نویسنده: یوسف فتحی *
انسان شناسی
شکل گیری جامعه ی توحیدی در گرو وجود انسان های موحد است؛ هر چند چنین جامعه ای، خود بستر مناسبی برای تربیت انسان های موحد می باشد؛ زیرا موحدشدن انسان به تربیت او بر اساس فطرت اصیل و الهی اش بستگی دارد؛ چرا که در واقعانسان، دارای ابعاد مختلفی است. در اینجا آنچه که با محور مقاله حاضر، تناسب دارد مورد توجه قرار گرفته است:
1- فطرت انسان
حضرت امام با استناد به آیه 30 سوره مبارکه روم، فطرت را جمیع معارف حقه می داند که خداوند انسانها را بر اساس آنها آفریده است. ایشان معتقد است که چون انسانها در امور فطری با یکدیگر مشترک هستند - زیرا فطرت از لوازم وجود در اصل خلقت است - علم و جهل، عادات و مذاهب و حتی احکام عقلی، موجب اختلاف در آنها نمی شود؛ زیرا امور فطری؛ اختصاص به طائفه ای خاص ندارد «فَطَرَ الناسُ علیها» (روم (30): 30) و قابل تغییر و تبدل هم نیستند «لا تبدیلَ لخلق الله» (همان). احکام و لوازم فطرت مثل خود فطرت از بدیهیات می باشند. امام خمینی (ره) اصل توحید، معاد، نبوت، وجود ملائکه الله، انزال کتب، حریت، تسلیم در برابر سلطان عظیم الشأن و عدالتخواهی را از امور فطری انسان می داند (امام خمینی، 1373: 180-182؛ همو، 1382: 92، 98، 101 و 277).انسان، دارای دو نوع فطرتِ اصلی و فرعی می باشد. فطرت عشق به کمال مطلق، فطرت اصلی و استقلالی و فطرت تنفر از نقص، فطرت فرعی است. از این رو، انسان با یکی از ماسوی منقطع و با دیگری به جمال الهی واصل می شود (امام خمینی، 1382: 303). انسان درواقع به دنبال دستیابی به کمال مطلق است؛ هر چند در تشخیص مصادیق کمال مطلق، دچار اشتباه می شود (همان: 80). فطرت انسان، حقیقت جو است. لذا اگر حجاب های ظلمانی، بلکه نورانی از رخسار فطرت برداشته شود، خودبینی و خودخواهی از بین برود (همان: 82). فطرت اصلی انسان از تصرف ابلیس، محفوظ بماند. انسان خلاف حق را نپذیرد. از حق روی گردان نشود و تعلیمات قرآن شریف و انبیای عظام و اولیای کرام در او جلوه کرده و راه وصول به خیر مطلق و جمال مطلق را می پیماید (همان: 115).
غفلت انسان از خود، نفس را سر خود بار آورده، باعث می شود انسان از تمام حقایق متنفر گردد؛ زیرا تعالی و انحطاط انسان آن گونه که انسان تصور می کند، انجام نمی پذیرد، بلکه اگر انسان میل به دنیا کند، تمامی نیروهای طبیعی، فعال شده، سرعت و شدت سقوط را افزایش می دهند و اگر انسان میل به ملکوت کند، تمامی نیروهای غیبی از وی
دستگیری کرده و تعالی او را افزایش دهند. «اگر قدمی در راه سعادت زدی درهایی از سعادت به رویت باز شود و از عالم غیب از تو دستگیریها شود. درهای رحمت به رویت باز شود و جاذبه ی الهی تو را به عالم روحانیت جذب کند و کم کم محبت حق در قلبت جلوه کند و محبت های دیگر را بسوزاند» (همان: 86).
حقیقت عقل، تابع امر الهی است و اقبال و ادبار دارد، ولی حقیقت جهل، فقط ادبار دارد؛ چون اقبال دو پایه دارد: ترک خودخواهی و خودبینی یا قیام برای خدا و حب کمال مطلق که به اصل فطرت بر می گردد (همان: 44-45). این دو حقیقت (عقل وجهل) دو معیار توسعه و تعالی و عقب ماندگی انسان (1) است. اگر ما اقبال عقل را کسب عوامل توسعه و تعالی و ادبارآن را رفع موانع توسعه و رشد و عدم اقبال جهل را ناتوانی و عجز از ایجاد بسترها، زمینه ها و عوامل توسعه و تعالی فرض کنیم، قهراً ادبار جهل، نوعی حرکت قهقرایی، تاریک اندیشی، تحجر و عقب ماندگی تمام عیار انسان خواهد بود. ما در تاریخ با دو نوع جریان مواجه هستیم: جریان مترقی - متعالی و جریان واپسگرا؛ اصحاب سعادت و کمالات و ارباب شقاوت و نواقص؛ همان گونه که وجود عقل و جهل دائمی است، وجود این دو جریان هم دائمی است. همان طور که نزاع عقل و جهل دائمی است، نزاع دو جریان مترقی و واپسگرا یا جریان حق و باطل نیز دائمی است. تضاد عقل و جهل در دو سطح روانشناختی (تضاد بین قوه واهمه و قوه عاقله) و سطح اجتماعی مطرح می شود. از این رو، نزاع جنود رحمان و جنود شیطان در اندیشه امام خمینی یک امر واقعی است؛ زیرا پیروزی هر یک از آنها در مملکت وجودی انسان، ثمرات اجتماعی و سیاسی خاص خود را خواهد داشت. بر این اساس، چون این مطلب، یکی از ثمرات حرکت جوهری در حکمت متعالیه است، میزان فهم تئوری انقلاب اجتماعی - سیاسی امام خمینی (ره) به میزان فهم تئوری انقلاب انسانی امام، بستگی دارد. این یک جریان پیوسته و از نظر معرفت شناختی انباشتی است. مسأله اصلی حضرت امام، وجود یک حکومت یا سلطنت یا مفاسد موردی اجتماعی نیست، بلکه مسأله اصلی ایشان، تربیت و اصلاح بشر و بازگشت به فطرت اصلی و دوری از فروافتادن در دنیا طلبی است.
حضرت امام، بین ادبار عقل و ادبار جهل، قائل به تفاوت است. ایشان ادبار عقل را توجه به کثرت، عالم طبیعت و اطاعت حق می داند و معتقد است که ادبار عقل در حقیقت، اقبال است؛ اما ادبار جهل، برای اطاعت امر حق نیست، بلکه برای خودخواهی،
خودنمایی، شیطنت و قضای شهوات نفس است. بنابراین، اقبال جهل در واقع ادبار است. چنانچه عبادت چند هزار ساله شیطان جز دوری از پروردگار و پدیدار شدن حجاب بر او چیزی نیفزود. عبادت او هوی و از روی خودخواهی بود و نتیجه ای جز تکبر و خودبینی نداشت. پس ابلیس که نماد جهل است، به هیچ وجه، امر اقبال را اطاعت ننموده «و قال له: اقبل فما اقبل» (همان: 45 و 50). انبیا آمده اند تا قوای عقلانی - رحمانی انسان را تقویت کنند و او را به رشد و تعالی برسانند و جامعه بشری را ترقی بخشند و هرگونه تضاد یا ناهماهنگی بین عناصر اعتقادی، سیاسی، اجتماعی و تربیتی انسان را که عامل واماندگی و واگرایی است از سر راه وی بردارند.
2- ابعاد وجودی انسان
انسان دارای دو مرتبه است؛ مرتبه ی ظاهری، ملکی و دنیوی و مرتبه ی باطنی، غیبی و ملکوتی که از عالم دیگر است. نفس انسان که از عالم غیب و ملکوت است، به طریق کلی، گاه به مقامات هفت گانه، گاه چهارگانه، گاه سه گانه و گاه دو گانه تقسیم شده است. از این رو، هر یک از مقامات و مراتب وجودی انسان، جنود رحمانی دارد که او را به سعادت دعوت می کنند و جنود شیطانی دارد که او را به عالم سفلی جذب و به شقاوت دعوت می کنند. جدال و نزاع بین این دو لشگر، همیشگی است و انسان میدان جنگ این دو طایفه می باشد.اگر وجود انسان، تحت تصرف «وهم» قرار گیرد، قوای انسان، قوای شیطانی می شوند. این قوه به لحاظ فطری میل به دنیا دارد و اصل اصول شرور می باشد. اما اگر «قوه وهم» تحت تصرف عقل و شرع قرار گیرد و حرکات آن تحت نظام عقل و شرع درآید، وجود انسان رحمانی و عقلانی می شود. قوه ی عاقله به حسب ذات، مجرد و به حسب فطرت، میل به خیرات، کمالات، احسان و عدل دارد. جهاد نفس، بالاترین جهاد، غلبه کردن انسان بر قوای وهمی خود و آنها را تحت فرمان خالق درآوردن و مملکت نفس را از لوث وجود قوای شیطانی و جنود آن پاک نمودن است (همان: 21؛ همو، 1373: 6)؛ زیرا جامعه ی رحمانی یا شیطانی تابعی از انسان رحمانی یا شیطانی است. از این رو، حاکمیت فضایل اخلاقی و سیاست الهی ثمره ی حاکمیت جنود رحمانی در وجود انسان و حاکمیت مفاسد اخلاقی ثمره ی حاکمیت جنود شیطانی در مملکت
وجودی انسان است. بنابراین، جامعه ی انسانی، زمانی الهی می گردد که انسان ها الهی باشند.
3- انسان و نیازمندی به دین
حاکمیت جنود عقل یا جهل در سرزمین وجود انسان، دو نوع انسان و دو نوع جامعه و نظام اجتماعی را نتیجه می دهد. بر اساس حکمت متعالیه، مواد ملکی از جمله انسان و بالتبع جامعه، خاصیت صیرورت دارند (حرکت جوهری). لذا انسان به دلیل ماهیت غیر مکتفی بالذات بودن، قادر به ترسیم صحیح مسیر و مقصد نیست. به همین جهت، نیاز به شریعت دارد. بنابراین، چون مثلث سیاست، دین و اخلاق از هم تفکیک ناپذیرند، اصلاح جامعه، بدون تهذیب و تزکیه نفس، غیر ممکن خواهد بود و تهذیب صحیح نفس نیز بدون استعانت از شریعت الهی محقق نخواهد شد؛ زیرا همه احکام الهی و خطابات دینی، مقصدی جز اصلاح و تربیت انسان ندارند. بر این اساس، بدون اصلاح و تربیت دینی انسان، نه تنها اصلاحی در جامعه به وجود نمی آید، بلکه افساد و فساد، رواج خواهد یافت؛ چرا که دین دارای دو ابزار نیرومند است که هر نیروی مخالفی را مغلوب خود می کند؛ الف- دین به انسان جهان بینی و معرفت می دهد. لذا فرد دیندار با راهنمایی دین، به زندگی فراتر از این جهان، آگاهی یافته و ایمان می آورد و سعادت ابدی را در پیروی از مقررات دینی می یابد که خداوند به وسیله پیامبران برای نجات بشر فرستاده است. ب- دین برای انسان، اخلاق آفرینی و زهدافزایی می کند. فرد دیندار بر اساس عقاید دینی با میل و رغبت از آزادی خویش در برابر خشنودی خداوند می گذرد (طباطبایی، بی تا: 13). بنابراین، دین سه کار ویژه مهم دارد:1- سامان بخش جامعه است؛
2- اداره کننده جامعه است؛
3- کنترل کننده جامعه است.
3-1- از طریق آگاهی بخشی؛
3-2- از طریق اخلاق آفرینی.
از نظر امام خمینی (ره) کم اتفاق می افتد که بشر به خودی خود بتواند از حجاب طبیعت و مرتبه دنیایی بیرون آمده، با فطرت اصلی به عالم اصلی خود سیر کند و به
کمال، جمال و جلال مطلق برسد. به همین دلیل، خداوند انبیا و کتب آسمانی را فرستاد تا انسان را از بیرون کمک کنند و فطرت او را به فعلیت برسانند؛ زیرا هدف بعثت، تربیت انسان کامل است. آنچه مقصد ذاتی و غایت بعثت و دعوت انبیا و مجاهدت اولیا (علیه السلام) است، آن است که انسان طبیعی را، انسان لاهوتی کنند و از افق کثرت به افق وحدت نائل گردانند. تمام اعمال، افعال قلبی و قالبی برای حصول این مقصد مقدس است، مقصود از اعمال قلبی، اعمالی است که فطرت را به حالت اولیه خود برگرداند و مراد از اعمال قالبی در این مقام، اعمالی است که نفس را متذکر احوال خود کند و از خواب گران و مستی طبیعت برانگیزانند و آن اشتغال به یاد خدا است. (امام خمینی، 1382: 123). پیامبران و اولیا می خواهند، انسان را از ظلمت طبیعت به نور ملکوت رسانند «یُخرجُهُم من الظلمات الی النور» (بقره (2): 257) با این بیان، احکام الهی به دو مقصد منقسم می شوند؛ اصلی - استقلالی و فرعی - تبعی. مقصد اول توجه دادن فطرت به کمال مطلق است. لذ اصول اعتقادی و بخشی از فروعات، مثل نماز و حج، به این مقصد مربوط می شوند و مقصد دوم که تبعی و عرضی است، تنفر دادن فطرت از شجره ی خبیثه است که ام النقایص و ام الامراض است (همان: 78-79).
پینوشتها:
* عضو هیأت علمی دانشگاه زنجان.
1. منظور، توسعه و تعالی انسان و به فعلیت رسیدن صفات انسان مؤمن، بر اساس آموزه های قرآن کریم است، نه توسعه مادی و اقتصادی؛ زیرا اگر انسان، تعالی پیدا کند، جامعه هم از نظر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی توسعه پیدا خواهد کرد.
/ج