رابطه اخلاق و سیاست در اندیشه امام خمینی (ره) (4)

همه ی مباحث به تربیت پذیری انسان باز می گردد. امام خمینی با تأثیر از حکمت متعالیه، انقلاب درون را یک امر ممکن دانسته و عقیده به غیر قابل تغییر بودن نفس را
شنبه، 4 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رابطه اخلاق و سیاست در اندیشه امام خمینی (ره) (4)
رابطه ی اخلاق و سیاست با تأکید بر اندیشه ی امام خمینی (ره)(4)
 

 

نویسنده: یوسف فتحی *



 

4- تحول و تربیت پذیری انسان

همه ی مباحث به تربیت پذیری انسان باز می گردد. امام خمینی با تأثیر از حکمت متعالیه، انقلاب درون را یک امر ممکن دانسته و عقیده به غیر قابل تغییر بودن نفس را بی اساس و غیر علمی می داند. «باید دانست که انسان مادامی که در این دنیا است، به واسطه ی آنکه در تحت تغییرات و تصرفات واقع است، تبدیل هر ملکه [ای] به ملکه [ای] می تواند و اینکه می گویند فلان خلق، فطری و جبلی است وقابل تغییر نیست، کلامی است بی اساس و پایه ی علمی ندارد» (همان: 379). از نظر حضرت امام (ره) این صیرورت (مجاهدت با نفس و حرکت به سوی حق تعالی) شرایطی دارد که عبارتند از: 1- «تفکر» درباره ی همه ی نعمتها از جمله نعمت ارسال رسل و انزال کتب و یافتن مقصد و وظیفه ی انسان در برابر آنها؛ 2- «عزم» بر ترک معاصی، انجام واجبات و جبران «مافات»؛ 3- «مشارطه، مراقبه و محاسبه»؛ 4- «تذکر» یاد خدا و نعمت های او. امام خمینی، توجه نمودن به عظمت، نعمت، رحمت و حضور الهی و ترک نافرمانی خدا
و فراموش کردن یاد او را بزرگترین عرصه ی جنگ جنود عقل و جهل می داند (امام خمینی، 1373: 6-12).
بر این اساس، تربیت در نظام اخلاقی اسلام، یک عنصر پایه ای است. عوامل رشد انسان و جامعه، جنود عقل و عوامل انحطاط و زوال آنها جنود جهل و شیطان است. حضرت امام از مراتب وجود، مرتبه ی ملک را عالم تبدلات و تغییرات می داند و می فرماید: «اگر این مواد ملکیه و تغییرات و حرکات جوهریه ی طبیعیه و ارادیه نبود و خدای تعالی، مسلط نکرده بود بر این نشئه تبدلات و تصرمات را، احدی از نفوس ناقصه به حد کمال موعود خود و قرار و ثبات خود نمی رسید و نقص کلی در ملک و ملکت وارد می شد» (همان: 120-121). مسیر عوالم دیگر، همین نشئه و مرتبه است. خانه تربیت و محل به دست آوردن مقامات و کمالات و زندگانی سعادتمندانه، همین نشئه ملکی است (همان: 121). اگر این گونه شد، ممدوح و جامعه، فاضله خواهد بود.
از میان صفات اخلاقی، زهد، عامل سلامت مطلقه ی مسیر تربیت، تکامل و هدایت انسان است (امام خمینی، 1382: 306-307). زهد، تنفر از نقص و میل به کمال و حق است. در واقع یک نوع آزاد شدن است «پس زهد عبارت است از تنفر از نقص و اعراض از غیر حق به فطرت مخموره ی مفطوره [فطرت اصیل] و از احکام فرعیه فطرت اله است» (همان: 303). انسان به واسطه ی آن به عالم قدس و طهارت پرواز کند و کمال انقطاع از عالم تعلقات به سوی خدا برای او حاصل شود. در مقابل، وابستگی به دنیا مانع اصلی هدایت و تربیت است. تا قلب انسان متوجه دنیا و در غلاف ملک و بند غل و زنجیر این عالم است، ظلمانی است و قابل نور هدایت و جلوه جمال و جلال نیست. زهد، اعراض از ماسوی الله و وصول به توحید و جمال جمیل است (همان: 306). زهد به مفهومی که بیان شد، رهایی از ماسوی الله و وصول به توحید است که یکی از عوامل عمده ی رشد و ترقی انسان به حساب می آید. «وبر» زهد؛ را مخالف رفاه طلبی، لذت جویی، بیهودگی، ارضای هوی و هوس نفسانی و بالاتر از همه، انحراف از زندگی سالم می داند (وبر، 1371: 135). در واقع اگر فرد غرق در خود شود، نه تنها خود را به هلاکت می اندازد، بلکه زمینه ی انحراف جامعه را هم فراهم می کند. زهد، عامل رستگاری و رشد انسان است. بنابراین، هر چیزی که انسان را از رستگاری باز دارد، خلاف زهد می باشد؛ زیرا عمر انسان برای نیل به رستگاری، کوتاه است. لذا اتلاف وقت، زیاده گویی، تجمل پرستی، بیکاری و ... برای رشد انسان مضر و از نظر اخلاقی محکوم است. رعایت زهد و کارکردن، هر دو فرمان الهی
هستند که نتیجه ی آنها رفاه عمومی، آرامش روانی و توسعه اقتصادی و اجتماعی است. البته همان گونه که معلوم است، فاصله ی زهد «وبری» از زهدی که حضرت امام، ترسیم می کند از ملک تا ملکوت است. نظام ایده آل «وبر»، نظام سرمایه داری است و می خواهد از طریق زهد به نظام سرمایه داری برسد. در حالی که نظام ایده آل امام خمینی (ره) جامعه توحیدی اسلامی است و می خواهد از طریق زهد، انسان را به ملکوت اعلی نائل کند.
شاید بتوان گفت که حضرت امام به سه دلیل: 1- ماهیت دگرگون پذیری انسان و جهان؛ 2- جامعیت مراتب انسان و 3- مظهر اسم الله و خلیفه الهی بودن انسان، تغییر در جهان وجودی انسان و جهان را ممکن می داند و بر آن تأکید دارد. «بدان که انسان تا در این عالم طبیعت - که عالم ماده و تغیر است - وجود دارد می تواند حالت جحود و انکار را که از بدترین احوال نفس است و موجب خذلان نفس و خسران ابدی است - تغییر دهد و از تحت تصرف جند جهل و شیطان بیرون آید و در تحت تصرف عقل و رحمان وارد شود» (امام خمینی، 1382: 118 و 153).
علامه طباطبایی برای اصلاح جامعه و تأمین سعادت دو جهان، اصلاح و تربیت کل را مقدم بر اصلاح جزء می داند و می نویسد: «1-اصلاح یک جامعه یا یک ملت در میان همه ی جوامع بشری با روابط جهانی که روز به روز نزدیک تر و محکم تر می شود، کوششی بیهوده است، مانند تصفیه کردن یک قطره در یک استخر آلوده است. 2- اصلاح یک جامعه با غفلت از اصلاح جوامع دیگر، امری خلاف حقیقت اصلاح طلبی است (طباطبایی، بی تا: 16). امام خمینی برخلاف نظر علامه، معتقد است: «باید دانست که تربیت یک طفل را نباید یکی محسوب داشت و همین طور سوء تربیت و سهل انگاری درباره ی یک طفل را نباید یکی حساب نمود. چه بسا که به تربیت یک طفل، یک جمعیت کثیر، بلکه یک ملت و یک مملکت اصلاح شود و به فساد یک نفر، یک مملکت و ملت فاسد شود» (امام خمینی، 1382: 154). اصل سرایت در دیدگاه امام یک امر مسلم است. به این معنا که اگر یکی از حوزه های زندگی انسان، سالم باشد به حوزه های دیگر نیز سرایت می کند و اگر بخشی ناسالم باشد، به عرصه های دیگر نیز نفوذ خواهد کرد. تفکر امام، سیستمی است. لذا سلامتی نظام را در سلامتی اجزا و سلامتی اجزا را در سلامتی سیستم می داند. در یک نظام، اگر اجزا و روابط آنها صحیح تنظیم نشود، نظام به هم خورده، به طور طبیعی ناکارآمد جلوه خواهد کرد. «اگر مردم را تربیت کنید ... کشور شما سالم می ماند و به سایر جاها
سرایت می کند، قهری است این» (امام خمینی، 1379، ج19: 357). امام، انسان را به یک میوه تشبیه می کند که اگر سیر خود را از طبیعت تا حقیقت، از ملک تا ملکوت، از شهادت تا غیب بر اساس تعالیم انبیا طی کند، تبدیل به یک میوه رسیده می گردد (امام خمینی، 1381، ج3: 569). در غیر این صورت، فاسد می شود. این مسأله که هر محصولی باید بر اساس دستورالعمل آفرینش گر آن به کار گرفته شود، امری عقلانی و منطقی است.

اعتدال

انسان چهار قوه دارد: قوه ی عاقله ی روحانیه؛ قوه ی غضبیه ی سبعیه، قوه ی شهویه ی بهیمیه و قوه ی واهمه ی شیطانیه. صورت انسان در عالم ملکوت به طور کلی از هشت حالت خارج نیست و بالتبع صورت دنیوی انسان و جوامع هم به این صورت خواهد بود، اما تنها یک صورت از صور انسان، انسانی و الهی است. این هشت حالت عبارتند از:
1- صورت مستقیم انسانی یا صورت زیبای انسان: در صورتی که سه قوه ی شهویه، غضبیه و واهمه تابع روحانیت عقل و شریعت الهی شوند، این صورت پدید می آید.
2- صورت درندگی (سبعی): اگر قوه ی غضبیه، مقام روحانیت نفس و مرتبه ی عقلی را تحت تصرف درآورد، سایر قوا نیز تابع آن می شوند.
3- صورت حیوانی (بهیمی): این حالت، زمانی پدید می آید که قوه ی شهویه بر سایر قوا غلبه کند.
4- صورت شیطانی: این صورت، زمانی پیش می آید که غلبه با قوه ی واهمه شیطانیه باشد و مملکت به تصرف شیطان درآید.
5- حیوان - درنده.
6- شیطان - درنده.
7- حیوان - شیطان.
8- حیوان - درنده - شیطان (امام خمینی، 1382: 283-284).
بر این اساس، افراط و تفریط در غضب، مذموم و از رذایل اخلاقی محسوب می شوند. وجود تصادم و تضاد در این دنیا، امری طبیعی است و غضب، مقدمه و وسیله ی دفاع در مواقع تصادم و تضاد است؛ یعنی مفاسد و موانع نظام مدینه ی فاضله انسانی، توسط نیروی غضب دفع می گردند. از این رو، غضب و همه ی احکام جزایی و کیفری
اسلام صورت ملکی رحمت الهی هستند؛ چون باعث تصفیه و قطع اعضای فاسد کننده سیستم اجتماعی می شوند (امام خمینی، 1379، ج 9: 369). قوه غضب در این حالت، کارکردهای مختلفی دارد:
1- دفاع از هتک نظام جامعه ی بشری؛
2- حفظ و دفاع از مرزهای مملکت و حدود و ثغور آن؛
3- حفظ نظام ملت؛
4- پاسداری در برابر تهاجم به مدینه ی فاضله و جهاد با اعدای انسانیت و دیانت؛
5- آبادانی دنیا، توسعه و ترقی و خودباوری؛
6- حفظ نظام عالَم به وسیله اجرای حدود و تعزیرات و سایر سیاسات الهی و عقلی؛
7- جهاد با نفس و دفع جنود ابلیس و جهل؛
8- مانع از ارتکاب محرمات الهی و محرک اقامه ی فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر؛
9- وسیله ی تحصیل سعادت دنیا و آخرت؛
10- ابزار سخت گیری بر کفار «أشِدَّاء علی الکفارِ رحماء بینهم» (سوره فتح (48): 29)؛
11- جهاد علیه دشمنان دین و جامعه، حراست از جان، مال و ناموس مردم و نوامیس الهی؛
12- سرمایه ی زندگانی ملکی و ملکوتی و مفتاح خیرات و برکات؛
13- ابزار حفظ و اصلاح نظام عالم (امام خمینی، 1382: 242 و 244؛ همو، 1373: 134-135)؛
14- وسیله ی اصلاح فردی و اجتماعی و بسترساز انقلابهای بزرگ اجتماعی.
بنابراین، نیروی غضب در اعتدال در سطوح مختلف، نقش دارد. در سطح فردی، عامل حفظ حریم و حفظ عفت انسان می باشد. در سطح متوسط، حافظ حریم خانواده است. در سطح کلان، مدافع مرزهای اخلاقی، اجتماعی و جغرافیایی یک جامعه محسوب می گردد و در سطح کلان تر، نگاهبان شؤونات انسانی و مدینه ی فاضله بشری است.

تفریط

این نیرو در هر کس که باشد موجب پدیدارشدن رذایل اخلاقی خواهد شد (در واقع این حالت، یک نوع تضییع است). این حالت، موجب پیدا شدن حالات زیر می شود:
1- سازش با اهل معصیت و سهل انگاری؛
2- ضعف و تنبلی؛
3- خودپروری و کم صبری؛
4- عدم ثبات قدم و راحت طلبی؛
5- فرار از جنگ، خمودی، زیر بار ظلم رفتن و تن دادن به ننگ و ذلت؛
6- رضایت به رذایل و تن دادن به آنها و بی مبالاتی نسبت به خود، ملت و نوع بشر؛
7- بروز خوف، جبن و خود کم بینی (امام خمینی، 1382: 243؛ همو، 1373: 134)؛
8- شانه خالی کردن از مسؤولیت در موقع ضرورت؛
9- ترک امر به معروف و نهی از منکر؛
10- عدم قیام در برابر ظلم ستمگران.
$ افراط
در این حالت، قوه ی غضب از جند رحمانی و عقل خارج شده، به جنود جهل و شیطان خواهد پیوست که به طور قطع آثار زیانباری را در پی خواهد داشت. این آثار عبارتند از:
1- تخریب ایمان، خروج انسان از دین الهی در اثر غضب، کفر و الحاد؛
2- سب انبیا و اولیا، قتل نفوس مظلومه، هتک حرمت دیگران، داشتن کینه ی نسبت به بندگان خدا و حتی ذات باری تعالی؛
3- قساوت قلب و رشد رذایل اخلاقی، مثل حسد و مفاسد دیگر؛
4- فتنه آفرینی های بزرگ؛
5- ارتکاب اعمال خلاف مقصد الهی و ارتکاب اعمالی برخلاف آرمان مدینه ی فاضله ی انسانی؛
6- منهدم شدن نظام عالم و آدم؛
چه بسا با غلبه ی قوه ی غضب، نظام جامعه انسانی و سرتا سر عالم، منقلب و تحت تأثیر قرار گیرد. از این رو، امام خمینی، جنگ جهانی دوم را نائره ی غضب یک سبع تبه روزگار می داند که به اسم پیشوای آلمان، عالم و خصوصاً ملت خود را بیچاره و بدبخت کرد. اگر رشد و پیشرفت اروپا تحت عقل و پرچم دین الهی اداره می شد، عالم یکپارچه نورانیت و عدالت می گردید (امام خمینی، 1382: 245-246؛ همو، 1373: 138).
7- خاموش شدن تمام عقاید حقه و انوار معرفت و ایمان.
«اگر غضب انسان، سرکشی کرد و عنان را از انسان گرفت و شدت و اشتعال پیدا کرد، دیگران باید او را علاج کنند. در این صورت، خیلی صعب العلاج است و با پند و موعظت کار از پیش نمی رود. ناچار این را باید با تخویف و ترساندن یا حاضر شدن اشخاصی که از آنها حشمت می برد (علاج کنند)» (امام خمینی، 1382: 376).
ماده ی اصلی قوه ی غضب در حالت افراط، حب دنیا است و راه علاج آن هم مقابله با آن است. اگر انسان به شؤون دنیایی بی توجهی نشان دهد در نفسش، طمأنینه پیدا می شود و قرار و ثبات پیدا می کند.
خداخواهی، سعه ی صدر و طمأنینه، تواضع و عزت نفس می آورد و در مقابل، خودخواهی و خودبینی، ضیق صدر به همراه دارد. اسیر تکبر نفس برای رسیدن به مقاصد دنیایی خود، در برابر اهل دنیا به تملق و چاپلوسی رو می آورد. لذا راه اصلاح تمام مفاسد، اقبال به حق و ترک هواهای نفسانی است (همان: 337-338). صاحب این فطرت (تواضع) در مقابل هیچ یک از مخلوقات دیگر، تملق و چاپلوسی نمی کنند؛ زیرا که مبدأ تملق، خودخواهی و دوری از حق است. پس تواضع در برابر حق و خلق از لوازم فطرت اصیل و تکبر و تملق از لوازم فطرت محجوبه است (همان: 355). طمأنینه، نفس انسان را در مقابل حزب شیطان، نگهداری و بر لشگرهای جهل و شیطنت درون و بیرون به پیروزی می رساند. اخلاق فاضله را پرورش داده و از رذایل اخلاق، منع می کند. انسان با طمأنینه نفس، خود یک ملت واحده است؛ زیرا تنها انسان با ثبات می تواند تمام وظایف فردی و اجتماعی خود را انجام دهد؛ همان گونه که بزرگان دین با پیروی از اخلاق فاضله در مقابل جهل قیام می کردند. این روح بزرگ انبیای عظام است که یک تنه در مقابل پندارهای جاهلانه یک جهان، قیام و نهضت می کنند و از تنهایی خود و زیادی جمعیت های مخالف، هیچ خوف و وحشتی به خود راه نمی دهند. این روح با ثبات است که انسان را بر ممالک بزرگ عالم با عِدَه و عُدّه معدود، مسلط و چیره می سازد. قلبی که نور توحید در آن تابیده باشد، دارای طمأنینه است و مجاری امور را به قدرت خدا می داند. (همان: 360-363).

نتیجه گیری

امام خمینی (ره) با شرح و تفسیر حدیث «جنود عقل و جهل» و «چهل حدیث» از احادیث معصومین (علیه السلام) و سخنرانی در مناسبت های مختلف در جست و جوی ترسیم و تصویر انسان و جامعه ایده آل، سیاست الهی و نظام توحیدی است. در جامعه ی توحیدی، تمام زوایای زندگی انسان، توحیدی می شود؛ زیرا در این جامعه، دین، اخلاق، سیاست، انسان، تاریخ و حاکمیت، توحیدی می باشد. حضرت امام، سیاستِ قدرت محور را اقامه کننده ی عدالت اجتماعی، سلطه ستیز، حق گرا و طرفدار حقیقی مستضعفان می داند. ایشان نظام اسلامی را مصداق «صراط مستقیم» و بلوک غرب و شرق را مصداق «ضالین»، «مغضوب علیهم» و «نظام طاغوتی» می داند. اینکه جامعه در کدام مسیر قرار گیرد، بستگی به تربیت و هدایت انسان دارد؛ چرا که سلامتی نظام در سلامتی اجزا و سلامتی اجزا در سلامتی نظام است. ایشان معتقد است که اخلاق و سیاست بالفعل، خدا محور است. اما رابطه خدا و انسان را گزاره انشایی نمی داند، بلکه آن را گزاره ی خبری می داند. از این رو، عزلت گزینی و انزواطلبی را محکوم کرده و همه را به مبارزه علیه طاغوت دعوت می نماید (امام خمینی، 1379، ج1: 117-119). امام، قائل به همسانی انسان و اسلام است و انسان را دارای مراتب و اسلام را جامع تمام جهات مادی و معنوی، غیبی و ظاهری او می داند. حضرت امام، چون کتاب خدا را برنامه جامع اصلاح و تربیت انسان و جامعه می داند در مقابل مدعیان جدایی دین از سیاست، اخلاق و سیاست را در یک رابطه سیستماتیک با محوریت توحید، مورد تحلیل قرار می دهد. ایشان، نزاع جنود رحمانی با جنود شیطانی را بسیار عظیم توصیف می کند و می گوید: با شکست جنود رحمانی، انسان از صورت انسانیت، خارج می گردد.
امام خمینی، حقیقت عقل را تابع امر الهی می داند که هم اقبال دارد و هم ادبار، ولی حقیقت جهل را فقط دارای ادبار می داند؛ زیرا معتقد است که اقبال دو پایه دارد: ترک خودخواهی و خودبینی و قیام برای خدا و حب کمال مطلق که به اصل فطرت انسانی باز می گردد. (امام خمینی، 1382: 44-45). بنابراین، این دو حقیقت (عقلی و جهلی) دو معیار تعالی و انحطاط انسان هستند؛ چرا که اقبال عقل، عامل تعالی و ادبار آن مانع تعالی و عدم اقبال جهل، موجب ایجاد بسترها و زمینه ها و از عوامل توسعه می باشد. از این رو، بر اساس دو جریان عقل و جهل، در تاریخ با دو نوع جریان اجتماعی، مواجه خواهیم بود؛ جریان مترقی و جریان واپسگرا. پس از آنجا که دوام وجود عقل و جهل بر دوام دو جریان تاریخی دلالت می کند، دوام نزاع عقل و جهل نیز بر نزاع دائمی دو جریان مترقی و واپسگرا یا جریان حق و باطل دلالت خواهد کرد. بنابراین، فهم تئوری انقلاب اجتماعی - سیاسی امام خمینی (ره) به فهم تئوری انقلاب انسانی ایشان بستگی دارد که در واقع این یک جریان پیوسته و از نظر معرفت شناختی انباشته است؛ زیرا مسأله اصلی امام، مبارزه با یک حکومت یا سلطنت یا مفاسد موردی اجتماعی نیست، بلکه مسأله اصلی امام، مبارزه با یک حکومت یا سلطنت یا مفاسد موردی اجتماعی نیست، بلکه مسأله اصلی ایشان، تربیت و اصلاح بشر و بازگشت به فطرت اصلی است. در واقع حضرت امام در اندیشه ی بنیانگذاری حیات طیبه و زندگی معقول بوده است؛ زیرا ایشان، جامعه را بستر اصلاح سیاسی، اجتماعی و اخلاقی افراد و افراد را مؤثر در ایجاد بسترهای مناسب اجتماعی و هدایت جامعه می دانست. از این رو، بر خلاف عرفا که غالباً انزواطلب هستند، جامعه گرا بوده اند.

پی‌نوشت‌ها:

* عضو هیأت علمی دانشگاه زنجان.

منابع و مآخذ
1. قرآن کریم.
2. آلن. ر.بال و ب. گای پیترز، سیاست و حکومت جدید، ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران، شرکت نشر قومس، 1384.
3. اخلاق کارگزاران در کلام و پیام امام خمینی (ره)، تهیه و تنظیم از بنیاد مستضعفان و جانبازان استان قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1377.
4. امام خمینی، سید روح الله، آداب الصلوة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثارامام خمینی (ره)، 1372.
5. ـــــــــــــ ، تقریرات فلسفه ی امام خمینی، عبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1381.
6. ــــــــــ ، جهاد اکبر، تهران، واحد تحقیقات اسلامی بنیاد بعثت، 1361.
7. ــــــــــ ، صحیفه ی امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، مجلدات: 1، 2، 4، 5، 6، 7، 8، 11، 13، 14، 16، 17، 18 و 19، 1379.
8. ـــــــــــ ، وصیتنامه ی سیاسی - الهی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368.
9. ـــــــــــــ ، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1382.
10. ـــــــــــ ، شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1373.
11. برگسن، هانری، دو سرچشمه ی اخلاق و دین، ترجمه حسن حبیبی، تهران، شرکت انتشار، 1358.
12. خسروپناه، عبدالحسین، گستره ی شریعت، تهران، دفتر نشر معارف، 1382.
13. رفیع پور، فرامرز، آناتومی جامعه، یا سنة الله؛ مقدمه ای بر جامعه شناسی کاربردی، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1377.
14. طباطبایی، سید محمد حسین، اسلام و اجتماع، قم، جهان آرا، بی تا.
15. لک زایی، نجف، درآمدی بر مستندات قرآنی فلسفه ی سیاسی امام خمینی، قم، مؤسسه بوستان کتاب، 1386.
16. ماکس، وبر، اخلاف پروتستان و روح سرمایه داری، ترجمه ی انگلیسی: تالکوت پارسنز، ترجمه ی فارسی: عبدالمقصود انصاری، تهران، سمت، 1371.
نشریه حکومت اسلامی، شماره 53.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط