شب قبل از تبعید امام، محمدرضا در کاخ میهمانی داشت و حدود 200 نفر مدعو شرکت داشتند. منصور نیز حضور دشت. منصور حدود نیم ساعت با محمدرضا در وسط سالن قدم می زد و من متوجه آنها بودم. استنباطم این بود که منصور در موضوعی پافشاری می کند و محمدرضا موافق نیست. یک بار نیز شنیدم که محمدرضا به منصور گفت: «چه اصراری دارید؟» بالاخره محمدرضا مرا خواست و با بی میلی گفت: «ببینید نخست وزیر چه می خواهد.» منصور مطرح کرد که باید هر چه سریعتر آیت الله خمینی به ترکیه تبعید شود. گفتم: باید به پاکروان گفته شود. گفت: تلفن کنید! تلفن کردم. پاکروان گفت که آیا می توانم با شاه صحبت کنم؟ به محمدرضا گفتم. او به اتاق دیگری رفت و با وی صحبت کرد. دستور تبعید امام صادر شد و همان شب مولوی (رئیس ساواک تهران) به همراه نیروهایی از هوابرد به قم رفت و ایشان را به تهران آورد و صبح روز بعد با هواپیما به ترکیه تبعید شدند.»(11)
پس از تبعید امام خمینی، کاردار سفارت آمریکا، طی پیامی به آمریکا اظهار خوشحالی کرد و نوشت: «سرانجام ما توانستیم از شر آن پیرمرد که چوب لای چرخ ما می گذاشت، راحت شویم. کله گنده محلی [شاه] دستور اخراج او را داده بود. در هر حال، در حال حاضر او در یکی از هتل های درجه 2 ترکیه اقامت دارد.»(12)
منصور و آمریکا
اما به راستی «حسنعلی منصور» این عامل تصویب کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی، که بود؟ فردوست درباره وی می گوید: «پدر وی، علی منصور (منصورالملک) از مأموران انگلیس بود. پسرش نیز مانند پدر، پرورش یافته انگلیسی ها بود، ولی از آن گروه بود که به آمریکایی ها وصل شدند. او چه در «اصل چهار» و چه بعدها نخست وزیر شده از طرف آمریکا به شدت تقویت می شد.»(13) فردوست در جای دیگری در مورد او می گوید: «منصور نیز از مهره هایی بود که توسط انگلیس به آمریکایی ها معرفی شده بود و لذا حمایت هر دو قدرت را به حد کافی در پشت سر داشت.»(14)در تیرماه 1337، دو ماه قبل از این که حسنعلی منصور به معاونت نخست وزیر و ریاست شورای عالی اقتصاد منصوب گردد، ساواک در یک ارزیابی، او را «بچه خوشگل» و «علاقه مند به زن و مقام» معرفی می کند.(15)
بخشی دیگر از انحرافات اخلاقی منصور، در گزارش «خیلی محرمانه» ساواک به تاریخ 42/11/28 ذکر شده است.(16) فاطمه فرمانفرمائیان نیز در گفتگو با عباس میلانی اظهار می دارد: «حسنعلی منصور به زن بارگی شهرت داشت.» (17) اما به قدرت رسیدن حسنعلی منصور، مستلزم مقدماتی بود. وی که از دوران حضور در اشتوتگارت – پس از پایان جنگ جهانی دوم – با آمریکایی های ارتباط برقرار کرده بود، پس از طی مراحلی از رشد و ترقی در کابینه منوچهر اقبال و دبیری شورای عالی اقتصاد با فرمان محمدرضا پهلوی، در اوایل سال 1340 با هدایت اداره اطلاعات سفارت آمریکا در تهران، تکشلی را تأسیس کرد که در ابتدا با نام «جمعیت مترقی»، «گروه مترقی» و سپس با عنوان رسمی «کانون مترقی» مشهور شد.(18) فردوست در این مورد می گوید: «طرح تأسیس یک حزب که نخبگان جوان و تحصیل کرده و غرب را فراگیرد و به مکتب جدید دولتمداری در ایران بدل شود، یک طرح آمریکایی در راستای استراتژی توسعه روستو – کندی بود... تأسیس «کانون مترقی»، و سپس «حزب ایران نوین» و عام کردن حسنعلی منصور به عنوان رهبر «نخبگان» و تحصیل کردگان غرب گرای ایران، طرحی بود که توسط شاپور ریپورتر و اسدالله علم و با همدستی گراتیان یا تسویچ، رئیس پایگاه سیا در ایران، ریخته شد.»(19) کانون مترقی، در بهار سال 1341 فعالیت های خود رابه ریاست حسنعلی منصور و معاونت امیرعباس هویدا آغاز کرد.(20) طبق یک گزارش «خیلی محرمانه» ساواک با تاریخ 11/12/ 1342، جلال الدین تهرانی (از کهنه کارهای سیاست غرب در ایران) گفته بود: «وزیرمختار سفارت آمریکا که از مستأجرین حسنعلی منصور است و با او سر و سرّی دارد، علنا گفته که من منصور را به نخست وزیری خواهم رساند، همان طور که علی امینی را نخست وزیر کردم.»(21) منصور از هنگامی که به نمایندگی مجلس انتخاب شد، در تلاش برای احراز مقام نخست وزیری بود و این امر را با جلب نظر آمریکائی ها قابل وصول می دانست.(22) منصور، بی پروا پیوند خود را با یاتسویچ [عامل سیا در ایران ] را به رخ دیگران می کشید. آشکارا با تکنوکرات های برجسته ایران از روابطش با مقامات آمریکایی سخن می گفت. وی می گفت دوستان آمریکاییش وعده داده اند که شاه را واردار به انجام اصلاحاتی در ایران خواهند کرد. می گفت به من هم قول قطعی داده اند که در آینده نخست وزیر ایران خواهم شد.(23)
حسنعلی منصور در مهر ماه 1342 در دیداری با جولیوس هلمز(سفیر آمریکا در ایران) ادعا کرد که «به گمانش ظرف سه یا چهار ماه آینده، وظیفه تشکیل دولت به او محول خواهد شد.» و یکی دو هفته بعد، مجددا به سفارت آمریکا رفت و برنامه های آتی خود را در اختیار سفیر آمریکا گذاشت.(24) طبق یک گزارش «خیلی محرمانه» ساواک نیز که مربوط به تاریخ 1342/7/29 می باشد، حسنعلی منصور گفته: «موضوع نخست وزیری من تمام شده است و این مسئله را با آمریکائی ها هم حل کرده اند.»(25)
تیمسار فردوست نیز در کتاب خود، در این مورد می گوید: «من از طرح نخست وزیری منصور اطلاع نداشتم. حوالی بهمن ماه 1342 بود که محمدرضا برای مسافرت یک ماهه و بازی اسکی به سوئیس رفته بود. در این مسافرت ها، معمولا جلسات سالیانه او با رئیس کل MI6 و شاپور جی برگزار می شد. روزی حسنعلی منصور برای دیدنم به ساواک آمد و پرسید که مگر دفتر ویژه اطلاعات با شاه تماس ندارند؟ پاسخ مثبت دادم. گفت: از طرف من سئوال کنید که فرمان نخست وزیری من کی صادر می شود؟ گفتم: من از این موضوع بی اطلاع هستم. گفت: خود ایشان می دانند. شما کافی است تلگراف کنید. تلگراف شد، پاسخ چنین بود: پس از مراجعت به تهران!»(26)
در یک گزارش ساواک به تارخ 1342/11/30 ذکر شده که یوسف مزندی، خبرنگار ایرانی یونایتدپرس، این خبر را درباره ایران مخابره کرده است: «شاه در تاریخ 1342/12/15 هنگام بازگشت به تهران، حسنعلی منصور را به نخست وزیری تعیین خواهد کرد.»(27) و بالاخره در اسفندماه 1342، شاه که برای انتصاب حسنعلی منصور به مقام نخست وزیری تحت فشار آمریکایی ها قرار گرفته بود، علیرغم میل باطنی خود، به علم تکلیف کرد که استعفا دهد.(28)
البته یک تفاوت بسیار مهم بین امینی و تیم منصور وجود داشت. امینی از سوی دیپلماسی آشکار آمریکا که از طریق وزارت امور خارجه این کشور اعمال می شد، حمایت می گردید. اما تیم منصور مستظهر به حمایت رویه پنهان دیپلماسی آمریکا بود که از سوی سازمان سیا اعمال می گردید.(29)
با مقدماتی که اجمالاً ذکر شد، دولت حسنعلی منصور و در حقیقت دولت «کانون مترقی» روی کار آمد؛ و تنها چند ماه پس از روی کار آمدن لایحه مصونیت قضایی مستشاران آمریکایی را به مجلس برد.
طبق لایحه کاپیتولاسیون، امتیازهایی که به مستشاران آمریکایی داده می شد، بیش از چیزی بود که بر طبق عهدنامه ترکمانچای به روسها داده شده بود. دولت منصور در حالی از آن دفاع می کرد که مدعی بود دولت علم شش ماه قبل آن را تصویب کرده بود.(30) بعدها خبرهایی مبنی بر اخذ رشوه های کلان توسط حسنعلی منصور از آمریکایی ها، برای تصویب رساندن لایحه کاپیتولاسیون، منتشر گردید. (31)
پینوشتها:
1- افتخار جهرمی، گودرز و دیگران، مجموعه مقالات نشست تخصصی حق قضاوت کنسولی؛ کاپیتولاسیون، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، صص 43- 42.
2- مستشاران آمریکایی در ایران، پیشین، ص 64؛ به نقل از یکی از اسناد ساواک به تاریخ 4/ 8/ 1343.
3- دو دهه واپسین حکومت پهلوی، پیشین، ص 372.
4- عقاب و شیر، پیشین، ص 258.
5- تاریخ سیاسی معاصر ایران، پیشین، ص 86. همچنین ر. ک: عقاب و شیر، پیشین، صص 259- 258.
6- عقاب و شیر، صص 260- 259.
7- دو دهه واپسین حکومت پهلوی، پیشین، صص 360- 359.
8- همان، ص 373. رژیم شاه طی چند سالی که حضرت امام (ره) قیام کرده بود، همه شیوه ها را برای آرام کردن ایشان به کار برد، اما هیچ کدام کارساز نبود. فریب کاری و وارونه جلوه دادن حقایق، بازداشت و زندان، تهمت، دروغ پردازی، جوسازی های کاذب، تهدید و تطمیع، وحشی گری و کشتار، اختلاف افکنی و... در برابر روح بزرگ امام بی اثر بود. حتی طرح اعدام نیز مشکل را صد برابر می کرد و توفان آن، بنیان رژیم را از بیخ بر می کند. تنها یک راه باقی مانده بود و آن تبعید امام بود که به گمان رژیم با این تبعید، مانع از سر راه برداشته می شد. «شکست کاخ شیشه ای؛ سیزده آبان در آئینه تاریخ انقلاب اسلامی»، روزنامه کیهان، 12/ 8/ 1387؛ روبین، باری، جنگ قدرتها در ایران، تهران، آشتیانی، 1363، ص 97).
9- زندگی و عملکرد حسنعلی منصور، پیشین، ص 77، کاردار سفارت آمریکا، ضمن اعتراف به جو نامساعد در میان مردم، در گزارشی به تاریخ 26 آبان، چنین گفته است: « با توجه به خشم مفرطی که در اینجا به دنبال تصویب لایحه وضعیت در مورد اعطای مصونیت های مندرج در کنوانسیون وین به پرسنل نظامی ایالات متحده ایجاد شده، در کنار اتهامات کاپیتولاسیون و دیگر شعارهای ناسیونایستی و زمزمه های ضد آمریکایی، قابل توجه است که شاهد هیچ گونه اظهار نظر کمونیستی از منابع آشکار و یا پنهان تبلیغاتی، در این مورد نبوده ایم. (سرنوشت منصور، پیشین، ص 231).
10- عقاب و شیر، پیشین، ص 260.
11- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، تهران، اطلاعات، 1382، صص 517- 516.
12- حسینیان، روح الله، «امام خمینی (ره) و لایحه مصونیت مستشاران آمریکایی در ایران، مجموعه مقالات نشست تخصصی حق قضاوت کنسولی؛ کاپیتولاسیون، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 31.
13- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، پیشین، ص 250، رجبعلی منصور ( پدر حسنعلی منصور)، در دوران حکومت رضاخان، مدتی وزیر خارجه بود، مدتی وزیر کشور، مدتی وزیر راه، مدتی وزیر پیشه و هنر و مدتی هم نخست وزیر. در زمان حکومت محمدرضا پهلوی نیز مدتی رئیس شورای عالی سازمان برنامه، مدتی نخست وزیر، مدتی سفیر ایران در ایتالیا و مدتی هم سفیر فوق العاده در دفتر اروپایی سازمان ملل در ژنو بود. (حزب ایران نوین به روایت اسناد ساواک، ج1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1380، صص 10- 9.
14- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، پیشین، ص516. حسنعلی منصور در سال 1330 در کابینه اول علاء، به ریاست کل دفتر نخست وزیری منصوب شد.در سال 1334 در کابینه دوم علاء معاونت نخست وزیر را بر عهده داشت. در سال 1338، در کابینه اقبال ابتدا به سمت وزیر کار و سپس به عنوان وزیر بازرگانی مشغول به کار شد. (حزب ایران نوین به روایت اسناد ساواک، ج1، پیشین، صص 12- 11).
15- کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، ج1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1384، ص41.
16- در این گزارش چنین آمده است: « زمانی که منصور دوره احتیاط را در دانشکده افسری طی می کرد، شبی به وسیله دو نفر از دانشجویان هم دوره خود، مورد تجاوز قرار گرفته و فاعلین به پنجاه ضربه شلاق تنبیه شده اند.» همان، ص 103. اما در یک اعلامیه در شهریور 1343 اظهار شده که: «حسنعلی منصور به علت فساد اخلاقی از مدرسه نظام اخراج شد.» (همان، ص 131).
17- میلانی، عباس، معمای هویدا، تهران، نشر اختران، 1385، ص 16.
18- کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، ج1، پیشین، ص 5. در یک گزارش «خیلی محرمانه» ساواک به تاریخ 7/ 5/ 1346 در مورد دکتر منوچهر کلالی (قائم مقام دبیر کل حزب ایران نوین) چنین آمده: « در تاریخ 21/ 3/ 46 ساواک تهران ضمن ارسال گزارش خبری اعلام داشته «ژانین کلالی» همسر نامبرده بالا که خارجی و تا دو سال قبل در اداره اطلاعات سفارت آمریکا خدمت می نموده است، از موقعی که دکتر کلالی مسئول سیاسی حزب ایران نوین گردیده، مشارالیها از سمت خود در اداره مزبور استعفا و در حال حاضر نیز با برخی از بانوان خارجی که از همکاران سابق وی در اداره اطلاعات سفارت آمریکا می باشند، رفت و آمد می نماید. لذا مراتب به اداره کل هشتم منعکس؛ پاسخ واصله حاکیست طبق یک اطلاعیه تأیید نشده، همسر دکتر منوچهر کلالی به مدت دو سال، منشی «کیو» دبیر اول سفارت آمریکا در ایران که ظاهراً خود را عضو اداره سیاسی سفارت آمریکا معرفی و در حقیقت یکی از رؤسای سازمان سیا و جزو افراد باند «کلنل یاتسویچ» رئیس سازمان سیا در ایران، محسوب می گردد، بوده است. «کیو» که مدت هشت سال در ایران مأموریت داشته، مشوق حسنعلی منصور و اطرافیان وی در تأسیس کانون مترقی و سپس حزب ایران نوین بوده و ژانین کلالی، رابط بین «کیو» و گردانندگان کانون مترقی و حزب ایران نوین بوده است.» (بدون شرح به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص148).
19- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2، تهران، اطلاعات، 1382، ص 357. این کانون توانست در چارچوب اعمال نفوذها و القائات لندن و روچیلدها و عناصر صاحب نظر سازمان سیا چون ریچارد هلمز و گراتیان یاتسویچ، ذهن جان. اف. کندی و شورای امنیت ملی او را به سوی خود جلب کند و خود را بهترین مجری طرح های کندی جلوه گر سازد. همان، ص 358. طبق گزارش «خیلی محرمانه» مورخ 22/ 12/ 1340 ساواک، نیز آمریکایی ها به علی امینی توصیه کرده بودند تا برای پست های مهم و حساس دولتی از وجود اعضای کانون مترقی سود ببرد.(حزب ایران نوین به روایت اسناد ساواک، ج 1، پیشین، ص 62).
20- حزب ایران نوین به روایت اسناد ساواک، همان، ص 14. عباس میلانی نیز در کتاب خود می گوید: « نخستین جلسات کانون مترقی زمانی تشکیل شد که رئیس دفتر سیا در ایران، یک آمریکایی یوگسلاوی الاصل به نام گراتیان یاتسویچ بود... او اجاره نشین (مستأجر) حسنعلی منصور بود... و می گفتند منصور یکی از نزدیک ترین دوستان یاتسویچ است... هویدا نیز از طریق منصور با یاتسویچ آشنا شد. یاتسویچ در وصف دوستی اش با منصور و هویدا می نویسد: « هویدا را زیاد می دیدم. هویدا و منصور سالها با هم همکاری کردند تا بتوانند بدیل قابل قبولی در جبهه ملی که برای شاه و آمریکا دیگر غیرقابل قبول شده بود، پدید آورند.» (معمای هویدا، پیشین، صص 176 الی 178).
21- کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، ج1، پیشین، ص 99؛ زندگی و عملکرد حسنعلی منصور به روایت اسناد، پیشین، ص 43.
22- زندگی و عملکرد حسنعلی منصور به روایت اسناد، همان، ص 47. (یک گزارش «سرّی» سفارت آمریکا در تهران، مورخ 13 آوریل 1964 (24/ 1/ 1343) در مورد حسنعلی منصور حاکی است: « درباره حسنعلی منصور گفته شده تا جایی که در جهت منافع ایران باشد، وی از ایالات متحده حمایت می کند.» (دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسی آمریکا، کتاب هشتم، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ص 678).
23- معمای هویدا، پیشین، ص 177.
24- ذوالفقاری، ابراهیم، حسنعلی منصور، پیشین، ص 78؛ کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، ج 1، پیشین، ص 27.
25- کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 28. در یک گزارش دیگر ساواک نیز می خوانیم که حسنعلی منصور گفته است: بیش از چهار ماه دیگر در مجلس نخواهد بود. (همان، ص 66).
26- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، پیشین، ص 516. طبق یک گزارش «سری» ساواک به تاریخ 30/ 11/ 1342، زمینه سازی آمریکایی ها برای به قدرت رسیدن منصور چنین شرح داده شده است: «وزیر جنگ آمریکا در یک نطق شدیداللحن گفته: ملت ایران نارضایتی شدیدی از حکومت خود دارند و باید در رفع این نارضایتی کوشید، چون به این ترتیب وضع ایران برای کمونیست شدن از هر زمان دیگری آماده تر است. آمریکائی ها مایل هستند دولت مقتدری در ایران زمام امور را به دست گیرد و در اداره کشور کاملاً مستقل (!) باشد و فعلاً متوجه حسنعلی منصور گردیده اند.» (کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 106).
27- کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، همان، صص 29- 28.
28- طلوعی، محمود، چهره ها و یادها، تهران، نشر علم، 1381، ص 110. (طلوعی در بخش دیگری از کتاب خود می گوید: «خبر تغییر دولت و نخست وزیری منصور را اولین بار دکتر رضا امینی، عضو ارشد اداره اطلاعات سفارت آمریکا، در اواسط بهمن 1342 به من داد. در این تاریخ هیچ کس حتی خود علم هم تصور نمی کردند که یک ماه بعد مجبور به استعفا خواهد شد و جای خود را به منصور جوان خواهد داد. » (همان، ص 114).
29- دو دهه واپسین حکومت پهلوی، پیشین، ص 284.
30- تاریخ سیاسی معاصر ایران، پیشین، ص 83. مقامات سفارت آمریکا و نیز وزارت امور خارجه این کشور اصرار داشتند که به هر نحوی شده، این لایحه را به تصویب مجلس ایران برسانند؛ به ویژه این که در این دوره دولت مورد حمایت آنان یعنی منصور، بر سر کار بود و در این دوره اکثریت قریب به اتفاق مجلس ایران در اختیار گروه طرفداران سیاست آمریکا قرار داشت و این لایحه تحقیرآمیز باید به دست این نمایندگان مورد تصویب قرار می گرفت. به این ترتیب طرف ایرانی حق هر گونه نظارت قانونی بر آمریکائیان مقیم ایران را از دست می داد، و این در حالی بود که این افراد دائماً رو به افزایش بودند. (دو دهه واپسین حکومت پهلوی، پیشین، ص 349).
31- طبق یکی از گزارشات ساواک: منصور وقتی که مدیر عامل شرکت بیمه بود، با سکرتر خود نزدیک و بالاخره از او صاحب بچه ای می گردد. (پس از کشته شدن منصور) همان خانم و بچه اش به ژنو می روند. [پدر منصور در سوئیس اقامت داشت و ظاهراً منصور نیز در یکی از بانک های سوئیس مبالغ قابل توجهی پول داشته است). آن خانم تقاضای نصف دارایی و ارثیه منصور را می کند... علی منصور به او می گوید پسرم ثروتی ندارد. خانم می گوید: «پس از 9 میلیون دلاری که بابت مصونیت کارشناسان آمریکایی رشوه گرفت، چه شد؟» (ذوالفقاری، ابراهیم، حسنعلی منصور، پیشین، ص 72).
/ج